# کتاب سردار دلها #زندگی نامه و خاطرات سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی
پیشگفتار
روایت تشییع پیکر سپهبد شهید قاسم سلیمانی
سردار دلها! امروز هیچ مدرسه ای و دانشگاهی در تهران تعطیل نبود. امروز تمام دانش آموان همراه با معلمان و تمام دانشجویان.با اساتیدشان در جلوی درب دانشگاه حاضر شدند. تا با معلمی دیگر که خود را.سرباز این نظام و انقلاب می نامید، بیشتر عهد اخوت و همراهی ببندند. و از او درس ایستادگی، همدلی، صبر، وفاداری،.تصرف قلوب، محرومیت زدایی، آزادی و آزادگی را یاد بگیرند.
معلم این کلاس درس بزرگ سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی است.
معلمی که رهرو راه حقیت بوده و هست.و تا ابد نامش و راهش ادامه دارد. معلمی که تا بود در همه جا بود.؛ در اوایل انقلاب، در جنگ، در سیل یا هر بلای طبیعی.که گریبان گیر مردم محروم می شد، در جایی که فریاد مظلوم شنیده می شد، در راه آزادی، در فتنه، یا در برابر داعش! کجا نبودی؟.همه جا حضورت چون نگین درخشان و بی بدیل مقاومت بود.
ای سرباز وطن امروز همه آمدند تا به جهان بگویند:
#سردار دلها سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی
جهان امروز بنگر که ما چون ققنوس از دل خاکستر پر گشودیم. امروز دوباره مردم آمدند.در میدان آزادی مثل چهار دهه قبل تا عهد و پیمان ببندند. این بار با تو ای شهید معلم که راهت.تا قدس، قبله اول مسلمین ادامه دارد. ای محبوب قلوب محرومان و ای محبوب قلوب مستضعفین.
بعد از سال ها مجاهدت در راه حق علیه باطل، امروز که اجر زحمات خود را گرفتی.و در آغوش ارواح طیبه شهیدان جای گرفتی این ما مردم هستیم.که این رستاخیز بی نظیر را برای تو و همراهانت به پا کردیم. بدان تا آخرین نفس راهت را ادامه خواهیم داد.
ای شهید با پرچم های سرخ که خود نماد خون خواهی است.تا انتقام سخت از دشمن بد کینه راهت را ادامه خواهیم داد.و با حضور خود دوباره مشتی محکم بر دهان کوردلان، فتنه اندازان و دشمنان مردم عزیز ایران می زنیم.
این است رمز عاشقی یک ملت نسبت به شهید معلمش.
#سردار دلها سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی
فرمانده سایه
ماجرای مبارزه با اشرار و نقش حاج قاسم
اهالی قنات ملک در وصف دوران حضور حاج قاسم در سپاه کرمان.از نابودی اشرار جنوب شرق ایران به دست «فرمانده سایه» می گویند. او فاصله سال 67 تا 76 یعنی پایان دوران جنگ تا آغاز مسئولیتش.به عنوان فرمانده سپاه قدس را در کرمان و سپاه این استان مشغول به کار بود. «صابر» که فارغ التحصیل از دانشگاه تهران و متولد همین قنات ملک است.، روایت رایج بین مردم درباره این.دوران را این طور توضیح می دهد: «همه پدران ما و حتی افراد 30 ساله و بالاتر، دوران جولان اشرار را به خاطر دارند.»
در سیستان و بلوچستان و بسیاری از شهر ها و روستا های کرمان رفت و آمد داشتند.و گویا کسی هم جلودار آن ها نبود. معروف ترین آن ها عیدوک بامری بود. او داستانی را که بسیاری از مردم روستا به شیوه های.مختلف توصیف می کنند به این صورت ادامه می دهد که:
«گروه بامری در یک تنگه بودند در دو طرف راه ورودی و روی کوه ها، نیرو داشتند.و به همین دلیل امکان ورود به پایگاه شان وجود نداشت. حالا درباره این که چطور سردار به داخل منطقه آن ها رخنه می کند.روایت های مختلفی است. اما من شنیدم که او در پوشش عادی و سوار بر الاغ وارد تنگه شد.و آن جا همین عبدوک را که سر دسته اشرار بود زنده دستگیر می کند.»
مشابه این روایت در بین مردم رابر و روستا های اطراف زیاد شنیده می شود.؛ روایت هایی که هیچ گاه هیچ منبع رسمی آن ها را تأیید نکرده اما اصل موضوع این است که . . .
