عباس دست طلا — داستانی از زندگی حاج عباس علی باقری
عباس دست طلا
۱۲,۰۰۰ تومان ۹,۶۰۰ تومان
عباس دست طلا
در انبار موجود نمی باشد
عباس دست طلا
وزن | 0.270 kg |
---|
بتول اسلامی فر متولد چهارم شهریور سال ۱۳۲۰ در شهر مشهد است. نام پدرش ذبیح الله و مادرش خاور خانم نام داشت. بتول اولین فرزند خانواده بود و پس از او سه برادر و چهار خواهر دیگر. از پنج سالگی به مکتب خانه می رفت و در نه سالگی به راحتی به همه قرآن مسلط شد و نزدیک به هشتاد نفر قرآن و مفاتیح آموزش می داد. از آنجاییکه در مدارس حجاب برداشته شده بود یکی از معلم های مدرسه امیریه در ابتدای بازار سرشور در منزل به ایشان درس داد و خیلی سریع تا ششم ابتدایی را گذراند.
در دوازده سالگی از طریق یکی از همسایگان خیاطی را آموخت و در پانزده سالگی سفارش های زیادی برای خیاطی داشت. اول فروردین ماه ۱۳۳۶ با غلامرضا مربوبی ازدواج نمود. توسط عموی ایشان که یکی از ائمه جماعت در حرم امام رضا علیه السلام بود، بالای سر حضرت صیغه عقد جاری شد. دارای سه فرزنددختر و پنج فرزند پسر است. یکی از فرزندان به نام مجید مربوبی طی عملیات والفجر یک در منطقه فکه به شهادت رسید و پیکر مطهرش تاکنون بازنگشته است. همچنین برادر خانم اسلامی فر به نام جواد اسلامی فر در هجدهم اسفند ماه سال 1362 به درجه رفیع شهادت نائل آمد و در قطعه 27 بهشت زهرای تهران آرمید. در کنار این شهید بزرگوار سنگ یادبودی برای شهید جاویدالاثر مسعود ربوبی قرار دادند.
بسم الله الرحمن الرحیم
فوق کل ذی برٍ برٌ حتی یقتل الرجل فی سیبل الله فاذا قتلوا فی سیبل الله فلیس فوقه بر
بالا دست هر نیکی، نیکی دیگری است تا آن که بنده در راه خدا، به شهادت برسد. پس همین که در راه خدا شهید شد پس دیگر بالای آن نیکی دیگری نیست.
با اقرار به یگانگی خدای رحمان و رحیم و اقرار به رسالت پیغبران عظیم الشان از آدم (ع) تا خاتم (ص) و به آخرین دین به عنوان اسلام و به قرآن آخرین کتاب و به امامان معصومین، امام علی (ع)، امام حسن (ع)، امام حسین (ع)، امام سجاد (ع)، امام باقر (ع)، امام صادق (ع)، امام کاظم (ع)، امام رضا (ع)، امام جواد (ع)، امام هادی (ع)، امام عسکری (ع) و امام مهدی حجه ابن الحسن (روحی لتراب مقدمه الفدا) و مادر مظلومهشان فاطمه مرضیه که بناحق او را به شهادت رساندند و بعد از دوازدهمین امام به ولایت فقیه که جانشین ائمه میباشد اقرار میکنم که هم اکنون ولی فقیه، امام شکست ناپذیرمان خمینی بزرگ میباشد که انشاءالله لوای امامت امت اسلامی را تا قیام حضرت مهدی (عج) و در کنار حضرت به دست خواهد داشت، گواهی میدهم به این که مرگ حق است، قبر حق است، حساب حق است، کتاب حق است، صراط حق است، میزان حق است، بهشت و دوزخ حق است، روز قیامت مردگان سر از قبرها بردارند و پیشانی برخاک مینمایند و خداوند در بین آنها داوری میکند. حمد و سپاس بر خدایی که هدایت کرد ما را و اگر او هدایت نمیکرد ما هرگز هدایت نمیشدیم.
منت خدای را که در خانوادهای مذهبی به دنیا آمدم شکر معبودی را که بر من منت گذاشت که در عنفوان جوانی با شور انقلابی مردم مسلمان مواجه شدم و از انحرافات مصون ماندم. خداوندا از این که بنده را لایق دانستی تا در راه تو با دشمنانت بجنگم بسیار بسیار سپاسگزارم.
خدایا ما را از لغزشها حفظ کن و مرا جزو شهدایی که وعده عند ربهم یرزقون به آنها دادهای قرار بده برای رسیدن به این وعده تنها بر تو توکل میکنم و به سوی تو تضرع و زاری میکنم. خداوندا جوان بودم گناه کردم، نعمت دادی ناسپاسی کردم، عطا کردی جفا کردم، رهبری دوراندیش و با تقوا فرستادی پیرویش نکردم، مردان صالح و متقی را الگو قرار دادی باز درس عبرت نگرفتم، خون پاک شهیدانی در مقابل چشمانم بر زمین ریخت، پیکر مطهر جوانانی در پیش دیدگانم پرپر شد اما لحظهای به فکر ادامه راهشان نبودم، به لطف حق و به رهبری امام و همت امت امام، انقلابی اسلامی و بزرگ به پا شد ولی من هیچ گونه انقلابی در درون خود نکردم، با اعمال خود هر لحظه از تو دورتر شدم، خدای مهربان من گناهانم زیاد، پروندهام سیاه، قلبم تیره و دلم همچون سنگ و از همه مصائب بالاتر اینکه لذت مناجات با خودت را از من گرفتی، نمیدانم چه بگویم فقط این کلمه بر زبانم میآید یا غفار.
