شب چهلم — زندگینامه شهید زنده غلامرضا عالی
شب چهلم
يقين به شهادت
یکی از نزدیکان
از پیدا کردن جنازه نا امید شدیم . به حاج سلیمان ، که پدر غلامرضا بود ، گفتم : الان ده روز هست که دنبال غلامرضا می گردیم ولی از او خبری نیست عکس غلامرضا را به غسال های بهشت زهرا به نشان دادیم . به ما گفتند : در روز بیست و یکم بهمن شهیدی را با این مشخصات غسل داده و در قطعه ی شهدای گمنام دفن کرده اند . دیگر چه کار کنیم ؟! حاج سلیمان گفت : اجازه بدهید با حجت الاسلام عبدالحمیدی ، امام جماعت مسجد ليلة القدر ، صحبت کنم و از ایشان کسب تکلیف کنم . ایشان خدمت حاج آقا رسید و پرسید ، با این شرایط تکلیف ما چیست ؟
حاج آقا گفت :.« شما تمام مراحل مورد نیاز را طی کرده.و هر کاری می شد برای پیدا کردن پسرتان انجام داده اید . حالا که همه ی راه ها را طی کرده.و جنازه را پیدا نکرده اید به عنوان شهید مفقودالاثر مراسم بگیرید . » حاج سلیمان با ناراحتی از مسجد به خانه آمد . می دانستم چقدر غلامرضا را دوست داشت . نشست کنار اتاق و گفت.: « حاج آقا می گویند :.حالا که شهادت غلامرضا برای شما محرز شده است.، بهشت زهرا بالا بروید.و یکی از قبرهای شهدای گمنام را برای خودتان انتخاب کنید . برای او عزاداری کنید و مراسم بگیرید . » صحبت ها انجام شد . قرار شد در مسجد ليلة القدر مراسم بگیریم.و برای این شهید گمنام راه آزادی ، شب سوم و هفتم و چهلم را با شکوه و برگزار کنیم.
یقین به شهادت
یک حجله جلوی در و چندین حجله.در خیابان قدیر و مسجد ليلةالقدر گذاشتیم . خیابان قدیر و اطراف خانه را با ریسه های لامب تزئین کردیم.آن زمان برای شهدا چنین کارهایی انجام می شد . خیابان در غمی سنگین فرو رفت . پارچه های سیاه و عکس های روی حجله و اطلاعیه های مراسم.، قدم هر رهگذری را کوتاه می کرد . دوستان و اقوام غلامرضا لباس مشکی به تن کردند.و رفت و آمد در منزل پدرم زیاد شد . بچه های مسجد و دوستان غلامرضا.بیشتر از سایرین ناراحت و غمگین بودند . اونها با شور و اشتیاق خاصی کمک می کردند . اوایل اسفند ۱۳۵۷ بود . تازه انقلاب به پیروزی رسیده بود.و همه ، جای شهدا را خالی می دیدند .
در میان پارچه هایی که توی خیابان به دیوار زده بودند.، یکی بیشتر از همه دل را می سوزاند .
« در بهار آزادی جای شهدا خالی »
من و برادرانم قاسم و محمود.، همراه مادر و خواهرم به بهشت زهرا رفتیم.تا در قطعه ی شهدای گمنام یک قبر برای خودمان انتخاب کنیم.، با صحبت و مشورت یکدیگر ، یکی از قبرها را انتخاب کردیم . من دنبال یک تابلوی کوچک و یا چیزی گشتم.تا اسم شهید را روی آن بنویسیم و روی قبر نصب کنم . یک تابلو کوچک پیدا کردم.و روی آن نوشتم : « شهید راه آزادی غلامرضا عالی .
شهید زنده
نهمین یادواره ی سردار شهید ابراهیم هادی در روز ۲۲ بهمن ۱۳۹۴ برگزار شد . از مدتها قبل برای یادواره برنامه ریزی کردیم.اما در روز آخر.، سخنران برنامه اعلام کرد که نمی تواند در برنامه شرکت کند !.
همه چیز به هم ریخت . نمی دانستیم در این فرصت کم چه کاری انجام دهیم . رفقای ما به سراغ چند نفر از اهل منبر.یا راویان دفاع مقدس رفتند اما دست خالی برگشتند . چیزی تا برگزاری مراسم نمانده بود . اعتقاد داشتم مانند تمام سالهای گذشته.، خود شهید هادی برای این مراسم.، همه چیز را هماهنگ می کند . دوست عزیزی داریم که از رزمندگان دوران دفاع مقدس.و برادر دو شهید است . ایشان همان روز تماس گرفت.و خاطراتی از یک شهید زنده را برای ما تعریف کرد .
