تقاص — حق الناس در تجربه های نزدیک به مرگ و حکایات تاریخی
تقاص
بد عهدی
ناگهان از یک کوچه پی در پی آتش شعله ور می شد و کمانه می کرد و به دیوار اصابت می کرد و پخش می شد.
کمی ترسیدم . با خود گفتم : شاید مراسم عروسی است و ترقه است . حال آنکه عروسی را این موقع روز برگزار نمی کنند و ترقه زدن چنین شعله های بزرگی ایجاد نمی کند !
وقتی از سر پیچ کوچه گذشتم ، با کمال تعجب ، همان کاروان دار مومن را دیدم ، او در غل و زنجیر آهنی بسته شده و دو مأمور بدقیافه با گرز آتشین دو طرف او در حرکت بودند و این آتش از طرف آن ها بود.
ترسیده بودم سلام کردم و با تعجب پرسیدم : فلانی توئی ؟
گفت بله.
مرگ
پرسیدم این چه حالت است که می بینم ؟ ما تو را اهل تقوا و بهشت می دانستیم .
گفت : در اعمال عبادی هیچ نقطه ضعفی نداشتم ، ولی در حق الناس یک مورد در دوران عمرم خطا داشتم که به این گرفتاری مبتلا شدم و در جهنم برزخی به سر می برم .
گفتم : حالا کجا می روی ؟
گفت : پس از چند ماه گرفتاری ، اجازه یافتم به زن و فرزندم سر بزنم
پرسیدم : جهنم برزخی کجاست ؟
گفت : در همین کوچه پشتی در منزل مشهدی قربانعلی
گفتم : او چه خطائی کرده ؟ گفت : او مردی قلدر و زور گو بود ، دم دروازه می ایستاد و هر باری وارد می شد به زور باج می گرفت . مرگ
مرگ
پرسیدم :می توانی بگویی چه خطائی تو را گرفتار کرد.
گفت : در تابستانی کاروان به مشهد می بردم و با آنها هر نفر ده تومان طی کردم ، چون قدری از اصفهان دور شدیم دستور استراحت دادم . کاروان دیگری آمد و به ما ملحق شد و در نقطه دیگری چادر زد.
من از سرپرست آن کاروان پرسیدم : با هر نفر چند تومان قرار داد بستی ؟ گفت : دوازده تومان .
من به کاروان اعلام کردم که باید دو تومان دیگر بپردازید . سر و صدا راه افتاد که ما ده تومان طی کردیم و تو قبول کردی .
من گفتم : این کاروان نفری دوازده تومان گرفته ، یعنی این نرخ معمولی است که در این منطقه از مردم گرفته می شود . من با اینکه ده تومان طی کرده بودم و هیچ شرایطی تغییر نکرده بود ، اما بد عهدی و از همه یکی دو تومان اضافه تر گرفتم .
مرگ
خلاصه اینکه همه اعمالم درست و بی عیب بود ، ولی برای همین عمل ، مرا به این گرفتاری مبتلا کردند .
یکباره از خواب بیدار شدم ، ولی گذشت روز و ماه و سال این خواب را از یادم نمی برد و جزئیات آن در ذهنم زنده و روشن بود .
خیلی برای آن مرد با تقوا دعا کردم و صدقه دادم . بعد از گذشت بیست سال شبی همان کاروان دار را در خواب دیدم در حالی که لباس زیبایی بر تن داشت و شاداب و خندان از محلی می گذشت .
جلو رفتم سلام کردم و پرسیدم : آن عذاب و جهنم چه بود و این حالت جوانی و شادابی چیست ؟ مرگ
گفت : چون تمام اعمالم صحیح بود و هیچ ایرادی جز همین یک مورد حق الناس نبود ، خداوند متعال با رحمتش از تمام افراد کاروان که از دنیا رفتند رضایت گرفت . امروز آخرین نفر آنها بود که رضایت داد و من نجات پیدا کردم .
تقاص
ملكوت اعمال
یکی از مطالبی که در مورد اعمال خودم متوجه می شدم.، ملکوت و علت بسیاری از اتفاقات زندگی ام بود . من مشاهده کردم که هر بار به صورت عمدی گناهی انجام می دادم.اتفاقی در زندگی ام رخ می داد ، اتفاقی ناگوار , مثلا مشاهده کردم.زمانی به یک نفر تهمتی زدم . روز بعد شرایط کاری من پیچیده شد. مدت کوتاهی بعد ، بیکار شدم. کسی آنجا به من توضیحی نمی داد.، اما خودم متوجه می شدم.که بیکار شدن من ، مربوط به همان تهمتی بود.که به آن شخص زدم یا هر بار که دروغ می گفتم.بلافاصله اتفاق ناگواری در زندگی من رخ می داد . در مورد دروغ ، این نکته را بگویم.که بسیاری از دروغ ها حق الناس در پی دارد . مرگ
مرگ
مثلاً شاهد بودم شخصی در محله ما از یک نفر در مورد دختر همسایه سوالی پرسید . او قصد تحقیق در مورد ازدواج داشت ، اما کسی که از او سوال شده بود قصد داشت.از آن دختر برای یکی از بستگانش خواستگاری کند . لذا به دروغ در مورد آن دختر حرفهایی زد.تا آن خواستگار منصرف شود . خواستگار منصرف شد ، اما به خاطر این دروغ.که آبروی یک نفر را برده بود.، برای آن شخص حق الناس ثبت شد . یعنی تا آن دختر نیاید و رضایت ندهد.، مشکل آن شخص حل نخواهد شد . مرگ
مرگ
یادم هست یکبار جمله ای را خواندم.که آنجا با تمام وجود حس کرده بودم . عالمی می فرمود : در آخرت مجبور خواهیم شد.اعمال خوب خودمان را که به نزدیک ترین دوستانمان نمیدهیم.، به خاطر حق الناس به کسانی بدهیم.که اصلا آن ها را قبول نداشتیم .
باور کنید تا ماه ها بعد از این ماجرا و بازگشت به دنیا.، خیلی کم حرف می زدم تا نکند در کلام من دروغ باشد.و باعث گرفتاری ام شود . من دیده بودم که هر عمل اشتباه چه بر سر من می آورد.و از ازآن طرف شاهد بودم.که در کار خوبی که انجام داده بودم.گره گشایی از مشکلاتم می شد.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.