مشاهده همه 3 نتیجه

نمایش سایدبار
نمایش 9 24 36
-20%
علمدار
بستن

علمدار

۱۲,۰۰۰ تومان

علمدار ---- زندگی نامه و خاطرات ذاکر شهید سید مجتبی علمدار

فرماندهی گروهان سلمان کربلا

مشخصات جانباز شهید سید مجتبی علمدار

*نام و نام خانوادگی: سید مجتبی علمدار

*نام پدر : سید رمضان

*محل تولد : ساری

*تاریخ ولادت: ۱۳۴۵/۱۰/۱۱

*تاریخ شهادت : ۱۳۷۵/۱۰/۱۱

*محل شهادت: ساری

*نحوه شهادت: عوارض شیمیایی

*مدت عمر: ۳۰ سـال

*محل مزار : گلزار شهدای ساری

*کتاب مربوط به این شهید: علمدار 

علمدار ---- زندگی نامه و خاطرات ذاکر شهید سید مجتبی علمدار

شهید-سید-علمدار

سید مجتبی فرزند سید رمضان در سحرگاه بیست و یکم ماه رمضان (اذان صبح)، روز یازدهم دی‌ماه ۱۳۴۵ در شهر ولایت‌مدار ساری و در خانه‌ای که با عشق به اهل‌بیت علیهم‌السلام مزین شده بود دیده به جهان گشود. پدرش کفاش ساده‌دل و متدینی بود که بیش‌ از همه‌چیز به رزق حلال اهمیت می‌داد. سید مجتبی دوران تحصیل را در مدارس زادگاهش سپری کرد. سال ۱۳۶۲ در ایام هنرستان که ۱۷ سال بیشتر نداشت، به ندای هل من ناصر ینصرنی حسین زمان، خمینی کبیر، لبیک گفت و راهی جبهه شد. از کوه‌های سر به‌ فلک‌کشیده غرب تا دشت‌های تفتیده‌ی جنوب، در همه عملیات‌ها حضور او برای فرماندهان و رزمندگان نعمت بود. قدرت بدنی بالا شجاعت ایمان و تهوع و برخورد صحیح از او انسان کاملی ساخته بود.

سال ۱۳۶۶ به فرماندهی گروهان سلمان از گردان مسلم لشکر ۲۵ کربلا منصوب شد و این در حالی بود که تا این تاریخ چندین‌بار به‌شدت مجروح شد و بعد از آن نیز به‌شدت مجروح و شیمیایی شد. به‌طوری‌که طحال و قسمتی از روده‌هایش را برداشتند. اما این اتفاقات باعث نشد از جمع باصفای رزمندگان جدا شود. پس‌از پایان جنگ تا دو سال در واحد طرح و عملیات تیپ سوم لشکر در همان مناطق ماند. سید طی این دوران از لحاظ معنوی بسیار رشد کرد.

سال ۱۳۶۹ به ساری بازگشت و ازدواج کرد. سید با مسئولیت امور ورزش در لشکر ۲۵ کربلا مشغول به کار شد. هیئت بنی‌فاطمه (س)، هیئت رهروان امام‌خمینی (ره) و راه‌اندازی بیت‌الزهرا (س) نتیجه تلاش‌های خستگی‌ناپذیر او و دوستانش بود. تلاش سید در جذب و هدایت جوانان به این هیئت نتیجه داد شیوه هیئت داری او بسیار جذاب و جدید بود. هیئت سید، جوانانی را که به‌دنبال معارف ناب اهل‌بیت (ع) بودند، سیراب می‌کرد. سوز درونی اخلاص و سیمای ملکوتی سید همه را جذب می‌کرد.

سال ۱۳۷۴ به‌طرز عجیبی به میهمانی خانه‌ی خدا دعوت‌شد! و این سفر بسیار در حال درونی او تأثیرگذار بود. می‌گفت انسانی که از سفر معنوی حج برگشت، نباید در این دنیا بماند. سید در جواب دوستان، که از اوضاع اقتصادی گله می‌کردند، می گفت این ۳۰ سال عمر ارزش این حرف‌ها را ندارد. بارها از عبارت ۳۰ سال او برای خودش استفاده می‌کرد.

شب یازدهم شعبان سال ۱۳۷۵ هجری شمسی در جمع دوستان به زیبایی نغمه‌سرایی کرد. سپس از غیبتش در شب نیمه شعبان صحبت به میان آورد. در مراسم نیمه شعبان همه منتظر نغمه‌سرایی سید بودند اما خبری از او نشد. سید بر روی تخت بیمارستان بود. عوارض شیمیایی به سراغش آمده بود چند روز بعد و درست در روز یازدهم دی‌ماه (اذان مغرب) و در سی‌امین سالگرد میلادش پرنده روح سید از عالم خاک پرکشید و به یاران شهیدش پیوست. تشییع پیکر (اذان ظهر) او یکی از بزرگ‌ترین اجتماع مردم ساری بود‌. طول جمعیت به کیلومترها می‌رسید. سید در کنار دوستانش در گلزار شهدا، آرمید.

