ابوعلی کجاست؟ — زندگی نامه خود گفته شهید مرتضی عطایی معروف به ابوعلی
کتاب «ابوعلی کجاست؟» حاصل 10 ساعت گفتوگو با شهید مرتضی عطایی (ابوعلی) جانشین تیپ عمار لشکر فاطمیون است. این مصاحبهها در شهر مشهد ضبط شده تا در کتاب خاطرات شهید مصطفی صدرزاده استفاده شود، اما با شهادت ایشان فرصتی برای چاپ خاطرات ابوعلی پیش آمد. مرتضی عطایی پس از رشادتهای فراوان و چند بار مجروحیت، در 21 شهریورماه سال 1395 و همزمان با روز عرفه در منطقه لاذقیه سوریه به مقام رفیع شهادت نائل آمد و به یاران شهیدش پیوست.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
ابوعلی کجاست؟ — زندگی نامه خود گفته شهید مرتضی عطایی معروف به ابوعلی
بسیج را عشق است!
مسجد امام جواد (ع) یکی از حوزه های رأی گیری بود. چهل و هشت ساعت نخوابیده بودیم،.چون مسئولیت تأمین امنیت صندوق های محدوده یکی از حوزه ها بر عهده ما بود. کار خیلی سنگین بود. حدود سی گروه مسلّح آماده کردیم.و همه آنها را از شب قبل از رأی گیری سر صندوق ها چیدیم.
روز جمعه در ساعت های آخر رأی گیری،دقیقا موقع نماز مغرب و عشا متوجه شدم.نارنجک جنگیِ چهل تیکه ای را در مسجد تله گذاری کرده اند. مسجد، روبروی پارک ملت بود.و آن منطقه هم خیلی پر رفت و آمد بود. موقع نماز مغرب به رفقا گفتم:.«شما حواستان باشد تا من بروم.وضو بگیرم و نماز بخوانم. چون شلوغ است،.اگر نمازم به آخر وقت بیفتد، ممکن است فراموش کنم.»
سرویس بهداشتی مسجد در زیرزمین بود.و در آن ساعت خلوت بود. از دستشویی که بیرون اومدم.و خواستم وضو بگیرم،.دیدم یک سطل آشغال بزرگ آنجاست. ناخودآگاه سرم از روی سطل آشغال رد شد.و دیدم که چیزی در سطل آشغال برق می زند. حساس شدم.
با دقت نگاه کردم و متوجه شدم ضامن و دستگیره نارنجک است. مشخص بود که خیلی دست به دست شده است. رنگ آن رفته بود و براق شده بود. مقداری پوست کیک و آبمیوه هم در سطل آشغال بود. تا آمدم دست بزنم، احساس کردم.با حالت خاصی تله شده است؛.اما مطمئن نبودم.
ابوعلی کجاست؟ — زندگی نامه خود گفته شهید مرتضی عطایی معروف به ابوعلی
سریع فرمانده گردان را خبر کردم. سریع آمد و گفت: «دست نزنید. الان دم اذان است.و همه کسانی که جلوی پارک ملت هستند، برای نماز به اینجا می آیند. بدون اینکه مردم را حساس کنید، مانع شوید و نگذارید کسی پایین بیاید تا من با بچه های چک و خنثی سازی هماهنگ کنم.» یکی دو تا دژبان را با لباس شخصی دم در گذاشتم تا مردم حساس نشوند. بعد از اذان کمی سروصدا شده بود اما کم کم مردم را متفرق کردیم تا اینکه گروه چک و خنثی آمدند.
بعد از ده دقیقه مسئول گروه خنثی سازی به اتاق حوزه آمد. بدنه نارنجک چهل تکه را روی میز گداشت.و گفت: «بدنه نارنجک تحویل شما. در سطل آشغال تله شده بود.و اگر سطل آشغال جابجا یا چپ می شد،.منفجر می شد.» بدنه نارنجک را تحویل گرفتیم.و آنها هم چاشنی نارنجک را با خودشان بردند.
بعد از این ماجرا گزارشمان را نوشتیم، اما انگار نه انگار اتفاقی افتاده باشد. بسیج در این قضایا معمولا غریب است. کسی هم نبود که بگوید دست شما درد نکنه!.فقط فرمانده حوزه مان در مراسمی از ما تشکر کرد. بعد از این حادثه، مسئله حاد امنیتی دیگری.در حوزه استحفاظی مان پیش نیامد. حتی در سال 88، مشهد مثل تهران شلوغ نبود.و آن طوری بزن بزن و بگیروببند نبود. خیلی محدود بودند.و سریع سروته آن هم آمد.»
ابو علی کجاست؟
من در بسیج مسئول آموزش بودم.و این کار را خیلی دوست داشتم؛.برای همین خیلیی تأکید می کردم.که نیرو از لحاظ ظاهری و دیسیپلین نظامی،.همه چیزش درست باشد. دوست داشتم.وقتی سید از مرخصی برمی گردد، متوجه شود.که تحولی در نیروها ایجاد شده است. می خواستم مسئولیتی را که به گردن.من گذاشته بود، به نحو احسن انجام بدم.
