عارفانه
“عارفانه”؛ روایتی خواندنی از زندگی و خاطرات شهید احمدعلی نیّری
مشخصات شهید احمد علی نیّری
*نام و نام خانوادگی: احمد علی نیری
*نام پدر : مسعود
*محل تولد : روستای آینه ورزان دماوند
*تاریخ ولادت: 04/29/ 1345
*تاریخ شهادت :1364/11/27
*محل شهادت: منطقه عملیّاتی اروند
*نحوه شهادت: طی عملیات والفجر 8
*مدت عمر: 19 سـال
*محل مزار : گلزار شهدای بهشت زهرا (س)
قطعه 24، کنار بلوار، پنج ردیف بالاتر از مزار شهید دکتر چمران
*کتاب مربوط به این شهید: عارفانه
“عارفانه”؛ روایتی خواندنی از زندگی و خاطرات شهید احمدعلی نیّری
تویی که نمی شناختمت
«السلام علیک یا اباعبدالله»
بعد هم با همین حالت به دیدار ارباب بی کفن خود رفت. برای همین دستش هنوز به نشانه ادب بر سینه اش قرار دارد!
حسین پسر غلامحسین
حسین پسر غلامحسین در پنج فصل با عناوین به روایت مادر، به روایت همرزمان، دوری و فراق تا آخرین دیدار به رویات مادر، شهادت به روایت همرزمان و خانواده شهید و عکس ها، یادداشت ها و مستندات توسط مرکز حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس سپاه ثارالله منتشر شده است و در فروشگاه اینترنتی کتاب شهدا عرضه گردیده است.
در بخشی از کتاب می خوانیم:
یک روز با محمدحسین به سمت آبادان می رفتیم. عملیات بزرگی در پی داشتیم. چند تا از عملیات های قبلی با موفقیت انجام نشده بود و از طرفی آخرین عملیات ما هم لغو شده بود و من خیلی ناراحت بودم. به محمد حسین گفتم: «چند تا عملیات انجام دادیم، اما هیچ کدام آن طور که باید موفقیت آمیز نبود، به نظرم این یکی هم مثل بقیه نتیجه ندهد.»
گفت: «برای چی؟» گفتم :«چون این عملیات خیلی سخت است، به همین دلیل بعید می دانم موفق شویم.» گفت: «اتفاقا ما در این عملیات موفق و پیروز می شویم.» گفتم: «محمد حسین دیوانه شده ای؟! عملیات هایی که به آن آسانی بود و هیچ مشکلی نداشتیم نتوانستیم کاری از پیش ببریم، آن وقت در این یکی که اصلا وضع فرق می کند و از همه سخت تر است، موفق می شویم؟»
خنده ای کرد و با همان تکیه کلام همیشگی اش گفت: «حسین، پسر غلامحسین، به تو می گوید که ما در این عملیات پیروزیم. » خوب می دانستم که او بی حساب حرف نمی زند. حتما از طریقی به چیزی که می گوید ایمان و اطمینان دارد. گفتم: «یعنی چی؟ از کجا می دانی؟»
گفت:«بالاخره خبر دارم» گفتم:«خب از کجا خبر داری؟»گفت: «به من گفتند که ما پیروزیم» پرسیدم:« کی به تو گفت؟» جواب داد:« حضرت زینب (سلام الله علیها)» دوباره سوال کردم:«در خواب یا بیداری؟» با خنده جواب داد:«تو چی کار داری؟ فقط بدان، بی بی به من گفت که شما در این عملیات پیروز خواهید شد و من به همین دلیل می گویم که قطعا موفق می شویم.»
هرچه از او خواستم بیشتر توضیح بدهد، چیزی نگفت و به همین چند جمله اکتفا کرد. نیازی هم نبود که توضیح بیشتری بدهد. اطمینان او برایم کافی بود. همان طور که گفتم همیشه به حرفی که می زد ایمان داشت و من هم به محمد حسین اطمینان داشتم. وقتی که عملیات با موفقیت انجام شد، یاد حرف آن روز محمد حسین افتادم و از اینکه به او اطمینان کرده بودم، خیلی خوشحال بودم.
عارفان که جام حق نوشیده اند راز ها دانسته و پوشیده اند
هر که را اسرار حق آموختند مهر کردند و دهانش دوختند
بیا مشهد
بیا مشهد ---زندگینامه و خاطرات روحانی شهید علی سیفی
مشخصات شهید شهید علی سیفی
*نام و نام خانوادگی: علی سیفی
*نام پدر :
*محل تولد : مراغه
*تاریخ ولادت: ۱۳۴۴
*تاریخ شهادت : ۱۱/۲۵/ ۱۳۶۴
*محل شهادت: اروندرود
*نحوه شهادت: طی عملیات والفجر ۸
*مدت عمر: ۲۰ سـال
*محل مزار : گلزار شهدای مراغه
*کتاب مربوط به این شهید: بیا مشهد
بیا مشهد ---زندگینامه و خاطرات روحانی شهید علی سیفی
شهید علی سیفی در سال ۱۳۴۴ در شهرستان مراغه در خانواده ای متدین و ولایی چشم به جهان گشود. مادرش همیشه با وضو به علی شیر میداد. از دوران طفولیت با مجالس عزاداری آشنا شد و در مجالس عزاداری با زبان شیرین آذری به مداحی میپرداخت و خود گرداننده هیئتی درشهرستان مراغه بود. وی در پانزده سالگی و آغازجنگ با اولین بسیجی های داوطلب به جبهه اعزام شد. علی در عملیات بیت المقدس و در آستانه فتح خرمشهر به سختی مجروح شد. او در یکی از روزهای تشرف جانبازان جنگ تحمیلی به حرم امام رضا علیه السلام شفا یافت. همچنین برای ادامه تحصیل وارد حوزه علمیه در شهر مقدس قم شد. وقتی برای بچه های تخریب موعظه میکرد مثل اینکه خودش بارها عمل کرده و نتیجه آن را دیده است. او اصرار داشت لذت انس با خدا را همه بچشند… علی وقت نماز آنقدر نماز را با حضور قلب میخواند انگار در این دنیا نیست… و شهادت مداح اهل بیت روحانی شهید عارف شهیدعلی سیفی نسب درتاریخ ۱۱/۲۵/ ۶۴ درعملیات والفجر ۸ رقم خورد…
وصیت نامه روحانی شهید علی سیفی
«یا ایها الذین آمنوا ما لكم اذا قیل لكم انفروا فی سبیل الله اثاقلتم الی الارض اَرضیتم بالحیوه الدنیا من الاخره فما متاع الحیوه الدنیا فی الاخره الا قلیل» (توبه/38)
الهی ما عرفنا حق معرفتك و ما عبدنا حق عبادتك. بارالها! من از تو معذرت می خواهم كه تو را دیر شناختم و با تو دیر آشتی كردم. بارالها! قسم به عظمت خودت، اگر نبود امیدواریام به رحمتت، هرگز آرزوی شهادت و لقایت را نمی كردم. زیرا از اعمال خود با خبر بودم و می دانستم كه هرگز لایق این نعمت بزرگ نبودم، ولی همین قدر می دانم كه هر چند گناهان من زیاد باشد، ولی عفو و بخشش بیكران تو، از گناهان من بسی عظیم و بزرگتر است.