دست نوشته وصیت نامه شهید سید مجتبی علمدار

وصیت نامه شهید سید مجتبی علمدار

بسمه تعالی

وصیت می‌کنم مقدار دارایی ناچیزی که دارم غیر از ثلث آن مابقی به همسرم سیده فاطمه موسوی برسد و از ایشان تقاضا دارم نهایت توان خود را برای بهتر تربیت کردن تنها بازمانده‌ام، یعنی دختر عزیزم سیده زهرا علمدار به کار بگیرند و از خداوند منان برای ایشان و دخترم طلب توفیقات وافر الهی را دارم.

از همسر عزیزم تقاضا دارم این بنده‌ی حقیر سراپا گناه را در کوتاهی و قصور و تقصیرات مورد عفو و بخشش خود قرار دهد؛ چرا اینکه خداوند عفو کنندگان را دوست دارد. همین‌طور از یادگارم می‌خواهم از اینکه برای او پدر خوبی نبودم مرا ببخشد، خداوند به ایشان مقامات عالی و دنیوی و اخروی عنایت فرماید، از پدر و مادرم نیز طلب عفو و بخشش می‌نمایم. همینطور از کلیه کسانی که به نحوی حقی گردن حقیر دارند بخاطر خداوند بخشنده‌ی مهربان از این بنده‌ی آلوده درگذرند.

اولین وصیت من به شما راجع به نماز است چیزی را که فردای قیامت به آن رسیدگی می کنند نماز است. پس سعی کنید در حد توانتان نمازهایتان را سروقت بخوانید و قبل از شروع نماز از خداوند منان توفیق حضور قلب و خضوع و خشوع در نماز طلب کنید به همه شما وصیت می کنم همه شمائیکه این صفحه را می خوانید، قرآن بخوانید بیشتر بشناسید، بیشتر عشق بورزید، بیشتر معرفت به قرآن داشته باشید و بیشتر دردهایتان را با قرآن درمان کنید. سعی کنید قرآن انیس و مونستان باشد نه زینت دکورها و طاقچه های منزلتان ، بهتر است قرآن را زینت قلبتان کنید به دوستان و برادران عزیزم وصیت می کنم کاری نکنند که صدای غربت فرزند فاطمه (س) مقام معظم رهبری(ره) را که همان ناله غریبانه فاطمه (س) خواهد بود به گوش برسد همان طوری که زمان امام خمینی(ره) گوش به فرمان بودید و در صحنه های انقلاب حاضر و آماده ایثار جان و مال و زندگی [باشید]... شیعه ها، مسلمانها، حزب اللهی ها، بسیجی ها و ...نگذارید تاریخ مظلومیت شیعه تکرار شود. بر همه واجب است مطیع محض فرمایشات مقام معظم رهبری که همان ولی فقیه می باشد، باشند. چون دشمنان اسلام کمر همت بسته اند ولایت را از ما بگیرند و شما همت کنید. متحد و یکدل باشید تا کمر دشمنان بشکند و ولایت باقی بماند.

وصیت می‌کنم مرا در گلزار شهدا ساری دفن کنند و تنها امید من که همان دستمال سبزی است که همیشه در مجالس و محافل مذهبی همراه من بوده و به اشک چشم دوستانم متبرک شده را بروی صورتم بگذارند و قبل از آن که مرا در قبر بگذارند مداحی داخل قبرم برود و مصیبت جده غریبم فاطمه‌ زهرا (س) و جد غریبم حسین (ع) را بخواند و از مستمعین گرامی می‌خواهم که اشک چشمشان را داخل قبر من بریزند تا در ظلمت قبر نوری شود و این را باور کنید که از اعماق قلبم می‌گویم من از ظلمت قبر و فشار قبر خیلی می‌ترسم.

شما را به حق پنج تن آل عبا تا می‌توانید برایم دعا کنید و نماز شب اول قبر برایم بخوانید و زمانی که زیر تابوت مرا گرفتید و بسوی آرامگاه می‌‌برید تا می‌توانید مهدی (عج) فاطمه (س) را صدا بزنید.

