امام خامنه ای: زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست

* بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ *

فیس بوک توییتر پینترست لینکدین تلگرام
امام خامنه ای: شهادت مرگ تاجرانه است
فروشگاه اینترنتی کتاب شهدا
ورود / عضویت

ورودایجاد یک حساب کاربری

رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
لیست علاقه مندی ها
0 آیتم / ۰ تومان
منو
فروشگاه اینترنتی کتاب شهدا
0 آیتم / ۰ تومان
دسته بندی محصولات
  • کتب شهدا دفاع مقدس

    همه کتب شهدا ....

    کتب شهدا گمنام

    ابراهیم هادی 1

    ابراهیم هادی 2

    شاهرخ

    خدای خوب ابراهیم

    مهمان خدا

    راز کانال کمیل

    کتب شهدا ترور

    او یک ملت بود

    تا کوچه های آسمان

    آقا مجتبی

    از برف تا برف

    سردار دلها

    در کمین گلسرخ

    حاج قاسم 1

    مرد

    متولد ماه مارس 

    کتب شهدا  مدافع حرم

    ملاقات در ملکوت

    حجت خدا

    قصه دلبری

    یادت باشد

    پسرک فلافل فروش

    در مکتب مصطفی

    فاطمیون

    برای زِین أب

    مجید بربری

    کتب شهدا انقلاب

    طیب

    سفیر بیداری

    حبیب خدا

    کتب شهدا دفاع مقدس

    بر فراز آسمان

    عارفانه

    بیا مشهد

    نخل سوخته

    علی بی خیال

    مسافر کربلا

  • کتب تقریظ شده توسط مقام معظم رهبری
  • کتب سردار شهید حاج قاسم سلیمانی
  • کتاب شهدا مخصوص کودکان و نوجوانان
  • کتب خاطرات رزمندگان اسلام
  • یادگاری از شهدا
  • خانه
  • فروشگاه
    • فروشگاه
    • سبد خرید
    • تسویه حساب
    • حساب کاربری
  • درباره ما
  • تماس با ما
خانهخاطرات رزمندگان اسلام شب چهلم
محصول قبلی
شانزده سال بعد 
شانزده سال بعد ۱۶,۰۰۰ تومان ۱۲,۸۰۰ تومان
بازگشت به محصولات
محصول بعدی
خود سازی به سبک شهدا 
خود سازی به سبک شهدا ۳۵,۰۰۰ تومان ۲۸,۰۰۰ تومان
-20%
شب چهلم
شب چهلم
برای بزرگنمایی کلیک کنید

شب چهلم

۱۱,۰۰۰ تومان ۸,۸۰۰ تومان

شب چهلم  — زندگینامه شهید زنده غلامرضا عالی

مشخصات شهید غلامرضا عالی

*نام و نام خانوادگی: غلامرضا عالی

*نام پدر : سلیمان

*محل تولد : ری

*تاریخ ولادت: ۱۳۳۹/۰۳/۲۷

*تاریخ شهادت : ۱۳۹۷/۰۲/۱۸

*محل شهادت: بیمارستان

*نحوه شهادت: جراحت ناشی از جانبازی

*مدت عمر: ۵۶ سـال

*محل مزار : بهشت زهرای (س)

*کتاب مربوط به این شهید: شب چهلم

شب چهلم  — زندگینامه شهید زنده غلامرضا عالی

 

دلنوشته نامه سردار شهید غلامرضا عالی

زندگی زیبای ما با غلامرضا ادامه داشت . او مرتب به جلسات مختلف می رفت و برای مردم صحبت می کرد . از انقلاب و امام و شهدا و ولایت گفت . به جوان ها می گفت : این آرامش امروز ، رایگان به دست نیامده ، کا تا اینکه یکی از روزهای اردیبهشت ۹۷ برای ما رنگ پاییز گرفت ! سردردهای شدید به سراغ غلامرضا آمد . او را به بیمارستان رساندیم . از حال رفته بود . بیهوش بود و پزشکان بالای سرش بودند . عفونت تمام سر و گوش و گلوی او را گرفته بود.

ساعتی بعد ، غلامرضا عالی شهید زنده ی انقلاب ، به کاروان شهدا ملحق شد . او که عمرش را در راه اهداف اسلام و انقلاب طی نمود ، پس از تحمل سالها رنج جانبازی به دوستان شهیدش پیوست . تشییع باشکوه پیکر او از مسجد محل انجام شد و تابوت شهید به بهشت زهرا منتقل و در کنار شهدای مدافع حرم در قطعه ۵۰ آرام گرفت . او هنوز هم زنده است . هر کاری داشته باشم ، زنده تر از قبل می آید و مرا راهنمایی و یاری می کند . کوچکترین کاری برایش انجام می دهم ، از من تشکر می نماید . روحمان با یادش شاد .

مزار سردار شهید غلامرضا عالی

مزار-شهید-زنده-عالی

موجود در انبار

افزودن به علاقه مندی ها loading
اضافه شد! مشاهده لیست علاقه مندی ها
محصول از قبل به علاقه مندی ها اضافه شده! مشاهده لیست علاقه مندی ها
افزودن به علاقه مندی
شناسه محصول: KSKR10025 دسته: خاطرات رزمندگان اسلام برچسب: حضرت امام خمینی, زندگینامه, شب چهلم, شهید زنده, شهید زنده غلامرضا عالی
  • توضیحات
  • توضیحات تکمیلی
  • نظرات (0)
  • ارسال و حمل و نقل
توضیحات

شب چهلم  — زندگینامه شهید زنده غلامرضا عالی

شب چهلم

يقين به شهادت

یکی از نزدیکان

از پیدا کردن جنازه نا امید شدیم . به حاج سلیمان ، که پدر غلامرضا بود ، گفتم : الان ده روز هست که دنبال غلامرضا می گردیم ولی از او خبری نیست عکس غلامرضا را به غسال های بهشت زهرا به نشان دادیم . به ما گفتند : در روز بیست و یکم بهمن شهیدی را با این مشخصات غسل داده و در قطعه ی شهدای گمنام دفن کرده اند . دیگر چه کار کنیم ؟! حاج سلیمان گفت : اجازه بدهید با حجت الاسلام عبدالحمیدی ، امام جماعت مسجد ليلة القدر ، صحبت کنم و از ایشان کسب تکلیف کنم . ایشان خدمت حاج آقا رسید و پرسید ، با این شرایط تکلیف ما چیست ؟

حاج آقا گفت :.« شما تمام مراحل مورد نیاز را طی کرده.و هر کاری می شد برای پیدا کردن پسرتان انجام داده اید . حالا که همه ی راه ها را طی کرده.و جنازه را پیدا نکرده اید به عنوان شهید مفقودالاثر مراسم بگیرید . » حاج سلیمان با ناراحتی از مسجد به خانه آمد . می دانستم چقدر غلامرضا را دوست داشت . نشست کنار اتاق و گفت.: « حاج آقا می گویند :.حالا که شهادت غلامرضا برای شما محرز شده است.، بهشت زهرا بالا بروید.و یکی از قبرهای شهدای گمنام را برای خودتان انتخاب کنید . برای او عزاداری کنید و مراسم بگیرید . » صحبت ها انجام شد . قرار شد در مسجد ليلة القدر مراسم بگیریم.و برای این شهید گمنام راه آزادی ، شب سوم و هفتم و چهلم را با شکوه و برگزار کنیم.

یقین به شهادت

یک حجله جلوی در و چندین حجله.در خیابان قدیر و مسجد ليلةالقدر گذاشتیم . خیابان قدیر و اطراف خانه را با ریسه های لامب تزئین کردیم.آن زمان برای شهدا چنین کارهایی انجام می شد . خیابان در غمی سنگین فرو رفت . پارچه های سیاه و عکس های روی حجله و اطلاعیه های مراسم.، قدم هر رهگذری را کوتاه می کرد . دوستان و اقوام غلامرضا لباس مشکی به تن کردند.و رفت و آمد در منزل پدرم زیاد شد . بچه های مسجد و دوستان غلامرضا.بیشتر از سایرین ناراحت و غمگین بودند . اونها با شور و اشتیاق خاصی کمک می کردند . اوایل اسفند ۱۳۵۷ بود . تازه انقلاب به پیروزی رسیده بود.و همه ، جای شهدا را خالی می دیدند .

در میان پارچه هایی که توی خیابان به دیوار زده بودند.، یکی بیشتر از همه دل را می سوزاند .

« در بهار آزادی جای شهدا خالی »

همسر-شهید-زنده-سردار-عالی1

من و برادرانم قاسم و محمود.، همراه مادر و خواهرم به بهشت زهرا رفتیم.تا در قطعه ی شهدای گمنام یک قبر برای خودمان انتخاب کنیم.، با صحبت و مشورت یکدیگر ، یکی از قبرها را انتخاب کردیم . من دنبال یک تابلوی کوچک و یا چیزی گشتم.تا اسم شهید را روی آن بنویسیم و روی قبر نصب کنم . یک تابلو کوچک پیدا کردم.و روی آن نوشتم : « شهید راه آزادی غلامرضا عالی .

