از چیزی نمی ترسیدم
کتاب از چیزی نمی ترسیدم زندگی نامه خود نوشت شهید حاج قاسم سلیمانی
فرمانده نیروی قدس
مشخصات شهید قاسم سلیمانی
*نام و نام خانوادگی: قاسم سلیمانی
*نام پدر : حسن
*محل تولد : رابر کرمان
*تاریخ ولادت: ۱۳۳۵/۱۲/۲۰
*تاریخ شهادت : ۱۳۹۸/۰۵/۱۳
*محل شهادت: فرودگاه بغداد
*نحوه شهادت: تروریست های تکفیری
*مدت عمر: ۶۳سـال
*محل مزار : گلزار شهدای کرمان
*قطعه و ردیف و شماره : قطعه ۲۹
*کتاب مربوط به این شهید: از چیزی نمی ترسیدم - ذوالفقار - حاج قاسم 1 - حاج قاسم 2 - منم میشم یه حاج قاسم - عمو قاسم - خنده های رفیق - سلیمانی عزیز - منم یه حاج قاسمم - خاتم سلیمانی - مدرسه درس آموز حاج قاسم - سردار دلها
کتاب از چیزی نمی ترسیدم زندگی نامه خود نوشت شهید حاج قاسم سلیمانی
قاسم سلیمانی متولد ۲۰ اسفند سال ۱۳۳۵ در شهرستان رابُر از توابع استان کرمان در ایل عشایر سلیمانی بود. پدرش حسن نام داشت.حاج قاسم سلیمانی فرمانده پیشین سپاه قدس است. او در دوران جنگ ایران و عراق فرمانده لشکر ۴۱ ثارالله و از فرماندهان عملیاتهای والفجر هشت، کربلای چهار و کربلای پنج بود.
قاسم سلیمانی در سال ۱۳۷۹ش از سوی آیتالله خامنهای رهبر جمهوری اسلامی ایران، به فرماندهی سپاه قدس منصوب شد. پس از ظهور داعش در عراق و سوریه، سلیمانی به عنوان فرمانده سپاه قدس با حضور در این مناطق و سازماندهی نیروهای مردمی، به مبارزه با این گروه پرداخت. وی در سال ۱۳۸۹، موفق به أخذ درجه سرلشکری شد. سردار سلیمانی بامداد جمعه ۱۳ دی ماه ۱۳۹۸ به شهادت رسید.
تصویر دست نوشته شهید حاج قاسم سلیمانی
انگشتری شهید حاج قاسم سلیمانی پس از ترور ناجوانمردانه توسط تروریست های تکفیری
یادداشت حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای ، رهبر معظم انقلاب اسلامی ، بر کتاب «از چیزی نمیترسیدم » ؛ زندگینامه خودنوشت شهید سپهبد حاجقاسم سلیمانی
بسمهتعالی
هرچیزکه یاد شهید عزیز ما را برجسته کند ، چشمنواز و دلنواز است . یاد او را اگرچه خداوند در اوج برجستگی قرارداد و بدینگونه پاداش دنیایی اخلاص و عمل صالح او را بدو هدیه کرد ولی ما هم هرکدام وظیفهای داریم . کتاب حاضر را هنوز نخواندهام اما ظاهرا میتواند گامی در این راه باشد .
رزقنالله ما رزقه من فضله
سید علی خامنه ای
99/10/7
پیام رهبر انقلاب به مناسبت شهادت سردار سلیمانی
بسم الله الرحمن الرحیم ملّت عزیز ایران! سردار بزرگ و پرافتخار اسلام آسمانی شد. دیشب ارواح طیّبهی شهیدان، روح مطهّر قاسم سلیمانی را در آغوش گرفتند. سالها مجاهدت مخلصانه و شجاعانه در میدانهای مبارزه با شیاطین و اشرار عالم و سالها آرزوی شهادت در راه خدا، سرانجام سلیمانی عزیز را به این مقام والا رسانید و خون پاک او به دست شقیترین آحاد بشر بر زمین ریخت. این شهادت بزرگ را به پیشگاه حضرت بقیّةالله ارواحنا فداه و به روح مطهّر خود او تبریک و به ملّت ایران تسلیت عرض میکنم. او نمونهی برجستهای از تربیتشدگان اسلام و مکتب امام خمینی بود، او همهی عمر خود را به جهاد در راه خدا گذرانید. شهادت پاداش تلاش بیوقفهی او در همهی این سالیان بود، با رفتن او به حول و قوّهی الهی کار او و راه او متوقّف و بسته نخواهد شد، ولی انتقام سختی در انتظار جنایتکارانی است که دست پلید خود را به خون او و دیگر شهدای حادثهی دیشب آلودند. شهید سلیمانی چهرهی بینالمللی مقاومت است و همهی دلبستگان مقاومت خونخواه اویند. همهی دوستان و نیز همهی دشمنان بدانند خطّ جهاد مقاومت با انگیزهی مضاعف ادامه خواهد یافت و پیروزی قطعی در انتظار مجاهدان این راه مبارک است. فقدان سردار فداکار و عزیز ما تلخ است، ولی ادامه مبارزه و دست یافتن به پیروزی نهایی کام قاتلان و جنایتکاران را تلختر خواهد کرد.
ملّت ایران یاد و نام شهید عالیمقام سردار سپهبد قاسم سلیمانی و شهدای همراه او بویژه مجاهد بزرگ اسلام جناب آقای ابومهدی المهندس را بزرگ خواهد داشت و اینجانب سه روز عزای عمومی در کشور اعلام میکنم و به همسر گرامی و فرزندان عزیز و دیگر بستگان ایشان تبریک و تسلیت میگویم.
