شهید بعدازظهر شهید بعدازظهر شهید بعدازظهر شهید بعدازظهر شهید بعدازظهر شهید بعدازظهر شهید بعدازظهر شهید بعدازظهر شهید بعدازظهر شهید بعدازظهر شهید بعدازظهر شهید بعدازظهر شهید بعدازظهر شهید بعدازظهر شهید بعدازظهر شهید بعدازظهر شهید بعدازظهر شهید بعدازظهر شهید بعدازظهر شهید بعدازظهر شهید بعدازظهر شهید بعدازظهر شهید بعدازظهر شهید بعدازظهر شهید بعدازظهر شهید بعدازظهر شهید بعدازظهر شهید بعدازظهر شهید بعدازظهر شهید بعدازظهر شهید بعدازظهر شهید بعدازظهر شهید بعدازظهر شهید بعدازظهر شهید بعدازظهر شهید بعدازظهر شهید بعدازظهر شهید بعدازظهر شهید بعدازظهر شهید بعدازظهر شهید بعدازظهر شهید بعدازظهر شهید بعدازظهر شهید بعدازظهر شهید بعدازظهر
شهید بعدازظهر
لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طراحان گرافیک است. چاپگرها و متون بلکه روزنامه و مجله در ستون و سطرآنچنان که لازم است و برای شرایط فعلی تکنولوژی مورد نیاز و کاربردهای متنوع با هدف بهبود ابزارهای کاربردی می باشد.
محصولات مشابه

زندگی با فرمانده
زندگی با فرمانده --- خاطراتی از شهید حسین خراری
فرمانده لشکر 14 امام حسین علیه السلام
مشخصات شهید حسین خرازی
*نام و نام خانوادگی: حسین خرازی
*نام پدر : کریم
*محل تولد : اصفهان
*تاریخ ولادت: ۱۳۳۶/۰۶/۰۱
*تاریخ شهادت : ۱۳۶۵/۱۲/۰۸
*محل شهادت: شلمچه
*نحوه شهادت: طی عملیاتی کربلای ۵
*مدت عمر: ۲۹سـال
*محل مزار : گلزار شهدای اصفهان(تخت فولاد)، قطعه شهدای کربلای ۵
*کتاب مربوط به این شهید: زندگی با فرمانده - عقیق
زندگی با فرمانده --- خاطراتی از شهید حسین خراری
رهبر معظم انقلاب و فرمانده كل قوا در مورد این شهید بزرگوار میفرمایند:
او سردار رشید اسلام و پرچمدار جهاد و شهادت بود كه با ذخیرهای از ایمان و تقوا و جهاد و تلاش شبانهروزی برای خدا و نبرد بیامان با دشمنان اسلام، در آسمان شهادت پرواز كرد و بر آستان رحمت الهی فرود آمد و به لقاءالله پیوست.
در عملیات والفجر 8 لشكر امام حسین(ع) تحت فرماندهی او به عنوان یكی از بهترین یگانهای عمل كننده، لشكر گارد بعثی عراق را به تسلیم واداشت و پیروزیهای چشمگیری را در منطقه فاو و كارخانه نمك كه جزو پیچیدهترین مناطق جنگی بود، به دست آورد.
وصیتنامه شهید حسین خرازی
«بسم رب الصدیقین
خطاب به فرماندهان و رزمندگان اسلام: - ما لشکر امام حسینیم، حسین وار هم باید بجنگیم، اگر بخواهیم قبر شش گوشه امام حسین (ع) را در آغوش بگیریم کلامی و دعایی جز این نباید داشته باشیم: «اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد.» - اگر در پیروزیها خودمان را دخیل بدانیم این حجاب است برای ما ، این شاید انکار خداست. - اگر برای خدا جنگ میکنید احتیاج ندارد به من و دیگری گزارش کنید. گزارش را نگه دارید برای قیامت. اگر کار برای خداست گفتنش برای چه؟ - در مشکلات است که انسانها آزمایش میشوند. صبر پیشه کنید که دنیا فانی است و ما معتقد به معاد هستیم. - هر چه که میکشیم و هر چه که بر سرمان میآید از نافرمانی خداست و همه ریشه در عدم رعایت حلال و حرام خدا دارد. - سهلانگاری و سستی در اعمال عبادی تاثیر نامطلوبی در پیروزیها دارد. - همه ما مکلفیم و وظیفه داریم با وجود همه نارساییها بنا به فرمان رهبری، جنگ را به همین شدت و با منتهای قدرت ادامه بدهیم، زیرا ما بنا بر احساس وظیفه شرعی میجنگیم نه به قصد پیروزی تنها. - مطبوعات ما جنگ را درشت مینویسد، درست نمینویسد. - مسأله من تنها جنگ است و در همان جا هم مسأله من حل میشود. - همواره سعیمان این باشد که خاطره شهدا را در ذهنمان زنده نگه داریم و شهدا را به عنوان یک الگو در نظر داشته باشیم که شهدا راهشان راه انبیاست و پاسداران واقعی هستند که در این راه شهید شدند. - من علاقمندم که با بیآلایشی تمام، همیشه در میان بسیجیها باشم و به درد دل آنها برسم. وصیتنامه اول: ... از مردم میخواهم که پشتیبان ولایت فقیه باشند، راه شهدای ما راه حق است، اول میخواهم که آنها مرا بخشیده و شفاعت مرا در روز جزا کنند و از خدا میخواهم که ادامه دهنده راه آنها باشم. آنهایی که با بودنشان و زندگیشان به ما درس ایثار دادند. با جهادشان درس مقاومت و با رفتنشان درس عشق به ما آموختند. از مسئولین عزیز و مردم حزبالهی میخواهم که در مقابل آن افرادی که نتوانستند از طریق عقیده، مردم را از انقلاب دور و منحرف کنند و الان در کشور دست به مبارزه دیگری از طریق اشاعه فساد و فحشا و بیحجابی زدهاند در مقابل آنها ایستادگی کنید و با جدیت هر چه تمامتر جلو این فسادها را بگیرید.وصیتنامه دوم:
استغفرالله، خدایا امان از تاریکی و تنگی و فشار قبر و سوال نکیر و منکر در روز محشر و قیامت، به فریادم برس. خدایا دل شکسته و مضطرم، صاحب پیروزی و موفقیت تو را میدانم و بس؛ و بر تو توکل دارم. خدایا تا زمان عملیات، فاصله زیادی نیست، خدایا به قول امام خمینی، تو فرمانده کل قوا هستی، خودت رزمندگان را پیروز گردان، شر مدام کافر را از سر مسلمین بکن. خدایا! از مال دنیا چیزی جز بدهکاری و گناه ندارم. خدایا! تو خود توبه مرا قبول کن و از فیض عظمای شهادت نصیب و بهرهمندم ساز و از تو طلب مغفرت و عفو دارم ...