نظرش این بود که اگر می شود ، خاطرات او را کتاب کنید . در آن شرایط فرصت فکر کردن به این موضوع را نداشتم . اما بلافاصله نکته ای به ذهن من رسید . پرسیدم : می توانی ایشان را برای.سخنرانی مراسم شهید هادی دعوت کنی ؟.ایشان چند دقیقه بعد تماس گرفت و گفت.: هماهنگ شد . آن شب برای کسانی که در مراسم شرکت کردند.، شبی خاطره انگیز و فراموش نشدنی بود . حدود یک ساعت ، سخنان راوی و مهمان برنامه طول کشید.اما سکوت مطلق ، فضای مسجد را گرفته بود . نمی دانید آن مراسم چقدر عالی برگزار شد !
شب چهلم
شهید زنده
اعتقاد داشته و دارم که این هم کار خود آقا ابراهیم بود.، این بار یک جانباز انقلاب را برای مراسم خودش دعوت کرد.، تا تمام حاضران بدانند که این یک استقاد داشته و دارم. که انوار انقلاب را برای مراسم خودش دعوت کرده.تا تمام حاضران بدانند که این انقلاب و نهضت اسلامی.، با جانفشانی چه عزیزانی به دست ما رسیده است.، آن هم چه شخصیتی ؟؟ شب چهلم
انسان مخلصی که نور ایمان و معرفت در چهره اش هویدا بود … که سال های جوانی خود را فدای پیروزی انقلاب نمود و بعد از گذشت سال ها ، هنوز با عوارض آن دوران روزگار را می گذراند . مهمان آن شب ابراهیم ، شهیدی از شهدای انقلاب بود که قبری در بهشت زهرا و به نام او مشخص شد ، اما در شب چهلم خودش ، به خانه برگشت و در کنار دوستان و آشنایان که برای عزای او سیاه پوشیده بودند حضور یافت و …
مهمان آن شب ابراهیم ، معجزه و کرامتی از روح خدا ، خمینی کبیر بود که به سفارش مولا امیرالمؤمنین (ع) به دیدار حضرت امام می رود و ..
شب چهلم
مهمان آن شب ابراهیم ، لکنت زبان داشت . یعنی نیمه ی راست مغز او کاملا آسیب دیده.و جمجمه اش مصنوعی بود ! برای بیان کلمات معمولی دچار مشکل بود.، برای همین راوی در کنارش نشست و او را در بیان کلمات و جملات کمک می کرد . اما او از مولایش حسین بن علی (ع) خواسته بود.که به او توفیق دهد تا بتواند برای مردم مداحی کند . پایان مراسم یادواره ی ابراهیم ، با مداحی این جانباز بود . این شهید زنده ، کسی که مداحی اهل بیت اسلام را بدون لکنت زبان اجرا می کرد !
سوز درونی او ، حال و هوای مجلس را دگرگون کرد . این مداح ، تمام حاضران را به یاد مجالس مداحی ذاکر با اخلاص.، شهید ابراهیم هادی انداخت . شهید زنده ، غلامرضا عالی یکی از دلسوختگان و عاشقانی بود.که مرتب در کلام خودش.، پیروی از مقام عظمای ولایت و تلاش برای حفظ انقلاب را تذکر می داد .
او به مانند مقتدای خود ، رهبر جانباز انقلاب.، چفیه بر دوش گذاشته و آماده و گوش به فرمان بود . می گفت با اینکه جسم ناقصی دارم.، اما آماده ام همین باقیمانده از بدنم را در راه اسلام و انقلاب فدا کنم . شب چهلم
شب چهلم
سختی های شیرین
نوه ی دسته گل داریم ، رحمان ، پسر بزرگمان ، دانشجوی دوره ی دکتری . در رشته ی حسابداری است . ایشان در حوزه ی علمیه ی قم مشغول است.و همراه با همسر و فرزندش در آنجا زندگی می کند .
دخترمان مریم ؛ کارشناس مهندسی معماری است.و دو نوه ی خوب و زیبا دارد . میلاد پسر کوچکمان.؛ کارشناس علوم سیاسی و از بسیجیان فعال محله ی تهران پارس تهران است .
الحمدالله تمام خانواده در مسیری هستند که پدرشان ترسیم کرده.و همه در خدمت اسلام و انقلاب هستی حاج غلامرضا عالی.در اواخر سال ۱۳۹۴ پس از سال ها فعالیت بازنشست گردید .
ایشان در حال حاضر ، به جز کارهای فرهنگی و سخنرانی.، در مسجدالاقصی در خیابان تهران پارس فعالیت دارد . ایشان با همان وضعیت مؤذن مسجد نیز هستند.و اذان مسجد ، هر شب توسط این جانباز اقامه می شود …
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.