آیا بنده فراری جز در خانه مولایش جای دیگری را دارد، خدایا تو آن پرودگاری هستی که دری از رحمت به نام توبه بر روی بندگانت باز کردی و فرمودی: توبوا الی الله توبه نصوحا بیایید به سوی خدا، آمدنی بدون بازگشت، آیا چه عذری دارد در روز قیامت کسی که داخل این خانه نشود.
خدایا اگر من شایسته رحمت تو نیستم تو شایستهای که به فضل و کرم وسیعت بر من جود کنی، خدایا من بنده ضعیف و گنهکار توام و تو خدای قدرتمند و آمرزنده من هستی، اگر مرا ببخشی یا به آتش ببری کسی نمیتواند به تو اعتراض کند مگر نگفته بودی هر که مرا بخواند جوابش را میدهم؟ خدایا مرا از آنهایی قرارمده که از ایشان روگرداندی، خدایا گناهانم را ببخش، این خون ناقابل مرا باعث سرخی رویم و زدودن سیاهیهای قلبم قرار بده و روزی که همه پردهها کنار خواهد رفت مرا پیش شهدا رسوا و سرافکنده و شرمنده مساز، اینک که به جبهه آمدهام همه بدانند که من برای ارضای هوای نفس و خوشگذرانی و از روی بیهودگی در این میدان پا نگذاشتهام، اینجا کربلای عاشقان است، اینجا دانشگاه ایثار و اخلاص است.
ای مردم، خداوند اگر میخواست خود میتوانست از کافران انتقام بگیرد و آنان را بدون زحمت شما هلاک کند اما این جنگ ایمان و کفر، برای امتحان من و شما است تا مجاهدان از منافقان تشخیص داده شوند، منافقانی که هنوز در شک و تردید هستند و برای آمدن یا کمک به جبهه همیشه عذر میآورند و معافی میخواهند، بدانید که اینان همواره در ظلمت شک و تردید خواهند مرد.
ای کسانی که به جبههها و این همه خونهای ریخته شده اهمیت نمیدهید دانا باشید که شهدا به این سادگی از شما نخواهند گذشت. ای شما که در انتظار قائم نشستهاید خود قیام کنید و در سنگرهای اسلام قدم بگذارید و در اینجا با دفع متجاوزین به اسلام، منتظر آقا باشید که این انتظار طولانی نخواهد شد زیرا یوسف فاطمه هر شب و روز در کنار سربازان مومن و مخلصاش میباشد. جبهه تکرار صحنههای بدر و حنین است، جبهه فقط جای رهروان راه حسین است، جبهه منزلگاه عاشقان پیرخمین است، ای آمریکا، ای شوروی، ای اسرائیل، ای صدام و ای همه شیاطین، من سرباز قرآنم، من پاسدار اسلامم و در سنگر حراست از قرآن و عترت ایستادهام. ای خانواده شهدا از شما معذرت میخواهم چون من آمده بودم راه کربلا را برایتان باز کنم اما توفیق حاصل نشد امیدوارم خون شهدا «از صدر اسلام تاکنون» و رزم بیامان فرزندان دلاور اسلام راهگشای حرم حسینی باشد انشاءالله، ای امت اسلامی و شهید پرور، من لایق این که پیامی به شما بدهم یا چیز دیگر نیستم فقط عاجزانه در خواست میکنم امام را تنها نگذارید دنبالهرو خط ولایت و مرجعیت امام (جانم فدایش) باشید و در دعاها و بعد از نمازها برای این بنده حقیر دعا کنید که سخت محتاجم.
دوستان و آشنایان، خویشاوندان و خانواده محترم خواهشی که دارم این است که هرگونه حقی به گردن من داشتهاند و من کوتاهی نمودهام یا غیبت کرده و تهمتی زدهام، به خاطر رضای خدا از من بگذرند و حلالم کنند و اگر کسی از من پولی طلبکار است که به خاطر فراموشی یا نبودن آن پرداخت نشده است، روح مرا شاد کند و برود از وصی من بگیرد، ای فامیلی که در مشهد هستید و ای کسانی که به مشهد امام رضا (ع) میروید در کنار قبر حضرت برای همسایه روسیاهی که بیرون کرده دعا کنید.
جنازه مرا نگذارید خواهرم ببیند میترسم به یاد پسر گمشدهاش بیفتد و ناراحت شود، آخر من دلم نمیخواهد مردنم هم، چون همیشه باعث ناراحتیش شود.
در بهشت زهرا دفنم کنید و بر بالای سنگ قبرم بنویسید یا وجیها عندالله اشفع لنا عندالله شاید فرزندان فاطمه پهلو شکسته باعث آبروی ما شوند.
سخنی با مادر مرحومهام: خدایا من هم چون اربابم حسین (ع) مادر نداشتم تا از محبتهای او بهرهمند شوم، مادر ندارم تا برایم گریه کند، امالبنین در مدینه برای امام حسین گریه کرد، ناله زد و فرزندانش را به یاری حسین (ع) در کربلا فرستاد، مادرجان گر چه تو را ندیدم اما همیشه دوستت داشتم و انشاءالله در پیش فاطمه زهرا (س) روسفید شده باشی.