سیّدعلی خامنهای ۱۳دیماه ۱۳۹۸
تشییع میلیونی پیکر شهید ترور سردار سلیمانی در ایران و عراق
مردم قدرشناس و همیشه در صحنه ایران اسلامی پس از شهادت سردار سلیمانی و انجام مراسم تشییع در عراق آماده پذیرایی از فرزند خود شدند. پیکرهای مطهر شهدا ابتدا در شهر اهواز و سپس در شهرهای مشهد، تهران، قم و کرمان را تشییع کردند. طبق برآوردهای انجام شده در این مراسمها در حدود ۲۵ میلیون نفر حضور داشتند و پیکرهای مطهر شهدا را تشییع کردند.
متن وصیت نامه شهید حاج قاسم سلیمانی
بسم الله الرحمن الرحیم
شهادت می دهم به اصول دین
اشهد أن لا اله الّا الله و اشهد أنّ محمداً رسول الله و اشهد أنّ امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب و اولاده المعصومین اثنی عشر ائمتنا و معصومیننا حجج الله. شهادت می دهم كه قیامت حق است. قرآن حق است. بهشت و جهنّم حق است. سؤال و جواب حق است. معاد، عدل، امامت، نبوّت حق است.
خدایا! تو را سپاس می گویم بخاطر نعمت هایت
خداوندا! تو را سپاس كه مرا صلب به صلب، قرن به قرن، از صلبی به صلبی منتقل كردی و در زمانی اجازه ظهور و وجود دادی كه امكان درك یكی از برجسته ترین اولیائت را كه قرین و قریب معصومین است، عبد صالحت خمینی كبیر را درك كنم و سرباز ركاب او شوم. اگر توفیق صحابه رسول اعظمت محمد مصطفی را نداشتم و اگر بی بهره بودم از دوره مظلومیت علی بن ابی طالب و فرزندان معصوم و مظلومش، مرا در همان راهی قرار دادی كه آنها در همان مسیر، جان خود را كه جان جهان و خلقت بود، تقدیم كردند.
خداوندا! تو را شكرگزارم كه پس از عبد صالحت خمینی عزیز، مرا در مسیر عبد صالح دیگری كه مظلومیتش اعظم است بر صالحیتش، مردی كه حكیم امروز اسلام و تشیّع و ایران و جهان سیاسی اسلام است، خامنه ای عزیز ــ كه جانم فدایِ جان او باد ــ قرار دادی.
پروردگارا! تو را سپاس كه مرا با بهترین بندگانت در هم آمیختی
و درك بوسه بر گونه های بهشتی آنان و استشمام بوی عطر الهی آنان را ــ یعنی مجاهدین و شهدای این راه ــ به من ارزانی داشتی.
خداوندا! ای قادر عزیز و ای رحمان رزّاق، پیشانی شكر شرم بر آستانت میسایم كه مرا در مسیر فاطمه اطهر و فرزندانش در مذهب تشیّع ـ عطر حقیقی اسلام ـ قرار دادی و مرا از اشك بر فرزندان علی بن ابی طالب و فاطمه اطهر بهره مند نمودی؛ چه نعمت عظمایی كه بالاترین و ارزشمندترین نعمتهایت است؛ نعمتی كه در آن نور است، معنویت، بیقراری كه در درون خود بالاترین قرارها را دارد، غمی كه آرامش و معنویت دارد.
خداوندا! تو را سپاس كه مرا از پدر و مادر فقیر، اما متدیّن و عاشق اهل بیت و پیوسته در مسیر پاكی بهره مند نمودی. از تو عاجزانه میخواهم آنها را در بهشتت و با اولیائت قرین كنی و مرا در عالم آخرت از درك محضرشان بهره مند فرما.
خدایا! به عفو تو امید دارم
ای خدای عزیز و ای خالق حكیم بی همتا! دستم خالی است و كوله پشتی سفرم خالی، من بدون برگ و توشه ای به امید ضیافتِ عفو و كرم تو می آیم. من توشه ای برنگرفته ام؛ چون فقیر [را] در نزد كریم چه حاجتی است به توشه و برگ؟!
سارُق، چارُقم پر است از امید به تو و فضل و كرَم تو؛ همراه خود دو چشم بسته آورده ام كه ثروت آن در كنار همه ناپاكی ها، یك ذخیره ارزشمند دارد و آن گوهر اشك بر حسین فاطمه است؛ گوهر اشك بر اهلبیت است؛ گوهر اشك دفاع از مظلوم، یتیم، دفاع از محصورِ مظلوم در چنگ ظالم.