بارالها! عمری را پشت به تو كرده بودم كه در یك لحظه به سویت بر گشتم و آغوش محبتت را به سوی خود، باز دیدم كه تا آن لحظه غافل بودم. بار الها! در طول زندگی به این نتیجه رسیدم كه همیشه تو به دنبال بهانهای بودی كه من را ببخشی؛ همیشه دانه می پاشیدی كه مرا به صید خود اندازی؛ ولی با این همه من بنده شیطان بودم و لذت بندگی درگاهت را نچشیده بودم. ولی حال با چهرهای سیاه و حالی شرمگین به سویت توبه میكنم و تو نیز از روی فضلت توبة من را پذیرا باش و به سویم توجه كن.
بارالها! همیشه آرزوی من این بود كه این خون آلوده و بدن ناپاك و تن وابسته و آلت دست شیطان قرار گرفته، آن چنان پاك شود و نظر تو را جلب كند كه من هم مصداق این حدیث قدسیات باشم كه فرمودی: «كن لی اكن لك» الهی! از تو تشكر میكنم كه لذت لقایت را به من چشاندی و از لذت شهادت آگاهم ساختی و توفیقم دادی تا به عشق تو بسوزم، آن چنان كه شعلههایش تنم را كه زندان روحم شده، بسوزاند و به خاكستر تبدیل نماید و روحم به سویت پرواز كند. الهی! از تو تشكر می كنم كه بندگی مرا قبول فرمودی. الهی! از تو سپاسگزارم كه مرا با حسین (علیه السلام) آشنا كردی و عشق او را در قلبم جای دادی و چشمهایم را برایش گریاندی و مدال افتخار سینه زدن برای او را در سینهام قرار دادی.
خدایا! ای كاش می توانستم و قدرت آن را داشتم كه شكرانة نعمت بزرگ یعنی وجود امام را به جای آورم. امامی كه وسیله آزادی مستضعفین شد. امامی كه نوید ظهور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) را به امتش داد. امامی كه وسیله معرفت شد تا ما نزدیكترین راه رسیدن به تو یعنی شهادت را… بشناسیم. سخنی چند با مادرم: مادر! اول از شما التماس میكنم كه مرا كه در طول زندگی همیشه باعث دردسر شما بودم و حق فرزندی را نسبت به شما مادر مهربانم ادا نكردم، عفو كنید. مادر، درست است كه فراق و دوری فرزندت برایت خیلی سخت و دشوار خواهد بود و برای هر مادری این یك مصیبت بزرگی است، ولی امیدوارم باور كنید كه فرزندتان به بزرگترین فلاح و رستگاری نایل آمده است. مادر، پدرم كه به رحمت ایزدی پیوسته، مطمئن باشید اگر اجازه داشته باشم تا هر چقدر هم كه طول بكشد، در پشت درهای بهشت منتظرتان خواهم بود. مادر عزیزم! حرارت عواطف و زمزمههای محبتت، هنوز در وجودم طنین انداز است، ولی مهر و محبتهای بی پایان و جاودانه خدا، همه چیز را از یادم برد و هر كس دیگری هم اگر لذت عشق او را بفهمد، از همه چیز می گذرد.
مادرم، نهایت زندگی مرگ است و انشاءالله ما به هم ملحق خواهیم شد. برادرم، حسن و جواد. و شما ای برادران و جوانهایی كه افتخار دوستی با شما را داشتم! امیدوارم این عید و جشن عروسی مجلله و دیدار عظیم مرا با یار، به خانوادهام تبریك گو باشید. عزیزان! خدا را،خدا را و باز خدا را به شما توصیه میكنم. تمام تلاشتان فقط برای رضای او باشد. خوشا به سعادتتان اگر خدا را داشتید كه همه چیز خواهید داشت، ولی وا اسفا اگر خدا را فراموش كنید، كه هیچ چیز نخواهید داشت. نه در دنیا و نه در آخرت… برادران! همه شما مرا می شناختید و می دانید كه چقدر آدم كنجكاوی بودم، ولی هرگز از لطف و رحمت خدا غافل نشدم و همیشه این احساس را داشتم كه هر چه می گویم، خداوند می شنود. و شما كه پاكتر از من هستید از خدا غافل نباشید. برادران! رهرو راه شهدا بوده و از خون آنها الهام بگیرید، كه من اگر به این فیض عظیم دست یافتهام، از خون شهدایی چون «سعادتی» الهام گرفتهام.
آری، من شیوه گدایی به درگاه خدا را از شهید «سید كاظم طریق نیا» و «شادمند» یاد گرفتهام و شیوه «حسینی» وار مردن را از استادم شهید« ناصر سارمی» آموختهام. برادرانم! حسینی وار بودن، حسینی وار ماندن، حسینی وار زیستن و حسینی وار رفتن را به شما توصیه میكنم. حسین (علیه السلام) كشتی نجات است. برای آن بزرگورا سینه بزنید و بر مصائبش از صمیم قلب گریه كنید كه این گریهها و سینه زنیها، شما را میسازد. پشتیبان ولایت فقیه باشید، كه ضامن انقلاب اسلامی ما ولایت فقیه است. و در مورد مایل سیاسی اجتماع، بی تفاوت نباشید كه ضرر میكنید. اما شما ای خواهران! خوشا به حالتان كه همچون حضرت زهرا و زینب (سلام الله علیهما) معلم دارید…
خوشا به حالتان اگر خود را شناختید و فهمیدید كه پیامبر خون شهدایید و درك كردید كه زینبهای زمانید، چقدر لذتبخش است همچون حضرت زهرا (سلام الله علیها) مصائب را تحمل كردن، زهرایی كه در قرآن از او به «كوثر» یاد شده و چشمهای كه حضرت زینب (سلام الله علیها) ، حسن و حسین (علیهم السلام) و ائمه معصومین از آن جوشیدند. چقدر لذتبخش است همچون حسین (علیه السلام) شهید و همچون زینب (سلام الله علیها) وفادار ماندن و اگر چه این وفاداری به قیمت اسیری و دیگر مصائب تمام شود. خواهرم! سعی كنید مسئولیت انسان سازی كه بر دوشتان است، خوب به سرمنزل رسانید و همگام برادران و همسرانتان دین خود را به اسلام و انقلاب الهی ادا كنید. من به شما زینبوار بودن را توصیه میكنم. معلمان عزیز و مسئول! ای كسانی كه شغل مقدس انبیاء (علیهم السلام) را دارید! امروز دیگر مسئولیت شما در جامعه كنونی- كه احتیاج شدید به رشد فرهنگ دارد- حساستر است.