والدین عزیزم: زحمتهای شما جبران ناپذیر است، امیدوارم اذیتهای مرا ندیده بگیرید که فقط از روی جهل بوده است. درود بر شما پدرجان که ابراهیم گونه فرزندانتان را به قربانگاه عشق میفرستید، عزیزجان رحمت و مغفرت خدا بر شما که فاطمه گونه فرزندانت را برای کربلا آماده میکنی و میفرستی، میدانم ناراحت نیستید فقط خدا و اسلام را در نظر داشته باشید. امانتی بود که به صاحب امانت دادید انشاءالله که بپذیرد.
خواهران گرامیام من داداش خوبی برای شما نبودم و در بیشتر موارد از یک فرد عادی هم بدتر بودم در مورد شهادت من چون بیبی زینب برخورد کنید و بدانید که عمه سادات داغ 72 شهید دیده است.
حجاب شما کوبندهتر از خون من، برندهتر از شمشیر من و مشت محکمی بر دهان یاوه سرایان میباشد، همیشه به یاد اسیری بیبی جان در کربلا و نیلی کردن چهرههای معصوم در مجالس اباعبدالله (ع) شرکت کنید و مرا هم از دعاها فراموش نکنید.
سخنی با برادرانم: امام امت در جماران، جسم صد چاک شهدای محراب، خون شهیدان 7 تیر و پیکر سوخته رجائی و باهنر، آه پدران شهدا، چشم انتظاری مادران گمنام ومفقودالاثر، اشک چشم بچههای یتیم شهید و فریاد مظلومانه برادران و خواهران ما در کشورهای اسلامی، شما را به یاری اسلام میطلبد، هل من ناصر ینصرنی، در مراسمی که برای من ترتیب میدهید فقط سخن از جبهه باشد، به سخنران بگویید از جبهه بگوید، به مداح بگویید از جبهه بخواند، مراسم من با تبلیغات وسیعی از جبهه انجام گیرد.
هر چه هست در جبهه است، هرکس هر گمشدهای و هر نیاز روحی دارد او را به جبهه بفرستید مولا علی (ع) میفرماید انسان هر قدمی که برمیدارد هر لحظه که از عمرش میگذرد قدری به مرگ نزدیک میشود، پس من و امثال من با این همه روسیاهی هر لحظه یک قدم به دوزخ نزدیک میشویم خدا در قرآن میفرماید «اگر مغفرت میخواهید ایمان به خدا بیاورید و در راه او جهاد کنید که شامل اعظم درجه عندالله قرار گیرید.»
سخنی با همسرم: من و تو اولین زوجی نیستیم که دشمنان خدا زندگیمان را از هم پاشیدهاند. به محلهمان نگاه کن، به شهرمان بنگر و ایران را نظاره کن که چقدر جوانان باتقوا خوشیهایشان، زندگیشان، همسرانشان را به خاطر خدا از دست دادهاند و چون مسئله خداست حل شده است، یادت هست گفتم عروسی ما چه روزی است، یادت هست و همه میدانند شب عروسی گریه کردی و دعا خواندی، حالا امروز روز شادی من و در نتیجه شادی توست در بین مردم شاداب باش و تبریک مردم را با جان و دل بپذیر و همیشه این آیه در ذهنت باشد. «یا ایها الناس انتم الفقراء و الی الله والله هوالغنی الحمید» حرفهایم را زیاد شنیدهای اما این آخرین وصیت من به توست که بعد از من خدای نکرده احساسات برعقل تو غلبه نکند و از تو میخواهم فقط و فقط به حکم خدا عمل کنی که رضای خدا در آن است. راهی است که همه دیر یا زود باید برویم پس چه بهتر که مهمان خدا شویم و در این لحظه سراغ ما بیاید.
سخنی با امام امت نجات دهنده من و حامی پیروانش در روز قیامت است: سالها کوشیدم و هرگاه که میخواست سعادت نصیب ما شود مشکلی، مانعی باعث میشد، حالا از شما امام میخواهم اگر اینجا نتوانستم شما را زیارت کنم، زیارت و شفاعت نصیبم کن، خدایا مرا جزو بهترین سربازان امام عصر قرار بده، خدایا مرا از پیروانش قرار بده. خدایا از عمر من بردار و لحظهای بر عمر خمینی بیفزا شاید همان یک لحظه دست مرا بگیرد کسانی که از من ناراضی هستند خودت در دنیا و آخرت اطمنیان بگردن یقین قرار بده که خودت گفتهای فقط از متقین میپذیری.
به امید زیارت اباعبدالله در دنیا و آخرت
بسم الله الرحمن الرحیم
« وَالْعادِیاتِ ضَبحاً * فَالْموریاتِ قَدْحاً * فَاْلمُغیراتِ صُبحاً * فَاَثرنَ بِه نقْعاً * فَوَسطْن بِه جَمعاً »
با اقرار قلبی خویش بر وحدانیّت خداوند متعال و پیغمبرانش بویژه پیامبر اکرم حضرت محمّد (ص) و ۱۲ جانشین برحقش، پیشوایان بزرگ اسلام و آخرین آنها مهدی موعود، دادرس مستضعفان و انتقام گیرنده خون شهدا. و با درود و سلام بیکران بر رهبر عالیقدر و امید مستضعفان جهان، پرچم دار غیور اسلام و نایب بر حق ولی عصر (عج)، حضرت امام خمینی دامت برکاته. و سلام بر شهدا، شهدای خونین کربلای ایران، برافراشتگان پرچم توحید در جهان. و درود بر امّت دلیر و پیرو امام ایران که شجاعت و ایثارگری های شما در تاریخ بی سابقه است.
