امام خامنه ای: زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست

* بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ *

فیس بوک توییتر پینترست لینکدین تلگرام
امام خامنه ای: شهادت مرگ تاجرانه است
فروشگاه اینترنتی کتاب شهدا
ورود / عضویت

ورودایجاد یک حساب کاربری

رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
لیست علاقه مندی ها
0 آیتم / ۰ تومان
منو
فروشگاه اینترنتی کتاب شهدا
0 آیتم / ۰ تومان
دسته بندی محصولات
  • کتب شهدا دفاع مقدس

    همه کتب شهدا ....

    کتب شهدا گمنام

    ابراهیم هادی 1

    ابراهیم هادی 2

    شاهرخ

    خدای خوب ابراهیم

    مهمان خدا

    راز کانال کمیل

    کتب شهدا ترور

    او یک ملت بود

    تا کوچه های آسمان

    آقا مجتبی

    از برف تا برف

    سردار دلها

    در کمین گلسرخ

    حاج قاسم 1

    مرد

    متولد ماه مارس 

    کتب شهدا  مدافع حرم

    ملاقات در ملکوت

    حجت خدا

    قصه دلبری

    یادت باشد

    پسرک فلافل فروش

    در مکتب مصطفی

    فاطمیون

    برای زِین أب

    مجید بربری

    کتب شهدا انقلاب

    طیب

    سفیر بیداری

    حبیب خدا

    کتب شهدا دفاع مقدس

    بر فراز آسمان

    عارفانه

    بیا مشهد

    نخل سوخته

    علی بی خیال

    مسافر کربلا

  • کتب تقریظ شده توسط مقام معظم رهبری
  • کتب سردار شهید حاج قاسم سلیمانی
  • کتاب شهدا مخصوص کودکان و نوجوانان
  • کتب خاطرات رزمندگان اسلام
  • یادگاری از شهدا
  • خانه
  • فروشگاه
    • فروشگاه
    • سبد خرید
    • تسویه حساب
    • حساب کاربری
  • درباره ما
  • تماس با ما
خانهشهدا دفاع مقدس علی بی خیال
محصول قبلی
شیر کوهستان
شیر کوهستان ۱۴,۰۰۰ تومان ۱۱,۲۰۰ تومان
بازگشت به محصولات
محصول بعدی
شهید مهدی باکری
نمی توانست زنده بماند ۳۰,۰۰۰ تومان ۲۴,۰۰۰ تومان
-31%داغ
علی بی خیال 
علی بی خیال 
علی بی خیال 
برای بزرگنمایی کلیک کنید

علی بی خیال

۱۵,۰۰۰ تومان ۱۰,۴۰۰ تومان

علی بی‌خیال — زندگینامه و خاطرات شهید علی حیدری

مشخصات شهید علی حیدری

*نام و نام خانوادگی: علی حیدری

*نام پدر : محمود

*محل تولد : مریوان

*تاریخ ولادت: ۱۳۴۴/۰۱/۰۱

*تاریخ شهادت : ۱۳۶۳/۱۲/۲۲ 

*محل شهادت: عملیات بدر، شرق دجله، جزایر مجنون

*نحوه شهادت: بمباران شیمیایی ارتش بعث عراق

*مدت عمر:  ۱۹ سال

*محل مزار : گلزار شهدای بهشت زهرا تهران

*قطعه و ردیف و شماره :  قطعه ۲۷ – ردیـف ۱۳۶ – شـماره۱۰

*کتاب مربوط به این شهید:  علی بی خیال

 

علی بی خیال — زندگینامه و خاطرات شهید علی حیدری

علی حیدری فروردین سال ۱۳۴۴ در شهر مریوان و در یک خانواده معتقد به فرهنگ اسلام به دنیا آمد. پدرش اهل همدان بود که بعد از ازدواج با مادر سنندجی اش در کردستان به استخدام ارتش در آمد تا بازنشسته شد. بعد از بازنشستگی به تهران مهاجرت کرد. علی دوران نوجوانی خود را با بچه های مسجد و کارهای فرهنگی و تشکیل کانون فرهنگی و کتابخانه مساجد منطقه خرانه تهران گذراند؛ اما اوج اعتلای روحی ایشان در دوره شش ماهه ای اتفاق افتاد که با آیت الله حق شناس آشنا شد و آن عارف بزرگوار، مسیر سیر و سلوک را با برنامه سلوکی برایش فراهم کرد.

شهید-حیدری

اولین بار علی در اواخر سال ۱۳۶۱ به منطقه سقز اعزام شد. در سال ۶۲ به عنوان خطاط و طراح چهره شهدا به جنوب اعزام شد. در اواخر سال ۶۳ جمعی تبلیغات لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) شد و ماه پایانی حیاتش را در گردان تخریب لشکر ۲۷ در پادگان دوکوهه مشغول آموزش و فعالیت شد.

علی حیدری به همراه گروه هفده نفره از رزمندگان تخریب، بر اثر بمباران شیمیایی در عملیات بدر؛ هم چنان که مژده اش را از امام رضا (ع) دریافت کرده بود، روز بیست و دوم اسفند ماه ۱۳۶۳ در سن نوزده سالگی به شهادت رسید و در گلزار شهدای بهشت زهرا تهران آرام گرفت.

وصیت نامه شهید علی حیدری

«بسم رب شهدا و صدیقین»

«بنده حقیر وصیتنامه‌ای به آن صورت که بخواهم اموالم را تصفیه کنم ندارم زیرا از این مال دنیا هر چه داشته‌ام یا در راه خدا بخشیده‌ام یا به خاطر خدانگه‌داشته‌ام که دیگران استفاده کنند ولی خواستم چند کلمه‌ای با عالم مادی سخن  بگویم. ای دنیا بدان که انتهای راه‌هایت جهنم و مسیر راه‌هایت پر از درندگان وحشی است که به تدریج روح انسان را می‌خورند تا بالاخره انسان را تبدیل به از حیوان پست‌تر می‌کنند. فقط کاروان عشق است که رو به سوی جانان می‌رود و خدا را شکر می‌کنم که بالاخره نام من را در دفتر عاشقان حسین (ع) نوشته‌اند.