بچههای پاك و معصوم، و همانند خمیری زیر دست شما می خواهند شكل بگیرند. در وحلة اول خود را ساخته و بعد به ساختن آنها بپردازید، و تا زمانی كه خود را نساختهاید، نخواهید توانست دیگران را بسازید و تمام زحماتتان بی اثر خواهد بود. فطرت بچهها را بیدار كنید و عشق خدا را در دل آنها شعله ور سازید. درس شهادت، خوب زیستن، و خوب مردن و حسینی وار بودن را به این پاكان و آینده سازان بیاموزید. حركت فرهنگی یك جامعه، منوط بر طرز فكر ملت آن جامعه است، و شما پیشروان فرهنگ جامعه اسلامی ما هستید و بدانید اگر در این مسئولیت قصور كنید، مورد مؤاخذه سخت خداوند قرار خواهید گرفت. در خاتمه از دوستان می خواهم یك شب به یاد شهید شادمند بر مزارم دعای توسل بخوانند. خدایا خدایا، تا انقلاب مهدی، خمینی را نگهدار. آمین یا رب العالمین»
خاک های نرم کوشک
خاک های نرم کوشک --- خانواده و همرزمان شهید عبدالحسین برونسی
فرماندهی تیپ ۱۸ جوادالائمه(ع)
مشخصات شهید عبدالحسین برونسی
*نام و نام خانوادگی : عبدالحسین برونسی
*نام پدر : حسینعلی
*محل تولد : روستای گلبوی کدکن از توابع شهرستان تربت حیدریه
*تاریخ ولادت : ۱۳۲۱/۰۶/۰۳
*تاریخ شهادت : ۱۳۶۳/۱۲/۲۳
*محل شهادت : هورالعظیم
*نحوه شهادت : عملیات بدر
*مدت عمر : ۴۲ سـال
*محل مزار : بهشت رضا(ع) در مشهد مقدس
قـطعـه - ردیـف - شـماره : ۳۰ - ۲۴- ۱۲
*کتاب مربوط به این شهید: خاک های نرم کوشک
خاک های نرم کوشک --- خانواده و همرزمان شهید عبدالحسین برونسی
شهید عبدالحسین برونسی از جمله فرماندهان با تقوا و مخلص دوران هشت سال دفاع مقدس بود؛ وی در سوم شهریورماه ۱۳۲۱ در روستای گلبوی کدکن از توابع شهرستان تربت حیدریه به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش گذراند؛ ابتدا به کشاورزی و سپس به بنایی پرداخت. وی در سال ۴۷ ازدواج کرد و پس از چندی با هدفی مقدس به کار سخت و طاقت فرسای بنایی روی آورد و بعد از پیروزی انقلاب به گروه ضربت سپاه پاسداران پیوست . شهید عبدالحسین برونسی عهدهدار فرماندهی تیپ ۱۸ حضرت جوادالائمه(ع) بود؛ این شهید بزرگوار سرانجام در بیست و پنجم اسفندماه ۱۳۶۳، در هورالعظیم به فیض شهادت نائل آمد و پیکرش در منطقه عملیات بر جای ماند. سالها بعد در جریان تفحص شهدا پیکر ایشان شناسایی و در تاریخ هفدهم اردیبهشت ۱۳۹۰ در سالروز شهادت حضرت زهرا(س) در بهشت رضا(ع) در مشهد مقدس به خاک سپرده شد.
از فرمایشات مقام معظم رهبری در مورد کتاب خاک های نرم کوشک
«الان چند سالی است كه كتابهایی درباره سرداران و فرماندهان باب شده و مینویسند. بنده هم مشتری این كتابها هستم و میخوانم، بعضی از اینها را من خودم از نزدیك میشناختم، آنچه دربارهشان نوشته شده، روایتهای صادقانه و بسیار تكان دهنده است. این هم حالا آدم میتواند كم و بیش تشخیص بدهد كه كدام مبالغهآمیز است و كدام صادقانه است. آدم میبیند برخی از این شخصیتهای برجسته، حتی در لباس یك كارگر به میدان جنگ آمدهاند، این اوستا عبدالحسین برونسی، قبل از انقلاب یك بنا بود و با بنده هم مرتبط بود، شرح حالش را نوشتهاند، من توصیه میكنم و واقعا دوست میدارم شماها بخوانید، اسم این كتاب، خاكهای نرم كوشك است.»
وصیتنامه شهید عبدالحسین برونسی
بسم رب الشهدا و الصدیقین
درود همه شهدا و درود همه خانواده شهدا و درود همه انسانهای محروم در سرتاسر عالم به رهبر انقلاب این امام عزیزمان این فرزند فاطمه سلامالله علیها و این امام نائب بر حق امام زمان عجلالله تعالی فرجه الشریف و این یادگار رسول گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم و این یادگار همه انبیا واین عزیزی که همه ما را از بدبختی و بیچارگی نجات داد و به راه راست هدایت کرد و درود همه انسانها و درود همه ملائکههای مقرب خدا بر این چنین رهبری و این چنین معلمی و نائب برحق امام زمان یعنی حضرت امام خمینی.
وصیتی است که به خانواده عزیزم و به رهروان راه حق و حقیقت و آنچه که میگویم از صمیم قلب و با چشم باز این راه را پیمودهام و ثابت قدم ماندهام و امیدوارم که این قدمهایی که در راه خدا برداشتهام خدا آنها را قبول درگاه خودش قرار بدهد و ما را از آتش جهنم نجات بدهد. فرزندانم خوب به قرآن گوش کنید و خودتان را به قرآن متصل کنید و این کتاب آسمانی را سرمشق زندگیتان قرار بدهید. باید از قرآن استمداد کنید و باید از قرآن مدد بگیرید و متوسل به امام زمان باشید ولی فرزندان من، باید به اینهایی که میگویم شما خوب عمل کنید این تکلیفی است برعهده شما. نگویید آنان را که کشته میشوند در راه خدا مردگانند بلکه زندهاند ایشان، ولی شما در نمییابید… و هر آینه فرزندانم خدا شما را به این آیات قرآن آزمایش میکند حواستان جمع باشد، خیلی خوب جمع باشد و همیشه آیات قرآ» را زمزمه بکنید تا شیطان به شما رسوخ پنهانی نکند.
