حضرت یار 1 — خاطرات خود گفته حضرت آیت الله سید علی خامنه ای
کتاب «حضرت یار 1» خاطرات استخراج شده از بیانات ” حضرت آقا ” در مقاطع و مناسبتهای مختلف ، از سال ۱۳۶۸ تا سال ۱۳۸۸ می باشد که بدون هیچ دخل و تصرف ذکر شده است.
اولین باری که لباس نظامی پوشیدم
یک شب مرحوم چمران گفت :.« موافقید که امشب برویم.یک عملیات غیر منظم و نفوذی انجام بدهیم ؟ » گفتیم باشد . علت این که مرحوم چمران به این فکر افتاده بود.، ظاهراً این بود که ایشان اطلاع پیدا کرده بود که نیروهای زرهی دشمن در نزدیکی ماست . یعنی در « دب حردان » ، که حدود سیزده ، چهارده کیلومتر با آنجا که قرار داشتیم.و آنجا بودیم فاصله داشت ، و ایشان گفتند : « اگر آماده هستید ، امشب راه بیفتیم . » ما گفتیم آماده هستیم . یک مشت جوانهای خیلی علاقمند بودند.که آموزش های نظامی را هم به نظر می رسید که داشتند ، و خود مرحوم چمران هم که بود . ایشان سابقه کار عملیاتی چریکی گویا داشت در لبنان و هم تمرین کرده بود ، هم آموزش دیده بود. حضرت یار 1 حضرت آیت الله سید علی خامنه ای
لباس نظامی بسیجی ، یعنی لباس کار سربازی ، برای ما آوردند و پوشیدیم . این اولین باری بود که من لباس نظامی می پوشیدم ، و تا آن وقت هیچ روحانی ای لباس نظامی نپوشیده بود . بعد از آن که این لباس را من تنم کرده بودم.، تا دو ، سه ماه بعدش که روحانیونی می آمدند خرمشهر ، می رفتند.، برای جنگ شرکت می کردند و همه با لباس و عمامه بودند.، به تدریج گشتند ، آبادان می رفتند در لباس نظامی پیدا کردند و بعضی هاشان با عمامه لباس کار سربازی می پوشیدند گرایش به بعضی بدون عمامه ما آن شب لباس گشاد و بی ریختی را اتفاقاً به ما داده بودند پوشیدیم ، و یک کلاه هم سرمان گذاشتیم ، چکمه هم پوشیدیم و یک و کلاشینکف هم برداشتیم . ” حضرت یار 1 حضرت آیت الله سید علی خامنه ای
تنهای واقعی
حضرت یار 1 حضرت آیت الله سید علی خامنه ای
بعد از این که جنگ تمام شده بود.، به نظرم آخر سال ۶۷ [ ۱۳ ] بود ، در سفری که بنده ـ آن وقت رئیس جمهور بودم ـ.و مسئولان به « یوگسلاوی » سابق ، که از هم پاشید.و یکی از مراکز مهم پشتیبانی عراق بود.، داشتیم ، پس از یک مذاکره طولانی و مفصل.، حاضر نشد حتی تانکش را به ما بفروشد . در حالی که هر وقت عراقی ها در جبهه کم می آوردند.، بلافاصله انواع و اقسام تانک های شرقی و غربی برایشان می آمد . وقتی یک تانک شان ضربت می خورد.، معطلش نمی شدند ، جرثقیل را می آوردند و آن را به داخل هور یا رودخانه پرتاب می کردند.و از دور خارجش می کردند . برای شان اهمیتی نداشت.
حالا بچه های ما با چه زحمتی این تانک های غنیمتی را گیر می آوردند.، وصله پینه می کردند و استفاده می کردند . یعنی از امکانات جنگی ، انواع و اقسام مهمات و ابزار.، از تاکتیک ، از اطلاعات فضایی ، از همه انواع پشتیبانیها.، پول ، پشتیبانی سیاسی و غیره.، در اختیار یک طرف جنگ بود ، که رژیم بعثی بود ، و همه در آنجا متمرکز شده بودند . یک طرف هم جمهوری اسلامی به تنهایی ، تنهای واقعی ، بود . این هم یک بعد جنگ است .