برادران مسجد چیزهایی راکه می‌نویسم عمل کنید. دعاها را زیاد بخوانید و هر چه باشکوه‌تر برگزار شود. در نماز جماعت حتماً شرکت کنید.

برای مقابله با شیطان دوشنبه و پنجشنبه روزه بگیرید.

نماز شب را حتما بخوانید

و یک مربی برای خود جهت مسیر الی‌الله انتخاب کنید و بدانکه به شرطی قبول می‌شوی که به چیزهایی که می‌شنوی عمل کنی.

آنقدر حرف بزنید که می‌توانید عمل کنید

و بار دیگر برادران عزیزم یک وصیتنامه به شما دارم و آن اینکه زود و خیلی زود کوله‌بار عشق را ببندید زیرا بنده می‌ترسم شماها جا بمانید. بدانیدکه شیطان همه جا حتی در خون انسان هست از خدا بترسید. به خانواده‌ام توصیه کنید هر وقت برای من خواستند گریه کنند به یاد قاسم امام حسین (ع) گریه کنند و هر وقت به یاد غریبی‌ام افتادند، یاد حسین بیفتند.

دوست دارم مانند رفقای شهیدم جنازه‌ام را حسین کفن و در بیابان‌های کربلا به خاک بسپارند.

پدر و مادر و اهالی خانواده عزیزم برای گناهان من دعا کنید چون من همه عمرم را در گناه به سر بردم به جز آن مدتی که خود را به دست خدا سپرده بودم.

شما نیز خود را به دست خدا بسپارید زیرا او ست پرورش‌ دهنده ما «و ان النفس لاماره بالسوء الا ما رحم ابی» ای خدا بنده تو آمد، مرا در آغوش خود گیر که همانا تویی اول و آخر ما.

خدا تو میدانی که من به خاطر بهشت نیامده‌ام. بهشت تو مال آنهایی که خدا را به خاطر عبادت و از ترس جهنم گناه نمی‌کنند.

الله من، ‌و ای معشوق من، بنده تو دیگر در عشق تو سخت، آنقدر در وصالت سوختم تا منیت و شیطان را به وسیله آتش عشق ذوب نمودم آنگاه رو به سوی جانان کردم،خدایا مرا دیگر زندگی شیطان بس است، من تو را می‌خواهم، چه کنم من به آن زنده‌ام که روزی پیش تو می‌آیم و اگر اینطور نبود خیلی پیش از اینها مرده بودم.

الله من گناهانم را به وسیله حسینت پاک کردم و از دریای پرتلاطم مادیات به وسیله کشتی حسینت گذشتم.

الله من، دوستت دارم چه کنم؟ الله دیگر اگر مرا به جهنم بری آتش احساس کوچکی می‌کند در برابر آتش‌ سوزش و عطش و تب هجران درون من. آری هر کس خود را به چیزی دلخوش کرده است. بنده عامی هم خود را به خدا دل خوش کرده‌ام” 

.من خیلی کمتر عطر خریده‌ام زیرا هر وقت بوی عطر می‌خواستم ازته دل می‌گفتم حسین جان، آن وقت فضا پرعطر می‌شد. 

…. مواظب خود باشید. مواظب شیطان باشید که شیطان خیلی باهوش‌تر از این حرف‌هاست. مطالعه کنید کتاب‌های شهید دستغیب را. به عموم … توصیه می‌کنم.

و هیچ‌گاه راضی نخواهم بود کسی بدون تفکر در راهم برایم گریه کند. هرگاه خواستید برایم گریه کنید برای چیزی که من برایش همیشه گریان بودم، گریه کنید.

وقتی به یادم افتادید یک حمد و سه سوره توحید برای شهدا با یک صلوات ختم کنید.

همیشه با وضو باشید،

قرآن بخوانید.

حجاب‌ها را از قلب خود بردارید تا با عالم غیب ارتباط داشته باشید و اسرار غیبی را بدانید و ببینید.

نگاه‌های خود را کنترل کنید تا بتوانید حسین و ائمه و شهدا را ببینید و زیارت کنید.

بینی خود را از بوهای حرام نگه دارید تا بوی حسین (ع) و عشق را بشنوید.

و با زبان خود غیبت نکنید و تهمت نزنید تا بتوانید با مولایتان صحبت کنید.

و در آخر «امام را دعا کنید»

وعده ما کربلا

۱۳۶۲/۱۱/۲۰

ساعت ۲ نصف شب

مزار شهید علی حیدری

 

مزار-شهید-حیدری

دفتر ثبت رفتارهای روزانه شهید علی حیدری با نام ” طریق پرواز“

دست-نوشته-شهید-علی-حیدری

نصایح، از نوار و نامه‌های شهید علی حیدری

اینجانب علی حیدری مستقر در پادگان دوکوهه ،جمعی لشکر حضرت رسول ( ص ) و تیپ ذوالفقار واحد آر، پی‌ ،جی ،هفت هستم . من کوچکتر از آنم که بتوانم پیامی برای امت حزب‌الله برسانم ، ولی مجبورم امر فرماندهی را اطاعت کرده و چند کلامی عاجزانه در مقابل این ملت شریف و این‌همه رزمندگانی که با ایثار خون خود درخت اسلام را آبیاری کرده‌اند بیان کنم .

الحق که یکسری مسائل هست که انسان نمی‌تواند برای هر کسی مطرح کند ، ولی این یک ذره از آن را برای برادر ایوبی گفته‌ام و باز یک ذره از آن یک ذره را در این نوار می‌گویم : چیزی که در این جبهه‌ها مشاهده کردم این بود که وقتی رزمندگان را مشاهده می‌کنم و با آن‌ها روبرو می‌شوم از فاصله‌ی چندمتری ، یا در یک محوطه خاص ، بوی عطر دل‌انگیزی که عطر مخصوصی است تراوش می‌شود که همان بوی ایثار ، رزمندگی و بوی حسین ( ع ) است. آری بوی حسین ( ع ) .