(همسرم) از وقتی من با این فرزند فاطمه سلامالله علیها نائب بر حق امام زمان آشنا شدم و بخصوص از وقتی که با شاگرد ایشان آقای [آیتالله] خامنهای عزیز آشنا شدم هدف من عوض شد. … اینها هستند که استقامت کردند در راه خدا، و ثابت کردند که د ین خدا را باید یاری کرد و به آنها، ملائکههای آسمان و ملائکههای مقرب خدا و فرشتگان خدا نازل شده. آنها را بشارت داند، به کجا بشارت دادند؟ به همانجایی که انبیا خدا یعنی به بهشت بشارت دادند. این بشارتی است که از طرف خدا مأموریت پیدا میکند به وسیله فرشتگان که به این شهیدان راه خدا موقعی که از مرکبشان میافتند و در راه خدا شهید میشوند، می گویند دیگر از گذشته خود هیچ حزن و اندوهی نداشته باشید. شما را به همان بهشت انبیاء وعده میدهیم. پس فرزندانم، تلاش بکنید این فرزندان اسلام ای همه انسانها تلاش کنید تا مشمول صلوات و رحمت خدا قرار بگیرید. اگر شما مشمول رحمت و صلوات خدا قرار بگیرید. به هیچ بنبست و گمراهی برنخواهید خورد. حق را دریابید و پیش بروید این قرآن است. این پیام خدا است. و این رسالت خداست و این رسالت همه انبیا خداست باید هجرت کنیم. رسول هدا میفرماید: این زندگی دنیا به منزله این است که انسان انگشت خودش را به آب دریا بیندازد و بالا بکشد چقدر از آب دریا برداشتهاید؟ شما آیا به این رسیدهای که چقدر از آب دریا برداشتهای؟ باید شما خوب توجه کنید دنیا به منزله آخرت این جور است. … انسان باید بفهمد که عالم آخرت چقدر بزرگ است و نعمتهایی که در آنجا برای رهروان راه انبیا هست و به حرف و به زبان و به گفته، هیچکسی نمیتواند توصیف آنها را بکند. این چند روزه دنیا، قابل آن نیست که شما به گمراهی بروید و به این طرف و آن طرف بزنید. فرزندانم شما را به نماز و شما را به اقامه نماز سفارش میکنم همان سفارشی که لقمان به فرزندش کرد که نماز را به پا دارید امر به معروف و نهی از منکر کنید. فرزندان عزیزم، از قرآن مدد بجویید و از قرآن سرمشق بگیرید تا به گمراهی کشیده نشوید، این هدف قرآن است و این هدف همه انبیاء خداست. من که این آیات را برای شما میخوانم از صمیم قلب میخوانم. چند شب دیگر به طرف دشمن روانه میشوم و اگر برنگشتم امیدوارم که شما به قرآن بپیوندید و به این وصیتهایی که مرن کردم عمل کنید و من هنوز هم صحبت دارم. باید به شما تذکر بدهم. ای فرزندانم، باز شما را به قرآن توصیه میکنم، هیچ راهی بهتر از راه قرآن نیست.
بايد مو به مو حرف رهبر عزيزمان را عمل کنيم و اگر قلب امام از ما ناراضي شد خدا از ما ناراضي است ..... مادر عزيزم! مادر مهربانم، خوب توجه کن من اين راه را با چشم باز انتخاب کردهام و با چشم باز اين راه را رفتهام. اي همسر عزيز و اي همسر مهربانم که ياد در خانه من رنج کشيدهاي انشاءالله که خداوند از تو و من راضي باشد من که از تو بسيار راضي هستم. .... فرزندانم! هر آينه، خدا شما را به اين آيات قرآن آزمايش ميکند حواستان جمع باشد، خيلي خوب جمع باشد و هميشه آيات قرآن را زمزمه کنيد تا شيطان به شما رسوخ پيدا نکند... خدا خودش ميگويد وقتي رزمندهاي از خانهاش بيرون ميرود تکفل آن خانه به عهده خود خداست... من ميدانم که خدا يار فرزندانم است.....
ای مردم نادان، ای مردمی که شهادت برای شما جا نیفتاده است در اجتماع پیشرو باید در باره شهیدان کلمه اموات از زبانها و از اندیشه ها ساقط شود و حیات آنان با شکوه تجلی نماید«وبل احیاء عند ربهم یرزقون». فرماندهی برای من لطف نیست، گفتند این یک تکلیف شرعی است، باید قبول بکنید و من براساس«اطیعو الله و اطیعو الرسول و اولی الامر منکم» قبول کردم. مسلما در راه امر به معروف و نهی از منکر از مردم نادان زیان خواهید دید، تحمل کنید و بر عزم راسختان پایدار باشید. توصيهي آخري که به فرزندانم دارم، فرزندان عزيزم قدر مادرتان را بدانيد و نگذاريد مادرتان غصه بخورد و قدرش را بدانيد. ...پروردگارا ما را هم مديون شهدايمان نميران. مرگ ما را هم کشته شدن در راه خودت قرار بده. ....پروردگارا همسرم را براي بزرگ کردن فرزندانش در راه خودت ياري فرما و از زخم زبانهايي که زده ميشود و آنها را و اين زن انقلابي را خودت محفوظ و منصور بدار. خدايا باز هم مرگ مرا کشته شدن در راه خودت قرار بده.
مزار شهید عبدالحسین برونسی
تشییع پیکر شهید عبدالحسین برونسی
دیدار مقام معظم رهبری با خانواده شهید عبدالحسین برونسی
علی بی خیال
علی بیخیال --- زندگینامه و خاطرات شهید علی حیدری
مشخصات شهید علی حیدری
*نام و نام خانوادگی: علی حیدری
*نام پدر : محمود
*محل تولد : مریوان
*تاریخ ولادت: ۱۳۴۴/۰۱/۰۱
*تاریخ شهادت : ۱۳۶۳/۱۲/۲۲
*محل شهادت: عملیات بدر، شرق دجله، جزایر مجنون
*نحوه شهادت: بمباران شیمیایی ارتش بعث عراق
*مدت عمر: ۱۹ سال
*محل مزار : گلزار شهدای بهشت زهرا تهران
*قطعه و ردیف و شماره : قطعه ۲۷ - ردیـف ۱۳۶ - شـماره۱۰
*کتاب مربوط به این شهید: علی بی خیال
علی بی خیال --- زندگینامه و خاطرات شهید علی حیدری
علی حیدری فروردین سال ۱۳۴۴ در شهر مریوان و در یک خانواده معتقد به فرهنگ اسلام به دنیا آمد. پدرش اهل همدان بود که بعد از ازدواج با مادر سنندجی اش در کردستان به استخدام ارتش در آمد تا بازنشسته شد. بعد از بازنشستگی به تهران مهاجرت کرد. علی دوران نوجوانی خود را با بچه های مسجد و کارهای فرهنگی و تشکیل کانون فرهنگی و کتابخانه مساجد منطقه خرانه تهران گذراند؛ اما اوج اعتلای روحی ایشان در دوره شش ماهه ای اتفاق افتاد که با آیت الله حق شناس آشنا شد و آن عارف بزرگوار، مسیر سیر و سلوک را با برنامه سلوکی برایش فراهم کرد.
اولین بار علی در اواخر سال ۱۳۶۱ به منطقه سقز اعزام شد. در سال ۶۲ به عنوان خطاط و طراح چهره شهدا به جنوب اعزام شد. در اواخر سال ۶۳ جمعی تبلیغات لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) شد و ماه پایانی حیاتش را در گردان تخریب لشکر ۲۷ در پادگان دوکوهه مشغول آموزش و فعالیت شد.