خداوندا! در دستان من چیزی نیست؛ نه برای عرضه [چیزی دارند] و نه قدرت دفاع دارند، اما در دستانم چیزی را ذخیره كرده ام كه به این ذخیره امید دارم و آن روان بودن پیوسته به سمت تو است. وقتی آنها را به سمتت بلند كردم، وقتی آنها را برایت بر زمین و زانو گذاردم، وقتی سلاح را برای دفاع از دینت به دست گرفتم؛ اینها ثروتِ دست من است كه امید دارم قبول كرده باشی. خداوندا! پاهایم سست است. رمق ندارد. جرأت عبور از پلی كه از جهنّم عبور میكند، ندارد. من در پل عادی هم پاهایم می لرزد، وای بر من و صراط تو كه از مو نازك تر است و از شمشیر بُرنده تر؛ اما یك امیدی به من نوید می دهد كه ممكن است نلرزم، ممكن است نجات پیدا كنم. من با این پاها در حَرَمت پا گذارده ام و دورِ خانه ات چرخیده ام و در حرم اولیائت در بین الحرمین حسین و عباست آنها را برهنه دواندم و این پاها را در سنگرهای طولانی، خمیده جمع كردم و در دفاع از دینت دویدم، جهیدم، خزیدم، گریستم، خندیدم و خنداندم و گریستم و گریاندم؛ افتادم و بلند شدم. امید دارم آن جهیدن ها و خزیدن ها و به حُرمت آن حریم ها، آنها را ببخشی.
خداوندا! سر من، عقل من، لب من، شامّه من، گوش من، قلب من، همه اعضا و جوارحم در همین امید به سر می برند؛ یا ارحم الراحمین! مرا بپذیر؛ پاكیزه بپذیر؛ آنچنان بپذیر كه شایسته دیدارت شوم. جز دیدار تو را نمی خواهم، بهشت من جوار توست، یا الله!
خدایا! از كاروان دوستانم جامانده ام
خداوند، ای عزیز! من سال ها است از كاروانی به جا مانده ام و پیوسته كسانی را به سوی آن روانه میكنم، اما خود جا مانده ام، اما تو خود میدانی هرگز نتوانستم آنها را از یاد ببرم. پیوسته یاد آنها، نام آنها، نه در ذهنم بلكه در قلبم و در چشمم، با اشك و آه یاد شدند.
عزیز من! جسم من در حال علیل شدن است. چگونه ممكن [است] كسی كه چهل سال بر درت ایستاده است را نپذیری؟ خالق من، محبوب من، عشق من كه پیوسته از تو خواستم سراسر وجودم را مملو از عشق به خودت كنی؛ مرا در فراق خود بسوزان و بمیران.
عزیزم! من از بیقراری و رسواییِ جاماندگی، سر به بیابان ها گذارده ام؛ من به امیدی از این شهر به آن شهر و از این صحرا به آن صحرا در زمستان و تابستان میروم. كریم، حبیب، به كَرَمت دل بستهام، تو خود میدانی دوستت دارم. خوب میدانی جز تو را نمیخواهم. مرا به خودت متصل كن.
خدایا وحشت همه ی وجودم را فرا گرفته است. من قادر به مهار نفس خود نیستم، رسوایم نكن. مرا به حُرمت كسانی كه حرمتشان را بر خودت واجب كرده ای، قبل از شكستن حریمی كه حرم آنها را خدشه دار میكند، مرا به قافله ای كه به سویت آمدند، متصل كن.
معبود من، عشق من و معشوق من، دوستت دارم. بارها تو را دیدم و حس كردم، نمیتوانم از تو جدا بمانم. بس است، بس. مرا بپذیر، اما آن چنان كه شایسته تو باشم.
خطاب به برادران و خواهران مجاهدم...
خواهران و برادران مجاهدم در این عالم، ای كسانی كه سرهای خود را برای خداوند عاریه داده اید و جان ها را بر كف دست گرفته و در بازار عشق بازی به سوق فروش آمده اید، عنایت كنید: جمهوری اسلامی، مركز اسلام و تشیّع است.
امروز قرارگاه حسین بن علی، ایران است. بدانید جمهوری اسلامی حرم است و این حرم اگر ماند، دیگر حرم ها می مانند. اگر دشمن، این حرم را از بین برد، حرمی باقی نمی ماند، نه حرم ابراهیمی و نه حرم محمّدی(ص).
برادران و خواهرانم! جهان اسلام پیوسته نیازمند رهبری است؛ رهبری متصل و منصوب شرعی و فقهی به معصوم. خوب میدانید منزّه ترین عالِم دین كه جهان را تكان داد و اسلام را احیا كرد، یعنی خمینی بزرگ و پاك ما، ولایت فقیه را تنها نسخه نجات بخش این امت قرار داد؛ لذا چه شما كه به عنوان شیعه به آن اعتقاد دینی دارید و چه شما كه به عنوان سنّی اعتقاد عقلی دارید، بدانید [باید] به دور از هرگونه اختلاف، برای نجات اسلام خیمه ولایت را رها نكنید. خیمه، خیمه ی رسول الله است. اساس دشمنی جهان با جمهوری اسلامی، آتش زدن و ویران كردن این خیمه است. دور آن بچرخید. والله والله والله این خیمه اگر آسیب دید، بیت الله الحرام و مدینه حرم رسول الله و نجف، كربلا، كاظمین، سامرا و مشهد باقی نمی ماند؛ قرآن آسیب می بیند.
خطاب به برادران و خواهران ایرانی...
برادران و خواهران عزیز ایرانی من، مردم پر افتخار و سربلند كه جان من و امثال من، هزاران بار فدای شما باد، كما اینكه شما صدها هزار جان را فدای اسلام و ایران كردید؛ از اصول مراقبت كنید. اصول یعنی ولیّ فقیه، خصوصاً این حكیم، مظلوم، وارسته در دین، فقه، عرفان، معرفت؛ خامنه ای عزیز را عزیزِ جان خود بدانید. حرمت او را حرمتِ مقدسات بدانید.
برادران و خواهران، پدران و مادران، عزیزان من!