#سردار دلها سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی
راز یک قبر در کنار پدر و مادر
وارد قنات ملک که می شوی.؛ آرامگاه 12 شهید در حصار دیواری آجری قرار دارد.که فامیلی تمام آن ها سلیمانی است.و دهیاری روستا هم نام آن ها را بر پیشانی کوچه های شیب دار.و پر از درخت گردوی قنات ملک گذاشته است. در فاصله بین بخش شهدا و دیگر بخش قبرستان، دو قبر با یک جای خالی است،.کنار آرامگاه فاطمه و حسن، مادر و پدر حاج قاسم.
رضا می گوید: « بعضی از مردم روستا معتقدند حاج قاسم سلیمانی می خواهد.کنار پدر و مادرش باشد. من شنیده ام بعضی می گویند سردار این جا را برای خود در نظر گرفته،.ولی هیچ وصیت نامه یا نوشته موثقی ندیده ام. مردم می گویند شاید درست باشد شایدم نه. » صبح دوشنبه است و قبرستان خلوت. اما چند زن و مرد از کنار قبر پدر و مادر سلیمانی بر می خیزند.و به سمت خورد شان می روند.
رضا می گوید: « اینها را نمی شناسد و احتمالا از روستا های اطراف باشند. حاجی رابطه ای خیلی صمیمی با خانواده شهدا دارد. حتما دیده اید که بار ها در مراسم خاک سپاری.همرزمانش گریه کرده و احساس شده است. شاید این ها از خانواده شهدا باشند که حالا آمده اند.برای پدر و مادر سردار فاتحه بخوانند.»
#سردار دلها سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی
مدد از بی بی دو عالم
جمله ای که می خواهم با شما در محضر شهدا عرض کنم این است که هر وقت در سختی های جنگ فشار ها بر ما حادث می شد.؛ و زمانی که به صورت بسیار مضطر، هیچ کاری از ما بر نمی آمد. پناهگاهی جز حضرت زهرا سلام الله علیها نداشتیم. در شب عملیات والفجر 8 وقتی چشم مان به آب های پر طوفان و.خشمگین و ترسناک اروند افتاد، لرزیدیم و ترسیدیم.
در آن جا هیچ پناهگاهی و هیچ نامی آشنا تر از نام حضرت زهرا سلام الله علیها نداشتیم. او را در کنار اروند صدا زدیم.در تلألو اشک های غریبانه و مظلومانه بسیجی ها سیمای سفید او را جستجو کردیم.و اروند را با ذکر یا زهرا سلام الله علیها به کنترل در آوردیم و عبور کردیم.
وقتی زمان شب عملیات کربلای 4 رسید.؛ و وقتی که دشمن آتش مسلسل ها، خمپاره ها و توپ های خودش رو مستانه توی ساحل باز کرد.و جوی های کوچکی از خون به سمت اروند سرازیر گشت.؛ همه تدابیر از کار افتاده بود.و ذکری جز نام خانم حضرت زهرا سلام الله علیها بر زبان جاری نمی شد.
همچنین وقتی عراقی ها کنار اروند ایستاده بودند. و به رزمنده ها شلیک می کردند،.تنها سلاح کارگر ما ذکر یا زهرا سلام الله علیها بود.
در عملیات کربلای 5،.وقتی مضطر بودیم نگاهی به آب های بوییان کردیم. و سرمان را بر دژ گذاشته.و عاجزانه مادر سادات را صدا کردیم. من قدرت حضرت زهرا سلام الله علیها و.محبت مادری او را در هور دیدم. در غرب کانال ماهی دیدم. در وسط میدان مین دیدم؛.و وقتی شما مادرها نبودید و بچه هایتان در خون دست و پا می زدند، او را دیدم.
#سردار دلها سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی
تا ابد شرمنده ام
در بحبوحه عملیات والفجر 8، من شنیدم پسر.مهدی زندی، مسئول ادوات لشکر ما روز قبل تصادف کرده و کشته شده است. این بچه را نگه داشتند تا پدر بیاید، هم برای راننده ای که به او زده تعیین تکلیف کند، هم بچه را دفن کنند. من فکر کردم چطوری آن برادرمان را قانع کنم، بدون اینکه متوجه بشود، برگردد. خبر مصیبت فرزند بود.
او آمد پیش من، وقتی دیدم خیلی خندان است، شاداب است، جنگ خیلی مشکلات داشت، تنگنا ها داشت، سختی ها داشت، من دیدم او خیلی سرحال است، حیفم آمد نگرانش کنم. فکر کردم چطور او را قانع کنم. گفتم: «آقا مهدی» گفت: «بله» گفتم: «آقا مهدی این جنگ طولانی . . .
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.