علی حیدری به همراه گروه هفده نفره از رزمندگان تخریب، بر اثر بمباران شیمیایی در عملیات بدر؛ هم چنان که مژده اش را از امام رضا (ع) دریافت کرده بود، روز بیست و دوم اسفند ماه ۱۳۶۳ در سن نوزده سالگی به شهادت رسید و در گلزار شهدای بهشت زهرا تهران آرام گرفت.
وصیت نامه شهید علی حیدری
«بسم رب شهدا و صدیقین»
«بنده حقیر وصیتنامهای به آن صورت که بخواهم اموالم را تصفیه کنم ندارم زیرا از این مال دنیا هر چه داشتهام یا در راه خدا بخشیدهام یا به خاطر خدانگهداشتهام که دیگران استفاده کنند ولی خواستم چند کلمهای با عالم مادی سخن بگویم. ای دنیا بدان که انتهای راههایت جهنم و مسیر راههایت پر از درندگان وحشی است که به تدریج روح انسان را میخورند تا بالاخره انسان را تبدیل به از حیوان پستتر میکنند. فقط کاروان عشق است که رو به سوی جانان میرود و خدا را شکر میکنم که بالاخره نام من را در دفتر عاشقان حسین (ع) نوشتهاند.
برادران مسجد چیزهایی راکه مینویسم عمل کنید. دعاها را زیاد بخوانید و هر چه باشکوهتر برگزار شود. در نماز جماعت حتماً شرکت کنید.
برای مقابله با شیطان دوشنبه و پنجشنبه روزه بگیرید.
نماز شب را حتما بخوانید
و یک مربی برای خود جهت مسیر الیالله انتخاب کنید و بدانکه به شرطی قبول میشوی که به چیزهایی که میشنوی عمل کنی.
آنقدر حرف بزنید که میتوانید عمل کنید
و بار دیگر برادران عزیزم یک وصیتنامه به شما دارم و آن اینکه زود و خیلی زود کولهبار عشق را ببندید زیرا بنده میترسم شماها جا بمانید. بدانیدکه شیطان همه جا حتی در خون انسان هست از خدا بترسید. به خانوادهام توصیه کنید هر وقت برای من خواستند گریه کنند به یاد قاسم امام حسین (ع) گریه کنند و هر وقت به یاد غریبیام افتادند، یاد حسین بیفتند.
دوست دارم مانند رفقای شهیدم جنازهام را حسین کفن و در بیابانهای کربلا به خاک بسپارند.
پدر و مادر و اهالی خانواده عزیزم برای گناهان من دعا کنید چون من همه عمرم را در گناه به سر بردم به جز آن مدتی که خود را به دست خدا سپرده بودم.
شما نیز خود را به دست خدا بسپارید زیرا او ست پرورش دهنده ما «و ان النفس لاماره بالسوء الا ما رحم ابی» ای خدا بنده تو آمد، مرا در آغوش خود گیر که همانا تویی اول و آخر ما.
خدا تو میدانی که من به خاطر بهشت نیامدهام. بهشت تو مال آنهایی که خدا را به خاطر عبادت و از ترس جهنم گناه نمیکنند.
الله من، و ای معشوق من، بنده تو دیگر در عشق تو سخت، آنقدر در وصالت سوختم تا منیت و شیطان را به وسیله آتش عشق ذوب نمودم آنگاه رو به سوی جانان کردم،خدایا مرا دیگر زندگی شیطان بس است، من تو را میخواهم، چه کنم من به آن زندهام که روزی پیش تو میآیم و اگر اینطور نبود خیلی پیش از اینها مرده بودم.
الله من گناهانم را به وسیله حسینت پاک کردم و از دریای پرتلاطم مادیات به وسیله کشتی حسینت گذشتم.
الله من، دوستت دارم چه کنم؟ الله دیگر اگر مرا به جهنم بری آتش احساس کوچکی میکند در برابر آتش سوزش و عطش و تب هجران درون من. آری هر کس خود را به چیزی دلخوش کرده است. بنده عامی هم خود را به خدا دل خوش کردهام"
.من خیلی کمتر عطر خریدهام زیرا هر وقت بوی عطر میخواستم ازته دل میگفتم حسین جان، آن وقت فضا پرعطر میشد.
.... مواظب خود باشید. مواظب شیطان باشید که شیطان خیلی باهوشتر از این حرفهاست. مطالعه کنید کتابهای شهید دستغیب را. به عموم ... توصیه میکنم.
و هیچگاه راضی نخواهم بود کسی بدون تفکر در راهم برایم گریه کند. هرگاه خواستید برایم گریه کنید برای چیزی که من برایش همیشه گریان بودم، گریه کنید.
وقتی به یادم افتادید یک حمد و سه سوره توحید برای شهدا با یک صلوات ختم کنید.
همیشه با وضو باشید،
قرآن بخوانید.
حجابها را از قلب خود بردارید تا با عالم غیب ارتباط داشته باشید و اسرار غیبی را بدانید و ببینید.
نگاههای خود را کنترل کنید تا بتوانید حسین و ائمه و شهدا را ببینید و زیارت کنید.
بینی خود را از بوهای حرام نگه دارید تا بوی حسین (ع) و عشق را بشنوید.
و با زبان خود غیبت نکنید و تهمت نزنید تا بتوانید با مولایتان صحبت کنید.
و در آخر «امام را دعا کنید»
وعده ما کربلا
۱۳۶۲/۱۱/۲۰
ساعت ۲ نصف شب
مزار شهید علی حیدری
دفتر ثبت رفتارهای روزانه شهید علی حیدری با نام " طریق پرواز"
نصایح، از نوار و نامههای شهید علی حیدری
اینجانب علی حیدری مستقر در پادگان دوکوهه ،جمعی لشکر حضرت رسول ( ص ) و تیپ ذوالفقار واحد آر، پی ،جی ،هفت هستم . من کوچکتر از آنم که بتوانم پیامی برای امت حزبالله برسانم ، ولی مجبورم امر فرماندهی را اطاعت کرده و چند کلامی عاجزانه در مقابل این ملت شریف و اینهمه رزمندگانی که با ایثار خون خود درخت اسلام را آبیاری کردهاند بیان کنم .
الحق که یکسری مسائل هست که انسان نمیتواند برای هر کسی مطرح کند ، ولی این یک ذره از آن را برای برادر ایوبی گفتهام و باز یک ذره از آن یک ذره را در این نوار میگویم : چیزی که در این جبههها مشاهده کردم این بود که وقتی رزمندگان را مشاهده میکنم و با آنها روبرو میشوم از فاصلهی چندمتری ، یا در یک محوطه خاص ، بوی عطر دلانگیزی که عطر مخصوصی است تراوش میشود که همان بوی ایثار ، رزمندگی و بوی حسین ( ع ) است. آری بوی حسین ( ع ) .