ما انقلابمان حسینی بود ، رهبرمان هم حسینی بود ، امتمان هم حسینی است .

هر کس جان‌نثار حسین ( ع ) بود و راه حسین ( ع ) را ادامه داد رستگار شد .

و هر کس که راه حسین ( ع ) را ادامه نداد و این کارها را به مسخره گرفت ،خود را به مسخره گرفته‌است .

آری هر کس با او ادامه داد در بهشت همدیگر را خواهیم داشت.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

موجود در انبار

افزودن به علاقه مندی ها loading
اضافه شد! مشاهده لیست علاقه مندی ها
محصول از قبل به علاقه مندی ها اضافه شده! مشاهده لیست علاقه مندی ها
افزودن به علاقه مندی
شناسه محصول: KSD10011 دسته: شهدا دفاع مقدس برچسب: شهید علی حیدری, عطری با نام امام حسین علیه السلام, علی بی خیال
  • توضیحات
  • توضیحات تکمیلی
  • نظرات (0)
  • ارسال و حمل و نقل
توضیحات

علی بی‌خیال — زندگینامه و خاطرات شهید علی حیدری

کتاب “علی بی خیال” زندگی شهید علی حیدری از کودکی تا شهادت، توصیف شخصیت وجودی شهید علی حیدری و خاطرات دوستان این شهید والامقام را در قالب کلمات بیان می کند.

معرفی کتاب را با دست نوشته ای از شهید آغاز می کنیم:

بسمه‌تعالی
با عرض سلام خدمت بچه‌های تو باغ
خود را پیدا کنید و آنگاه از خود فرار کنید و به دریا برسید .

حقیر الفقیر الخطاط
۶۲/۸/۱۱
علی بی‌خیال

مراقبه

جمعی از دوستان شهید

‌دوستش می‌گفت :علی بعضی‌وقت‌ها خودش را تنبیه می‌کرد، نفسش رو ادب می‌کرد. یه شب توی زمستون که هوا خیلی سرد بود داشتم.به سمت ترمینال می‌رفتم ، علی حیدر رو دیدم با یک پیراهن داره میاد. مثل چی داشت می لرزید!!.گفتم : علی اینجا چه کار می‌کنی ؟.چرا توی این سرما لباس تنت نکردی ؟.مریض می شی ها ؟!

علی نگاهی کرد و لبخند ملیحی زد و گفت: این نفس من سرکش شده ،.این نفس راحت‌طلب شده ، بایست یه کم حالش جا بیاد!.بایستی بفهمی کسانی که پول ندارند.لباس گرم بخرم چی می‌کشند. یه روز تو مسجد داشت پارچه می‌نوشت.و هم‌زمان یه تابلو پارچه ای دیواری هم می‌کشید . نمی‌دونم درونش چه خبر بود،. ولی خیلی احساس ناراحتی می‌کرد. پاسی از شب گذشته بود و هی چرت میزد .گفتم :علی برو یه‌کم بخواب و استراحت کن . علی بی خیال

مراقبه

علی گفت :نه ، این نفس سرکش خیلی پررو شده،.باید حالشو جا بیارم . رفت پایین تو حیاط قدیم مسجد هنوز حوض داشت،.سرش را تا رخ صورتش کرد تو آب وهمین جوری آمد بالا ، تا اذان صبح کار کرد و زیر لب ذکر گفت.

سعید منافی می‌گفت : یک شب در بالکن مقر تیپ ذوالفقاری.توی پادگان دوکوهه خوابیده بودیم . علی‌ گفت بیا قول به هم بدهیم که اشتباهات هم‌دیگر رو بهم بگیم . تو مواظب من باش ،من مواظب تو.

گفتم:  ول‌کن بابا ، من مواظب خودم هم نمی‌تونم باشم.چه برسه بخوام مواظب تو باشم. کلی رو مخ من راه رفت.و از بی‌خوابی‌های این روش گفت،.اینکه از بیرون بهتر عیوب مشخص می‌شود.

می‌گفت : از درون، خب نفس وجود دارد.و چیزهای دیگر ، بالاخره قبول کردم.و از ما قول گرفت .

خاطرات دوستان علی

علی چند تا نامه از جبهه برام نوشت. برای محل نام و امضای آخر نامه ها نوشته بود:.علی بی خیال و امضا کرده بود! علی دغدغه همه چیز رو داشت،.از هدایت دیگران تا مشکلات اقتصادی مردم،.تا حالات درونی خودش و ارتباطش با خدا و … . باز اینجوری خودش را خطاب کرده بود.و به خودش نهیب می زد. علی شدیدا” نسبت به اطرافیانش احساس مسئولیت می کرد. نسبت به وضعیت جامعه ، وضعیت دوستانش، نوجوانان مسجد و خیلی دغدغه های دیگر. برای این دغدغه ها فعالیت می کرد،.با اینحال به خودش می گفت: علی بی خیال .

سال آخری که با هم بودیم ،اوج فعالیت‌های علی بود. راجع به دوستانش هرطور بود سعی می‌کرد.آنها را متوجه کنه. حتی برای یکی از بچه‌ها که سن بیشتری از علی داشت،.نواری ضعف کرد و در آن ، در مورد مشکلات رفقا و مسجد تذکر داد. با هم رفتیم درب منزلشان ، اون عزیز منزل نبود . نوار را داد به خانواده اش و برگشتیم . گفت : من وظیفه خودم رو انجام دادم. او نه‌تنها بی‌خیال ، بلکه بی‌نهایت با خیال بود . علی بی‌خیال این دنیا و تمام نعمت‌های حلالش شده بود.