شهید زنده

نهمین یادواره ی سردار شهید ابراهیم هادی در روز ۲۲ بهمن ۱۳۹۴ برگزار شد . از مدتها قبل برای یادواره برنامه ریزی کردیم.اما در روز آخر.، سخنران برنامه اعلام کرد که نمی تواند در برنامه شرکت کند !.
همه چیز به هم ریخت . نمی دانستیم در این فرصت کم چه کاری انجام دهیم . رفقای ما به سراغ چند نفر از اهل منبر.یا راویان دفاع مقدس رفتند اما دست خالی برگشتند . چیزی تا برگزاری مراسم نمانده بود . اعتقاد داشتم مانند تمام سالهای گذشته.، خود شهید هادی برای این مراسم.، همه چیز را هماهنگ می کند . دوست عزیزی داریم که از رزمندگان دوران دفاع مقدس.و برادر دو شهید است . ایشان همان روز تماس گرفت.و خاطراتی از یک شهید زنده را برای ما تعریف کرد .

نظرش این بود که اگر می شود ، خاطرات او را کتاب کنید . در آن شرایط فرصت فکر کردن به این موضوع را نداشتم . اما بلافاصله نکته ای به ذهن من رسید . پرسیدم : می توانی ایشان را برای.سخنرانی مراسم شهید هادی دعوت کنی ؟.ایشان چند دقیقه بعد تماس گرفت و گفت.: هماهنگ شد . آن شب برای کسانی که در مراسم شرکت کردند.، شبی خاطره انگیز و فراموش نشدنی بود . حدود یک ساعت ، سخنان راوی و مهمان برنامه طول کشید.اما سکوت مطلق ، فضای مسجد را گرفته بود . نمی دانید آن مراسم چقدر عالی برگزار شد !

شب چهلم

شهید زنده

اعتقاد داشته و دارم که این هم کار خود آقا ابراهیم بود.، این بار یک جانباز انقلاب را برای مراسم خودش دعوت کرد.، تا تمام حاضران بدانند که این یک استقاد داشته و دارم. که انوار انقلاب را برای مراسم خودش دعوت کرده.تا تمام حاضران بدانند که این انقلاب و نهضت اسلامی.، با جانفشانی چه عزیزانی به دست ما رسیده است.، آن هم چه شخصیتی ؟؟ شب چهلم

انسان مخلصی که نور ایمان و معرفت در چهره اش هویدا بود … که سال های جوانی خود را فدای پیروزی انقلاب نمود و بعد از گذشت سال ها ، هنوز با عوارض آن دوران روزگار را می گذراند . مهمان آن شب ابراهیم ، شهیدی از شهدای انقلاب بود که قبری در بهشت زهرا و به نام او مشخص شد ، اما در شب چهلم خودش ، به خانه برگشت و در کنار دوستان و آشنایان که برای عزای او سیاه پوشیده بودند حضور یافت و …

مهمان آن شب ابراهیم ، معجزه و کرامتی از روح خدا ، خمینی کبیر بود که به سفارش مولا امیرالمؤمنین (ع) به دیدار حضرت امام می رود و ..

شب چهلم

مهمان آن شب ابراهیم ، لکنت زبان داشت . یعنی نیمه ی راست مغز او کاملا آسیب دیده.و جمجمه اش مصنوعی بود ! برای بیان کلمات معمولی دچار مشکل بود.، برای همین راوی در کنارش نشست و او را در بیان کلمات و جملات کمک می کرد . اما او از مولایش حسین بن علی (ع) خواسته بود.که به او توفیق دهد تا بتواند برای مردم مداحی کند . پایان مراسم یادواره ی ابراهیم ، با مداحی این جانباز بود . این شهید زنده ، کسی که مداحی اهل بیت اسلام را بدون لکنت زبان اجرا می کرد !

سوز درونی او ، حال و هوای مجلس را دگرگون کرد . این مداح ، تمام حاضران را به یاد مجالس مداحی ذاکر با اخلاص.، شهید ابراهیم هادی انداخت . شهید زنده ، غلامرضا عالی یکی از دلسوختگان و عاشقانی بود.که مرتب در کلام خودش.، پیروی از مقام عظمای ولایت و تلاش برای حفظ انقلاب را تذکر می داد .

او به مانند مقتدای خود ، رهبر جانباز انقلاب.، چفیه بر دوش گذاشته و آماده و گوش به فرمان بود . می گفت با اینکه جسم ناقصی دارم.، اما آماده ام همین باقیمانده از بدنم را در راه اسلام و انقلاب فدا کنم . شب چهلم

شب چهلم

سختی های شیرین

نوه ی دسته گل داریم ، رحمان ، پسر بزرگمان ، دانشجوی دوره ی دکتری . در رشته ی حسابداری است . ایشان در حوزه ی علمیه ی قم مشغول است.و همراه با همسر و فرزندش در آنجا زندگی می کند .

دخترمان مریم ؛ کارشناس مهندسی معماری است.و دو نوه ی خوب و زیبا دارد . میلاد پسر کوچکمان.؛ کارشناس علوم سیاسی و از بسیجیان فعال محله ی تهران پارس تهران است .

الحمدالله تمام خانواده در مسیری هستند که پدرشان ترسیم کرده.و همه در خدمت اسلام و انقلاب هستی حاج غلامرضا عالی.در اواخر سال ۱۳۹۴ پس از سال ها فعالیت بازنشست گردید .

ایشان در حال حاضر ، به جز کارهای فرهنگی و سخنرانی.، در مسجدالاقصی در خیابان تهران پارس فعالیت دارد . ایشان با همان وضعیت مؤذن مسجد نیز هستند.و اذان مسجد ، هر شب توسط این جانباز اقامه می شود …

توضیحات تکمیلی
وزن0.60 kg
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “شب چهلم” لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

ارسال و حمل و نقل

محصولات مشابه

-20%
شنود
بستن

شنود

۱۶,۰۰۰ تومان ۱۲,۸۰۰ تومان

کتاب "شنود " - - - تجربه نزدیک به مرگ

کتاب "شنود" یک رُمان امنیتی با موضوع جذاب بازگشت از مرگ است که توسط انتشارات شهید ابراهیم هادی تالیف شده؛ پیش از این کتاب ‌های "سه دقیقه در قیامت" و سپس "بازگشت" با درون مایه داستانی بازگشت از مرگ و معاد از این انتشارات منتشر شده بود که بسیار مورد استقبال قرار گرفت و رکوردهای زیادی را در زمینه چاپ و فروش کتاب جا به ‌جا کرد. حال سومین اثر از این مجموعه، با داستانی جذاب، نفس‌ گیر و البته طبق روال قبل، مستند، در قالب کتاب "شنود" برای دوست ‌داران کتاب آماده شده تا بیش ‌تر در باب تجربه‌ های نزدیک به مرگ بخوانند.

تجربه-بعد-از-مرگ
افزودن به علاقه مندی
افزودن به سبد خرید
-20%
فرنگیس
بستن

فرنگیس

۴۰,۰۰۰ تومان ۳۲,۰۰۰ تومان

فرنگیس --- خاطرات فرنگیس حیدرپور

فرنگیس حیدرپور متولد سال 41 از یکی از روستاهای گیلانغربی است که در جریان جنگ تحمیلی با رشادت و شجاعت خود حماسه ای را آفرید که بر اثر آن به شیرزن ایران شهرت یافت.

در قسمتی از این کتاب می خوانیم:

با پدرم و همان دو تا فامیل ها راه افتادیم . آنها با خودشان تفنگ داشتند . چند بار برگشتم و از پشت سر ، مادرم را نگاه کردم . زنها دوره اش کرده بودند . او همچنان گریه و زاری می کرد . دلم برایش می سوخت . اصلا به فکر خودم نبودم . هم دلم میخواست پدرم راضی باشد ، هم مادرم ، اراده ای نداشتم اصلا هیچ چیز دست من نبود. این بزرگ ترها بودند برایم تصمیم می گرفتند ، فقط می دانستم باید حرف آنها را گوش کنم.

پدرم دستم را گرفت و گفت . « پشت سر را نگاه نکن ، می خواهم تو را به خانقین ببرم . آنجا قرار است عروس شوی ، آنجا خوشبخت می شوی دیگر مجبور نیستی این قدر کار کنی ، باید قوی باشی ، روله » با غم و غصه ، سرم را پایین انداختم . دلم می‌خواست به پدرم بگویم مرا نبرد ، دلم نیامد . برای اینکه خیالش راحت شود ، گفتم : « غصه نخور کاکه برویم .