ما انقلابمان حسینی بود ، رهبرمان هم حسینی بود ، امتمان هم حسینی است .
هر کس جاننثار حسین ( ع ) بود و راه حسین ( ع ) را ادامه داد رستگار شد .
و هر کس که راه حسین ( ع ) را ادامه نداد و این کارها را به مسخره گرفت ،خود را به مسخره گرفتهاست .
آری هر کس با او ادامه داد در بهشت همدیگر را خواهیم داشت.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
نخل سوخته
نخل سوخته خاطرات سردار شهید حسین یوسف الهی جانشین واحداطلاعات وعملیات لشگر 41 ثارالله
مشخصات شهید حسین یوسف الهی
*نام و نام خانوادگی: حسین یوسف الهی
*نام پدر : غلامحسین
*محل تولد : کرمان
*تاریخ ولادت: ۱۳۳۹/۱۲/۲۶
*تاریخ شهادت : ۱۳۶۴/۰۱/۲۷
*محل شهادت: اروندکنار
*نحوه شهادت: مجروحیت شیمیایی، عملیات والفجر هشت
*مدت عمر: ۲۵ سـال
*محل مزار : گلزار شهدای کرمان در مجاورت مزار پاک سردار حاج قاسم سلیمانی
*قطعه و ردیف و شماره : قطعه ۲۹
*کتاب مربوط به این شهید: نخل سوخته
نخل سوخته خاطرات سردار شهید حسین یوسف الهی جانشین واحداطلاعات وعملیات لشگر 41 ثارالله
شهید محمد حسین یوسف الهی سال ۱۳۳۹در شهر «کرمان» متولد شد، پدرش فرهنگی بود و در آموزش و پرورش خدمت می کرد. محیط خانواده کاملا فرهنگی بود و همه فرزندان از همان کودکی با حضور در مساجد و جلسات مذهبی با اسلام و قرآن آشنا می شدند.
علاقه زیاد و ارتباط عمیق محمد حسین با نهج البلاغه نیز ریشه در همین دوران دارد. در روزهای انقلاب محمد حسین دبیرستانی بود و حضوری فعال در عرصه سیاست داشت و یکی از عاملان حرکتهای دانش آموزان در شهر کرمان بود.
آغاز جنگ عراق علیه ایران در لشکر ۴۱ ثارالله واحد اطلاعات و عملیات به فعالیت خود ادامه داد و بعدها به عنوان جانشین فرمانده این واحد انتخاب شد. در طول جنگ پنج مرتبه به سختی مجروح شد و بالاخره آخرین بار در عملیات والفجر هشت به دلیل مصدومیت حاصل از بمبهای شیمیایی در بیست و هفتم بهمن ماه سال ۱۳۶۴ در بیمارستان لبافی نژاد تهران به شهادت رسید.
وصیت نامه شهید حسین یوسف الهی
بسم الله الرحمن الرحیم
شهادت می دهم که خدا یکی است و محمد (ص) فرستاده و آخرین پیامبر است و علی(ع) ولی الله است و جانشین پیامبر اسلام و اولین امام است، قیامت راست است و جزاء و پاداش کلیه اعمال نیز صادق است، انسان از خاک آفریده شده و به خاک بر میگردد و باز از خاک سر بر میدارد و به اندازه خردلی به کسی ظلم نمی شود و نفس هرکس در گرو اعمال خودش می باشد. مادر عزیزم خجالت میکشم که چیزی بنویسم و خود را فرزندت بدانم زیرا کاریکه شایسته و بایسته یک فرزند بوده انجام نداده ام. مادریکه شب تا صبح بر بالین من می نشستی و خواب را از چشمان خود می گرفتی و به من آموختنیهایی آموختی، مرا ببخش و... همچنین از شما پدرم که با کمک مادرم تمام زندگیتان را صرف بچه هایتان کردید خداوند اجرتان را به شما عطا کند و درجات شما را متعالی کند و بهشت را جایگاهتان قرار دهد. ای پدر و مادر عزیز و گرامی چه خوب به وظیفه خود عمل کردید و من چقدر فرزند بدی برای شما بودم. شما فرزند خود را برای خدا بزرگ کردید و برای خدا هم او را به جبهه فرستادید و در راه خدا اگر سعادت باشد میرود. از خواهران و برادران خود که در رشد من سهم به سزایی داشتند تشکر می کنم و از خداوند متعال پیروزی، سعادت و سلامت را برای ایشان خواستارم و ای پدر و مادر و ای خوهران و برادران عزیزم این رسالت را شما باید زینب وار به دوش کشید و از عهده آن به خوبی بر میائید و می توانید چون پتک بر سر دشمنان داخلی و خارجی فرود آئید و خون ما را هم چون رود سازید تا هرچه بر سر راه دارد بردارد تا به دریای حکومت حضرت محمد(ص) برگردد. امیدورام که خداوند عمر رهبر عزیزمان را تا انقلاب مهدی طولانی بگرداند و ظهور حضرت مهدی(عج) را نزدیک بگرداند تا مستضعفین جهان به نوائی برسند و صالحین وارثین زمین شوند. ای مردم بدانید تا وقتی که از رهبری اطاعت کنید، مسلمان، مومن و پیروزید وگرنه هرکدام راهی به غیر از این دارید آب را به آسیاب دشمن میریزید، همچنان تا کنون بوده اید باشید تا مانند گذشته پیروز باشید و این میسر نیست به جز یاری خواستن از خدا و دعا کردن. امیدوارم که خداوند متعال به حق پنج تن آل محمد(ص) و به حق آقا امام زمان(عج) ایران را از دست شیاطین و به خصوص شیطان بزرگ نجات دهد و از این وضع بیرون بیاورد که بدون خدا هیچ چیز نمی تواند وجود داشته باشد. به امید اینکه تمام دوستان گناهان مرا ببخشند، التماس دعای عاجزانه را از همگی دارم.
محمد حسین یوسف الهی
24/12/1364
مزار شهید حسین یوسف الهی
سردار حاج قاسم سلیمانی در کنار شهید حسین یوسف الهی
دختر شینا
دُختر شینا --- خاطراتِ قدم خیر محمدی کنعان ( همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر)
قدمخیر محمدی کنعان در 17 اردیبهشت سال 1341 در روستای قایش رزن همدان بهدنیا آمد. در سال 1356 و در 14 سالگی با ستار (صمد) ابراهیمیهژیر ازدواج میکند و صاحب پنج فرزند قد و نیمقد میشود. در بیست و چهار سالگی ستار را از دست میدهد و بزرگ کردن این بچهها به دوش او گذاشته میشود و با گذراندن زندگی سخت و پرالتهاب ـ به خاطر حضور همسرش در جبهههای جنگ تحمیلی ـ در تاریخ هفدهم دیماه 1388 بدون اینکه انتشار کتاب خاطراتش را ببیند، به دیدار همسر شهیدش در دیار باقی میپیوندد.