علی بی خیال 

بی اعتنایی به دنیا

علی بی‌خیال تمام چیزهایی شده بود که او را از خدا دور می‌کرد. بی‌خیال تمامی کسانی شده بود.که در رسیدن او به پروردگار مانع می‌شدند، کلا بی‌خیال دنیای مادی شده بود. برای این بود که با شور و شعف می نوشت : علی بی‌خیال منم من.

من سوالی دارم : دوستان در خودمان بنگریم.ببینیم ما چقدر توانستیم بی‌خیال این دنیا شویم ؟

بیایید از امروز به خودمان نمره بی‌خیالی بدهیم .بی‌خیال شدن برای رضای خدا سخت است.

علی با این‌همه کمالاتی که داشت هیچ‌وقت از موضوعی بی‌خیال نمی‌گذشت .

او نمی‌خواست کسی ازش دلخور بشه .برای همین در نامه‌ها ضمن نصیحت و آگاهی برادرانش ،خودش رو علی بی‌خیال معرفی می‌کرد. ولی هیچ‌وقت بی‌خیال نبود . این‌رو هم می‌فهمیدند .علی شدیداً مقید به انجام تکلیف بود اول شناخت تکلیف ، دوم عمل به آن. مدتی بعد از طلبه شدن یه روز به من گفت:.حمید اگه تکلیف من این باشه که مثلاً این دیوار بره عقب ، سرم را می‌گذارم روی دیوار.و می‌گم من باید به تکلیفم عمل کنم،.پس ای دیوار من عقب نمی‌کشم، تو باید عقب بکشی. البته این مثال بود بر کوتاه نیامدن در برابر عمل به تکلیف.

بی اعتنایی به دنیا

در قبال دوستانش ، اون‌هایی که دوست می‌دونست ، برای آن‌ها بسیار احساس تکلیف می‌کرد. روابطش با افراد محدود ه داشت و برنامه . من ندیدم کسی دور و برش باشه که علی بهش توجه نکنه. واقعاً رفتار قشنگ و پر محبتی داشت که دیدنی بود . علی به نسل آینده مسجد هم خیلی توجه می کرد و براشون وقت می گذاشت .
خصوصا بر و بچه‌های گروه سرود شهید علی افغانی که همشون ازبهترین‌های روزگار بودند و هستند. علی بی خیال

هنوزم هم میشه ثمره تلاش و فعالیت او رو دید .

علی حیدری شخصیت خودساخته ای داشت . یکی از ویژگی‌هایش این بود که خیلی کم‌حرف می‌زد . اما وقتی صحبت می‌کرد به‌جا و به‌موقع حرف می‌زد ، حرف‌اضافه نمی‌زند .
اگر در جلسه صحبتی برای تصمیم‌گیری بود ، در یکی دو جمله مقصود خود را بیان می‌کرد از آن موقع او را شناختم . علی خیلی عاقل بود . گاین کم‌حرفی اش ناشی از همان عقلش بود.

یک‌بار تصادف کرده بودم .علی آمد ملاقاتم . با هم حرف می‌زدیم. من کلی وقت طول می‌کشید تا سوال بپرسم، اما او در هر ثانیه پاسخ می‌داد .
آنجا از کسی اسمی برده نشد و صحبت رفت پیرامون او ، مجلس غیبت نبود . در بین صحبت ها علی گفت : او عاقبت‌ بخیر می‌شود . گفتم ما هم دعا می‌کنیم او عاقبت به خیر شود. علی گفت خیر باید از او بخواهیم برای ما دعا کند ، دعای او مستجاب است . متوجه این صحبت نبودم و آن را صحبت عادی قلمداد کردم . تااینکه مدتی بعد آن فرد شهید شد. آنجا بود که عمق حرف را دریافتم .

اردوی مشهد

جمعی از دوستان شهید

عید سال ۶۲ بود که بچه‌های مسجد به همت حاج داوود با یک اتوبوس رفتیم مشهد مقدس . خیلی‌ها بودند سید عطا ، خدیور ، از راه شمال رفتیم تا بر مزار شهید عباس‌زاده هم فاتحه‌ای بخوانیم . محل اسکان ما در مشهد چند اتاق تودرتو بود که با درهایی از هم جدا می‌شد . در یکی از شب‌ها تعدادی از برادرها ازجمله علی.تو یکی از اتاق‌ها مشغول خواندن مناجات خمسه عشر شدند . این مناجات توسط شیخ حسین انصاریان به شعر درآمده بود . یادمه بچه‌ها می‌خواندند :

الهی من بدم اما تو خوبی

یقین دارم که ستارالعیوبی ……

کم‌کم حال و هوائی ایجاد شد. برق‌ها خاموش شد و تبدیل به یک مجلس توسل شد. اونجا بود که علی از هوش رفت . علی بی خیال

بعد از به‌هوش آمدن همچنان گریه می‌کرد .وقتی آروم شد خواست بره حرم . چند تا برادرها علی رو بردند حرم . بعدها علی به برخی نزدیکان گفت که اون شب برات شهادتم رو گرفتم …. .

اردوی مشهد

یکی دیگر از دوستانش می‌گفت: آشنایی اول این حقیر با شهید علی حیدری.برمی‌گرده به آن سالی که اردوی مشهد برگزار شد . آن‌جا دعای توسلی در مهمانسرای مشهد خوانده شد،.اون شب وقتی مشغول خواندن دعا بودیم علی حالش خراب شد و از حال رفت . وقتی بالای سرش آمدیم صورتش نورانی‌تر شده بود.و ذکر یا امام رضا (ع) ورد زبانش بود . همه نگران بودند اما او لبخند می‌زد!