کی واهمه دارد ز مکافات قیامت

آنکس که بود در صف محشر به پناهت

73/4/13

مزار شهید سید مجتبی علمدار

مزار-شهید-سید-مجتبی-علمدار
-20%
خاطرات سردار جانباز شهید میرزا محمد سلگی
بستن

آب هرگز نمی میرد

۲۸,۰۰۰ تومان

آب هرگز نمی میرد --- خاطرات سردار جانباز شهید میرزا محمد سلگی

فرمانده گردان 152 حضرت ابوالفضل علیه السلام لشگر انصارالحسین علیه السلام

مشخصات شهید میرزا محمد سُلگی

*نام و نام خانوادگی: محمد سُلگی

*نام پدر : علی محمد

*محل تولد : روستای هادی آباد نهاوند (همدان)

*تاریخ ولادت: ۱۳۳۵/۰۱/۰۱

*تاریخ شهادت : ۱۳۹۹/۰۱/۱۴

*نحوه شهادت: براثر مشکلات تنفسی از حمله شیمیایی ناشی از دفاع مقدس

*مدت عمر: ۶۴ سال

*محل مزار : باغ بهشت نهاوند، قطعه گلزار شهدا

*کتاب مربوط به این شهید: آب هرگز نمی میرد

آب هرگز نمی میرد --- خاطرات سردار جانباز شهید میرزا محمد سلگی

کتاب پیش رو خاطرات سردار جانباز شهید میرزا محمد سُلگی را بیان می کند. اولین روز فروردین ماه ۱۳۳۵ ، در روستای هادی آباد ، در فاصله ۲۵ کیلومتری شهرستان نهاوند استان همدان به دنیا آمد . در باور مردم روستا ، تولد فرزندی پسر ، مقارن با آغاز رویش سبزه و گیاه ، نشانه وفور نعمت و نوید برکت در مال بود . شب هفتم ، « کاکه » در گوشش اذان و ا و اقامه گفت و زمزمه کرد : « اسم تو : میرزامحمد » .. خوش یمن و عزیزدردانه طایفه بزرگ شلگی بود. تا شش ماه ، موهای سرش را کوتاه نکردند . شش ماهه که شد ، کاکه و « دا » موهایش را در مشهد کوتاه کردند و طبق سنت ، به وزن موهایش به فقرا سکه دادند.

سردار سلگی از اولین روزهای جنگ در ۲۲ سالگی در جبهه‌ها حضور داشت، سال ۶۲ فرمانده گردان ۱۵۲ حضرت ابوالفضل (ع) و رئیس ستاد لشکر سپاه انصارالحسین (ع) شده بود که در این گردان تا بعد از عملیات کربلای ۵ در سال ۶۵ حضور داشت و به تعبیر سردار شهید حاج «حسین همدانی» نقش او در عملیات مرصاد مورد غفلت قرار گرفت. شهید سلگی بعد از پایان دفاع مقدس با دو پای مصنوعی خود دست از تلاش نکشید و در راه دفاع مقدس، حفظ آثار، نشر خاطرات و دلاوری های دفاع مقدس قدم برداشت.سرانجام سردار رشید دوران دفاع مقدس میرزامحمد سلگی پس از تحمل دوران رنج و سختی باقی مانده از دفاع مقدس در اثر مشکلات تنفسی یادگار از حمله شیمیایی رژیم بعث عراق در روز ۱۴ فروردین ۹۹به جمع یاران شهیدش پیوست.

 

متن تقریظ آیت الله العظمی خامنه ای ( مدظله العالی )

بسم الله الرحمن الرحيم

سلام بریاران حسین علیه السلام و سلام بر لشکر انصارالحسین همدان و سلام بر شهیدان ، دلاوران ، فدائیان ، شیران روز و عابدان شب ؛ و سلام بر شهید زنده میرزامحمدسُلگی و بر همسر با ایمان و صبور او ؛ و سلام بر حمید حسام که دردانه هایی چون سُلگی و خوش لفظ را به ما شناساند . ساعت های خوش و با صفائی را با این کتاب گذراندم و بارها با دریغ و حسرت گفتم ؛

درنگی کرده بودم کاش در جنون من هم

البی تر کرده زان صهبای جام پرفسون من هم

هزاران کام در راه است و دل مشتاق و من حیران

که ره چون می توانم یافتن سوی درون من هم

در میان کتاب های خاطرات جنگ ، این ، یکی از بهترین ها است . نگارش درست و قوی ، ذوق سرشار ، سلیقه و حوصله ، همت بلند ، همه با هم دست به کار تولید این اثر شده اند . کتاب . در شرح حال شهید عالی مقام علی چیت سازیان نیز دارای همین است . این دو نفر از ستارگان اقبال همدانند.