تقریظ حضرت آیت الله خامنه ای بر کتاب «دُخترشینا»
بسمه تعالی
رحمت خدا بر این بانوی صبور و باایمان، و بر آن جوان مجاهد و فداکاری که این رنجهای توان فرسای همسر محبوبش نتواست او را از ادامه ی جهاد دشوارش باز دارد. جا دارد از فرزندان این دو انسان والا نیز قدرانی شود.
شهریور 91
حضور رهبری بر مزار سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر
قرار یکشنبه ها
قرار یکشنبه ها - - - زندگینامه و خاطرات ذاکر شهید داود عابدی
معاون گروهان سوم
مشخصات شهید داود عابدی
*نام و نام خانوادگی: داود عابدی دخرآبادی
*نام پدر : عباس
*محل تولد : دَخرآباد اصفهان
*تاریخ ولادت: ۱۳۴۲/۰۱/۰۷
*تاریخ شهادت : ۱۳۶۳/۱۲/۲۲
*محل شهادت: جزیره مجنون
*نحوه شهادت: دفاع مقدس
*مدت عمر: ۲۱ سـال
*محل مزار : گلزار شهدای بهشت زهرا تهران
*قطعه و ردیف و شماره : قطعه ۲۷ - ردیـف ۱۱۷ - شـماره ۹
*کتاب مربوط به این شهید: قرار یکشنبه ها
قرار یکشنبه ها - - - زندگینامه و خاطرات ذاکر شهید داود عابدی
داود عابدی در هفتم فروردین ماه ۱۳۴۲ در دَخرآباد (منطقه ای در اصفهان) به دنیا آمد. پدرش حاج عباس نام داشت و به آهنگری ماشین در دروازه قزوین تهران مشغول بود. دارای سه برادر به نام های حمید، مجید و مهدی بود. پدرش فرد مذهبی بود و در کنار تفریح، تربیت را اصل و هدف قرار می داد. داود تابستان ها در کنار پدرش به آهنگری و صافکاری می پرداخت و در پانزده سالگی برای خودش استادکار شده بود.
در مدرسه لرزاده اطراف میدان خراسان تهران تحصیل نمود و از سال سوم ابتدایی شروع به حفظ قرآن نمود. به همراه برادرش حمید در کلاس های اخلاق حاج آقا مجتهدی شرکت می نمود ولی طلبه رسمی نبود. هر شب در مسجد با دوستان انقلابی کارها را هماهنگ میکردند و همگی با هم در تظاهرات و اعتصابات شرکت میکردند .
یکی از نیروهای فعال بسیج بود و کلاسهای آموزشی میدان تیر را در مسجد گذراند .پدرش حاج عباس به داوود و حمید گفت جنگ شروعشده نباید دست روی دست گذاشت جبههها نیرو میخواهد یا شما مراقب خانواده باشید و من به جبهه میروم یا من بمانم و شما راهی جبهه شوید. داوود به پدرش گفت: شما باید بالای سر خانواده باشید، من میروم.
داوود همراه با برخی دوستانش از میدان خراسان و مسجد روحانی راهی جبهه شد و در جمع نیروهای دکتر چمران در ستاد جنگهای نامنظم پذیرفته شد . سال ۶۱ در بیت حضرت امام در جماران بهعنوان پاسدار فعالیت خود را ادامه داد.
سرانجام در سحرگاه ۲۲ اسقند ماه ۱۳۶۳ عملیات بدر، در مسیری که دوشکاهای دشمن بهشدت شلیک میکردند، تیر دوشکا از پهلوی چپ او وارد و از پهلو راستش خارج شد. شهید عابدی خیلی دوستداشت مثل حضرت زهرا سلاماللهعلیها شهید شود. و بالاخره همانگونه که خودش دوست داشت، با عشق به حضرت زهرا (س) و حضرت علی (ع) با پهلوی شکسته پر کشید. مزار این شهید بزرگوار در کنار برادر شهیدش حمید عابدی، در قطعه ۲۷ گلزار شهدای بهشت زهرای تهران قرار دارد.
تصویر دست نوشته شهید داود عابدی
متن وصیت نامه شهید داود عابدی
مزار شهید داود عابدی
برای خدا مخلص بود
برای خدا مخلص بود --- خاطراتی از شهید محمد ابراهیم همت
مشخصات شهید محمد ابراهیم همت
*نام و نام خانوادگی : محمد ابراهیم همت
*نام پدر : علی اکبر
*محل تولد : شهرضا
*تاریخ ولادت : ۱۳۳۴/۱/۱۳
*تاریخ شهادت : ۱۳۶۲/۱۲/۲۲
*محل شهادت : جزیره مجنون
*نحوه شهادت : عملیات خیبر
*مدت عمر : ۲۸ سـال
*محل مزار : شهرضا اصفهان
قـطعـه - ردیـف - شـماره : ۲۴- ۷۷- ۷۷
*کتاب مربوط به این شهید: ماه همراه بچه هاست
ماه همراه بچه هاست --- سرگذشت نامه سردار شهید محمد ابراهیم همت
وصیتنامه شهید محمد ابراهیم همت
به تاریخ 19 دی 1359 ساعت ۱۰:۱۰ شب چند سطری وصیتنامه مینویسم: هر شب ستارهای را به زمین میکشند و باز این آسمان غمزده غرق ستاره است، مادر جان میدانی تو را بسیار دوست دارم و میدانی که فرزندت چقدر عاشق شهادت و عشق به شهیدان داشت.
مادر، جهل حاکم بر یک جامعه انسانها را به تباهی میکشد و حکومتهای طاغوت مکملهای این جهلاند و شاید قرنها طول بکشد که انسانی از سلاله پاکان زائیده شود و بتواند رهبری یک جامعه سر در گم و سر در لاک خود فرو برده را در دست گیرد و امام تبلور ادامهدهندگان راه امامت و شهامت و شهادت است.
مادرجان، به خاطر داری که من برای یک اطلاعیه امام حاضر بودم بمیرم؟ کلام او الهامبخش روح پرفتوح اسلام در سینه و وجود گندیده من بوده و هست. اگر من افتخار شهادت داشتم از امام بخواهید برایم دعا کنند، تا شاید خدا من روسیاه را در درگاه با عظمتش به عنوان یک شهید بپذیرد.
مادر جان من متنفر بودم و هستم از انسانهای سازشکار و بیتفاوت و متاسفانه جوانانی که شناخت کافی از اسلام ندارند و نمیدانند برای چه زندگی میکنند و چه هدفی دارند و اصلا چه میگویند بسیارند. ای کاش به خود میآمدند. از طرف من به جوانان بگوئید چشم شهیدان و تبلور خونشان به شما دوخته است. بپاخیزید و اسلام را و خود را دریابید. نظیر انقلاب اسلامی ما در هیچ کجا پیدا نمیشود. نه شرقی – نه غربی؛ اسلامی که: اسلامی… ای کاش ملتهای تحت فشار مثلث زور و زر و تزویر به خود میآمدند و آنها نیز پوزه استکبار را بر خاک میمالیدند.