تا نزدیکی کوه چغالوند ، هنوز فکر می کردم صدای مادرم را می شنوم که ناله می کند . شاید هم صدای باد بود که توی کوه می پیچید . در آن لحظات ، هر صدایی را مثل صدای مادرم می شنیدم . دلم می خواست دست پدرم را ول کنم و بدو بدو تا روستا برگردم . می دانستم اگر برگردم ، دلش می شکند . برای همین هم سرم را انداختم پایین و بعد سعی کردم خودم را به علف هایی که روی زمین بودند و درختان بلوط سرگرم کنم تا پدرم متوجه اشک هایم نشود بهار بود و کوه و دشت ، پر بود از گل های قشنگ ؛ گل های ریز و درشت و رنگارنگ . خم شدم و از گلهای ریز ، دسته ای چیدم و بو کردم .

دلم گرفت . اگر توی خانه خودمان بودم ، با بچه ها می رفتیم کنگر می کندیم . پدرم و دو مرد که همراهمان بودند ، با هم حرف می زدند ، گاهی از پدرم جلو می افتادم و گاهی آنقدر از آنها دور می شدم که پدرم برمی گشت و بلند می گفت : « فرنگیس ، براگم ، جا ماندی ، زود باش بیا از سمت چغالوند می رفتیم ، راه طولانی بود . صبح حرکت کردیم و دو شبانه روز باید می‌رفتیم تا به مقصد برسیم ، توی راه ، گاهی پدرم را میریدم که گریه می‌کند اما اشکهایش را از من مخفی می کرد . من هم گریه میکردم اما دلم نمیخواست پدرم اشک هایم را ببیند . خارها به پایین لباسم گیر میکردند و به لباسم می چسبیدند .

پیش خودم می گفتم این خارها انگار دارند مرا می گیرند تا نروم ! نزدیک ظهر اولین روز ، پدرم گفت همین جا استراحت کنیم کتری را از آب چشمه ای توی کوه پر کردند و پدرم آتش روشن کرد . من هم کمک کردم . کتری را روی آتش گذاشتم و وقتی آب جوش آمد ، چای درست کردم . پدرم توی استکانهای چای قند ریخت و چای هامان را به هم زدیم . وقتی داشتم با تکه ترکه ای چایم را به هم می زدم . به فکر فرو رفتم یک دفعه صدای پدرم را شنیدم که گفت : « فرنگیس ، براگم زود باش .»

افزودن به علاقه مندی
افزودن به سبد خرید
-20%
راهیان علقمه
بستن

راهیان علقمه

۱۵,۰۰۰ تومان ۱۲,۰۰۰ تومان

راهیان علقمه --- چهل روایت از دلدادگی شهدا به اباالفضل العباس (ع)

بنیان‌گذار و فرمانده تیپ مستقل ۱۸ الغدیر و مسئول محور عمليّاتی لشكر 8 نجف اشرف

مشخصات شهید ذبیح الله عاصی زاده

*نام و نام خانوادگی: ذبیح الله عاصی زاده

*نام پدر : محمد

*محل تولد : اردکان

*تاریخ ولادت : ۱۳۴۰/۰۵/۲۴

*تاریخ شهادت : ۱۳۶۲/۰۷/۲۱

*محل شهادت: بانه

*نحوه شهادت: اصابت ترکش به سر

*مدت عمر: ۲۲ سال

*محل مزار : گلزار شهدای اردکان

*کتاب مربوط به این شهید:  راهیان علقمه

راهیان علقمه --- چهل روایت از دلدادگی شهدا به اباالفضل العباس (ع)

شهید-عاصی-زاده

در محله صدر آباد در اردکان یزد، بیست و چهارم مرداد سال ۱۳۴۰ پسری بدنیا آمد .پدرش گفت : نامش را ذبیح‌الله می‌گذرم. ولی مادر گفت : دوست دارم عباس باشد. همچون مولایش ، حضرت عباس علیه‌السلام شجاعت و فداکاری و ایثار داشته باشد . شناسنامه‌اش ذبیح‌الله شد و نامش عباس. در بچگی بسیار مریض می‌شد. تا این‌که روزی چشمانش را بست و دیگر نفس نکشید ! بچه از میان رفت ! صدای آه و ناله‌ از خانه بلند شد.

پدر که خادم افتخاری مسجد بود ،دستانش را بالا آورد . گفت: اگر آبرو پیش خدا داشته باشم ،دستانم خالی برنمی‌گردد. ناگهان صدایی آمد .عباس چشمانش را باز کرده بود ! و این آخرین مریضی او بود. قرآن را در همان کودکی خیلی زودتر از بچه‌های هم‌سن‌ و سالش یاد گرفت . خیلی باهوش بود . به پدر و مادرش خیلی احترام می‌گذاشت . همیشه جلوی پای آن‌ها بلند می‌شد و با ادب سلام می‌کرد.

در هنرستان نیروهای انقلابی و مؤمن را در مبارزه با رژیم شاهنشاهی سازماندهی کرد .بارها با مأموران درگیر شد. عکس‌های امام را تکثیر و بین مردم پخش می‌کرد. پس‌از گذراندن دوران تحصیل ، سال ۱۳۵۹دیپلم را گرفت . همان سال وارد سپاه شد. تا شنید امام فرموده‌اند : رزمندگان باید ازدواج کنند ،اطاعت کرده ، در سال ۱۳۶۲ ازدواج کرد و ثمره آن فرزندی به نام عباس بود.

پس از دلاوری ها ورشادت های فراوان توانست با جلب نظر مسئولین،”تیپ مستقل و پیروز الغدیریزد” را تشکیل دهد و افتخاراوّلین فرماندهی تیپ رابه نام خود ثبت نماید. نام این سردار رشید اسلام لرزه بر اندام لشکر عراق انداخته بود به طوری که زمانی که به شهادت رسید رادیو عراق خبر شهادتش را با ابراز خوشحالی اعلام کرد. سرانجام این سردار سپاه اسلام در تاریخ ۱۳۶۲/۷/۲۱ مطابق با هفتم محرم قبل از عملیّات والفجر4 که جهت بررسی وتوجیه طرح عملیات به منطقۀ غرب بانه سفر کرده بود، براثر اصابت ترکش توپ چون مولایش قمر بنی هاشم (ع)فرقش شکافته شد و با پرواز روح بلند و ملکوتیش ازجسم کوچک و خاکیش به اعلی علیین پر کشید و با فرقی خونین بر ارباب بی کفنش اباعبدالله الحسین(ع) مهمان شد.

پيكر مطهر شهید والا مقام عاصی زاده، صبح روز تاسوعای حسينی در يزد تشييع و پس از اقامۀ نماز توسط حضرت آيت الله خاتمی امام جمعه وقت يزد بر پيكر پاكش، جهت خاكسپاری به زادگاهش شهرستان اردكان منتقل شد.

بعد از ظهر همان روز (تاسوعاي حسينی) پيكر مطهر شهيد عاصی زاده بر دوش مردم عزادار اردكان با شكوهی خاص تشييع و در گلزار شهدای اردكان به خاك سپرده شد.

 

وصیت نامه شهید ذبیح الله عاصی زاده

 

ان الله اشتری من المومنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه اشهد ان لا اله الا الله ،محمد رسول الله، علیاً ولی الله

سلام بر ساحت مقدس حضرت ولی عصر (عج) و درود بر نائب بر حقش امام خمینی و درود به روان پاک شهدای به خون خفته از صدر اسلام تا شهدای فتح حاجی عمران و راه کربلا (اللهم اجعل مماتی ممات محمد و آل محمد) هم اکنون در میعادگاه عشق و شهادت در حجله گاه خون ، عروس سرخ شهادت را در بر می گیرم و به دنبال خط سرخی که از لابلای گونی های سنگرم و از بیابانهای تفتیده خوزستان گذشته می روم تا به کاروان شهدا که آرام آرام به سوی تجلی گاه حق در حرکت است بپیوندم.

سخنی چند با ملت غیور و شهیدپرور ایران دارم ، سفارش اول من این است که شما باید حافظ ولایت فقیه باشید و امام و رهبرمان را همچون نگین انگشتر درمیان خود نگهدارید تمام مشکلات مملکت را بدون سر و صدا حل کنید و نگذارید این قلب امت لحظه ای درد بگیرد .

سفارش دوم این است که ملت ما الان باید خود را بسازند تا فرد فرد این ملت یک مربی باشند و اول از خودمان شروع کنیم تا فردا بتوانیم برای صدور انقلابمان و زنده کردن اسلام در کشورهای عربی در حال خواب ، مربی و ناجی داشته باشیم و الان بهترین دانشگاه که از خون هزاران هزار شهید تهیه شده است که همان جبهه باشد داریم و باید حداکثر استفاده را از این دانشگاه ببریم و نگذاریم خون این همه شهید بی ثمر بماند . سفارش من به جوانهای مملکت این است که هر جوانی برای دو ماه هم که شده به جبهه بیاید و جنگ را مشاهده کند و آنها که می توانند در جبهه بمانند تا به کارزار تحرک و سرعت عمل بیشتر بخشند.