جمهوری اسلامی، امروز سربلندترین دوره خود را طی میكند. بدانید مهم نیست كه دشمن چه نگاهی به شما دارد. دشمن به پیامبر شما چه نگاهی داشت و [دشمنان] چگونه با پیامبر خدا و اولادش عمل كردند، چه اتهاماتی به او زدند، چگونه با فرزندان مطهر او عمل كردند؟ مذمت دشمنان و شماتت آنها و فشار آنها، شما را دچار تفرقه نكند.
بدانید كه می دانید مهمترین هنر خمینی عزیز این بود كه اوّل اسلام را به پشتوانه ایران آورد و سپس ایران را در خدمت اسلام قرار داد. اگر اسلام نبود و اگر روح اسلامی بر این ملت حاكم نبود، صدام چون گرگ درنده ای این كشور را میدرید؛ آمریكا چون سگ هاری همین عمل را میكرد، اما هنر امام این بود كه اسلام را به پشتوانه آورد؛ عاشورا و محرّم، صفر و فاطمیه را به پشتوانه این ملت آورد. انقلاب هایی در انقلاب ایجاد كرد. به این دلیل در هر دوره هزاران فداكار جان خود را سپر شما و ملت ایران و خاك ایران و اسلام نموده اند و بزرگترین قدرت های مادی را ذلیل خود نموده اند. عزیزانم، در اصول اختلاف نكنید.
شهدا، محور عزّت و كرامت همه ما هستند؛ نه برای امروز، بلكه همیشه اینها به دریای واسعه خداوند سبحان اتصال یافته اند. آنها را در چشم، دل و زبان خود بزرگ ببینید، همان گونه كه هستند. فرزندانتان را با نام آنها و تصاویر آنها آشنا كنید. به فرزندان شهدا كه یتیمان همه شما هستند، به چشم ادب و احترام بنگرید. به همسران و پدران و مادران آنان احترام كنید، همان گونه كه از فرزندان خود با اغماض میگذرید، آنها را در نبود پدران، مادران،همسران و فرزندان خود توجه خاص كنید.
نیروهای مسلّح خود را كه امروز ولیّ فقیه فرمانده آنان است، برای دفاع از خودتان، مذهب تان، اسلام و كشور احترام كنید و نیروهای مسلح می بایست همانند دفاع از خانه ی خود، از ملت و نوامیس و ارضِ آن حفاظت و حمایت و ادب و احترام كنند و نسبت به ملت همانگونه كه امیرالمؤمنین مولای متقیان فرمود، نیروهای مسلح می بایست منشأ عزت ملت باشد و قلعه و پناهگاه مستضعفین و مردم باشد و زینت كشورش باشد.
خطاب به مردم عزیز كرمان...
نكته ای هم خطاب به مردم عزیز كرمان دارم؛ مردمی كه دوست داشتنی اند و در طول 8 سال دفاع مقدس بالاترین فداكاری ها را انجام دادند و سرداران و مجاهدین بسیار والامقامی را تقدیم اسلام نمودند. من همیشه شرمنده آنها هستم. هشت سال به خاطر اسلام به من اعتماد كردند؛ فرزندان خود را در قتلگاه ها و جنگ های شدیدی چون كربلای5، والفجر8، طریق القدس، فتح المبین، بیت المقدس و... روانه كردند و لشكری بزرگ و ارزشمند را به نام و به عشق امام مظلوم حسین بن علی به نام ثارالله، بنیان گذاری كردند. این لشكر همچون شمشیری برنده، بارها قلب ملتمان و مسلمان ها را شاد نمود و غم را از چهره آنها زدود.
عزیزان! من بنا به تقدیر الهی امروز از میان شما رفته ام. من شما را از پدر و مادرم و فرزندان و خواهران و برادران خود بیشتر دوست دارم، چون با شما بیشتر از آنها بودم؛ ضمن اینكه من پاره تن آنها بودم و آنها پاره وجود من،
اما آنها هم قبول كردند من وجودم را نذر وجود شما و ملت ایران كنم.
دوست دارم كرمان همیشه و تا آخر با ولایت بماند. این ولایت، ولایت علی بن ابیطالب است و خیمه او خیمه حسین فاطمه است. دور آن بگردید. با همه شما هستم. میدانید در زندگی به انسانیت و عاطفه ها و فطرت ها بیشتر از رنگ های سیاسی توجه كردم. خطاب من به همه شما است كه مرا از خود میدانید، برادر خود و فرزند خود می دانید.
وصیت می كنم اسلام را در این برهه كه تداعی یافته در انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی است، تنها نگذارید. دفاع از اسلام نیازمند هوشمندی و توجه خاص است. در مسائل سیاسی آنجا كه بحث اسلام، جمهوری اسلامی، مقدّسات و ولایت فقیه مطرح میشود، این ها رنگ خدا هستند؛ رنگ خدا را بر هر رنگی ترجیح دهید.
خطاب به خانواده شهدا...
فرزندانم، دختران و پسرانم، فرزندان شهدا، پدران و مادران باقیمانده از شهدا، ای چراغهای فروزان كشور ما، خواهران و برادران و همسران وفادار و متدینه شهدا! در این عالم، صوتی كه روزانه من می شنیدم و مأنوس با آن بودم و همچون صوت قرآن به من آرامش میداد و بزرگ ترین پشتوانه معنوی خود می دانستم، صدای فرزندان شهدا بود كه بعضاً روزانه با آن مأنوس بودم؛ صدای پدر و مادر شهدا بود كه وجود مادر و پدرم را در وجودشان احساس میكردم.