توضیحات تکمیلی
وزن0.195 kg
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “علی بی خیال” لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

ارسال و حمل و نقل

محصولات مشابه

-20%
میثم
بستن

میثم

۱۲,۰۰۰ تومان ۹,۶۰۰ تومان

 میثم --- زندگی نامه و خاطرات سردار شهید مرتضی شکوری

مربی آموزش تاکتیک پادگان امام حسین (ع)

مشخصات سردار شهید مرتضی (میثم) شکوری

*نام و نام خانوادگی: مرتضی شکوری

*محل تولد : روستای «ده پایین» گرکان

*تاریخ ولادت: ۱۳۳۳

*تاریخ شهادت : ۱۳۶۳/۱۲/۲۴

*محل شهادت: شرق دجله

*نحوه شهادت:  اصابت موشک هواپیمای دشمن

*مدت عمر: ۲۲سـال

*محل مزار :  گلزار شهدای گرگان

*کتاب مربوط به این شهید: میثم _ لحظه های آسمانی

 میثم --- زندگی نامه و خاطرات سردار شهید مرتضی شکوری

شهید مرتضی شکوری گرکانی در سال ۱۳۳۳ روستای «ده پایین» گرکان به دنیا آمد. به دلیل ولادتش در ماه رجب؛ ماه ولایت و امامت او را مرتضی نامیدند. شهید مرتضی شکوری گرکانی معروف به میثم، مربی‌ آموزش‌ تاکتیک‌ پادگان‌ امام‌ حسین‌(ع‌) بود. او در آموزش نیروها، بسیار جدی و سختگیر و البته متبحّر بود و از آنجایی که دارای تجربیات فراوانی بود، علی رغم خواست خودش، به او اجازه حضور در جبهه داده نمی شد. اما با این وجود، سرانجام توانست خود را از حد و حصرهای تشکیلاتی برهاند و در خط مقدمِ «عملیات بدر»، به شاگردانِ عاشورایی خود ملحق شود. او زمستان سال ۱۳۶۳ به جبهه رفت و یکماه در آنجا ماند.

در طول این یکماه، هر کاری که از دستش برمی آمد انجام می داد. مثلا به نامه هایی که مردم همراه با کمک های مردمی برای رزمندگان در جبهه می فرستادند با عشق و علاقه جواب می داد. حتی زمان شهادت یکی از این نامه ها در داخل جیب میثم وجود داشت که غرق در خون شده بود. شهید میثم شکوری همراه با شهید کاظم رستگار، شهید ناصر شیری و شهید بهمن نجفی در عملیات بدر شرکت کرد و طبق آنچه که دو شب پیش از عملیات پیش بینی کرده بود، در تاریخ ۶۳/۱۲/۲۴ بر اثر اصابت موشک هواپیمای دشمن در منطقه شرق دجله به شهادت رسیدند.

شهید-شکوری

فرازهایی از وصیت نامه شهید والا مقام مرتضی (میثم) شکوری

 

متون زیر توسط شهید مرتضی شکوری (میثم ) در روزهای آخر به‌عنوان وصیت ضبط شد :

... برخی از رزمندگان می گویند : مابرای حفظ وطن به جبهه آمده ایم. درست است که حب الوطن من الایمان ، اما امام حسین (ع) به ما یاد داد که : ان الحیات عقیده و الجهاد زندگی کردن ، جهاد در راه عقیده است . ما باید در راه اسلام مبارزه کنیم . اصولاً ما دو حزب در دنیا بیشتر نداریم حزب‌الله و حزب شیطان . و قرآن حزب‌الله را غالب می‌داند. ما نباید از ابرقدرت‌ها بترسیم .آن‌ها اگر قوی باشند ما اعتقاد داریم که یدالله فوق أیدیهم .مگر ندیدیم که در واقعه طبس ، بجای نیروی نظامی ما خداوند کار کرد! مگر نشنیدیم که خدا با اصحاب فیل چه کرد ؟همان بلا بر سر هواپیماهای آمریکا یی آمد. در مورد زندگی ، خداوند این جهان را مزرعه‌ای برای آخرت قرارداده . خدا راحتی را در این جهان قرار نداده اما بسیاری از مردم به‌دنبال راحتی در این دنیا می‌گردند. ما باید در این دنیا برای آخرتمان کار کنیم.

اگر قبول داریم که یک زمانی مرگ به سراغ ما می‌آید، چه بهتر که در میدان نبرد حق و باطل باشد .

...در مورد خودم اگر شهید شدم و پیکرم برگشت ،برای من گریه نکنید که ضدانقلاب خوشحال می‌شوند. برای من حجله نزدید و پول آن را به جبهه‌ها کمک کنید .اگر هم‌جسم من برنگشت که مهم نیست . مهم جان آدمی است که در پیشگاه خداوند قرار می‌گیرد.

میثم در ابتدای دوران دفاع مقدس در وصیت دیگری می‌نویسد:

...آیا فکر می‌کنید کارخیلی مهمی انجام داده‌اید که فرزندانتان به جبهه آمده‌اند ؟

نه ، شما هیچ کاری نکرده‌اید.شما باید شکر خدا را بکنید که چنین افتخاری نصیبتان شده .

اگر من و امثال من به جبهه نیاییم ، پس چه کسی اسلام را یاری کند ؟ چه کسی جلوی این کافران بعثی خدانشناس را بگیرد؟

آری، اینک که این را برای شما می‌نویسم دزفول ،دزفول مظلوم در زیر موشک‌های هوایی شرق و غرب ویران شده‌است .

اینک که . این را می‌نویسم از زیر خروارها خاک ،کودکی را که شب در آغوش مادرش خوابیده بود بیرون می‌آورند.

اینک که این را می‌نویسم از زیر خروارها خاک پدری ، مادری ، برادری ،خواهری ، نوعروسی ، تازه‌دامادی و.. را بیرون می‌کشند . چگونه می‌توان در خانه نشست . چگونه می‌توان در برابر این‌همه جنایت ساکت بود. ننگ ابدی بر ما، لعنت خدا بر ما اگر در خانه بنشینم و به فکر آسایش خود باشیم .پس فکرکنید و ببینید برای چه به دنیا آمده‌اید ؟آیا هدف در این دنیا فقط خوردن و خوابیدن است ؟

نه هرگز چنین نیست . بگذارید من و امثال من در این راه فدا شویم تا اسلام باقی بماند.