میدانم در امر بیت المال امانت دار خوبی نبودم و ممکن است زیادهروی کرده باشم، خلاصه برایم رد مظالم کنید و آمرزش بخواهید؛و السلام.
مزار شهید حسین خرازی

گلستان یازدهم
گلستان یازدهم --- خاطرات زهرا پناهی روا همسر سردار شهید علی چیت سازیان
فرمانده اطلاعات و عملیات لشکر ۳۲ انصارالحسین استان همدان
مشخصات شهید علی چیت سازیان
*نام و نام خانوادگی: علی چیت سازیان
*نام پدر : ناصر
*محل تولد : همدان
*تاریخ ولادت: ۱۳۴۱/۰۹/۲۰
*تاریخ شهادت : ۱۳۶۶/۰۹/۰۴
*محل شهادت: منطقه عملیاتی نصر ۸ ماووت
*نحوه شهادت: حین انجام یک مأموریت گشت شناسایی
*مدت عمر: ۲۵ سـال
*محل مزار : گلزار شهدای همدان
*کتاب مربوط به این شهید: گلستان یازدهم
گلستان یازدهم --- خاطرات زهرا پناهی روا همسر سردار شهید علی چیت سازیان
علی چیت سازیان متولد بیستم آبان ماه ۱۳۴۱ ، مصادف با سیزده رجب و سالروز ولادت حضرت امیرالمومنین (ع) دیده به جهان گشود. وی در دامان خانواده ای مستضعف و مذهبي رشد کرد و در هنرستان فنی ديباج به تحصیل پرداخت. علی انسانی الهی و انقلابی بود و از جان خود در اين قيام مايه ميگذاشت. با پيروزي انقلاب اسلامي در ميان امواج خروشان مردم مسلمان وارد شد و از دم عيسوی امام(ره) تولدی دوباره يافت. پيرو فرمان امام خميني(ره) مبني برتشکيل ارتش بيست ميليوني از طريق هنرستان وارد درياچه مواج بسيج شد و در پادگان قدس مشغول سپري کردن دوره آموزش شد.
هوش و ذکاوتش در کسب فنون نظامي طوري بود که در مدت کوتاهي بهعنوان مربي نيروهاي آموزشي، انتخاب گرديد. علي براي تشکل بخشيدن به نيروهاي بسيجي، به همراه همرزمان اقدام به تشکيل گردان کوهستاني انصارالحسين نمود و خود مسئوليت آموزشهاي آنان را بهعهده گرفت همراه همين بچهها پا به عرصه اخلاص و ايثار جبهه نهاد. و بهعنوان مسئول دسته و بعد مسئول گروهان به پاسداري از انقلاب پرداخت به خاطر علاقه خاصي که به گشت داشت تيمهاي گشتي و اطلاعات و عمليات را راه اندازي کرد در عمليلت نفوذي مسلم بن عقيل عليرغم سن کمش 14 مزدور عراقي را اسير کرده و از خاک عراق به پشت جبهه انتقال داد. که اين خود دال بر شجاعت و ايمان محکم او بود.
با تشکيل تيپ انصارالحسين وي مسئول واحد اطلاعات و عمليات گرديد و در اين مسئوليت حماسهها آفريد در عمليات والفجر 2 بعد از تلاشها و دلاوريهاي فراوان مجروح گرديد. و مدتي در بيمارستان بستري شد در عمليات والفجر5 چهره فعال و موفق علي و واحدش نقش مؤثري در پيروزيهاي اسلام داشت. آنان والفجر 8 را نيز با حماسه آفرينيهاي خود در صحنه تاريخ ماندگار کردند به گونهاي که فرمانده محترم کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي آنان را حافظان تنگه احد در نبرد فاو لقب داد. در اوايل سال65 با حفظ مسئوليت در واحد اطلاعات و عمليات مأموريت يافت تا محور عمليات بعد را تشکيل دهد در عملياتهاي کربلاي 4 و 5 علي با حفظ مسئوليت قبلي مسئول محور عمليات نيز گرديد. در تير ماه سال 66 برادرش امير چيت سازيان که مسئول گردان فتح جهاد سازندگي استان همدان بود در عمليات نصر 4 به شهادت رسيد. بالاخره اين مظهر صفات برجسته والای انسانی بعد از ساليان متمادی جهاد در راه خدا و زندگی علی وار در روز چهارشنبه چهارم آذر ماه 66 در خون خود غلطيد.