عزیزانم! تا پیشكسوتان این ملتید، قدر خودتان را بدانید. شهیدتان را در خودتان جلوه گر كنید، به طوری كه هر كس شما را میبیند، پدر شهید یا فرزند شهید را، بعینه خودِ شهید را احساس كند، با همان معنویت، صلابت و خصوصیت.
خواهش می كنم مرا حلال كنید و عفو نمایید. من نتوانستم حق لازم را پیرامون خیلی از شماها و حتی فرزندان شهیدتان اداء كنم، هم استغفار می كنم و هم طلب عفو دارم.
دوست دارم جنازه ام را فرزندان شهدا بر دوش گیرند، شاید به بركت اصابت دستان پاك آنها بر جسدم، خداوند مرا مورد عنایت قرار دهد.
خطاب به سیاسیون كشور...
نكته ای كوتاه خطاب به سیاسیون كشور دارم: چه آنهایی [كه] اصلاح طلب خود را می نامند و چه آن هایی كه اصول گرا. آنچه پیوسته در رنج بودم اینكه عموماً ما در دو مقطع، خدا و قرآن و ارزش ها را فراموش میكنیم، بلكه فدا میكنیم. عزیزان، هر رقابتی با هم میكنید و هر جدلی با هم دارید، اما اگر عمل شما و كلام شما یا مناظره هایتان به نحوی تضعیف كننده دین و انقلاب بود، بدانید شما مغضوب نبی مكرم اسلام و شهدای این راه هستید؛ مرزها را تفكیك كنید. اگر میخواهید با هم باشید، شرط با هم بودن، توافق و بیان صریح حول اصول است. اصول، مطوّل و مفصّل نیست. اصول عبارت از چند اصل مهم است:
1- اول آنها، اعتقاد عملی به ولایت فقیه است؛ یعنی این كه نصیحت او را بشنوید، با جان و دل به توصیه و تذكرات او به عنوان طبیب حقیقی شرعی و علمی، عمل كنید. كسی كه در جمهوری اسلامی میخواهد مسئولیتی را احراز كند، شرط اساسی آن [این است كه] اعتقاد حقیقی و عمل به ولایت فقیه داشته باشد. من نه میگویم ولایت تنوری و نه میگویم ولایت قانونی؛ هیچ یك از این دو، مشكل وحدت را حل نمیكند؛ ولایت قانونی، خاصّ عامه مردم اعم از مسلم و غیر مسلمان است، اما ولایت عملی مخصوص مسئولین است كه میخواهند بار مهم كشور را بر دوش بگیرند، آن هم كشور اسلامی با این همه شهید.
2- اعتقاد حقیقی به جمهوری اسلامی و آنچه مبنای آن بوده است؛ از اخلاق و ارزش ها تا مسئولیت ها؛ چه مسئولیت در قبال ملت و چه در قبال اسلام.
3- به كارگیری افراد پاكدست و معتقد و خدمتگزار به ملّت، نه افرادی كه حتی اگر به میز یك دهستان هم برسند خاطره ی خان های سابق را تداعی می كنند.
4- مقابله با فساد و دوری از فساد و تجمّلات را شیوه خود قرار دهند.
5- در دوره حكومت و حاكمیت خود در هر مسئولیتی، احترام به مردم و خدمت به آنان را عبادت بداند و خود خدمتگزار واقعی، توسعه گر ارزش ها باشد، نه با توجیهات واهی، ارزش ها را بایكوت كند.
مسئولین همانند پدران جامعه می بایست به مسئولیت خود پیرامون تربیت و حراست از جامعه توجه كنند، نه با بی مبالاتی و به خاطر احساسات و جلب برخی از آراء احساسی زودگذر، از اخلاقیاتی حمایت كنند كه طلاق و فساد را در جامعه توسعه دهد و خانواده ها را از هم بپاشاند. حكومت ها عامل اصلی در استحكام خانواده و از طرف دیگر عامل مهم از هم پاشیدن خانواده هستند. اگر به اصول عمل شد، آن وقت همه در مسیر رهبر و انقلاب و جمهوری اسلامی هستند و یك رقابت صحیح بر پایه همین اصول برای انتخاب اصلح صورت میگیرد.
خطاب به برادران سپاهی و ارتشی...
كلامی كوتاه خطاب به برادران سپاهی عزیز و فداكار و ارتشی های سپاهی دارم: ملاك مسئولیت ها را برای انتخاب فرماندهان، شجاعت و قدرتِ اداره بحران قرار دهید. طبیعی است به ولایت اشاره نمی كنم، چون ولایت در نیروهای مسلح جزء نیست، بلكه اساس بقای نیروهای مسلح است. این شرط خلل ناپذیر می باشد.
نكته دیگر، شناخت به موقع از دشمن و اهداف و سیاست های او و اخذ تصمیم به موقع و عمل به موقع؛ هر یك از این ها اگر در غیر وقت خود صورت گیرد، بر پیروزی شما اثر جدّی دارد.