مادر جان، جامعه ما انقلاب کرده و چندین سال طول میکشد تا بتواند کم کم صفات و اخلاق طاغوت را از مغز انسانها بیرون ببرد، ولی روشنفکران ما به این انقلاب بسیار لطمه زدند، زیرا نه آن را میشناختند و نه باریش زحمت و رنجی متحمل شده اند از هر طرف به این نو نهال آزاده ضربه زدند، ولی خداوند، مقتدر است اگر هدایت نشدند مسلما مجازات خواهند شد.
پدر و مادر؛ من زندگی را دوستدارم، ولی نه آنقدر که آلودهاش شوم و خویشتن را گم و فراموش کنم علیوار زیستن و علیوار شهید شدن، حسینوار زیستن و حسینوار شهید شدن را دوست میدارم شهادت در قاموس اسلام کاریترین ضربات را بر پیکر ظلم، جور، شرک و الحاد میزند و خواهد زد. ببین ما به چه روزی افتادهایم و استعمار چقدر جامعه ما را به لجنزار کشیده است، ولی چارهای نیست اینها سد راه انقلاب اسلامیند؛ پس سد راه اسلام باید برداشته شودند تا راه تکامل طی شود.
مادر جان به خدا قسم اگر گریه کنی و به خاطر من گریه کنی اصلا از تو راضی نخواهم بود. زینب وار زندگی کن و مرا نیز به خدا بسپار
(اللهم ارزقنی توفیق الشهاده فی سبیلک)
و السلام.
محمد ابراهیم همت
آخرین نامه شهید محمد ابراهیم همت قبل از عملیات والفجر 4 به همسرش
سلام بر همسر مؤمن و مهربان و خوبم . گرچه بی تو ماندن در خانه برایم بسیار سخت بود ، ولیکن یک شب را تنهایی در این جا به سر آوردم . مدام تو را این جا می دیدم . خداوند نگهدار تو باشد و نگهدار مهدی ، که بعد از خدا و امام ، همه چیز من هستید . ان شاءالله که سالم می رسید . کمی میوه گرفتم ، نوش جان کنید . تو را به خدا به خودتان برسید . خصوصا آن کوچولوی خوابیده در شکم ، که مدام گرسنه است . از همه ی شما التماس دعا دارم . ان شاءالله به زودی ، به خانه ی امیدم می آیم.
حاج همت ۶۲/۷/۱۲
دست نوشته شهید محمد ابراهیم همت
مزار شهید محمد ابراهیم همت
لبیک در آسمان
لبیک در آسمان --- خاطراتی از شهید عباس بابایی
معاونت عملیات فرماندهی نیروی هوایی
مشخصات سرتیپ خلبان شهید عباس بابایی
*نام و نام خانوادگی: عباس بابایی
*نام پدر : اسماعیل
*محل تولد : قزوین
*تاریخ ولادت: ۱۳۲۹/۰۹/۱۴
*تاریخ شهادت : ۱۳۶۶/۰۵/۱۵
*محل شهادت: منطقهی عملیاتی سردشت
*نحوه شهادت: در حین عملیات برون مرزی ، دفاع مقدس
*مدت عمر: ۳۷ سـال
*محل مزار :جنب امامزاده حسین علیه السلام
*کتاب مربوط به این شهید: لبیک در آسمان
لبیک در آسمان --- خاطراتی از شهید عباس بابایی
شهید عباس بابایی در چهاردهم آذر ماه ۱۳۲۹ در شهرستان قزوین متولد شد و پس از گذراندن دوره ابتدایی را در دبستان دهخدا و دوره متوسطه را در دبیرستان نظام وفای قزوین گذراند. در سال ۱۳۴۸، در حالی که در رشته پزشکی پذیرفته شده بود، داوطلب تحصیل در دانشکده خلبانی نیروی هوایی شد و در فروردین ماه آن سال به نیروی ارتش پیوست. در اواخر سال ۱۳۵۱ با درجه ستوان دومی از دانشکده افسری خلبانی نیروی هوایی فارغالتحصیل گردید.
وی در ۴ شهریور ۱۳۵۴ با دخترداییاش «ملیحه حکمت» ازدواج کرد و صاحب دختری به نام «سلما» و دو پسر به نامهای «محمد» و «حسین» شد.
شهید عباس بابایی در نهم آذر ماه ۱۳۶۲ ، ضمن ترفیع به درجه سرهنگ تمامی ، به سمت معاونت عملیات فرماندهی نیروی هوایی منصوب شد و به ستاد فرماندهی در تهران عزیمت کرد. همچنین روز هشتم اردیبهشت ماه ۱۳۶۶ به درجه سرتیپی مفتخر شد.
سرانجام در پانزدهم مرداد ماه ۱۳۶۶ در حالی که به درخواست ها و خواهش های پی در پی دوستان و نزدیکانش مبنی بر شرکت در مراسم حج آن سال پاسخ رد داده بود، همزمان با روز عید سعید قربان همراه با یکی از خلبانان نیروی هوایی (سرهنگ علی محمد نادری) به منظور شناسایی منطقه و تعیین راهکار صحیح اجرای عملیات، با یک فروند هواپیمای اف–5 دو کابین از پایگاه هوایی تبریز به پرواز درآمدند و وارد آسمان عراق شدند.
بابایی و نادری پس از انجام دادن ماموریت، به هنگام بازگشت، در منطقهی عملیاتی سردشت در 15 مرداد 1366 مورد هدف شلیک توپ ضدهوایی قرار گرفتند و او از ناحیه سر مجروح و بلافاصله کشتهشد. پیکر وی در گلزار شهدا در جنوب امامزاده حسین (ع) قزوین به خاک سپرده شد. روحش شاد و یادش پر رهرو باد.
وصیتنامه شهید عباس بابایی
بسم الله الرحمن الرحيم
انا لله و انا اليه راجعون
خدايا، خدايا، تو را به جان مهدی (عج) تا انقلاب مهدی (عج) خمينی را نگهدار.
به خدا قسم من از شهدا و خانواده شهدا خجالت میکشم وصيتنامه بنويسم. حال سخنانم را برای خدا در چند جمله ان شاءالله خلاصه میکنم.
خدايا مرگ مرا و فرزندان و همسرم را شهادت قرار بده.
خدايا، همسر و فرزندانم را به تو میسپارم.
خدايا، در اين دنيا چيزی ندارم، هرچه هست از آن توست.
پدر و مادر عزيزم، ما خيلی به اين انقلاب بدهکاريم.
عباس بابایی
61.4.22
21 ماه مبارک رمضان
مزار شهید خلبان عباس بابایی
امام خامنه ای :
این شهید عزیز " بابایی " یک انقلابی و صادق بود و من به حال او حسرت می خورم.