بار خدایا ! تو را سپاس که بر این بنده حقیر و گنه کارت منت گذاشتی تا در رکاب سربازان واقعی امام زمان برعلیه دشمنانت به نبرد برخیزم و می دانم که شکر این نعمت را به جا نیاوردم. بار پروردگارا ! پس دوباره بر این بنده ات منّت گذار و شهادت، این فیض الهی، را نصیبم گردان تا در روز محشر در مقابل شهدا خجالت زده نباشم.
اینک که به جبهه آمدم اینجا را چیزی جز دانشگاه نیافتم و در این جا استادان و شاگردانی را دیدم که خالصانه در راه خدا جهاد می نمایند و امیدوارم که شما امّت قهرمان جبهه ها این کربلاها را حفظ کنید و حضوری دائم داشته باشد تا دیگر یزیدیان زمان فکر تهاجم بر اسلام را در سر هم نپرورانند.
و بدانید که از هر وجب خاک این کشور شهیدی از تبار حسینیان فدا شدند؛ مبادا به فکر صلح و سازش بیفتید که حسین (ع) پیشوای آزادگان ندا سرداده اند: هیهات منا الذّله و همیشه در فکر باشید که آبروی اسلام و انقلاب در گرو حمیّت و جهاد و نبرد حسین گونه ی شماست؛ وعده ی الهی شامل شما خواهد بود که: «ان تنصروا الله ینصرکم و یثبت اقدامکم».
اینجانب حقیر در آخرین روزهای زندگیم از خداوند طلب مغفرت می کنم و امیدوارم در این روزها لیاقت بندگی و اطاعت را عنایت فرماید و کارهای ما را مورد قبول درگاهش قرار دهد و اعمال ما را با اخلاص گرداند که اخلاص شرط قبولی اعمال است و همچنین خانواده شهید پرورم را هر چه بیشتر به وظایف آشنا گرداند تا خدایی نکرده اهل کوفه نباشیم و با اطاعت و پیروی کامل خود از رهبر و ولایت فقیه، راه حسین (ع) را ادامه دهیم و لبیک گویان راه شهدای کربلا را دنبال کنیم.
ای مردم با ایمان ! امام و روحانیت اصیل را تنها نگذارید که اگر این کار را کردید در خسران خواهید بود.
ای خواهران و مادران و شیر زنان ایران ! شما باید با رعایت کامل موازین اسلام، زینب وار ندای حق طلبانه تمامی شهدا را به گوش جهانیان برسانید، ای مستضعفان جهان بپا خیزید که لحظه موعود فرا رسیده است.
ای مهدی قائم ! ظهور نما که منتظرانت در انتظارند و از شوق دیدار تو بیقرارند. بیا که عدل در انتظار ظهور توست.
ای شهیدان ! بپاخیزید و ببینید که چگونه ادامه دهندگان راهتان لشگر کفر و منافقان را نابود و در راه گشودن درهای کربلا و بیت المقدس هستند.
بار خدایا ! توفیق شکرگزاری این همه نعمت هایت را به ما عنایت فرما و ما را بر این پیروزی ها مغرور نفرما که ما می دانیم اگر امداد های غیبی و ملائکه الهی نبودند شکست ما حتمی بود و اگر باز کمک و لطفت را بر ما ندهی و ما را به راه راست هدایت و گناهان ما را نبخشی ما جز سیاهی و شرمساری در مقابل پیشگاهت چیز دیگری در کوله بار آخرت نداریم. (الهی لا تکلنی الی نفسی طرفه عین ابدا. اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا)
سخنی دارم با افرادی که در راه های پرپیچ وخم این دنیا به انحراف کشیده شده اند و به دامن منافقان مزدور و صدامیان مبدل به لباس دیگر افتاده اند، که دست از این اعمال بردارید و ببینید که چگونه خداوند با این انقلاب و رهبر است و مکر و حیله و نیرنگ شما را به خودتان برگردانده و با این ترورها ملت ما را بیدارتر و شجاعتر نموده است.
ای بی تفاوت ها ! دیگر بس است و خود را در خط الهی انقلاب بیندازید که امروز روز خدمت به اسلام و مستضعفین است و فردا روز پشیمانی خواهد بود؛ پس تا دیر نشده به دامن انقلاب برگردید تا موج خروشان و خشمگین ملت دامنگیرتان نشده است.
پدر عزیزم ! شما بدان که شهادت من مدیون تربیت صحیح شماست گرچه من قدر ندانستم اما می خواهم مرا ببخشید و استوار و مقاوم در راه امام عزیز قدم بردارید.
مادر مهربانم ! که در تربیت من رنجها بردی، امیدوارم در دعاها و جلسات جهت آمرزش من دعا کنید و در شهادت فرزند کوچکت با قامتی استوار و با رشادتی زینب گونه از مهمانانی که جهت دامادی فرزندت آمده اند پذیرائی نمایی و با گفتار و اعمال خود مشت محکمی بر دهان ضد انقلابیون بزنی.
سخنی با شما خواهران و برادران عزیزم که شما به من لطف و مهربانی زیادی نمودید لکن من نتوانستم جبران کنم و می خواهم که در شهادت من آنطور که خداوند رضایت دارد رفتار نمایید، و مرا حلال کنید و با تربیت فرزندانی اکبرگونه دِین خود را به اسلام و مسلمین ادا نمائید.