و السلام

اسفند ماه 1363

دست نوشته شهید والا مقام مرتضی (میثم) شکوری

دست نوشته شهید شکوری

مراسم تشییع پیکر مطهر شهید والا مقام مرتضی (میثم) شکوری

شهید-مرتضی-شکوری

جمع دوستان شهید والا مقام مرتضی (میثم) شکوری

شهید-مرتضی----شکوری

رونمایی از کتاب "میثم" با حضور خانواده های شهدا

رونمایی-از-کتاب-میثم خاطرات شهید شکوری
افزودن به علاقه مندی
افزودن به سبد خرید
-20%
مهر مادر
بستن

مهر مادر

۱۴,۰۰۰ تومان ۱۱,۲۰۰ تومان

مهر مادر --- چهل روایت از ارادت شهدا به مادرشان حضرت زهرا(س) و عنایت حضرت به شهدا

کم نبودند کسانی که حتی با اسلام بیگانه بودند اما مهر مادر آنها را به راه سعادت رهنمون شد . آری ، محبوبه ی خدا ، برترین زن عالم وجود ، هرچه داشت در راه خدا در طبق اخلاص گذاشت . در شب ازدواج لباس عروسی را در راه خدا به سائل بخشید. غذای خودش و خانواده اش را به هنگام افطار به نیازمندان هدیه داد آن قدر در راه خدا تلاش کرد تا خداوند محبت او را در آیات قرانشان ارج نهاد ، یعنی ای همه عالم بدانید که فاطمه علیهاالسلام فقط برای خدا این گونه عمل کرد . و اینجاست که خداوند بر خود میبالد که « فتبارک الله احسن الخالقين ».

دوران جهاد ، دوران رشد و شکوفایی این محبت بود . دوران دفاع مقدس عرصه ای بود که مظهر تجلی لیله ی فاطمی شد . در این راه برخی بودند که گوی سبقت را از بقیه ربودند . آن قدر در وادی عشق ، ارادت نشان دادند تا اینکه « مادر » آنها را مورد عنایت خویش قرار داد .

عبدالحسین برونسی شاهد این سخن است ؛ او که با عنایت مادر ، رزمندگان را به پیش میبرد . او که نوای مادر را می شنید و تحت امر ایشان عمل می کرد ! و خاکهای نرم منطقه کوشک شاهد این مدعاست . عبدالحسین به عشق مادر خواست گمنام بماند . و بعد از سالها در روز شهادت مادرش رجعت کرد . او بازگشت تا باز هم ارادت خود را اثبات کند .

آری ، او در « مهر مادر » خلاصه شده بود . ذره ذره وجود او نام « مادر » را صدا می کرد ، او برای صدها جوان مشتاق ، حقیقتا چراغ راه شد . اما این وادی پر است از این ستاره ها . پر است از کسانی که راه را - نشان می دهند . دوران دفاع مقدس ، برای ما صدها هزار چراغ راه را نمایان کرد. یکی دیگر از این ره یافتگان ابراهیم است . ابراهیم هادی ، او که هادی سرگشتگان گردید .

او که همه را به « مهر مادر » توصیه می او که گمنامی را به دلیل شباهت به ماجرای مادر انتخاب کرد . او که در مجالس حضرت صدیقه علیهاالسلام حضور حضرت را حس می کرد . او که تحمل شنیدن مصائب را نداشت . اختیار از کف می داد و ... ابراهیم بنده ی مخلص پروردگار بود . هر جا مداحی می کرد از مادرش می‌خواند. شنیده بود که شهدای گمنام میهمان حضرت زهرا علیهاالسلام در برزخ هستند ، برای همین از خداوند خواسته بود گمنام بماند . خدا هم دعایش را مستجاب کرد.

او سال هاست در فکه مانده تا خورشیدی باشد برای راهیان نور.

افزودن به علاقه مندی
افزودن به سبد خرید
-20%
لبیک در آسمان
بستن

لبیک در آسمان

۳۶,۰۰۰ تومان ۲۸,۸۰۰ تومان

لبیک در آسمان --- خاطراتی از شهید عباس بابایی

معاونت عملیات فرماندهی نیروی هوایی

مشخصات سرتیپ خلبان شهید عباس بابایی

*نام و نام خانوادگی: عباس بابایی

*نام پدر : اسماعیل

*محل تولد : قزوین

*تاریخ ولادت: ۱۳۲۹/۰۹/۱۴

*تاریخ شهادت : ۱۳۶۶/۰۵/۱۵

*محل شهادت: منطقه‌ی عملیاتی سردشت

*نحوه شهادت: در حین عملیات برون مرزی ، دفاع مقدس

*مدت عمر: ۳۷ سـال

*محل مزار :جنب امامزاده حسین علیه السلام

*کتاب مربوط به این شهید:  لبیک در آسمان

 

لبیک در آسمان --- خاطراتی از شهید عباس بابایی

شهید-بابایی

شهید عباس بابایی در چهاردهم آذر ماه ۱۳۲۹ در شهرستان قزوین متولد شد و پس از گذراندن دوره ابتدایی را در دبستان دهخدا و دوره متوسطه را در دبیرستان نظام وفای قزوین گذراند. در سال ۱۳۴۸، در حالی که در رشته پزشکی پذیرفته شده بود، داوطلب تحصیل در دانشکده خلبانی نیروی هوایی شد و در فروردین ماه آن سال به نیروی ارتش پیوست. در اواخر سال ۱۳۵۱ با درجه ستوان دومی از دانشکده افسری خلبانی نیروی هوایی فارغ‌التحصیل گردید.

وی در ۴ شهریور ۱۳۵۴ با دختردایی‌اش «ملیحه حکمت» ازدواج کرد و صاحب دختری به نام «سلما» و دو پسر به نام‌های «محمد» و «حسین» شد.

شهید عباس بابایی در نهم آذر ماه ۱۳۶۲ ، ضمن ترفیع به درجه سرهنگ تمامی ، به سمت معاونت عملیات فرماندهی نیروی هوایی منصوب شد و به ستاد فرماندهی در تهران عزیمت کرد. همچنین روز هشتم اردیبهشت ماه ۱۳۶۶ به درجه سرتیپی مفتخر شد.