خطاب به علما و مراجع معظم
سخنی كوتاه از یك سرباز 40 ساله در میدان به علمای عظیم الشأن و مراجع گرانقدر كه موجب روشنایی جامعه و سبب زدودن تاریكی ها هستند، خصوصاً مراجع عظام تقلید. سربازتان از یك برج دیده بانی، دید كه اگر این نظام آسیب ببیند، دین و آنچه از ارزش های آن [كه] شما در حوزه ها استخوان خُرد كرده اید و زحمت كشیده اید، از بین میرود. این دوره ها با همه دوره ها متفاوت است. این بار اگر مسلّط شدند، از اسلام چیزی باقی نمی ماند. راه صحیح، حمایت بدون هر گونه ملاحظه از انقلاب، جمهوری اسلامی و ولیّفقیه است. نباید در حوادث، دیگران شما را كه امید اسلام هستید به ملاحظه بیندازند. همه ی شما امام را دوست داشتید و معتقد به راه او بودید. راه امام مبارزه با آمریكا و حمایت از جمهوری اسلامی و مسلمانان تحت ستم استكبار، تحت پرچم ولیّ فقیه است. من با عقل ناقص خود میدیدم برخی خنّاسان سعی داشتند و دارند كه مراجع و علماء مؤثر در جامعه را با سخنان خود و حالت حق به جانبی به سكوت و ملاحظه بكشانند. حق واضح است؛ جمهوری اسلامی و ارزش ها و ولایت فقیه میراث امام خمینی(ره) هستند و می بایست مورد حمایت جدی قرار گیرند. من حضرت آیت الله العظمی خامنه ای را خیلی مظلوم و تنها می بینم. او نیازمند همراهی و كمك شماست و شما حضرات معظّم با بیانتان و دیدارهایتان و حمایت هایتان با ایشان می بایست جامعه را جهت دهید. اگر این انقلاب آسیب دید، حتی زمان شاه ملعون هم نخواهد بود، بلكه سعی استكبار بر الحادگری محض و انحراف عمیق غیر قابل برگشت خواهد بود.دست مباركتان را می بوسم و عذرخواهی میكنم از این بیان، اما دوست داشتم در شرفیابی های حضوری به محضرتان عرض كنم كه توفیق حاصل نشد.
سربازتان و دست بوستان
از همه طلب عفو دارم
از همسایگانم و دوستانم و همكارانم طلب بخشش و عفو دارم. از رزمندگان لشكر ثارالله و نیروی با عظمت قدس كه خار چشم دشمن و سدّ راه او است، طلب بخشش و عفو دارم؛ خصوصاً از كسانی كه برادرانه به من كمك كردند.
نمی توانم از حسین پورجعفری نام نبرم كه خیرخواهانه و برادرانه مرا مثل فرزندی كمك می كرد و مثل برادرانم دوستش داشتم. از خانواده ایشان و همه برادران رزمنده و مجاهدم كه به زحمت انداختمشان عذرخواهی می كنم. البته همه برادران نیروی قدس به من محبّت برادرانه داشته و كمك كردند و دوست عزیزم سردار قاآنی كه با صبر و متانت مرا تحمل كردند.
مزار شهید حاج قاسم سلیمانی در گلزار شهدای کرمان
دریافت نشان سرداری شهید سردار حاج قاسم سلیمانی توسط فرمانده کل قوا
رهبر معظم انقلاب در منزل شهید سردار حاج قاسم سلیمانی
سردار شهید حاج قاسم سلیمانی در کنار رهبر انقلاب
حاج قاسم
همه رفتند سراسیمه و جامانده منم
حسرتا این گل خارا رانده شده منم
پیر راه آمد و طریق رفتن آموخت
آنکه نیاموخته و نرفته منم
********
دعای سردار در کنار همرزمانش
خدایا! به آن تپش قلب ها قسمت می دهیم! خدایا! به آن رد پاها قسمت می دهیم! خدایا! به آن نمازهایی که در کنار این نهارها خوانده شد! خدایا! به آن جوانهای عاشقی که توی این سنگرها و کنار این نهارها شهید شدند! خدایا! به آن جنازه هایی که از «اروند» برنگشتند! خدایا! به اضطراب قلب ما و به اشتیاق قلب آنها قسمت می دهیم! خدایا! آخرت ما را ختم به شهادت کن! خدایا! به این آبی که بچه ها در آن حرکت کردند قسمت می دهیم! جز شهادت برای ما نخواه...سردار دلها
#کتاب سردار دلها _ #زندگی نامه و خاطرات سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی
این کتاب زندگی نامه و خاطرات شهید همراه خاطرات خود گفته ی شهید از خود و دوستان شهیدش است .
تفاوت این کتاب با آثار مشابه یکپارچگی مطالب با هدف واحد بیان ویزگی های شخصیتی در کنار بیان زندگی نامه و استفاده از مطالب دیگر در کنار خاطرات است.
در این کتاب می خوانیم:
- بیوگرافی داستانی حاج قاسم سلیمانی - خاطرات خود گفته سردار دل ها از دوران دفاع مقدس و فرماندهان آن - دوران مبارزه با داعش و فرماندهی شهید سلیمانی در عراق و سوریه - مساله جنگ ۳۳ روزه و صحبت های امام خامنه ای درباره جنگ و نقش و خاطرات سردار در آن - صحبت های امام خامنه ای درباره شخصیت سردار دل ها - نظر سیاسیون درباره حاج قاسم سلیمانی - نامه های تسلیت به مناسبت شهادت سردار دل ها - صحبت های دختر شهید سلیمانی و نامه دختر شهید تهرانی مقدم به دختر شهید سلیمانی - دیدار امام خامنه ای با مردم قم و صحبت های ایشان درباره شهید قاسم سلیمانیمالک زمان
#کتاب مالک زمان
داستان هایی از تطبیق زندگی دو سرباز ولایت شهید مالک اشتر نخعی و شهید حاج قاسم سلیمانی
سخنان مولا در فراق مالک را تاریخ به خاطر دارد. آن چنان مالک را توصیف می کرد که گویی هیچ سرداری با این پیرِ میدان دیده، مقایسه نمی شود. مولای متقیان در وصف او عباراتی بیان کرد که مقام و مرتبه اش را در پیشگاه معصومین (ع) مشخص می سازد.