الان روزی است که ما می توانیم دوره های واقعی را در میدان های نبرد ببینیم . حیف است از این فرصت استفاده نکنیم . سفارش بعدی این است که موقعی که سلاحهای ما به زمین افتاد برای برداشتنش از همدیگر سبقت بگیرید و نگذارید خون شهیدان ما بِخُشکد و باید هر چه سریعتر و با سرعت عمل بیشتر راهشان را ادامه دهید ، راه، همان راه حسین است . هدف اسلام است و مقصد کربلا و سپس قدس عزیز است .

در اینجا روی سخنم با ابرقدرتهاست که توسط عراق به کشور ما تجاوز گردید ، می خواستید ما را در کشورمان زمین گیر کنید کور خوانده اید ، اکنون کجائی که ببینی ملت ما با این حمله عراق منسجم تر شده اند ، یک پارچه تر برعلیه شما می جنگند . ازموقعی که شما به کشور ما حمله کردید ما یک ارتش از هم پاشیده داشتیم اکنون یک ارتش منسجم و آبدیده داریم ، اگر در شروع حمله شما سپاه پاسداران ، هنوز قدرتی نداشت الان با یاری خداوند دوازده الی پانزده لشکر از سپاه و بسیج داریم کجا هستند که ببینند ارتش بیست میلیونی تشکیل شده و تمام جوانهای ما با جنگ و جنگیدن آبدیده تر شده اند.

ای آمریکا از همین جا به تو هشدار می دهم هر حیله ای بکاربری به ضرر خودت تمام می شود و خواهی دید که در همین نزدیکیها با ملتهای مسلمان متحد می شویم و رژیمهای دست نشانده ات را سرنگون می کنیم و اول به سراغ این فرزند نامشروعت که اسرائیل است خواهیم آمد و خواهی دید که با قدرت الهی کارش را تمام کرده و به سراغت خواهیم آمد.

سفارشم به رزمندگان و فرماندهان در جبهه این است که برادران ما باید به هر نحو که شده است حقمان را از رژیم عراق بگیریم ما باید خسارتهای مادی و معنوی را از عراق بگیریم ما باید متجاوز را تنبیه کنیم تا دیگر خیال تجاوزنکنند و بالاخره به هرنحو که شده باید راه قدس را از طریق عراق بگشائیم و انقلابمان را صادر کنیم و اسلام واقعی را به کشورهای مسلمان و سپس به جهان رسانیم.

والسلام

شهید ذبیح الله عاصی زاده و همرزمانش

شهید-ذبیح-الله-عاصی-زاده

افزودن به علاقه مندی
افزودن به سبد خرید
-20%
من زینبی ام
بستن

من زینبی ام

۹,۵۰۰ تومان ۷,۶۰۰ تومان

من زینبی ام : زندگینامه و خاطرات حاجیه خانم بتول اسلامی فر  مادر شهید مسعود مربوبی و خواهر شهید محمد جواد اسلامی فر

 

مشخصات جاویدالاثر شهید مسعود مربوبی

*نام و نام خانوادگی: مسعود مربوبی

*نام پدر : غلامرضا

*محل تولد : تهران

*تاریخ ولادت: ۱۳۴۴/۰۶/۰۱

*تاریخ شهادت : ۱۳۶۱/۱۱/۱۹

*محل شهادت:  فکه

*نحوه شهادت: طی عملیات والفجر یک

*مدت عمر: ۱۷ سـال

*محل مزار : گلزار شهدای بهشت زهرای تهران

*قطعه و ردیف و شماره :   ۲۷- ۲۴- ۸

*کتاب مربوط به این شهید:  من زینبی ام

مسعود-ربوبی

من زینبی ام : زندگینامه و خاطرات حاجیه خانم بتول اسلامی فر

بتول اسلامی فر متولد چهارم شهریور سال ۱۳۲۰ در شهر مشهد است. نام پدرش ذبیح الله و مادرش خاور خانم نام داشت. بتول اولین فرزند خانواده بود و پس از او سه برادر و چهار خواهر دیگر. از پنج سالگی به مکتب خانه می رفت و  در نه سالگی به راحتی به همه قرآن مسلط شد و نزدیک به هشتاد نفر قرآن و مفاتیح آموزش می داد.  از آنجاییکه در مدارس حجاب برداشته شده بود یکی از معلم های مدرسه امیریه در ابتدای بازار سرشور در منزل به ایشان درس داد و خیلی سریع تا ششم ابتدایی را گذراند.

در دوازده سالگی از طریق یکی از همسایگان خیاطی را آموخت و در پانزده سالگی سفارش های زیادی برای خیاطی داشت. اول فروردین ماه ۱۳۳۶ با غلامرضا مربوبی ازدواج نمود. توسط عموی ایشان که یکی از ائمه جماعت در حرم امام رضا علیه السلام بود، بالای سر حضرت صیغه عقد جاری شد. دارای سه فرزنددختر و پنج فرزند پسر  است. یکی از فرزندان به نام مجید مربوبی طی عملیات والفجر یک در منطقه فکه به شهادت رسید و پیکر مطهرش تاکنون بازنگشته است. همچنین برادر خانم اسلامی فر به نام جواد اسلامی فر در هجدهم اسفند ماه سال 1362 به درجه رفیع شهادت نائل آمد و در قطعه 27 بهشت زهرای تهران آرمید. در کنار این شهید بزرگوار سنگ یادبودی برای شهید جاویدالاثر مسعود ربوبی قرار دادند.

بتول اسلامی فر

وصیت نامه شهید محمد جواد اسلامی فر

بسم الله الرحمن الرحیم

فوق کل ذی برٍ برٌ حتی یقتل الرجل فی سیبل الله فاذا قتلوا فی سیبل الله فلیس فوقه بر

بالا دست هر نیکی، نیکی دیگری است تا آن که بنده در راه خدا، به شهادت برسد. پس همین که در راه خدا شهید شد پس دیگر بالای آن نیکی دیگری نیست.

با اقرار به یگانگی خدای رحمان و رحیم و اقرار به رسالت پیغبران عظیم الشان از آدم (ع) تا خاتم (ص) و به آخرین دین به عنوان اسلام و به قرآن آخرین کتاب و به امامان معصومین، امام علی (ع)، امام حسن (ع)، امام حسین (ع)، امام سجاد (ع)، امام باقر (ع)، امام صادق (ع)، امام کاظم (ع)، امام رضا (ع)، امام جواد (ع)، امام هادی (ع)، امام عسکری (ع) و امام مهدی حجه ابن الحسن (روحی لتراب مقدمه الفدا) و مادر مظلومه‌شان فاطمه مرضیه که بناحق او را به شهادت رساندند و بعد از دوازدهمین امام به ولایت فقیه که جانشین ائمه می‌باشد اقرار می‌کنم که هم اکنون ولی فقیه، امام شکست ناپذیرمان خمینی بزرگ می‌باشد که ان‌شاءالله لوای امامت امت اسلامی را تا قیام حضرت مهدی (عج) و در کنار حضرت به دست خواهد داشت، گواهی می‌دهم به این که مرگ حق است، قبر حق است، حساب حق است، کتاب حق است، صراط حق است، میزان حق است، بهشت و دوزخ حق است، روز قیامت مردگان سر از قبرها بردارند و پیشانی برخاک می‌نمایند و خداوند در بین آن‌ها داوری می‌کند. حمد و سپاس بر خدایی که هدایت کرد ما را و اگر او هدایت نمی‌کرد ما هرگز هدایت نمی‌شدیم.

منت خدای را که در خانواده‌ای مذهبی به دنیا آمدم شکر معبودی را که بر من منت گذاشت که در عنفوان جوانی با شور انقلابی مردم مسلمان مواجه شدم و از انحرافات مصون ماندم. خداوندا از این که بنده را لایق دانستی تا در راه تو با دشمنانت بجنگم بسیار بسیار سپاسگزارم.

خدایا ما را از لغزش‌ها حفظ کن و مرا جزو شهدایی که وعده عند ربهم یرزقون به آن‌ها داده‌ای قرار بده برای رسیدن به این وعده تنها بر تو توکل می‌کنم و به سوی تو تضرع و زاری می‌کنم. خداوندا جوان بودم گناه کردم، نعمت دادی ناسپاسی کردم، عطا کردی جفا کردم، رهبری دوراندیش و با تقوا فرستادی پیرویش نکردم، مردان صالح و متقی را الگو قرار دادی باز درس عبرت نگرفتم، خون پاک شهیدانی در مقابل چشمانم بر زمین ریخت، پیکر مطهر جوانانی در پیش دیدگانم پرپر شد اما لحظه‌ای به فکر ادامه راهشان نبودم، به لطف حق و به رهبری امام و همت امت امام، انقلابی اسلامی و بزرگ به پا شد ولی من هیچ گونه انقلابی در درون خود نکردم، با اعمال خود هر لحظه از تو دورتر شدم، خدای مهربان من گناهانم زیاد، پرونده‌ام سیاه، قلبم تیره و دلم همچون سنگ و از همه مصائب بالاتر اینکه لذت مناجات با خودت را از من گرفتی، نمی‌دانم چه بگویم فقط این کلمه بر زبانم می‌آید یا غفار.