دیگر عرضی به شما خانواده محترم ندارم و توفیق شما را از خداوند متعال خواستارم و در پایان توفیق انجام وظایف محوله اسلامی را از برادران و خواهران انجمن اسلامی خواستارم.
مراسم تشیع جنازه و دیگر مراسم مرا باشکوه برگزار کنید و از اعمال مستحبی حتماً در حق اینجانب فراموش نکنید و در دعاها و نمازهایتان از اینجانب یادتان نرود که بنده حقیر مستحق دعاهای شما هستم .
در پایان چند دعا دارم که امیدوارم به درجه استجابت برسد:
خداوندا ! الساعه لباس فرج بر قامت نازنین امام عزیزمان بپوشان.
پروردگارا ! امام و رهبر عزیزمان را تا طلوع نور خورشید سلامت و پاینده بدار.
معبودا ! دشمنان اسلام و انقلاب را نابود بفرما. گناهان ما را ببخش و بیامرز و ما را در زمره شهدا و صالحین قرار بده
(به امید نماز جمعه در کربلا به امامت روح خدا)
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی ، خمینی را نگهدار
شهیدم من شهیدم من به خاک و خون تپیدم من
حلالم کن دم آخر نمی بینم تو را دیگر
والسلام علیکم و رحمه الله
۶۱/۱۰/۲۸
تصدقت شوم ؛ الهی قربانت بروم ، در این مدت که مبتلا به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوت قلبم گردیدم ، متذکر شما هستم ، و صورت زیبایت در آیینه قلبم منقوش است . عزیزم ، امیدوارم خداوند شما را به سلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند . حال من با هر شدتی باشد می گذرد ؛ ولی به حمدالله تاکنون هرچه پیش آمد ، خوش بوده و الان در شهر زیبای بیروت هستم . حقیقتا جای شما خالی است ، فقط برای تماشای شهر و دریا خیلی منظره خوش دارد . صد حیف که محبوب عزیزم همراهم نیست که این منظره عالی به دل بچسبد.
در هر حال ، امشب ، شب دوم است که منتظر کشتی هستیم . از قرار معلوم و معروف ، یک کشتی فردا حرکت می کند ، ولی ماها که قدری دیر رسیدیم ، باید منتظر کشتی دیگر باشیم . عجالتا تکلیف معلوم نیست ، امید است خداوند به عزت اجداد طاهرینم ، که همه ی حجاج را موفق کند به اتمام عمل . از این حيث قدری نگران هستم ، ولی از حیث مزاج بحمد الله به سلامت ، بلکه مزاجم بحمدالله مستقیم تر و بهتر است . خیلی سفر خوبی است ، جای شما خیلی خیلی خالی است . دلم برای پسرت (سیدمصطفی) قدری تنگ نشده است ، امید است که هر دو به سلامت و سعادت در تحت مراقبت آن عزیز و محافظت خدای متعال باشند ... ایام عمر و عزت مستدام . تصدقت ، قربانت ؛ روح الله
منبع: قدس ایران بانوی بزرگ انقلاب ، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی قادر ، صص ۳۱۷ و ۳۱۳
کتاب "شنود" یک رُمان امنیتی با موضوع جذاب بازگشت از مرگ است که توسط انتشارات شهید ابراهیم هادی تالیف شده؛ پیش از این کتاب های "سه دقیقه در قیامت" و سپس "بازگشت" با درون مایه داستانی بازگشت از مرگ و معاد از این انتشارات منتشر شده بود که بسیار مورد استقبال قرار گرفت و رکوردهای زیادی را در زمینه چاپ و فروش کتاب جا به جا کرد. حال سومین اثر از این مجموعه، با داستانی جذاب، نفس گیر و البته طبق روال قبل، مستند، در قالب کتاب "شنود" برای دوست داران کتاب آماده شده تا بیش تر در باب تجربه های نزدیک به مرگ بخوانند.
بسمه تعالی
بسیار شیرین و جذاب نوشته شده است . ردپای چانه گرمیهای آقای حاج حسین یکتا در آن آشکار است . ظرافتهای برخاسته از ذوق و قریحه ی لطیف که در سراسر کتاب گسترده است ، میتواند از نویسنده ی خوش قلم و چیره دست کتاب باشد و میتواند هم درافشانیهای راوی باشد . نقطهی برجسته ی کتاب ، یاد شهیدان و بیاد حال و حضور ملکوتی آنان پیش از شهادت است که حقا بسیار خوب تصویر شده است . ارادت راوی به مرحوم آقای حاج میرزا علی احمدی میانجی هم برای من جالب بود . آن مرحوم را حدود شصت سال به علم و تقوا و ورع می شناختم و به منا لطف داشت . این کتاب ظاهرا چند روز پیش رونمائی شده است . برای من چندی پیش از این فرستاده بود و تمام مطالعه شد.
۹۷/۴/۲۶
در قسمتی از این خاطرات می خوانیم:
تا چشم به هم بزنیم غروب شد. غروب پر اضطراب قبل از عملیات. صدای رود بین نخل ها پر شده بود و با خودش ماتم می آورد. دلم داشت از غصه میترکید . غواص ها قرار بود قبل از همه به آب بزنند . مثل ماهی تشنه آب بودند . شنیدم برای شناسایی ، بیشتر از هشتصد بار از اروند عبور کرده اند حالا شب امتحان رسیده بود . خورشید پشت فاو فرو می شد و روی آب گرد سرخ میپاشید . رفتنی ها خودنمایی می کردند .