وصیت نامه شهید علی چیت سازیان
بسم الله الرحمن الرحیم
حمد و سپاس خداوندى را که در رحمت خود را در این عصر و زمان بر روى بندگان خود باز کرده و راه و روش اسلام شناسى را به ما آموخت و ما را از ظلمت و تاریکى به صبح سفید و آشنائى و پیروزى بر نفس سرکش کشاند و از خواب غفلت به بیدارى کشید و از مردن در رختخواب و یا در راه غیر خدا به شهادت در راه خودش کشاند،
و چنین پدر بزرگوارى را ، الگوى تمام خوبی ها ، مرد تقوا و عمل ، انسان پاک و فرعون کش ، بت شکن زمان ، انسان سخن و عقل ، پیر شکست ناپذیر و گوهر جماران را به عنوان رهبر بر بالاى سر ما یتیمان نهاد و درس تقوا و آزادگى را از زبان حسین (ع) بر ما آموخت و قلب سیاه و کدر ما را با گذشت و جان بازى و ایثار و صبر و استقامت در راه خدا سفید و پاک گرداند،
و حال اگر شب و روز شکرگزارى کنیم قدر این نعمت خدا را نتوانیم دانست خداوند در این مدت انقلاب یک نعمت بزرگى باز به ما بخشانید و آن هم جنگ با کافران و خداشناسان روى زمین تا بتوانیم خودمان را در صحنه عمل امتحان کنیم و براى رسیدن به جهاد مقدس (اصغر) باید موانع هاى بزرگى را از سر راه برداریم و آنهم مبارزه با نفس و یا جهاد اکبر است.
واقعا که جبهه دانشگاه الهى است ، دانشگاهى که در آن درس تقوا ، درس گذشت، استقامت، فداکارى ، جانبازى ، صبر و غیره آموخته میشود ، جبهه جائى است که انسان هاییکه در آن قدم مى گذارند باید از ته قلب بر سرور شهیدان آقا ابا عبدالله لبیک گویند و حسین گونه تا آخرین لحظه عمر خود باشند ، جبهه جایى است که انسان یک قدم از دیگران نسبت به خدا نزدیکتر است. خاک جبهه ایران همچون خاک کربلاست چون زمانی که عزیزان سر بر زمین مى گذارند و زمین را با خون خود آبیارى می کنند به عشق رسیدن به آقا ابا عبدالله (ع) و بیاد آن بزرگوار هستند و خداوند در این راه پاداش قرار داده است که بالاترین پاداشش شهادت در راه اوست .
در مسلخ عشق جز نکو را نکشند روبه صفتان زشت خو را نکشند
البته اینجانب کوچکتر از آن بودم که بعد از رفتن خود پیامى بدهم خودم را در مقابل تمام موجودات خداوند کوچکتر مى دانم ولى گفتنی هاى زیادى براى مردم دارم که بعد از خاموش شدن چراغ عمرم شما مقدارى از آن را روى کاغذ مى خوانید .
اول اینکه امام عزیز را تنها نگذارید و به پیام هاى پدرگونه او از ته قلب گوش فرا دهید و مانند مردم کوفه نباشید که ابا عبدالله را تنها گذاشتند اگر تا به الان در این راه مقدس قدم نگذاشته اید و به پابوس اسلام نیامده اید فرصت هست و هر وقت که پیش خدا بیائید خداوند شما را قبول مى کند
و دیگر اینکه راه هاى انحرافى که انسان را از خط امام عزیز و بزرگوار دور مى کند پرهیز کنید .
امام عزیز فعلا فرموده اند که باید در جبهه باشیم و دفاع را واجب دانسته اند جبهه هاى گوناگون براى خودتان درست نکنید جبهه فقط و فقط خط مقدم است و براى همه واجب است نگذارید امام عزیز براى چندمین بار به ما بگوید که به جبهه بروید .
اگر ما سرباز او باشیم فرموده اند و دیگر کافى است ما باید به دنیا ثابت کنیم که هر چه امام مى گویند با جان و دل خریداریم از گروه بازى و خیانت به خون شهدا باید دیگران به فکر کمک کردن به این خاک باشند نه به فکر مسئول بودن و مسئولیت ها که به عهده ما میگذارند به فکر کمک کردن به مستضعفان باشیم نه به کسانی که از زحمت و خون شهدا استفاده می کنند و نفعى هم به انقلاب و جنگ نمیرسانند پیام دیگرى که دارم این است که سعى کنید که در این دو روزه زندگى امام بزرگوار را راضى نگهدارید.
و از همه بالاتر پروردگار عالیتان را لباس عاشقانه رزم را بر تن کنید و پوتین هاى خود را محکم ببندید و پیشانى بند الله اکبر بسته و پشت پا به این دنیا و مادیات زودگذر زنید و با یک دست قرآن و با دست دیگر سلاح برگیرید و به سوى جبهه هاى حق علیه باطل حرکت کنید و به زبان خود این را جارى کنید جنگ جنگ تا پیروزى .