بهمن ۹۵

پیام تسلیت مقام معظم رهبری در پی درگذشت سردار شهید میرزا محمد سلگی

بسمه تعالی

درگذشت جانباز عزیز و سردار فداکار جناب آقای میرزا محمدسُلگی را به همه کسانی که به ایثارگران دفاع مقدس ارادت می ورزند و به همه خانواده های شهید و به همه جانبازان و خانواده های آنان و همه یادگاران دفاع مقدس و به ویژه به همسر فداکار و فرزندان و دیگر بازماندگان وی تسلیت عرض می کنم . این مجاهد فداکار در دوره پس از پایان دفاع مقدس نیز با تحمل رنج جسمانی مجاهدت در راه خدا را ادامه داد تا به لقاء الله پیوست . خداوند روح مطهر او را با ارواح طیبه شهیدان محشور کند و مجاور اولیاء الله قرار دهد.

سید علی خامنه ای ۱۵ فروردین ۱۳۹۵

 

مزار سردار جانباز شهید میرزا محمد سلگی

شهید-میرزا-محمد-سلگی

بزرگداشت شهدای عملیات مرصاد مزار سردار جانباز شهید میرزا محمد سلگی

شهید-سلگی

وقتی مهتاب گم شد

۴۴,۰۰۰ تومان

وقتی مهتاب گم شد ---- خاطراتِ  علی خوش لفظ

روایت خاطرات علی خوش لفظ در قالب تاریخ شفاهی است. واقعی ، صادقانه ، متکی بر اسناد و بی نیاز از نازک اندیشی خیال ، حتی در آن شب شوکرانی. وقتی مهتاب گم شد قصه نیست . داستان پردازی و اسطوره سازی هم نیست ، بلکه واقعیتی است شبیه اساطير , واقعیت زندگی و رزم مردی که «خود واقعی اش» را در «شبی که مهتاب گم شد» ، پیدا کرد و به قلم حمید حسام در زمستان ۱۳۹۱ به رشته تحریر در آمد.

یادداشت تجلیل حضرت آیت الله خامنه ای از کتاب « وقتی مهتاب گم شد »

بسم الله الرحمن الرحيم

بچه های همدان ؛ بچه های صفا و عشق و اخلاص ؛ مردان بزرگ و بی ادعا ؛ یاران حسین ( علیه السلام ) ؛ یاوران دین خدا .. و آنگاه مادران ؛ مردآفرینان شجاع و صبور .. و آنگاه فضای معنویت و معرفت ؛ دلهای روشن ، همت ها و عزم های راسخ ؛ بصیرتها و دیدهای ماورائی .. اینها و بسی جویبارهای شیرین و خوشگوار دیگر از سرچشمه ی این روایت صادقانه و نگارش استادانه ، کام دل مشتاق را غرق لذت میکند و آتش شوق را در آن سرکش تر می سازد . راوی ، خود یک شهید زنده است . تن بشدت آزرده ی او نتوانسته از سرزندگی و بیداری دل او بکاهد ، و الحمد لله رب العالمين نویسنده نیز خود از خیل همین دلدادگان و تجربه دیدگان است . بر او و بر همه ی آنان گوارا باد فیض رضای الهی ؛ ان شاء الله.

۹۵/۱۰/۱۸

درباره ی نگارش این کتاب ، آنچه نوشتم کم است ؛ لطف این نگارش بیش از اینها است . مقدمه ی کتاب یک غزل به تمام معناست ...

۹۵/۱۰/۱۸

دل نوشته سردار شهید حاج قاسم سلیمانی درباره کتاب "وقتی مهتاب گم شد"

دلنوشته-سردار-سلیمانی

بسمه‌تعالی

عزیز برادرم علی عزیز

همه شهدا و حقایق آن دوران را در چهره‌ی تو دیدم

یکبار همه خاطراتم را به رخم کشیدی. چه زیبا از کسانی حرف زده‌ای که صدها نفر از آنها را همینگونه از دست دادم و هنوز هر ماه یکی از آنها را تشییع میکنم و رویم نمی‌شود در تشییع آنها شرکت کنم. ده روز قبل بهترین آنها را -مراد و حیدر را- از دست دادم، اما خودم نمی‌روم و نمی‌میرم، در حالی که در آرزوی وصل یکی از آن صدها شیر دیروز له‌له می‌زنم و به درد «چه کنم» دچار شده‌ام. امروز این درد همه وجودم را فراگرفته و تو نمکدانی از نمک را به زخم‌هایم پاشاندی. تنهای تنهایم.

عکست را بروی جلد بوسیدم ای شهید آماده رفتن و دوست ندیده‌ام که بهترین دوستت را در کنارم از دست دادی. امیدوارم سربلند و زنده باشی تا مردم ایران در زمین همانند دب اکبر در آسمان نشانی خدا را از تو بگیرند و به تماشایت بنشینند.

برادر جا مانده ات

قاسم سلیمانی

۹۴/۱/۳۰

بعدالتحریر: این نوشته در مقابل آن دستخط مخلص عارف حکیم ، ولی و رهبرم و عشقم ارزشی ندارد .

قاسم سلیمانی

۹۶/۲/۱۸