سرانجام در پانزدهم مرداد ماه ۱۳۶۶ در حالی که به درخواست ها و خواهش های پی در پی دوستان و نزدیکانش مبنی بر شرکت در مراسم حج آن سال پاسخ رد داده بود، همزمان با روز عید سعید قربان همراه با یکی از خلبانان نیروی هوایی (سرهنگ علی محمد نادری) به منظور شناسایی منطقه و تعیین راه‌کار صحیح اجرای عملیات، با یک فروند هواپیمای اف–5 دو کابین از پایگاه هوایی تبریز به پرواز درآمدند و وارد آسمان عراق شدند.

بابایی و نادری پس از انجام دادن ماموریت، به هنگام بازگشت، در منطقه‌ی عملیاتی سردشت در 15 مرداد 1366 مورد هدف شلیک توپ ضدهوایی قرار گرفتند و او از ناحیه سر مجروح و بلافاصله کشته‌شد. پیکر وی در گلزار شهدا در جنوب امامزاده حسین (ع) قزوین به خاک سپرده شد. روحش شاد و یادش پر رهرو باد.

وصیت‌نامه شهید عباس بابایی

 بسم الله الرحمن الرحيم

انا لله و انا اليه راجعون

خدايا، خدايا، تو را به جان مهدی (عج) تا انقلاب مهدی (عج) خمينی را نگهدار.

به خدا قسم من از شهدا و خانواده شهدا خجالت می‌کشم وصيت‌نامه بنويسم. حال سخنانم را برای خدا در چند جمله ان شاءالله خلاصه می‌کنم.

خدايا مرگ مرا و فرزندان و همسرم را شهادت قرار بده.

خدايا، همسر و فرزندانم را به تو می‌سپارم.

خدايا، در اين دنيا چيزی ندارم، هرچه هست از آن توست.

پدر و مادر عزيزم، ما خيلی به اين انقلاب بدهکاريم.

 عباس بابایی

61.4.22

21 ماه مبارک رمضان

مزار شهید خلبان عباس بابایی

مزار-شهید-بابایی

امام خامنه ای :

این شهید عزیز " بابایی " یک انقلابی و صادق بود و من به حال او حسرت می خورم.

مزار شهید خلبان عباس بابایی در کنار حضرت امام خمینی رحمه الله علیه

شهید-بابایی-در-کنار-حضرت-امام-خمینی-رحمه-الله-علیه
افزودن به علاقه مندی
افزودن به سبد خرید
-20%داغ
مزد اخلاص
بستن

مزد اخلاص

۱۱,۰۰۰ تومان ۸,۸۰۰ تومان

مزد اخلاص: زندگی نامه و خاطرات شهید علی محمد صباغ زاده

 

علی‌محمد صباغ‌زاده در ۲۰مرداد سال ۱۳۳۶ و سه روز پس‌از عاشورا در همدان بدنیا آمد . او در دامن پاک مادری مهربان و پدری با ایمان تربیت یافت . از سن هفت سالگی نماز و روزه‌اش را به‌جای می‌آورد !

اگر سحر او را بیدار نمی‌کردند ، بدون سحری روزه می‌گرفت .

پول تو جیبی می‌گرفت و به دوستان فقیرش می‌داد. غذایی که به‌همراه می‌برد با ضعیف‌ترین دانش‌آموز ان می‌خورد .

مهربانی و خلوص او نزد خاص و عام زبانزد بود .در دوران دبیرستان فعالیت مخفی علیه رژیم شاه را آغاز کرد . بعد از اخذ دیپلم برای خدمت سربازی وارد ارتش شد . در این دوران نیز به فعالیت اسلامی و انقلابی و آگاه‌سازی سربازان پرداخت . به‌هنگام صدور فرمان امام ( ره ) مبنی‌بر ترک پادگان‌ها از آنجا فرار کرد . علی‌محمد در تکثیر و توزیع نوار و اعلامیه‌های امام نقش اساسی ایفا نمود . بعد از پیروزی انقلاب با روحیه‌ای خاص ، صمیمی و دلسوزی که داشت به تعلیم و تربیت شغل معلمی روی آورد .

برای خدمت به روستاها رفت و علاوه‌بر تدریس ،کمک مادی و معنوی نیز به شاگردان می‌کرد . با انتقال به شهر رزن بر فعالیت‌های خویش افزود، سخنرانی در مراسم‌های مختلف ، ساختن مسجد ، برگزاری نمازجمعه، گسترش کتابخانه و.... وی حتی از حقوق خود خوراک و پوشاک دانش‌آموزان نیازمند را تامین می‌کرد . علی برای بیت‌المال اهمیت بسیار زیادی قایل بود و این شاه بیت خاطرات اوست . او این‌گونه به حلال و حرام دقت داشت و هرگز از بیت‌المال استفاده ی شخصی نکرد که نمونه‌های زیادی از این‌دست وجود دارد . وی در سال ۱۳۵۸در مدرسه راهنمایی روستای جامیشلو که اینک به نام وی ، شهید صباغ‌زاده نام‌گذاری شده ، مدتی به فعالیت پرداخت . فعالیت‌های انقلابی و محبوبیت ایشان بین مردم باعث شد مورد غضب منافقین قرار بگیرد و چند بار از سوی آنان تهدید شود . ولی با وجود این بر فعالیت‌های خویش افزود .

در آزادسازی شهر پاوه از چنگ ضدانقلاب به آن منطقه عزیمت نمود . پس‌از آن به دلیل نیاز مبرم به وجود ایشان ، به همدان آمد و سپاه و آموزش‌وپرورش و پایگاه بسیج به فعالیت شبانه‌روزی پرداخت .