آن سوکشان با سرخوشان ، این سو کشان با ناخوشان یا بگذرد یا میشکند کشتى در این گردان ها برادران عزیز از این که خداوند بزرگ توفیق داد و منت بر من نهاد تا بتوانم چند صباحى از عمر خود را با شما عزیزان فداکار باشم. .شکرگزارم ولى مى خواهم بگویم که این واحد مقدس را خیلى خیلى قدر بدانید کارهایی که شما برادران عزیز انجام مى دهید عاشقانه است نه علاقه براى رضاى الله است نه براى کس دیگرى ، از ته قلب اینجانب را حلال کنید و خلاصه این بنده گنهکار و حقیر را به بزرگى خودتان ببخشید و از خدا برایم طلب آمرزش کنید چند پیام است که مى خواهم برایتان بگویم .
۱- خداوند را سعى کنید با حرکت قلبى راضى نگه دارید .
۲- براى شهادت و یا رفتن تلاش نکنید براى رضاى او کار کنید و بگویید خداوندا نه براى بهشت که و نه براى شهادت اگر تو ما هم در جهنمت بى اندازید و فقط از ما راضى باشى براى ما کافى است .
۳- خانواده شهدا را فراموش نکنید . بخصوص شهداى واحد .
۴- به مجروحین و معلولین سرکشى کنید مخصوص برادران واحد .
۵- در وقت نماز این بنده را هم دعا کنید و نماز وحشت شب اول قبر را هم براى من بخوانید .حلال کنید .
اى پدر و مادر عزیزم مى دانم کهجز زحمت و ناراحتى براى شما چیز دیگرى نداشتمک و جاى نگذاشتم و مى دانم که شهادت فرزند دوم براى شما مشکل است و این را بدانید و خوشحال باشید که من را دشمنان خداوند نکشند مانند منافقین بلکه دشمنان خداوند مرا نشانه گرفتند و من این راه مقدس را آگاهانه انتخاب کردم و خوشحال هستم که به مقصد آخر رسیدم و اگر خداوند قبول کند و این دنیا دنیاى فانى است و زود گذر و زندگى آن است که کارنامه قبول را بگیر م و از این دنیا برویم از شما مى خواهم که خداوند را از خودتان راضى نگه دارید و خوشحال باشید که خون دادن شما هم سهمى را بر دین خدا پیدا کردید .
برادر عزیزم مى دانم که بعد از رفتن من شما خواهى ماند و دیگر برادرى ندارى ولى مى خواهم بگویم که خوشحال باش که دو برادر خودت را در راه خداوند بزرگ قربانى داده اى . و هر طور که مى توانى سعى کن که انقلاب و جنگ را یارى کنى از خداوند بزرگ هم براى پدرم که خیلى خیلى زحمت من را کشیده است
و مى دانم مقدارى از آنموهایش که سفید شده است من سفید کرده ام و همین طور موهاى مادرم از خداوند مى خواهم که صبر به آنها عنایت بفرماید .
خواهش که از شما دارم براى من گریه نکنید گریه براى مظلومیت آقا ابا عبدالله بگرید .
و از خواهرم مى خواهم که زینب گونه باشد و از خداوند هم مى خواهم که به آن هم صبر عنایت بفرماید .
از کلیه فامیل ها و آشنایان حلالى به جاى من بخواهید و همسایگان هم آن هایى که در کنارمان بودند و هم همسایگان آپارتمان و هم اطراف و از خانواده رستگارى و غیره هم حلالى بخواهید . برادر عزیزم حسین فرزان براى شما برادر عزیزم هم از خداوند بزرگ صبر مى خواهم .
خدایا خدایا تا انقلاب مهدى حتى کنار مهدى خمینى را نگهدار
على چیت سازیان
میزان بدهکاری شهید علی چیت سازیان
مقدارى پول که از من مى خواهند
۱ -۶۰۰ ۳ تومان موتورى ۲ ۳
۲-۳۰۰ ۱ تومان در خرم آباد به موتورى سپاه بدهکارم
۳- ۱۰۰۰۰ تومان حاج آقا
۴- مقدارى پول هم رضا حاجیلوتعاون رزمى سپاه مى خواهد
۵- ۷۰۰ تومان اسماعیل اسدى
۶- دو سال نماز بدهکارهستم و ۲ ماه روزه نزدیک ۴ماه ۱روز هم نتوانستم روزه بگیرم به دلیل مریضى که داشتم این ها هم حل شود .
۷- نزدیک سه هزار تومان هم حق مظالم بدهید .
در ضمن اگر از کسى هم پول مى خواهم اگر ندارد بدهد حلال آن باشد .
تو همسر عزیزم
از اینکه مدت آشنایى ما کم بود و بیشتر آن را من در منطقه بودم از شما معذرت مى خواهم ولى از این خوشحال هستم که من هم ادعاى تکلیف و رضایت خداوند را که بود که باید انجام مى دادم . اگر در این زمان هر کس در زندگیش از روى مال دنیا و زندگى شیرنى بدون دردو سرو لذت هاى دنیوىپل پیروزى زد و خود را در جهاد اصغر رساند عاقبت به خیر خواهد شد .