یک روز رفتم برای نیروها از زینبیه.پیشانی بندهای لبیک با زینب گرفتم. با کمک شهید مالامیری خیلی منظم،.چفیه مشکی دور گردن بچه ها بستیم.و سربندها را هم روی کلاه کامپوزیت آنها گره زدیم. لباس هم یکدست بود.و وضعیت ظاهری خیلی منظم و مریبی درست شد. صحنه خیلی قشنگی بود. کسانی که موبایل داشتند،.شروع کردند به عکس گرفتن. این عکس همه جا پخش شد؛.حتی روی جلد سالنامه فاطمیون و تبدیل شد.به عکس شاخص فاطمیون. این عکس حتی به دست داعش هم رسید.
ابوعلی کجاست؟ — زندگی نامه خود گفته شهید مرتضی عطایی معروف به ابوعلی
برایت نقشه ها دارند!
در عملیات بصر الحریر، گردان ما حدود 120 نفر بود.که تنها 27 نفر آنها زنده برگشتند. اوضاع به قدری وخیم بود.که پیکر شهدا و حتی مجروحا یمان را هم نتوانستیم برگردانیم. دشمن نُه نفر اسیر از ما گرفت.که پنج نفرشان را به شهادت رساند.و چهار نفر از آنها در ماه رمضان سال 95 با اسرای.مسلّحین معاوضه شدند.
یکی از این اسرا، حیدر محمدی بود. که بعد از آزادی به مشهد آمد.و من هم به دیدن او رفتم. وقتی همدیگر را دیدیم ناخودآگاه در بغل هم رفتیم. چند دقیقه ای در بغل هم گریه کردیم.و بعد یک دل سیر با هم صحبت کردیم. مسلّحین همان عکس شاخص فاطمیون.را که من هم در آن بودم به او نشان داده بودند.و گفته بودند، ابوعلی کجاست؟ میگفت:.«ابوعلی دیگر به منطقه نرو.اگر رفتی اسیر نشو.که برایت نقشهها دارند!».
سید ابراهیم و ابتکار ماشین صوت
تا نزدیکی های صبح این ماجرا ادامه داشت. خوشبختانه با هدایت سید ابراهیم توانستیم.این قائله را جمع و جور کنیم. وگرنه امکان داشت.بیش از هفتاد شهید در آنجا بدهیم. دشمن شکست خورد و عقب نشینی کرد. وقتی محل تیربارهای دشمن را نگاه می کردیم،.دیدیم که حجم زیادی از پوکه ی پیکا.( تیربار کلاشینکف،.با بُرد هزار تا هزار و پانصد متر،.نوارهای 25 فشنگی).و نوارهای آن روی هم انباشته شده است.
نوارهای سه چهار متری که حدود هشتصد.تا فشنگ روی آن سوار بود.و شب قبل، بدون یک لحظه توقف، مدام شلیک می کردند. آن حجم سنگین آتش،.آن هم بافشنگ رسام که رعب و وحشت بوجود می آورد. به راحتی می توانست خط را بشکند. حتی من پیش خودم فکر کردم، .تعداد زیادی از بچه ها شهید شده اند. اما وقتی سنگرها را بررسی کردیم،.تنها جند مجروح داشتیم و دو سه نفر شهید. در عوض داعش کلی تلفات داد.و جنازه یکی از نیروهای خود را هم جا گذاشت.
ابوعلی کجاست؟ — زندگی نامه خود گفته شهید مرتضی عطایی معروف به ابوعلی
نیروهای داعش تأکید زیادی بر بردن جنازه های خود دارند.و برای این مسئله حاضر هستند کشته هم بدهند. در این عملیات هم تمام جنازه ها را به عقب بردند،.بجز همین یکی. سید ابراهیم که با آنها سینه به سینه می جنگید،.می گفت جند نفر از آنها فارسی صحبت می کردند.و افغانستانی بودند. برخی هم به زبان پشتو و عربی صحبت می کردند.و از همه نوع ملیت و مذهبی بین آنها بود.
مدارک جنازه داعشی نشان می داد که اهل پاکستان است. در لوازمش پک های امدادی مجهزی بود.که ما در مجموعه خودمان مثل آن را نداشتیم. بچه های بهداری درباره یکی از لوازم آنها گفتند:.«اینها پودر انعقاد خون است. آن را در محل اصابت گلوله می ریزند.و سریع خون بند می آید.»
یکی از علت هایی که منجر به شهادت افراد ما می شد،.خون ریزی شدید بود. چون قیمت این پودر ها گران است .و فقط در بهداری های ما در سوریه وجود دارد؛.اما آنها هر نفر به صورت جداگانه از آن داشتند. همه پک های امدادی آن ها هم پرچم ترکیه داشت.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.