او اول مظلوم عالم در بیانات متعدد خود به تمام آزادگان تاریخ فهماند که هر کس می خواهد راه درست بندگی و انسانیت و در عین حال حکومت را بشناسد، مالک اشتر نخعی را الگوی خود قرار دهد. اما مالک کسی است که بیش از سایر مردان کوفه، رازدار خلوت های امام خود شد. او تا آنجا در خدمت مولایش پیش رفت که امام در وصفش فرمود: مالک برای من، مثل علی (ع) است برای پیغمبر (ص). هر چند در میان صفحات تاریخ مطالب اندکی در مورد تاریخ زندگی مالک وجود دارد، اما نامه ها و سخنانی که از سوی مولای متقیان برای این انسان وارسته مکتوب شده، سند مهمی است برای آن ها که می خواهند حکومت الهی و مورد نظر اهل بیت (ع) را برقرار کنند. سال ها گذشت. مالک نتوانست حکومت مورد نظر امامش را در سرزمین مصر پایه گذاری کند. او به مصر نرسیده بود که شهید شد و مولایش نیز اسیر دست مردمی دنیا پرست گردید.
مولای متقیان با شهادت به ملاقات خدا رفت. چندی گذشت و حتی از مزار مولای مالک هم خبری خبری نبود! گویی تمام تاریخ زیبای حکومت عدل علی (ع) از خاطره ها محو شده بود! هارده قرن بعد مردی از تبار علی (ع) از قم قیام کرد. مردانی دلاور و شجاع، مانند پاره های آهن در اطرافش حضور یافتند، انقلاب علوی او، خواب را از چشم معاویه های زمان ربود.
همه چیز رو به فراموشی بود، اما امام آمد تا نسیمی از حکومت عدل علی (ع) را حس کنیم.
امام معاویه ها دست به دست هم داده و به کشوری که ندای علی ولی الله را بر مأذنه طنین انداز کرده بود، حمله کردند. با ندای این پیر الهی جوانان بسیاری جان بر کف گرفته و راهی میدان شدند. پیر ما تاریخ را خوب مطالعه کرده بود. گفت: «شما از مردم حجاز در زمان رسول الله (ص) و مردمان کوفه در زمان علی (ع) برترید.» دلیل این سخن مشخص بود. را که آن ها ولی معصوم را تنها گذاشته و مشغول دنیا شدند، اما مردم ایران، امر ولی فقیه را با جان خود خریدند.
در میان این مردان، گروهی طلایه دار نبرد شدند، برخی با شهادت رفتند و برخی به انتظار نشستند. اما نه، آن ها ننشستند! بلکه دائم مشغول فعالیت شدند. دوران جهاد به پایان رسید. اما برای آنان مبارزه هرگز پایان نیافته بود. می دانستند که اگر قرار است حکومت امام معصوم در جهان آغاز شود، باید تلاش کرد و زحمت کشید. فساد را از بین برد و زمینه را مهیا کرد.
یکی از آن ها بیش از دیگری تلاش کرد. شب و روز نداشت. اصلا راحتی و آسایش برایش تعریف نشده بود . . . . .
سلیمانی عزیز
من یک حاج قاسمم
قهرمان من
کتاب قهرمان من --- کتاب سرگرمی کودکان | یادبود شهید حاج قاسم سلیمانی
مجموعه کتابهای " قهرمان من " به همت گروه فرهنگی " كتاب جهادی " و خواهران جهادگر پایگاه بسیج خواهران شهدای گمنام ( حوزه ۶ حضرت مریم ( س ) ، ناحیه ی میثم مشهد مقدس ) ، تهیه و به چاپ رسیده است. کتـاب جهادی زیر مجموعه ی گروه جهادی " با شهیدان تا ظهور " مفتخر است با تهیه ی کتب خوب با قیمت مناسب ، گامی کوچک در جهت ارتقای فرهنگ کتابخوانی بردارد .
منم میشم یه حاج قاسم
منم میشم یه حاج قاسم
منم میشم یه حاج قاسم نامی است که سالها بر سر زبان این مردم سرزمین خواهد بود. آنچه از این شهید مقاومت و محبت شخصیتی جاودانه ساخت.متولد مارس
حاج قاسم
ذوالفقار
#کتاب "ذوالفقار" برش هایی از زندگی شفاهی شهید حاج قاسم سلیمانی
سلیمانی به شدت تحت تأثیر شهادت همرزمانش قرار گرفته و این اتفاق را سخت ترین لحظه برای خود می داند. وی در توصیف این امر بیان می کند:
« سخت ترین لحظه ها برای کسانی که مسئولیتی در جنگ داشتند، لحظه ای بود که همرزمان یا دوستان آنان به شهادت می رسیدند و این امر وقتی شدت بیشتری می یافت که آن شهید به عنوان پایه و ستونی برای جنگ مطرح بود. بعضی مواقع، شهادت یکی از فرماندهان به اندازه شهادت یک گردان در من اثر می گذاشت. شهید حاج یونس زنگی آبادی از این گونه افراد بود که امید لشکر ثارالله محسوب می شد. او همیشه مشتاق سخت ترین کارها در جبهه بود.»