از شما مى خواهم که بعد از من هم چون زینب محکم و استوار باشید اگر خداوند به من فرزندى داد در بزرگ کردن آن سعى و تلاش داشته باشد و در تربیت آن جدى باشد اگر خداوند به من دختر داد آن را یک مسلمان واقعى و اسلام شناسى خوب بزرگ کن و اگر پسر داد آن را جلورى بزرگ کنید که نان را از راه حلال بدست بیاورد . و به مستضعفان کمک کند و از بچگى آن را عاشق ابا عبدالله کن و تربت آن را دهان آن بگذار و آن را چون مولایمان حسین آزاد مرد بزرگ کن و به آن بگو که هیچ وقت جلوى زورگویان دنیا سر خم نکن و خداوند را براى رضاى آن عباد ت کن .
به فرمانده عزیزم
از برادر همدانى و برادر کیانى و برادر شادمانى که به عنوان فرمانده من بودن اگر در کار کم کارى کردم امیدوارم که مرا حلال کنید و اگر از من بدى دیدید امیدوارم که آن را هم حلال کنید .
پدر عزیزم از مهمانانى که به منزل ما مى آیند براى تسلیت گفتن بخصوص برادران اطلاعات خوب قدردانى نما.
پیکر مطهر شهید علی چیت سازیان
سخن معروف شهید علی چیت سازیان
کسی می تواند از سیم خاردار های دشمن عبور کند که در سیم خاردار های نفس خود گیر نکرده باشد.

مزد اخلاص
مزد اخلاص: زندگی نامه و خاطرات شهید علی محمد صباغ زاده
علیمحمد صباغزاده در ۲۰مرداد سال ۱۳۳۶ و سه روز پساز عاشورا در همدان بدنیا آمد . او در دامن پاک مادری مهربان و پدری با ایمان تربیت یافت . از سن هفت سالگی نماز و روزهاش را بهجای میآورد !
اگر سحر او را بیدار نمیکردند ، بدون سحری روزه میگرفت .
پول تو جیبی میگرفت و به دوستان فقیرش میداد. غذایی که بههمراه میبرد با ضعیفترین دانشآموز ان میخورد .
مهربانی و خلوص او نزد خاص و عام زبانزد بود .در دوران دبیرستان فعالیت مخفی علیه رژیم شاه را آغاز کرد . بعد از اخذ دیپلم برای خدمت سربازی وارد ارتش شد . در این دوران نیز به فعالیت اسلامی و انقلابی و آگاهسازی سربازان پرداخت . بههنگام صدور فرمان امام ( ره ) مبنیبر ترک پادگانها از آنجا فرار کرد . علیمحمد در تکثیر و توزیع نوار و اعلامیههای امام نقش اساسی ایفا نمود . بعد از پیروزی انقلاب با روحیهای خاص ، صمیمی و دلسوزی که داشت به تعلیم و تربیت شغل معلمی روی آورد .
برای خدمت به روستاها رفت و علاوهبر تدریس ،کمک مادی و معنوی نیز به شاگردان میکرد . با انتقال به شهر رزن بر فعالیتهای خویش افزود، سخنرانی در مراسمهای مختلف ، ساختن مسجد ، برگزاری نمازجمعه، گسترش کتابخانه و.... وی حتی از حقوق خود خوراک و پوشاک دانشآموزان نیازمند را تامین میکرد . علی برای بیتالمال اهمیت بسیار زیادی قایل بود و این شاه بیت خاطرات اوست . او اینگونه به حلال و حرام دقت داشت و هرگز از بیتالمال استفاده ی شخصی نکرد که نمونههای زیادی از ایندست وجود دارد . وی در سال ۱۳۵۸در مدرسه راهنمایی روستای جامیشلو که اینک به نام وی ، شهید صباغزاده نامگذاری شده ، مدتی به فعالیت پرداخت . فعالیتهای انقلابی و محبوبیت ایشان بین مردم باعث شد مورد غضب منافقین قرار بگیرد و چند بار از سوی آنان تهدید شود . ولی با وجود این بر فعالیتهای خویش افزود .
در آزادسازی شهر پاوه از چنگ ضدانقلاب به آن منطقه عزیمت نمود . پساز آن به دلیل نیاز مبرم به وجود ایشان ، به همدان آمد و سپاه و آموزشوپرورش و پایگاه بسیج به فعالیت شبانهروزی پرداخت .
مسئولان تا دو سال اجازهی حضور مجدد در جبهه را به او ندادند . اما او که جانش در جبههها بود ، اجازه خواست تا فقط ۱۵ روز به جبهه برود ! ششم بهمن ۱۳۶۱روز خداحافظی او بود ، او به قول خود عمل کرد و پانزده روز بعد به همدان برگشت تا روی دست مردم تا ملکوت خدا رهسپار شود ! و از خدا خواسته بود که مانند سالار شهیدان بدون سر به ملاقات خدا برود و یک ترکش بزرگ ، در عملیات والفجر مقدماتی ، آرزوی او را برآورده کرد .دوستانش وقتی پیکر او را پیدا کردند ،متوجه بوی عطر عجیبی میشوند که همه ی بدن او را معطر کرده . این بوی عطر همه را مست کرده بود ، هر کس به سمت او میرفت از بوی عطر عجیب این شهید میگفت .