هر کس گوشه ای در خود کز کرده بود . نگاهشان که میکردی ، دلت می سوخت و می ریخت . هول جا ماندن ، هول ندیدن رفیق ، هول دل بریدن از دنیا می خواست خفه ات کند . بغض ، سینه هایمان را سنگین کرده بود . منتظر تلنگری که اشکمان جاری شود . بین نخل ها از سکوت غوغا بود . دلتنگ شده بودم . بعضی مشغول وصیت نامه نوشتن بودند . نخل های حاشیه اروند بچه ها را نگاه می کردند . فکر کردم این نخل ها چه قدر حرف برای گفتن دارند . از دختر بچه ای که چشمش دنبال عروسکش ماند . پیرمردی که کلبه ماهیگیری اش را به امان خدا رها کرده بود . نماز شب هایی که بچه های خط پدافند آرام و بی صدا بینشان خوانده بودند . شبانه به آب زدن نیروهای اطلاعات سرمایی که دندان های بچه ها را به هم می زد . حالا هم وداع و گریه هایشان . این ناله ها و گریه ها برای همه مان یک معنا داشت ؛ نکند باز جا بمانم .
رادارهای عراق لب اروند را کنترل می کرد . مجبور بودیم از نهرهای بین نخلستان به آب بزنیم . غواص های لشکر ۲۵ کربلا ، کنار نهرها ستون شده بودند ؛ منتظر تا هوا تاریک شود . اهل شمال بودند و به قول خودشان در آب بزرگ شده بودند . در نگاه هایشان نه میلی به ماندن بود ، نه امیدی به بازگشت ؛ فقط شوق رفتن . شب که سایه سردش را روی نخلستان انداخت ، یکی یکی الب نهر می نشستند ، چهره های لاغر و خیسشان زیر عینک های بزرگ غواصی گم می شد . نگاهی به ما و نگاهی به به روبه رو روی آب می خوابیدند . دو ، سه متر سر می خورند و فرو می رفتند ؛ آرام و سبک . آب موج برمی داشت و باز آرام می شد . انگار اصلا غواصی از این جا به آب نزده . غربتشان دلم را لرزاند . می کردند و در آب فرو می شدند . فقط دعا برای سلامتی شان از دستم بر می آمد .
۶۴/۱۱/۲۰ بود . ماه از پشت ابرها با نگاهمان بازی می کرد . نخلستان در تاریکی فرو رفته بود . قایق ها منتظر که سوارمان کنند . صدای آب و قورباغه ها و بوی نخل همه جا پر بود . کنار نهر ستون شده بودیم . صدا از کسی درنمی آمد . غواصها که خط را می شکستند ، نوبت به ما می رسید . گوش تیز کرده بودیم که با کوچکترین صدا ، پرگاز به ساحل عراق بزنیم . خبری از غواصها نبود . ثانیه های سنگین قصد گذشتن نداشتند . باد روی آب تن می کشید و بين ستون بچه ها می پیچید.
اضطراب دلمان را هم می زد . ماه نور کم رنگش را از روی آب و سر ما جمع کرد . آسمان از ابرهای غلیظ شد . باد بین کلاهک های نخل ها می پیچید . چشم ، چشم را نمی دید . ته . ته دلمان خالی شد . فکر غواصها مثل خوره به جانم افتاد . ما هنوز روی زمین سفت بودیم و آنها در دل دشمن . نزدیک به سه هزار غواص در آب بود . باد و باران و طوفان به جان اروند و نخل ها افتاد . با این طوفان ، موج اروند غواص ها را هرطرف می خواست می برد و دستشان به هیچ جا بند نبود . باد به سر و صورتمان شلاق های خیس می زد . غواص ها چه طور می خواستند اروند را رام کنند ؟
دلهره خراب شدن عملیات داشت خفه مان می کرد . حکمت خدا را نمی دانستیم . با این باد و طوفان ، دید نیروهای پست عراق کور شد . این طوری غواص ها راحت تر خط را می شکاندند . آب از همه جایمان چکه می کرد پوتینم از گل ، چسبناک و سنگین شده بود . اضطراب در صورت بچه ها موج می زد . بی خبری از غواصها همه را به هم ریخته بود . صورت هایشان موقع خداحافظی و به آب زدن از جلوی چشمم کنار نمی رفت . مضطر شده بودیم . - من يجيب المضطر إذا دعاه ويكشه الشوء زیر لب می خواندم و آسمان را نگاه می کردم . ناگهان در میان امواج آب و رعد و برق ، شلیک خفه ای شنیدیم . غواص ها درگیر شده بودند . بالاخره رمز « یا فاطمة الزهرا » اعلام شد .
زندگی زیبای ما با غلامرضا ادامه داشت . او مرتب به جلسات مختلف می رفت و برای مردم صحبت می کرد . از انقلاب و امام و شهدا و ولایت گفت . به جوان ها می گفت : این آرامش امروز ، رایگان به دست نیامده ، کا تا اینکه یکی از روزهای اردیبهشت ۹۷ برای ما رنگ پاییز گرفت ! سردردهای شدید به سراغ غلامرضا آمد . او را به بیمارستان رساندیم . از حال رفته بود . بیهوش بود و پزشکان بالای سرش بودند . عفونت تمام سر و گوش و گلوی او را گرفته بود.