آیا بنده فراری جز در خانه مولایش جای دیگری را دارد، خدایا تو آن پرودگاری هستی که دری از رحمت به نام توبه بر روی بندگانت باز کردی و فرمودی: توبوا الی الله توبه نصوحا بیایید به سوی خدا، آمدنی بدون بازگشت، آیا چه عذری دارد در روز قیامت کسی که داخل این خانه نشود.

خدایا اگر من شایسته رحمت تو نیستم تو شایسته‌ای که به فضل و کرم وسیعت بر من جود کنی، خدایا من بنده ضعیف و گنهکار توام و تو خدای قدرتمند و آمرزنده من هستی، اگر مرا ببخشی یا به آتش ببری کسی نمی‌تواند به تو اعتراض کند مگر نگفته بودی هر که مرا بخواند جوابش را می‌دهم؟ خدایا مرا از آنهایی قرارمده که از ایشان روگرداندی، خدایا گناهانم را ببخش، این خون ناقابل مرا باعث سرخی رویم و زدودن سیاهی‌های قلبم قرار بده و روزی که همه پرده‌ها کنار خواهد رفت مرا پیش شهدا رسوا و سرافکنده و شرمنده مساز، اینک که به جبهه آمده‌ام همه بدانند که من برای ارضای هوای نفس و خوشگذرانی و از روی بیهودگی در این میدان پا نگذاشته‌ام، اینجا کربلای عاشقان است، اینجا دانشگاه ایثار و اخلاص است.

ای مردم، خداوند اگر می‌خواست خود می‌توانست از کافران انتقام بگیرد و آنان را بدون زحمت شما هلاک کند اما این جنگ ایمان و کفر، برای امتحان من و شما است تا مجاهدان از منافقان تشخیص داده شوند، منافقانی که هنوز در شک و تردید هستند و برای آمدن یا کمک به جبهه همیشه عذر می‌آورند و معافی می‌خواهند، بدانید که اینان همواره در ظلمت شک و تردید خواهند مرد.

ای کسانی که به جبهه‌ها و این همه خون‌های ریخته شده اهمیت نمی‌دهید دانا باشید که شهدا به این سادگی از شما نخواهند گذشت. ای شما که در انتظار قائم نشسته‌اید خود قیام کنید و در سنگرهای اسلام قدم بگذارید و در اینجا با دفع متجاوزین به اسلام، منتظر آقا باشید که این انتظار طولانی نخواهد شد زیرا یوسف فاطمه هر شب و روز در کنار سربازان مومن و مخلص‌اش می‌باشد. جبهه تکرار صحنه‌های بدر و حنین است، جبهه فقط جای رهروان راه حسین است، جبهه منزلگاه عاشقان پیرخمین است، ای آمریکا، ای شوروی، ای اسرائیل، ای صدام و ای همه شیاطین، من سرباز قرآنم، من پاسدار اسلامم و در سنگر حراست از قرآن و عترت ایستاده‌ام. ای خانواده شهدا از شما معذرت می‌خواهم چون من آمده بودم راه کربلا را برایتان باز کنم اما توفیق حاصل نشد امیدوارم خون شهدا «از صدر اسلام تاکنون» و رزم بی‌امان فرزندان دلاور اسلام راه‌گشای حرم حسینی باشد ان‌شاءالله، ای امت اسلامی و شهید پرور، من لایق این که پیامی به شما بدهم یا چیز دیگر نیستم فقط عاجزانه در خواست می‌کنم امام را تنها نگذارید دنباله‌رو خط ولایت و مرجعیت امام (جانم فدایش) باشید و در دعاها و بعد از نمازها برای این بنده حقیر دعا کنید که سخت محتاجم.

دوستان و آشنایان، خویشاوندان و خانواده محترم خواهشی که دارم این است که هرگونه حقی به گردن من داشته‌اند و من کوتاهی نموده‌ام یا غیبت کرده و تهمتی زده‌ام، به خاطر رضای خدا از من بگذرند و حلالم کنند و اگر کسی از من پولی طلبکار است که به خاطر فراموشی یا نبودن آن پرداخت نشده است، روح مرا شاد کند و برود از وصی من بگیرد، ای فامیلی که در مشهد هستید و ای کسانی که به مشهد امام رضا (ع) می‌روید در کنار قبر حضرت برای همسایه روسیاهی که بیرون کرده دعا کنید.

جنازه مرا نگذارید خواهرم ببیند می‌ترسم به یاد پسر گمشده‌اش بیفتد و ناراحت شود، آخر من دلم نمی‌خواهد مردنم هم، چون همیشه باعث ناراحتیش شود.

در بهشت زهرا دفنم کنید و بر بالای سنگ قبرم بنویسید یا وجیها عندالله اشفع لنا عندالله شاید فرزندان فاطمه پهلو شکسته باعث آبروی ما شوند.

سخنی با مادر مرحومه‌ام: خدایا من هم چون اربابم حسین (ع) مادر نداشتم تا از محبت‌های او بهره‌مند شوم، مادر ندارم تا برایم گریه کند، ام‌البنین در مدینه برای امام حسین گریه کرد، ناله زد و فرزندانش را به یاری حسین (ع) در کربلا فرستاد، مادرجان گر چه تو را ندیدم اما همیشه دوستت داشتم و ان‌شاء‌الله در پیش فاطمه زهرا (س) روسفید شده باشی.

والدین عزیزم: زحمت‌های شما جبران ناپذیر است، امیدوارم اذیت‌های مرا ندیده بگیرید که فقط از روی جهل بوده است. درود بر شما پدرجان که ابراهیم‌ گونه فرزندانتان را به قربانگاه عشق می‌فرستید، عزیزجان رحمت و مغفرت خدا بر شما که فاطمه‌ گونه فرزندانت را برای کربلا آماده می‌کنی و می‌فرستی، می‌دانم ناراحت نیستید فقط خدا و اسلام را در نظر داشته باشید. امانتی بود که به صاحب امانت دادید ان‌شاءالله که بپذیرد.

خواهران گرامی‌ام من داداش خوبی برای شما نبودم و در بیشتر موارد از یک فرد عادی هم بدتر بودم در مورد شهادت من چون بی‌بی زینب برخورد کنید و بدانید که عمه سادات داغ 72 شهید دیده است.

حجاب شما کوبنده‌تر از خون من، برنده‌تر از شمشیر من و مشت محکمی بر دهان یاوه سرایان می‌باشد، همیشه به یاد اسیری بی‌بی جان در کربلا و نیلی کردن چهره‌های معصوم در مجالس اباعبدالله (ع) شرکت کنید و مرا هم از دعاها فراموش نکنید.

سخنی با برادرانم: امام امت در جماران، جسم صد چاک شهدای محراب، خون شهیدان 7 تیر و پیکر سوخته رجائی و باهنر، آه پدران شهدا، چشم انتظاری مادران گمنام ومفقودالاثر، اشک چشم بچه‌های یتیم شهید و فریاد مظلومانه برادران و خواهران ما در کشورهای اسلامی، شما را به یاری اسلام می‌طلبد، هل من ناصر ینصرنی، در مراسمی که برای من ترتیب می‌دهید فقط سخن از جبهه باشد، به سخنران بگویید از جبهه بگوید، به مداح بگویید از جبهه بخواند، مراسم من با تبلیغات وسیعی از جبهه انجام گیرد.

هر چه هست در جبهه است، هرکس هر گمشده‌ای و هر نیاز روحی دارد او را به جبهه بفرستید مولا علی (ع) می‌فرماید انسان هر قدمی که برمی‌دارد هر لحظه که از عمرش می‌گذرد قدری به مرگ نزدیک می‌شود، پس من و امثال من با این همه روسیاهی هر لحظه یک قدم به دوزخ نزدیک می‌شویم خدا در قرآن می‌فرماید «اگر مغفرت می‌خواهید ایمان به خدا بیاورید و در راه او جهاد کنید که شامل اعظم درجه عندالله قرار گیرید.»