نامهها و نوشتههایی از شهید علی محمد صباغ زاده
بسماللهالرحمنالرحیم
ولا تحسین الذین قتلو فیسبیلالله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون ! پروردگارا مرا جزو کسانی قرار نده که برای غیر تو (ریا و نفع شخصی طلبی) کشته شدند . سلام به رهبر کبیر انقلاب اسلامی امامخمینی دامتبرکاته و سلام به شهدای بهخونخفته ی کربلاهای ایران و درود به مردم قهرمان و شهیدپرور ایران اسلامی . این بنده حقیر خدا با دل پر از عشق الله آگاهانه راه شهادت را انتخاب کردم و از خدای پاک لایزال خواهانم که گناهان زیادم را ببخشد و در روز قیامت در پیشگاه خودش مرا رو سفید کند . اما چند جملهای با شما عزیزانم دارم . پدر و مادر خوبم ،اگر خدایناکرده شما را ناراحت کردم ، مرا ببخشید ؛ زیرا نمیخواهم با رضایتی شما از دنیا بروم ولی شما خواهران مهربانم به شما وصیتی می کنم و آن این است که تقوی راحتما حتما رعایت کنید و حجابتان را حفظ کنید تا پیش فاطمه زهرا ( س) روسفید شوید . ولی تو همسر عزیزم امیدوارم که تقوا و نظم را در کارهایت پیشه سازی و بچهمان ، سمیه ، را انشاءالله زینبوار بار بیاوری تا برای اسلام و سمیه باشد . اما شما دوستان فداکارم که برای من همیشه برادر بودهاید . از شما میخواهم که همیشه با هم خوب باشید و از غیبت و تهمت دوری کنید و تاآنجاکه میتوانید به خاطر و رضایت خدا کار مردم را انجام دهید بدون منت و همیشه با یاد خدا باشید . زیرا به یاد خدا بودن حد و مرزی ندارد .دیگر بیشتر از این مزاحم اوقات شریفتان نمی شوم . والسلام علی من تبع الهدی .
بنده خدا علیمحمد صباغزاده ۱۳۶۱/۱۱/۸

پنجاه سال عبادت
پنجاه سال عبادت --- وصیتنامه و دلنوشته های ادبی و عاشقانه پنجاه تن از شهدا
مدتی از آخرین عملیات شهادتطلبانه گذشته بود و رژیم صهیونیستی اعلام کرد، مقاومت دیگر توان هم ندارد. صلاح محمد غندور معروف به مَلاک، با یک اتومبیل شخصی پر از مواد منفجره خود را به یک اتوبوس حامل افسران رژیم صهیونیستی زد. به تعداد زیادی از آنها را به جهنم روانه نمود.
رژیم صهیونیستی ابتدا این عملیات را تکذیب کرد. اما رزمندگان مقاومت همزمان با این عملیات از راه دور از منطقه فیلمبرداری کردند و با پخش فیلم، رسوایی دیگری برای رژیم صهیونیستی ایجاد کردند. برادر مَلاک، یکی از مهمترین و آخرین عملیاتهای شهادتطلبانه را انجام داد. او قبل از این عملیات در کنار تصویر مقام عظمای ولایت قرار گرفت و وصیتنامهاش را قرائت کرد. سپس با همسر و فرزندانش خداحافظی کرد و ساعتی بعد به شهادت رسید. همسر ایشان وصیتنامه و زندگینامه صلاح را برای مقاممعظم رهبری ارسال نمودند .
حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای در پاسخ مرقوم فرمودند:
بسمهتعالی «به همسر گرامی شهید عزیز ما صلاح محمد غندور معروف به ملاک، پساز اهدای سلام گرم و سپاس بهخاطر فرستادن کتاب حامل شرححال و وصیت شهید عزیز، بگویید: من نهفقط به آن شهید، که امثال او (که) ستارگان درخشان تاریخ نمایند، افتخار میکنم. بلکه به شما و دیگر بازماندگان این شهدای گرانقدر که با صبر و بردباری بزرگوارانهی خود نمونههای کمنظیر صدر اسلام را تکرار کردید، مباهات مینمایم. به شما و فرزندان عزیزتان دعا میکنم و موفقیت در همه عرصههای زندگی از خداوند متعال از خداوند برایتان مسئلت مینمایم.»