ساعتی بعد ، غلامرضا عالی شهید زنده ی انقلاب ، به کاروان شهدا ملحق شد . او که عمرش را در راه اهداف اسلام و انقلاب طی نمود ، پس از تحمل سالها رنج جانبازی به دوستان شهیدش پیوست . تشییع باشکوه پیکر او از مسجد محل انجام شد و تابوت شهید به بهشت زهرا منتقل و در کنار شهدای مدافع حرم در قطعه ۵۰ آرام گرفت . او هنوز هم زنده است . هر کاری داشته باشم ، زنده تر از قبل می آید و مرا راهنمایی و یاری می کند . کوچکترین کاری برایش انجام می دهم ، از من تشکر می نماید . روحمان با یادش شاد .
مصطفی ردانی پور درست اولین روز فروردین سال ۱۳۳۷، در شهر اصفهان به دنیا آمد. پدرش مشهدی باقر از راه کارگری و مادرش از طریق قالی بافی مخارج زندگی را تأمین کرده و زندگی بسیار سادهای داشتند. با وجود وضعیت مالی نه چندان خوب اما به خاطر عشق و علاقه وافر به ائمّه اطهار و حضرت زهرا (علیهم السلام) همیشه جلسات روضه خوانی ماهانه در منزلشان برگزار میشد. مصطفی سال اول طلبگی را در اصفهان و حدود شش سال در مدرسه حقانی قم به تحصیل علوم دینی پرداخت. وی با استفاده از فرصتها برای تبلیغ به مناطق محروم کهگیلویه و بویراحمد و یاسوج سفر نمود و در سازماندهی حرکت خروشان مردم آن خطه تلاش بسیار کرد.
این طلبه فاضل در پی سوال از وظیفه خویش در ملاقاتی با حضرت امام (ره) با این جمله روبرو شده بود: «شما باید به کردستان بروید و کار کنید». بنابرای یک سال تمام به همراه نیروهای جان بر کف و رزمنده، گاهی بلندگو به دست و گاهی اسلحه به دست در راه حق جنگید. ایشان با تجربهای که از کار در جبهههای کردستان داشت، با وجود دو بار مجروحیت و جانبازی از ناحیه دست لحظه ای همرزمانش را تنها نگذاشت و سلاح بر دوش به تبلیغ و تقویت روحی رزمندگان در طول دوران جنگ تحمیلی پرداخت و با برگزاری جلسات دعا و مجالس وعظ و ارشاد، نقش مؤثری در افزایش سطح آگاهی و رشد معنوی رزمندگان ایفا نمود. در واقع وی را میتوان یکی از منادیان به حق و توجه به حالات معنوی در جبههها نامید.
شهید ردانی پور ۲۵ ساله بود که با همسر یکی از شهدا ازدواج کرد و دو هفته پس از ازدواجش یعنی پانزدهم مرداد سال ۱۳۶۲ در منطقه حاج عمران پیرانشهر (تپه برهانی) در حالی که فرماندهی لشگر امام حسین علیهالسلام را به عهده داشت، طی عملیات والفجر ۲ بر اثر اصابت تیر به جمجمهاش به شهادت رسید. و به برادر شهیدش پیوست. شهید رسول ردانی پور، دوم فروردین 1361در مقابله با نیروهای رژیم بعث عراق در دهلران بر اثر اصابت تركش به درجه رفیع شهادت نائل؛ و پیكرش در گلستان شهدای اصفهان آرمیده است. پیکر پاک شهید مصطفی ردانی پور بر خاک پاک جبههها باقی ماند و هرگز برنگشت.
سپاس خداوندی را که انوار جلال او، از افق عقول بندگانش تابان است. و خواستهاش از زبان گویای کتاب و سنت، نمایان.
خدایی که دوستان خود را از دلبستگی به دنیای فریبا رهانید و به شادیهای گوناگون رسانید. نه ازآنرو که آنان را بیجهت زیادی بخشد و یا در پیمودن راههای نیکوکاری ناگزیرشان فرماید. بلکه ازآنرو که خدای تعالی دید لیاقتِ پذیرشِ الطافِ الهی را دارند و شایسته آرایش به صفات زیبایند. پس راضی نشد، که بندگانش رشته ی بیکاری به دست گیرند و عمر خود را به بطالت سپری کنند. بلکه آنان را توفیق عنایت فرمود که به کردارهای کامل خو گیرند. تا از هر چه بهجز اوست آسودهخاطر گشته و مذاق جانشان با لذتِ شرافتِ خشنودیِ حق، آشنا شود.
ازاینرو دلهای خود را به انتظار سایه لطفش، منصرف و آرزوهای خود را به سوی بخشش و فضلش منعطف ساختند.
نزد آنان سروری میبینی که مخصوص دلهای، گردیده به عالم جاوید است و اثر ترسی مشاهده میکنی که از خطرات ملاقات حق حاصل آید.
شوقشان به آنچه به خواستهی حق نزدیکشان نماید همواره در فزونی و میلشان به انجام دستورهایی که از ناحیه حق صادر میشود، پیگیر و گوش شان آماده شنیدن اسرار الهی و دلهایشان از یاد او شیرینکام است.
به مقدار ایمانی که دارند از لذت ذکر بهرهمندشان فرمود و از خزینه عطایش آنچه را شایستهی بخشش نیکوکار مهربانی است به آنان بیمنت ارزانی داشت. چه کوچک است نزد آنان، هر آنچه دل را از جلال حق مشغول کند. هر آنچه را که باعث دوری از حریم وصالش شود یکبار ترک گویند. تاآنجاکه از انس با کَرَم و کمال حق لذتها برند و همواره از زیورهای هیبت و جلال جامههای فاخر به تن کنند.