سخنی با همسرم: من و تو اولین زوجی نیستیم که دشمنان خدا زندگیمان را از هم پاشیده‌اند. به محله‌مان نگاه کن، به شهرمان بنگر و ایران را نظاره کن که چقدر جوانان باتقوا خوشی‌هایشان، زندگی‌شان، همسران‌شان را به خاطر خدا از دست داده‌اند و چون مسئله خداست حل شده است، یادت هست گفتم عروسی ما چه روزی است، یادت هست و همه می‌دانند شب عروسی گریه کردی و دعا خواندی، حالا امروز روز شادی من و در نتیجه شادی توست در بین مردم شاداب باش و تبریک مردم را با جان و دل بپذیر و همیشه این آیه در ذهنت باشد. «یا ایها الناس انتم الفقراء و الی الله والله هوالغنی الحمید» حرف‌هایم را زیاد شنیده‌ای اما این آخرین وصیت من به توست که بعد از من خدای نکرده احساسات برعقل تو غلبه نکند و از تو می‌خواهم فقط و فقط به حکم خدا عمل کنی که رضای خدا در آن است. راهی است که همه دیر یا زود باید برویم پس چه بهتر که مهمان خدا شویم و در این لحظه سراغ ما بیاید.

سخنی با امام امت نجات دهنده من و حامی پیروانش در روز قیامت است: سال‌ها کوشیدم و هرگاه که می‌خواست سعادت نصیب ما شود مشکلی، مانعی باعث می‌شد، حالا از شما امام می‌خواهم اگر اینجا نتوانستم شما را زیارت کنم، زیارت و شفاعت نصیبم کن، خدایا مرا جزو بهترین سربازان امام عصر قرار بده، خدایا مرا از پیروانش قرار بده. خدایا از عمر من بردار و لحظه‌ای بر عمر خمینی بیفزا شاید همان یک لحظه دست مرا بگیرد کسانی که از من ناراضی هستند خودت در دنیا و آخرت اطمنیان بگردن یقین قرار بده که خودت گفته‌ای فقط از متقین می‌پذیری.

به امید زیارت اباعبدالله در دنیا و آخرت

محمد-جواد-اسلامی-فر

وصیت نامه شهید مسعود مربوبی

بسم الله الرحمن الرحیم

« وَالْعادِیاتِ ضَبحاً * فَالْموریاتِ قَدْحاً * فَاْلمُغیراتِ صُبحاً * فَاَثرنَ بِه نقْعاً * فَوَسطْن بِه جَمعاً »

با اقرار قلبی خویش بر وحدانیّت خداوند متعال و پیغمبرانش بویژه پیامبر اکرم حضرت محمّد (ص) و ۱۲ جانشین برحقش، پیشوایان بزرگ اسلام و آخرین آن­ها مهدی موعود، دادرس مستضعفان و انتقام گیرنده خون شهدا. و با درود و سلام بیکران بر رهبر عالیقدر و امید مستضعفان جهان، پرچم دار غیور اسلام و نایب بر حق ولی عصر (عج)، حضرت امام خمینی دامت برکاته. و سلام بر شهدا، شهدای خونین کربلای ایران، برافراشتگان پرچم توحید در جهان. و درود بر امّت دلیر و پیرو امام ایران که شجاعت و ایثارگری های شما در تاریخ بی سابقه است.

بار خدایا ! تو را سپاس که بر این بنده حقیر و گنه کارت منت گذاشتی تا در رکاب سربازان واقعی امام زمان برعلیه دشمنانت به نبرد برخیزم و می دانم که شکر این نعمت را به جا نیاوردم. بار پروردگارا ! پس دوباره بر این بنده ات منّت گذار و شهادت، این فیض الهی، را نصیبم گردان تا در روز محشر در مقابل شهدا خجالت زده نباشم.

اینک که به جبهه آمدم اینجا را چیزی جز دانشگاه نیافتم و در این جا استادان و شاگردانی را دیدم که خالصانه در راه خدا جهاد می نمایند و امیدوارم که شما امّت قهرمان جبهه ها این کربلاها را حفظ کنید و حضوری دائم داشته باشد تا دیگر یزیدیان زمان  فکر تهاجم بر اسلام را در سر هم نپرورانند.

و بدانید که از هر وجب خاک این کشور شهیدی از تبار حسینیان فدا شدند؛ مبادا به فکر صلح و سازش بیفتید که حسین (ع) پیشوای آزادگان ندا سرداده اند: هیهات منا الذّله و همیشه در فکر باشید که آبروی اسلام و انقلاب در گرو حمیّت و جهاد و نبرد حسین گونه ی شماست؛ وعده ی الهی شامل شما خواهد بود که: «ان تنصروا الله ینصرکم و یثبت اقدامکم».

اینجانب حقیر در آخرین روزهای زندگیم از خداوند طلب مغفرت می کنم و امیدوارم در این روزها لیاقت بندگی و اطاعت را عنایت فرماید و کارهای ما را مورد قبول درگاهش قرار دهد و اعمال ما را با اخلاص گرداند که اخلاص شرط قبولی اعمال است و همچنین خانواده شهید پرورم را هر چه بیشتر به وظایف آشنا گرداند تا خدایی نکرده اهل کوفه نباشیم و با اطاعت و پیروی کامل خود از رهبر و ولایت فقیه، راه حسین (ع) را ادامه دهیم و لبیک گویان راه شهدای کربلا را دنبال کنیم.

ای مردم با ایمان ! امام و روحانیت اصیل را تنها نگذارید که اگر این کار را کردید در خسران خواهید بود.

ای خواهران و مادران و شیر زنان ایران ! شما باید با رعایت کامل موازین اسلام، زینب وار ندای حق طلبانه تمامی شهدا را به گوش جهانیان برسانید، ای مستضعفان جهان بپا خیزید که لحظه موعود فرا رسیده است.

ای مهدی قائم ! ظهور نما که منتظرانت در انتظارند و از شوق دیدار تو بیقرارند. بیا که عدل در انتظار ظهور توست.

ای شهیدان ! بپاخیزید و ببینید که چگونه ادامه دهندگان راهتان لشگر کفر و منافقان را نابود و در راه گشودن درهای کربلا و بیت المقدس هستند.

بار خدایا ! توفیق شکرگزاری این همه نعمت هایت را به ما عنایت فرما و ما را بر این پیروزی ها مغرور نفرما که ما می دانیم اگر امداد های غیبی و ملائکه الهی نبودند شکست ما حتمی بود و اگر باز کمک و لطفت را بر ما ندهی و ما را به راه راست هدایت و گناهان ما را نبخشی ما جز سیاهی و شرمساری در مقابل پیشگاهت چیز دیگری در کوله بار آخرت نداریم. (الهی لا تکلنی الی نفسی طرفه عین ابدا. اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا)

سخنی دارم با افرادی که در راه های پرپیچ وخم این دنیا به انحراف کشیده شده اند و به دامن منافقان مزدور و صدامیان مبدل به لباس دیگر افتاده اند، که دست از این اعمال بردارید و ببینید که چگونه خداوند با این انقلاب و رهبر است و مکر و حیله و نیرنگ شما را به خودتان برگردانده و با این ترورها ملت ما را بیدارتر و شجاعتر نموده است.

ای بی تفاوت ها ! دیگر بس است و خود را در خط الهی انقلاب بیندازید که امروز روز خدمت به اسلام و مستضعفین است و فردا روز پشیمانی خواهد بود؛ پس تا دیر نشده به دامن انقلاب برگردید تا موج خروشان و خشمگین ملت دامنگیرتان نشده است.

پدر عزیزم ! شما بدان که شهادت من مدیون تربیت صحیح شماست گرچه من قدر ندانستم اما می خواهم مرا ببخشید و استوار و مقاوم در راه امام عزیز قدم بردارید.

مادر مهربانم ! که در تربیت من رنجها بردی، امیدوارم در دعاها و جلسات جهت آمرزش من دعا کنید و در شهادت فرزند کوچکت با قامتی استوار و با رشادتی زینب گونه از مهمانانی که جهت دامادی فرزندت آمده اند پذیرائی نمایی و با گفتار و اعمال خود مشت محکمی بر دهان ضد انقلابیون بزنی.

سخنی با شما خواهران و برادران عزیزم که شما به من لطف و مهربانی زیادی نمودید لکن من نتوانستم جبران کنم و می خواهم که در شهادت من آنطور که خداوند رضایت دارد رفتار نمایید، و مرا حلال کنید و با تربیت فرزندانی اکبرگونه دِین خود را به اسلام و مسلمین ادا نمائید.

دیگر عرضی به شما خانواده محترم ندارم و توفیق شما را از خداوند متعال خواستارم و در پایان توفیق انجام وظایف محوله اسلامی را از برادران و خواهران انجمن اسلامی خواستارم.

مراسم تشیع جنازه و دیگر مراسم مرا باشکوه برگزار کنید و از اعمال مستحبی حتماً در حق اینجانب فراموش نکنید و در دعاها و نمازهایتان از اینجانب یادتان نرود که بنده حقیر مستحق دعاهای شما هستم .

در پایان چند دعا دارم که امیدوارم به درجه استجابت برسد:

خداوندا ! الساعه لباس فرج بر قامت نازنین امام عزیزمان بپوشان.

پروردگارا ! امام و رهبر عزیزمان را تا طلوع نور خورشید سلامت و پاینده بدار.