و السلامعلیکم سید علی خامنهای ۱۳۷۸/۰۴/۳۱ هجری شمسی
متن وصیت نامه شهید صلاح محمد غندور معروف به ملاک
بسماللهالرحمنالرحیم
ولتجدن اشد الناس عداوه للذین آمنوا الیهود و الذین اشرکو
همانا سختترین مردم را نسبتبه اهل ایمان یهود و مشرکان مییابی صدق الله العلی العظیم
من صلاح محمد غندور معروف به ملاج از خداوند میخواهم که مرا به دیدار حضرت سیدالشهدا اباعبداللهالحسین علیهالسلام و فق گرداند آن امام بزرگواری که به همه احرار و آزادگان آموخت که چگونه انتقام خون خود را از ستمکاران بگیرند به امید خداوند متعال لحظاتی بعد از قرائت این کلمات خداوند را درحالیکه سرافراز و مفتخر میباشم و انتقام گیرنده دینم و همه شهدایی که در این مسیر بربند سبقت گرفتهاند میباشند ملاقات خواهم کرد زمان پیش ۲۰ نخواهد گذشت که من برای گرفتن انتقام تمامی شهدای مظلوم و مستضعفان فرزندان جبلعامل و فرزندان مقاومت در فلسطین اشغالی به پا خواهند خاست و بهزودی انتقام تمامی شکنجهشدگان در نوار اشغالی جنوب را خواهم گرفت بهزودی و در صورت توفیق الهی مجاهدی از مجاهدان مقاومت اسلامی اسلامی خواهند بود سرقت مقاومت بزرگی که ۹ هواپیماهای دشمن و ۹ تانکهای آنها نتوانست آن را به ترس از صهیونیزم وادار سازد دیدار الهی آیندهام درس درسی جدید خواهد بود درسی کربلایی که مایه فخر و مباهات مسلمانان خواهد بود و آتش ورز وزر و وبالی برای این دشمن متکبر که هیبت و جلال از قبلاً بدست برادران مجاهد مسلمان شکستهشده خواهد بود دشمنی که همین زمینهاش به دست شهدایی چون احمد قصیر حر آملی ابوزینب هیثم و شیخ اسعد بر رو و تمامی شهدایی که در عملیاتهای شهادتطلبانه و عملیاتهای رزمی با دشمن متجاوز جنگیدند شکسته شد برادران مجاهدم! یقین بدانید که ما بهطور حتم پیروز خواهیم بود و در این شکی نیست البته تا وقتیکه برای خدا کار کنیم و خداشناس باشیم چراکه خداوند به وعدهاش وفا میکند و بندگانش را یاری خواهد کرد. بدونه شک مؤمنان را عزت خواهد بخشید و کافران را ذلیل خواهد کرد ذلیل خواهد کرد و ذلت کافران به دست شما خواهد بود این قهرمانان مقاومت اسلامی ای فرزندان علی و حسین ع و فرزندان امامخمینی ای فرزندان رهبرمان آیتالله خامنهای و فرزندان شهید سید عباس موسوی و شیخ راغب حرب بجنگید. چراکه جهاد شما به امید خداوند جهادی است که زمینهساز دولت صاحب العصر و زمان خواهد بود و این جهاد باید استمرار پیدا کند و یک هدف و وعدهدادهشده در تحقق کامل رضای الهی و رسیدن به وعده الهی محقق شود.
انا لله و انا الیه راجعون والسلامعلیکم و رحمةالله و برکاته


عارفانه
“عارفانه”؛ روایتی خواندنی از زندگی و خاطرات شهید احمدعلی نیّری
مشخصات شهید احمد علی نیّری
*نام و نام خانوادگی: احمد علی نیری
*نام پدر : مسعود
*محل تولد : روستای آینه ورزان دماوند
*تاریخ ولادت: 04/29/ 1345
*تاریخ شهادت :1364/11/27
*محل شهادت: منطقه عملیّاتی اروند
*نحوه شهادت: طی عملیات والفجر 8
*مدت عمر: 19 سـال
*محل مزار : گلزار شهدای بهشت زهرا (س)
قطعه 24، کنار بلوار، پنج ردیف بالاتر از مزار شهید دکتر چمران
*کتاب مربوط به این شهید: عارفانه
“عارفانه”؛ روایتی خواندنی از زندگی و خاطرات شهید احمدعلی نیّری
تویی که نمی شناختمت
«السلام علیک یا اباعبدالله»
بعد هم با همین حالت به دیدار ارباب بی کفن خود رفت. برای همین دستش هنوز به نشانه ادب بر سینه اش قرار دارد!

مسافر کربلا
مسافر کربلا --- زندگینامه و خاطرات شهید علیرضا کریمی
مشخصات شهید علیرضا کریمی
*نام و نام خانوادگی: علیرضا کریمی
*نام پدر : باقر
*محل تولد : محله سیجان اصفهان
*تاریخ ولادت: ۱۳۴۵/۰۶/۲۲
*تاریخ شهادت : ۱۳۶۲/۰۱/۲۲
*محل شهادت: فکه، جاده شنی
*نحوه شهادت: رد شدن تانک بعثی از روی پیکر مجروح
*مدت عمر: ۱7 سال
*محل مزار : گلزار شهدای اصفهان
*کتاب مربوط به این شهید: مسافر کربلا
مسافر کربلا --- زندگینامه و خاطرات شهید علیرضا کریمی
در ابتدای کتاب "مسافر کربلا" زندگینامه شهید بزرگوار علیرضا کریمی رامی خوانیم:
بیست و دوم شهریور سال ۱۳۴۵ بود . مقارن با ایام ماه مبارک رمضان . در محله سیچان اصفهان به دنیا آمد . پزشکان گفته بودند که به خاطر بیماری شدید این مادر ، بعید است بچه زنده بماند . اما خدا خواست که او بماند . چهار سال از عمرش گذشت . این پسر به قدری مریض و ضعیف است که تا کنون بجز شیر و دارو چیز دیگری نخورد . وقتی هم پزشک او را معالجه کرد گفت : به خاطر مصرف زیاد دارو ، کبد بچه از بین رفته و امیدی به زنده ماندنش نیست . روز بعد سیدی سبز پوش به مغازه پدر مراجعه کرد . بی مقدمه گفت : مش باقر ؛ کار خوبی کردی که علیرضا را نذر آقا ابا الفضل ابر کردی !! همین امروز سفره ابا الفضل عل را پهن کن و به مردم غذا بده. سه مجلس روضه هم برای حضرت در حرمش نذر کرده ای که من انجام می دهم . بعد هم اسکناسی را به پدر شهید میدهد برای برکت کاسبی ! آن روز ، بچه (علیرضا) به طرز معجزه آسائی شفا می یابد . هر روز هم بزرگتر می شود و قوی تر ، تا اینکه سال ها بعد قهرمان ورزشهای رزمی می شود! علیرضا به نماز اول وقت و جماعت بسیار اهمیت میداد . حتی در دوران دبستان ، صبح ها با مادر به مسجد می رفت . در ایام پیروزی انقلاب ، با اینکه سن کمی داشت اما حماسه ها آفرید . سال اول جنگ ، دوم راهنمائی بود . همان سال فعالیت فرهنگی را در مسجد محل آغاز کرد . برگزاری اردو برای بچه های دبستانی ، تبلیغات ، کلاسهای قرآن و احکام و مثل خیلی از نوجوانان آن دوران ، تاریخ تولد شناسنامه اش را تغییر داد تا توانست به جبهه اعزام شود . همرزمانش حماسه او را در تپه های صلوات آباد کردستان به یاد دارند . در عملیات محرم در حالی که شجاعانه در مقابل پاتک دشمن مقاومت می کرد از ناحیه سر و دست و پا مورد اصابت ترکش خمپاره قرار گرفت . وقتی برای آخرین بار راهی جبهه میشد ، در پاسخ مادرش که پرسید : کی بر می گردی ؟ جواب داد : هر وقت که راه کربلا باز شد !