و چون میبینند که زندگی دنیا آنان را از پیروی خواسته خداوند مانع است و ماندن در این عالم میان آنان و بخششهای خداوندی حائل، بیتأمل جامهی ماندن از تن بر کنند و حلقه بر درهای دیوار کوبند و از اینکه در راه رسیدن به رستگاری تا سرحد جانبازی فداکاری میکنند و خود را در معرض خطر تیرها و گلولهها قرار میدهند لذت میبرند.
مرغ جان مردان صحنه کربلا در اوج چنین شرافتی به پرواز آمد که برای جانبازی از یکدیگر پیشی میگرفتند. و جانهایشان را در برابر نیزهها و شمشیرها به یغما میدادند و امروز هم آن واقعه در سرزمین اللهاکبر اتفاقافتاده است. که هر روز شاهد چنین شور و عشق میباشیم.
ای ملت! بدانید امروز مسئولیت شما بزرگ و بارتان سنگین است و باید رسالتتان را که پاسداری از خون شهیدان است انجام دهید.
تنها با اطاعت از روحانیت متعهد و مسئول که در رأس آن "ولایتفقیه" است و امروزه سمبل آن امام بزرگوار است قادرید این راه را ادامه دهید.
امروز در هیچ کجای دنیا چنین حکومتی با این عظمت و حِشمت وجود ندارد که در رأس آن مرجعی بزرگ باشد.
در راه خدا حرکت کردن سختی و رنج دارد. مانع زیاد است. با صبر و استقامت راه انبیا را ادامه دهید. که امروز جوانان ما با ریختن خونشان موانع راه را برداشته و برمیدارند و ما فردای قیامت در پیشگاه خدای تبارک و تعالی عذری نداریم. اسلام منهای روحانیت اسلام نیست. و این سد دشمنشکن را نگذارید بشکند و این حربه ی عظیم را از شما و ملتتان نگیرد و در نتیجه اسلام وارونه را به مردم عرضه کنند. بدون روحانیت کاری از پیش نمیرود.
من به جبهه آمدم تا شاید گذشتهها را جبران کنم و خون آلودم را در راه خدا و به وسیله خون پاک شهدا تطهیر نمایم. اگر در این مسیر کشته شدم شما مقاوم و استوار راهم را ادامه دهید.
دعا کنید خدا مرا جزء شهدا قرار دهد. از قربانی دادن در راه خدا نترسيد. خواهران در تربیت فرزندانتان بکوشید و حجاب را رعایت کنند و زهرا گونه زندگی کنید. شوهرانتان را به خدا وادارید.
مصطفی ردانی پور
۱۳۵۹/۰۶/۲۸
بهترین قیمت
بالاترین کیفیت
پرداخت امن
پشتیبانی سریع
تحویل اکسپرس
اتاق خبر سایت ما
فروش در سایت ما
فرصتهای شغلی
تماس با سایت ما
درباره سایت ما
پاسخ به پرسشهای متداول
رویههای بازگرداندن کالا
شرایط استفاده
حریم خصوصی
گزارش باگ
نحوه ثبت سفارش
رویه ارسال سفارش
شیوههای پرداخت
هفت روز هفته ، ۲۴ ساعت شبانهروز پاسخگو هستیم شماره تماس : 09354642245 آدرس ایمیل : info@shohadabook.ir
بسم رب الشهداء و الصديقين
و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل االله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون
فروشگاه اینترنتی کتاب شهدا بحمدلله و ان شاءالله در راه پاسداری خون شهیدان از اولین آن حضرت هابیل علیه السلام ، خون پاک ارباب بی کفنمان حسین بن علی علیه السلام و تک تک انسان های پاکی که در راه امام زمانشان حضرت مهدی عجل لله تعالی فرجه الشریف علیه اسلام به شهادت رسیدند ایجاد گردید. فروشگاه اینترنتی کتاب شهدا با تقسیم بندی عناوین کتاب شهدا ، از قبیل شهدا تاریخ ، شهدا انقلاب ، شهدا دفاع مقدس ، شهدا مدافع حرم ، شهدا گمنام ، شهدا ترور ، شهدا ماموریت ، شهدا زن ، شهدا آزاده ، شهدا جانباز ، شهدا امربه معروف تشکیل شده است که عاشقان کتب شهدا می توانند کتاب مورد نظر را از فروشگاه انتخاب ، مختصری از خاطرات ، عکسها ، فیلم و ... کتاب شهید مورد نظر مشاهده درصورت علاقه مندی درخواست خرید را انجام و بعد از پرداخت وجه به شکل اینترنتی و ثبت آدرس دقیق پستی ، کتاب را تحویل بگیرند. لازم بذکر است بعلت گستردگی کتب شهدا و حساسیت در ثبت خاطرات شهدا در اوایل کار از کتب کمتری بهره می بریم که ان شاءالله به دعای مادر شهدا ، زهرای بتول سلام الله علیها بر توانمان اضافه و کتب بیشتری را بارگزاری خواهیم نمود . لذا ثبت انتقادات و پیشنهادات در بهتر شدن فروشگاه اینترنتی کتاب شهدا راه گشاه خواهد بود . التماس دعا
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.