معبودا ! دشمنان اسلام و انقلاب را نابود بفرما. گناهان ما را ببخش و بیامرز و ما را در زمره شهدا و صالحین قرار بده

(به امید نماز جمعه در کربلا به امامت روح خدا)

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی ، خمینی را نگهدار

شهیدم من شهیدم من                                  به خاک و خون تپیدم من

حلالم کن دم آخر                                          نمی بینم تو را دیگر

والسلام علیکم و رحمه الله

۶۱/۱۰/۲۸

 
افزودن به علاقه مندی
افزودن به سبد خرید
-20%
ازدواج به سبک شهدا
بستن

ازدواج به سبک شهدا

۲۰,۰۰۰ تومان ۱۶,۰۰۰ تومان

ازدواج به سبک شهدا --- خاطرات کوتاه از ازدواج شهدا

نامه حضرت امام خمینی (ره) به همسرش در جوانی

تصدقت شوم ؛ الهی قربانت بروم ، در این مدت که مبتلا به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوت قلبم گردیدم ، متذکر شما هستم ، و صورت زیبایت در آیینه قلبم منقوش است . عزیزم ، امیدوارم خداوند شما را به سلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند . حال من با هر شدتی باشد می گذرد ؛ ولی به حمدالله تاکنون هرچه پیش آمد ، خوش بوده و الان در شهر زیبای بیروت هستم . حقیقتا جای شما خالی است ، فقط برای تماشای شهر و دریا خیلی منظره خوش دارد . صد حیف که محبوب عزیزم همراهم نیست که این منظره عالی به دل بچسبد.

در هر حال ، امشب ، شب دوم است که منتظر کشتی هستیم . از قرار معلوم و معروف ، یک کشتی فردا حرکت می کند ، ولی ماها که قدری دیر رسیدیم ، باید منتظر کشتی دیگر باشیم . عجالتا تکلیف معلوم نیست ، امید است خداوند به عزت اجداد طاهرینم ، که همه ی حجاج را موفق کند به اتمام عمل . از این حيث قدری نگران هستم ، ولی از حیث مزاج بحمد الله به سلامت ، بلکه مزاجم بحمدالله مستقیم تر و بهتر است . خیلی سفر خوبی است ، جای شما خیلی خیلی خالی است . دلم برای پسرت (سیدمصطفی) قدری تنگ نشده است ، امید است که هر دو به سلامت و سعادت در تحت مراقبت آن عزیز و محافظت خدای متعال باشند ... ایام عمر و عزت مستدام . تصدقت ، قربانت ؛ روح الله

منبع: قدس ایران بانوی بزرگ انقلاب ، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی قادر ، صص ۳۱۷ و ۳۱۳

افزودن به علاقه مندی
افزودن به سبد خرید
-20%
ملاصالح قاری
بستن

ملاصالح

۳۰,۰۰۰ تومان ۲۴,۰۰۰ تومان

مُلاصالح --- سرگذشت شگفت انگیز مترجم اسرای ایرانی در عراق ملاصالح قاری

مشخصات ملاصالح قاری

*نام و نام خانوادگی: ملاصالح قاری

*نام پدر : ملامهدی

*محل تولد : آبادان

*تاریخ ولادت: 1320

*کتاب مربوطه :  ملاصالح

ملاصالح --- سرگذشت شگفت انگیز مترجم اسرای ایرانی در عراق ملاصالح قاری

ملاصالح در یکی از شب های سرد دی ماه 1320 در آبادان و در میان دستان چروکیده قابله ای پیر چشم به جهان گشود. وی کودکی و نوجوانی را نزد عمویش در بصره گذراند. با معرفی پدرش به سید محمود بعاج (نماینده آیت الله سید محسن حکیم، مرجع شیعیان عراق) یادگیری دروس حوزوی را در نجف ادامه داد. و بعد از سرنگونی عبدالکریم قاسم، در سال 1963 (1342)اوضاع سیاسی عراق به ریخت. و به همین دلیل مجبور به بازگشت به ایران شد.

زمان شاه به جرم فعالیت سیاسی، توسط ساواک آبادان دستگیر و به ندان قصر برده شد. بعد از انقلاب موقع انتخابات مجلس شورای اسلامی از آبادان نامزد شدم. با شروع جنگ همه زندگی اش را برای جنگ گذاشت. مدتی در رادیو آبادان مشغول شد و با اسرای عراقی مصاحبه می کرد. حین یک ماموریت مهمی دریایی بین راه، توسط ارتش عراق محاصره و اسیر شد.

در زمان اسارت به عنوان مترجم بین اسرای ایرانی معروف بود. حتی برخی از اسرای ایرانی فکر می کردند او نفوذی نیروهای عراقی است. مدتی با یک گروه بیست و سه نفری از اسرای نوجوان ایرانی در یک زندان بودند. سرانجام پس از تحمل شکنجه های بسیار، به میهن خویش بازگشت. هر چند به محض ورود، به مدت دو سال به جرم خیانت در اردوگاه های بعثی، در ایران زندانی شد. ولی آیت الله ترابی به این موضوع اشراف داشت و به عنوان شاهد در زندان های بعثی در دوران اسارت وی، به بی گناهی او شهادت داد. کتاب "ملاصالح" که توسط خانم رضیه غبیشی گردآوری شده است؛ شرح زندگی پر فراز و نشیب وی را به رشته تحریر در آورده است.

 

دست‌نوشته ملاصالح قاری ابتدای کتاب "ملاصالح"

دست-نوشته-ملاصالح

متن دست‌نوشته ملاصالح قاری ابتدای کتاب "ملاصالح"

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

اینجانب ملا صالح قاری فرزند مرحوم مهدی قاری آنچه که می‌خوانید روایت زندگی پر فراز و نشیب بنده است که خانم رضیه غبیشی آن را به تحریر درآورده و مورد وثوق و تأیید اینجانب می‌باشد.

جزاها الله ...عن الاسلام و مسلمین و عنی خیراً الجزاء

والسلام‌علیکم و رحمةالله و برکاته

حرز فی تاریخ ۱۳۹۲/۰۵/۲۴ هجری شمسی

صالح قاری الأسدی

ساعد نا علی هذا الأملی الأخ المجاهد حاج منصور الوطّانی ابوحامد

افزودن به علاقه مندی
افزودن به سبد خرید
-20%تمام شد
مربع های قرمز
بستن

مربع های قرمز

۵۵,۰۰۰ تومان ۴۴,۰۰۰ تومان

مربع های قرمز    خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از دوران کودکی تا پایان دفاع مقدس

تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب "مربع های قرمز"

بسمه تعالی

بسیار شیرین و جذاب نوشته شده است . ردپای چانه گرمیهای آقای حاج حسین یکتا در آن آشکار است . ظرافتهای برخاسته از ذوق و قریحه ی لطیف که در سراسر کتاب گسترده است ، میتواند از نویسنده ی خوش قلم و چیره دست کتاب باشد و میتواند هم درافشانیهای راوی باشد . نقطهی برجسته ی کتاب ، یاد شهیدان و بیاد حال و حضور ملکوتی آنان پیش از شهادت است که حقا بسیار خوب تصویر شده است . ارادت راوی به مرحوم آقای حاج میرزا علی احمدی میانجی هم برای من جالب بود . آن مرحوم را حدود شصت سال به علم و تقوا و ورع می شناختم و به منا لطف داشت . این کتاب ظاهرا چند روز پیش رونمائی شده است . برای من چندی پیش از این فرستاده بود و تمام مطالعه شد.

۹۷/۴/۲۶

در قسمتی از این خاطرات می خوانیم:

فصل نهم

تا چشم به هم بزنیم غروب شد. غروب پر اضطراب قبل از عملیات. صدای رود بین نخل ها پر شده بود و با خودش ماتم می آورد. دلم داشت از غصه میترکید . غواص ها قرار بود قبل از همه به آب بزنند . مثل ماهی تشنه آب بودند . شنیدم برای شناسایی ، بیشتر از هشتصد بار از اروند عبور کرده اند حالا شب امتحان رسیده بود . خورشید پشت فاو فرو می شد و روی آب گرد سرخ میپاشید . رفتنی ها خودنمایی می کردند .

هر کس گوشه ای در خود کز کرده بود . نگاهشان که میکردی ، دلت می سوخت و می ریخت . هول جا ماندن ، هول ندیدن رفیق ، هول دل بریدن از دنیا می خواست خفه ات کند . بغض ، سینه هایمان را سنگین کرده بود . منتظر تلنگری که اشکمان جاری شود . بین نخل ها از سکوت غوغا بود . دلتنگ شده بودم . بعضی مشغول وصیت نامه نوشتن بودند . نخل های حاشیه اروند بچه ها را نگاه می کردند . فکر کردم این نخل ها چه قدر حرف برای گفتن دارند . از دختر بچه ای که چشمش دنبال عروسکش ماند . پیرمردی که کلبه ماهیگیری اش را به امان خدا رها کرده بود . نماز شب هایی که بچه های خط پدافند آرام و بی صدا بینشان خوانده بودند . شبانه به آب زدن نیروهای اطلاعات سرمایی که دندان های بچه ها را به هم می زد . حالا هم وداع و گریه هایشان . این ناله ها و گریه ها برای همه مان یک معنا داشت ؛ نکند باز جا بمانم .