در فروردین ماه سال ۱۳۶۲ برای شرکت در عملیات والفجر یک ، راهی فکه شد . علی ، آنقدر شجاعت و مدیریت داشت که مسئول یکی از دسته های گروهان اباالفضل(ع) شد. در جریان حمله نیروهای اسلام ، مورد اصابت گلوله تیربار دشمن قرار گرفت و هر دو پایش را تقدیم نمود ، اما شجاعانه مقاومت کرد و سرانجام مظلومانه به شهادت رسید . شانزده سالش تمام شده بود که پر کشید . پیکر مطهرش هم شانزده سال بعد برگشت . درست همان روزی که اولین کاروان به صورت رسمی عازم کربلا میشد !!
بود به خواب مسئول گروه تفحص و پیکرش کجاست ؟ این را هم گفت که ؛ موقعش شده من برگردم !! وحرفهای بر آمده گفته بود که دیگر . نذر آقا ابالفضل (ع) شده بود . ارادت عجیبی هم به آقا داشت . نمیدانم چه شد و چه کسی هماهنگ کرد . اما علیرضا روز تاسوعا با فریاد یا ابالفضل (ع) تا گلزار شهدای اصفهان تشییع شد و کنار دوستانش آرام گرفت.
وصیت نامه شهید علیرضا کریمی سه ماه قبل از شهادت
«هرگز آنان که در راه خدا کشته می شوند مرده نپندارید ، بلکه انسان زنده اند و نزد پروردگار خویش روزی می خورند . » (سوره آل عمران آیه ۱۶۹) به نام خدا و با سلام بر حضرت مهدی ( عج ) و نائب بر حقش امام خمینی و تمامی کسانی که در راه اسلام خدمت می کنند . شکر خدا را می نمایم که قدری مهلتم داد تا اسلام واقعی را بشناسم و در تاریکی جهل از دنیا نروم . انقلاب اسلامی باعث شد که سر از گریبان خود بیرون آوریم و دور و بر خود را بنگریم و به زندگی از دید دیگری نگاه کنیم آری امام کاری بس عظیم کرد . باعث شد دنیا از خواب بیدار شود و انسانیت را دوباره یادآوری نمود .
من خوشحالم که جانم را نثار اسلام و مکتب رسول الله ( اله و على ال می کنم و افتخار می کنم که مرام و مکتب من اسلام است اسلام به من فهماند که چگونه بیندیش و چگونه راه را انتخاب کن ، من با قلبی روشن خون خود را برای اسلام می ریزم و پیام می رسانم که با جاری شدن خونمان است که حکومت ها نورانی تر و به حکومت عدل صاحب الزمان ( عج ) متصل می شود .. امیدوارم که حکومت ما زمینه ساز انقلاب امام مهدی ( عج ) باشد . اما مادر جان بعد از شنیدن خبر شهادتم اشک نریز ، زیرا امام بزرگوار ما نیز در سوگ فرزندش اشک نریخت . چون می دانست رضای خدا در این امر است .
و شما پدر بزرگوارم وصیتم به شما این است که راه مرا در کمک به فقرا و نیازمندان ادامه دهید . شما خواهرانم ؛ شما هم زینب زمان باشید و پسرانتان را حسین وار تربیت کنید و در راه خدا مبارزه کنید . خدایا تو میدانی که من هر چه کردهام برای رضای تو بوده . پس ما را یاری کن که در راه تو قدم برداریم. خدایا اسلام را پیروز کن و اگر در من لیاقت می بینی شریت گوارای شهادت را به من بنوشان.
شما ای منافقین فراری از خلق که بعد از پیروزی انقلاب فقط اسم و نام سازمانتان را به دنبال می کشید . به عنوان یک برادر دلم برای شما می سوزد . یک مشت جوان پاک که رهبرانشان آنها را منحرف کرده اند . کمی فکر کنید ! به خود بیائیدا خدایا این پیر جماران ، این بت شکن تاریخ ، این در هم کوبنده ستمگران را در پرتو خودت نگه دار . خداوندا تو میدانی به حدی گناه کرده ام که شرمنده ام . به عظمت و بخشندگیت مرا ببخش . خدایا مرا به خودم وامگذار پدر و مادرم را نیز ببخش و آمرزشت را نصیبشان فرما ! آمين

دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.