وقتم را ضایع نمی کردم
کسانی که وقتهای ضایع شونده ای دارند.، مثلا به اتوبوس یا تاکسی سوار می شوند.، یا سوار وسیله نقلیه خودشان هستند و دیگری ماشین را می راند ، یا در جاهایی مثل مطب پزشک در حال انتظار به سر می برند.و به هر حال اوقاتی را در حال انتظار به بی کاری می گذرانند.، در تمام این ساعات ، کتاب بخوانند . کتاب در کیف یا جیب خود داشته باشند.و در اتوبوس که نشستند ، کتاب را باز کنند و بخوانند . وقتی هم به مقصد رسیدند ، نشانه ای لای کتاب بگذارند.و باز در فرصت یا فرصتهای بعدی آن را باز کنند.و از همان جا بخوانند . بنده خودم چند جلد قطور از یک عنوان کتاب را در اتوبوس خواندم.
البته قضیه مربوط به قبل از انقلاب است که چند روزی برای انجام کاری از مشهد به تهران آمده بودم . بنا به دلایلی نمی خواهم اسم کتاب را بگویم . وضعیت و فضای اتوبوس های آن روزگار برای ما خیلی آزاردهنده بود.و نمی توانستیم تحمل کنیم . دلم می خواست سرم پایین باشد.و خواندن کتاب در چنین وضعیتی ، بهترین کار بود . ساعتی را که به این حالت می گذراندم.، احساس نمی کردم ضایع می شود . آن وقت ها تقریباً یک ساعت طول می کشید.تا آدم با اتوبوس از جایی به جای دیگر می رفت . بعضی وقت ها این جابه جایی کمتر یا بیشتر هم طول می کشید . به هر حال چنین یک ساعت هایی را احساس نمی کردم که ضایع می شود ، چون کتاب می خواندم “
ما خواهان قطع رابطه نیستیم ، اما …
آن سالی که بنده برای.اجلاس سازمان ملل به « نیویورک » رفتم.، یکی از مسئولین بلندپایه یکی از کشورهای اروپایی پیش من آمد.و گفت : « شما بالاخره بايد مسأله خود را با آمریکا حل کنید . » فکر می کردند ما که به نیویورک رفته ایم و در کشور آمریکا هستیم.، شاید بتوانند نان را به تنور گرم بزنند . گفتم : « نمی شود . قضیه سازمان ملل ، قضیه دیگری است . من به سازمان ملل آمده ام تا با مردم دنیا حرف بزنم.و این ربطی به آمریکا ندارد . مسأله آمریکا ، مسأله دیگری است . » یکی از وزرای خارجه کشورهای معروف و بزرگ اروپایی.، که حالا نمی خواهم اسم ببرم ، در زمان ریاست جمهوری بنده.، به ایران آمد حرف هایی زد . من این حرف را به او گفتم ، حالا هم به شما عزیزان می گویم.
حضرت یار 1
این حرف هایی که ما با این دیپلمات ها ، در طول سالهای متمادی زدیم.، در کاغذها ثبت است و هیچ وقت فرصتی پیش نیامده است.که به گوش مردم برسد .
اگر یک روز این حرف ها پخش و فهمیده شود.، که ما در طول هشت سال ریاست جمهوری و بعد از آن.، چه گفتیم ، من گمان می کنم که ملت ایران.، بیشتر احساس عزت خواهد کرد.؛ الحمدالله.
من به آن وزیر خارجه ای که از طرف دولتش.، شاید هم از طرف جامعه اروپا ، به ایران آمده بود.ـ در زمان حیات مبارک امام بود ـ گفتم ما به عنوان جمهوری اسلامی.، نمی خواهیم با غرب ، قطع رابطه باشیم . ما می خواهیم رابطه مان برقرار باشد ، اما منظور از غرب که فقط آمریکا نیست. حضرت یار 1 حضرت آیت الله سید علی خامنه ای
آمریکایی ها می خواهند وانمود کنند که غرب یعنی آمریکا.، اگر شما با آمریکا رابطه برقرار کردید.، با غرب رابطه دارید ، و الا منزوی هستید . گفتم ما این را قبول نداریم . البته آن اروپایی هم از این حرف ، خوشحال شد.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.