رادارهای عراق لب اروند را کنترل می کرد . مجبور بودیم از نهرهای بین نخلستان به آب بزنیم . غواص های لشکر ۲۵ کربلا ، کنار نهرها ستون شده بودند ؛ منتظر تا هوا تاریک شود . اهل شمال بودند و به قول خودشان در آب بزرگ شده بودند . در نگاه هایشان نه میلی به ماندن بود ، نه امیدی به بازگشت ؛ فقط شوق رفتن . شب که سایه سردش را روی نخلستان انداخت ، یکی یکی الب نهر می نشستند ، چهره های لاغر و خیسشان زیر عینک های بزرگ غواصی گم می شد . نگاهی به ما و نگاهی به به روبه رو روی آب می خوابیدند . دو ، سه متر سر می خورند و فرو می رفتند ؛ آرام و سبک . آب موج برمی داشت و باز آرام می شد . انگار اصلا غواصی از این جا به آب نزده . غربتشان دلم را لرزاند . می کردند و در آب فرو می شدند . فقط دعا برای سلامتی شان از دستم بر می آمد .

۶۴/۱۱/۲۰ بود . ماه از پشت ابرها با نگاهمان بازی می کرد . نخلستان در تاریکی فرو رفته بود . قایق ها منتظر که سوارمان کنند . صدای آب و قورباغه ها و بوی نخل همه جا پر بود . کنار نهر ستون شده بودیم . صدا از کسی درنمی آمد . غواصها که خط را می شکستند ، نوبت به ما می رسید . گوش تیز کرده بودیم که با کوچکترین صدا ، پرگاز به ساحل عراق بزنیم . خبری از غواصها نبود . ثانیه های سنگین قصد گذشتن نداشتند . باد روی آب تن می کشید و بين ستون بچه ها می پیچید.

اضطراب دلمان را هم می زد . ماه نور کم رنگش را از روی آب و سر ما جمع کرد . آسمان از ابرهای غلیظ شد . باد بین کلاهک های نخل ها می پیچید . چشم ، چشم را نمی دید . ته . ته دلمان خالی شد . فکر غواصها مثل خوره به جانم افتاد . ما هنوز روی زمین سفت بودیم و آنها در دل دشمن . نزدیک به سه هزار غواص در آب بود . باد و باران و طوفان به جان اروند و نخل ها افتاد . با این طوفان ، موج اروند غواص ها را هرطرف می خواست می برد و دستشان به هیچ جا بند نبود . باد به سر و صورتمان شلاق های خیس می زد . غواص ها چه طور می خواستند اروند را رام کنند ؟

دلهره خراب شدن عملیات داشت خفه مان می کرد . حکمت خدا را نمی دانستیم . با این باد و طوفان ، دید نیروهای پست عراق کور شد . این طوری غواص ها راحت تر خط را می شکاندند . آب از همه جایمان چکه می کرد پوتینم از گل ، چسبناک و سنگین شده بود . اضطراب در صورت بچه ها موج می زد . بی خبری از غواصها همه را به هم ریخته بود . صورت هایشان موقع خداحافظی و به آب زدن از جلوی چشمم کنار نمی رفت . مضطر شده بودیم . - من يجيب المضطر إذا دعاه ويكشه الشوء زیر لب می خواندم و آسمان را نگاه می کردم . ناگهان در میان امواج آب و رعد و برق ، شلیک خفه ای شنیدیم . غواص ها درگیر شده بودند . بالاخره رمز « یا فاطمة الزهرا » اعلام شد .

 
افزودن به علاقه مندی
اطلاعات بیشتر
-20%
پوتین قرمزها
بستن

پوتین قرمزها

۴۰,۰۰۰ تومان ۳۲,۰۰۰ تومان

پوتین قرمزها --- خاطرات مرتضی بشیری

بازجو و مدیر مسئول جنگ روانی قرارگاه خاتم الانبیا صلی الله علیه و آله وسلم در دوران دفاع مقدس است که در مصاحبه‌هایی به همت «فاطمه بهبودی»، خاطرات خود را از بازجویی افسرهای رده بالای عراقی بیان کرده است.

این کتاب در قالب اول شخص و از زبان بشیری روایت می‌شود. او تصاویری از نحوه فعالیت خود در ستاد جنگ روانی و نیز مراحل بازجویی از اسرای عراقی در ایران را تشریح می‌کند.

کتاب پوتین قرمزها به دلیل موضوع قابل توجه خود در 36 فصل مختلف به بازسازی برخی از صحنه‌هایی پرداخته است که بشیری با اسرای عراقی روبرو می‌شده و در ادامه و در هر خاطره، پی‌نوشت‌های مفصل بهبودی درباره اتفاقات مرتبط با موضوع، اهمیت هر خاطره را قابل توجه می‌کند.

پوتین قرمزها

افزودن به علاقه مندی
افزودن به سبد خرید
بهترین قیمت

بهترین قیمت

بالاترین کیفیت

بالاترین کیفیت

پرداخت امن

پرداخت امن

پشتیبانی سریع

پشتیبانی سریع

تحویل اکسپرس

تحویل اکسپرس

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید:

فیس بوک توییتر اینستاگرام یوتیوب پینترست

همراه با ما

اتاق خبر سایت ما

فروش در سایت ما

فرصت‌های شغلی

تماس با سایت ما

درباره سایت ما

خدمات مشتریان

پاسخ به پرسش‌های متداول

رویه‌های بازگرداندن کالا

شرایط استفاده

حریم خصوصی

گزارش باگ

راهنمای خرید از سایت ما

نحوه ثبت سفارش

رویه ارسال سفارش

شیوه‌های پرداخت

هفت روز هفته ، ۲۴ ساعت شبانه‌روز پاسخگو هستیم    شماره تماس :  09354642245       آدرس ایمیل :   info@shohadabook.ir

بسم رب الشهداء و الصديقين

و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل االله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون

فروشگاه اینترنتی کتاب شهدا بحمدلله و ان شاءالله در راه پاسداری خون شهیدان از اولین آن حضرت هابیل علیه السلام ، خون پاک ارباب بی کفنمان حسین بن علی علیه السلام و تک تک انسان های پاکی که در راه امام زمانشان حضرت مهدی عجل لله تعالی فرجه الشریف  علیه اسلام به شهادت رسیدند ایجاد گردید. فروشگاه اینترنتی  کتاب شهدا با تقسیم بندی عناوین کتاب شهدا ، از قبیل شهدا تاریخ ، شهدا انقلاب ، شهدا دفاع مقدس ، شهدا مدافع حرم ، شهدا گمنام ، شهدا ترور ، شهدا ماموریت ، شهدا زن ، شهدا آزاده ، شهدا جانباز ، شهدا امربه معروف تشکیل شده است که عاشقان کتب شهدا می توانند کتاب مورد نظر را از فروشگاه انتخاب ، مختصری از خاطرات ، عکسها ، فیلم و ... کتاب شهید مورد نظر مشاهده درصورت علاقه مندی درخواست خرید را انجام و بعد از پرداخت وجه به شکل اینترنتی و ثبت آدرس دقیق پستی ، کتاب را تحویل بگیرند. لازم بذکر است بعلت گستردگی کتب شهدا و حساسیت در ثبت خاطرات شهدا در اوایل کار از کتب کمتری بهره می بریم که ان شاءالله به دعای مادر شهدا ، زهرای بتول سلام الله علیها بر توانمان اضافه و کتب بیشتری را بارگزاری خواهیم نمود . لذا ثبت انتقادات و پیشنهادات در بهتر شدن  فروشگاه اینترنتی کتاب شهدا راه گشاه خواهد بود .  التماس دعا

استفاده از مطالب فروشگاه اینترنتی کتاب شهدا چون برای زنده نگه داشتن فرهنگ ایثار و شهادت می باشد ، کاملا" آزاد بوده و از نظر شرعی مشکلی ندارد . التماس دعا

فروشگاه
علاقه مندی
0 آیتم سبد خرید
حساب کاربری
خانه
  • منو
  • دسته بندی ها
  • کتب شهدا دفاع مقدس
  • کتب تقریظ شده توسط مقام معظم رهبری
  • کتب سردار شهید حاج قاسم سلیمانی
  • کتاب شهدا مخصوص کودکان و نوجوانان
  • کتب خاطرات رزمندگان اسلام
  • یادگاری از شهدا
  • خانه
  • فروشگاه
    • فروشگاه
    • سبد خرید
    • تسویه حساب
    • حساب کاربری
  • درباره ما
  • تماس با ما

سبد خرید

بستن
بازگشت به بالا