کتاب "ذوالفقار" برش هایی از زندگی شفاهی شهید حاج قاسم سلیمانی
بعد از جنگ، سلیمانی فرمانده سپاه هفتم صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه) و سپس مجددا فرمانده لشکر مکانیزه ۴۱ ثارالله بود. لشکر ۴۱ ثارالله به فرماندهی سلیمانی درگیر جنگ با اشراری شد که از مرزهای شرقی کشور هدایت می شدند. در سال ۱۳۷۹ حضرت آیت الله خامنه ای. سلیمانی را به تهران فراخواند و مسئولیت نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را به او سپرد.
وی اینک فرمانده نیروی قدس سپاه است.
نبرد سید جابر
نبرد سید جابر --- اردیبشهت تا تیر 1361 به روایت سردار سرلشگر شهید حاج قاسم سلیمانی
کتاب دوم از مجموعه « روزی روزگاری قاسم سلیمانی ، با عنوان "نبرد سیدجابر" اینک در دسترس دوستداران سردار سرلشکر سلیمانی است . این کتاب دوره ای از فرماندهی وی بر تیپ تارالله را روایت می کند که تیپ را برای حضور در عملیات بیت المقدس او دوکوهه به دارخوین و سپس حمیدیه آورد و در نبردی سخت و نابرابر در جبهه کرخه کور لشکرهای ۵ مکانیزه و ۶ زرهی دشمن را زمین گیر کرد تا قرارگاه های فتح و نصر ، فارغ از رویارویی با تانک های این دو لشکر قدرتمند ، از کارون عبور کنند.
همچنین شرح می دهد که رزمندگان تیپ تارالله چگونه تحت امری ، در آوردگاه کوشک ، تانک های عراقی را به آتش کشیدند . پایه و اساس این کتاب نیز استاد ، مدارک و نوارهای مرکز استاد و تحقیقات سپاه و تاریخ شفاهی سردار حاج قاسم سلیمانی و فرماندهان و رزمندگان حاضر در خطوط پدافندی و عملیات ها است .
در قسمتی از کتاب سخنان سردار شهید حاج قاسم سلیمانی فرمانده تیپ ثارالله ثبت شده که با هم می خوانیم:
سلیمانی در پایان سخنانش باز هم تأکید کرد : « افرادی که خسته شده اند می توانند مدتی مرخصی بگیرند و بعد از استراحت برگردند.
وی گفت:
« واقعا اگر خسته شده اید ، من خدا شاهد است توی تیپ ، خودتون می دونید ، که نه مسئله فرمانده تیپی است و نه اصلا هیچ فرقی نمی کند چه من چه شما چه اون. همه باهم دوست هستیم ، برادر هستیم ، رفیق هستیم ، هیچ وقت ، نه الحمدلله در من این مسئله هست ، غرور هست که بگم « نخیر » به غرور به خودم بگم : من از همه بالاترم ، من فرمانده تیپ هستم ، من اله هستم . نه خودم را در این حد می بینم ، به این کارها را می کنم ، الحمد لله هیچ مسئله ای نیست .
آقا ، برادر عزيز ، من خسته شدم ، احتیاج به استراحت دارم ؛ ولی هیچ وقت توجیه غیرشرعی خودتون را نکنید، یک موقع می بینی انسان می خواهد یک عملی انجام بدهد ، هی خودش را توجیه می کند و می خواهد به یک شکلی خودش را راضی کند وانسان دو نفس است و در انسان همیشه دو چیز باهم به اصطلاح متضاد است : یکی میگه « نه » ، یکی می گه « درست است . » یکی می گه : نه درست نیست یکی میکشد به طرف شیطان ، یکی می کشه به طرف خد ا . همیشه تا اون حد اعلا که برسیم اینها هستند .
یعنی انسان باید خودش موقعی که یک تصمیم گرفتیم خدای خودش را در نظر بگیرد . بگه « آقا ، واقعاً من خسته شدم » و من قبول میکنم . راستش را بگه . چون واقعاً بیشتر کار کردید . خیلی زحمت کشیدید . پیاده روی کردید . شب و روز فشار روتون بیشتر از همه بود و خسته شدید . این را قبول دارم ، حتی اگر دیوانه هم باشید این را حق بهتون می دهم ولی باید بگید « من یک هفته ، دو هفته ، ده روز می روم مرخصی ، برمی گردم . » بگویید که « آقا ، من تجربه کسب کردم . این همه تجربه می دونم تا کس دیگه مثل من بشه یک سال طول می کشد با وضعیت این جنگ . » درست است ؟ « می رویم آقا برمی گردیم . حالا چند روز دیگه می خواهید عملیات انجام بدهید . اگر به این عملیات نمی رسم ، برای عملیات بعدی می رسم . »
رمضان راجی امیرحسینی و افرادش بعد از شنیدن سخنان سلیمانی در منطقه ماندند . به تدریج عده ای از نفرات واحد اطلاعات و عملیات به مرخصی رفتند . کمی قبل از آغاز عملیات رمضان تمام این افراد خود را به تیپ ثارالله معرفی کردند . راجی چند روز بعد ، در یک سانحه اتومبیل به شدت صدمه دید . جواد رزم حسینی جای وی را گرفت . افراد جدیدی هم چون حسين يوسف الهی (الهیه) ، اکبر شجره ، حمید نصری " و خليل الله زحمت کش " ، به واحد اطلاعات پیوستند تا رزمندگان تیپ ثارالله را برای حضور قدرتمند در عملیات رمضان یاری کنند .