مسئولان تا دو سال اجازه‌ی حضور مجدد در جبهه را به او ندادند . اما او که جانش در جبهه‌ها بود ، اجازه خواست تا فقط ۱۵ روز به جبهه برود ! ششم بهمن ۱۳۶۱روز خداحافظی او بود ، او به قول خود عمل کرد و پانزده روز بعد به همدان برگشت تا روی دست مردم تا ملکوت خدا رهسپار شود ! و از خدا خواسته بود که مانند سالار شهیدان بدون سر به ملاقات خدا برود و یک ترکش بزرگ ، در عملیات والفجر مقدماتی ، آرزوی او را برآورده کرد .دوستانش وقتی پیکر او را پیدا کردند ،متوجه بوی عطر عجیبی می‌شوند که همه ی بدن او را معطر کرده . این بوی عطر همه را مست کرده بود ، هر کس به سمت او می‌رفت از بوی عطر عجیب این شهید می‌گفت .

 

نامه‌ها و نوشته‌هایی از شهید علی محمد صباغ زاده

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

ولا تحسین الذین قتلو فی‌سبیل‌الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون ! پروردگارا مرا جزو کسانی قرار نده که برای غیر تو (ریا و نفع شخصی طلبی) کشته شدند . سلام به رهبر کبیر انقلاب اسلامی امام‌خمینی دامت‌برکاته و سلام به شهدای به‌خون‌خفته ی کربلاهای ایران و درود به مردم قهرمان و شهیدپرور ایران اسلامی . این بنده حقیر خدا با دل پر از عشق الله آگاهانه راه شهادت را انتخاب کردم و از خدای پاک لایزال خواهانم که گناهان زیادم را ببخشد و در روز قیامت در پیشگاه خودش مرا رو سفید کند . اما چند جمله‌ای با شما عزیزانم دارم . پدر و مادر خوبم ،اگر خدای‌ناکرده شما را ناراحت کردم ، مرا ببخشید ؛ زیرا نمی‌خواهم با رضایتی شما از دنیا بروم ولی شما خواهران مهربانم به شما وصیتی می کنم و آن این است که تقوی راحتما حتما رعایت کنید و حجابتان را حفظ کنید تا پیش فاطمه زهرا ( س) روسفید شوید . ولی تو همسر عزیزم امیدوارم که تقوا و نظم را در کارهایت پیشه سازی و بچه‌مان ، سمیه ، را ان‌شاءالله زینب‌وار بار بیاوری تا برای اسلام و سمیه باشد . اما شما دوستان فداکارم که برای من همیشه برادر بوده‌اید . از شما می‌خواهم که همیشه با هم خوب باشید و از غیبت و تهمت دوری کنید و تاآنجاکه می‌توانید به خاطر و رضایت خدا کار مردم را انجام دهید بدون منت و همیشه با یاد خدا باشید . زیرا به یاد خدا بودن حد و مرزی ندارد .دیگر بیشتر از این مزاحم اوقات شریفتان نمی شوم . والسلام علی من تبع الهدی .

بنده خدا علی‌محمد صباغ‌زاده ۱۳۶۱/۱۱/۸

افزودن به علاقه مندی
افزودن به سبد خرید
-20%
فرزندان مسجد
بستن

فرزندان مسجد

۱۳,۰۰۰ تومان ۱۰,۴۰۰ تومان

کتاب "فرزندان مسجد" - - - چهل حکایت از کار فرهنگی در مسجد همراه با خاطراتی از شهدای فرهنگی مساجد

کار فرهنگی

نام: زینب

نام خانوادگی: کمایی

تاریخ تولد ۱۳۴۶

تاریخ شهادت: ۱۳۶۰

مکان شهادت: شاهین‌شهر اصفهان

نماز شبش ترک نمی‌شد. در دل شب چادر سفیدش را به سر می‌انداخت و به پهنای صورت اشک می‌ریخت و «العفو» می‌گفت. برخی دوشنبه‌ها و پنجشنبه‌ها را روزه می‌گرفت. از تجملات زندگی دوری می‌کرد.خانه ساده و بی‌آلایش را دوست‌داشت. زینب عاشق خدا بود. این جمله‌ها بر سربرگ در تمام دفترهای اش دیده می‌شد: « می‌خواهم لحظه‌ای فراموش نکنم که در محضر خداوند هستم و هیچ‌گاه گناه نکنم.»

زینب می‌دانستیم عمر کوتاهی خواهد داشت و همیشه غسل شهادت می‌کرد. در اسفند ماه سال ۱۳۶۰ در تمیز کردن خانه برای عید نوروز به مادرش کمک کرد. از او خواست که روز آخر سال برای نما خواندن نماز مغرب و عشا به مسجد برود. آن نماز، آخرین نماز زینب چهارده‌ساله بود.

وقتی از مسجد برگشت منافقان که از فعالیت‌های فرهنگی او در منطقه خسته‌شده بودند، او را با چادرش خفه کردند و به شهادت رساندند. پیکر این شهید فرهنگی همراه با پیکر ۳۶۰ شهید عملیات فتح‌المبین در گلستان شهدای اصفهان به خاک سپرده شد. زینب همیشه می‌گفت: «شهادت فقط در جبهه‌های جنگ نیست، اگر انسان برای خدا کار کند و به یاد او باشد، و بمیرد، شهید است.»

افزودن به علاقه مندی
افزودن به سبد خرید
-20%
1080
بستن

مصطفی

۱۷,۰۰۰ تومان ۱۳,۶۰۰ تومان

مصطفی --- زندگینامه و حاطرات سرلشگر شهید حجت الاسلام مصطفی ردانی پور

فرمانده لشکر امام حسین علیه السلام

مشخصات شهید جاویدالاثر سرلشگر مصطفی ردانی پور

*نام و نام خانوادگی: مصطفی ردانی پور

*نام پدر : باقر

*محل تولد : اصفهان

*تاریخ ولادت: ۱۳۳۷/۰۱/۰۱

*تاریخ شهادت : ۱۳۶۲/۰۵/۱۵

*محل شهادت: منطقه پیرانشهر، تپه های برهانی

*نحوه شهادت: طی عملیات والفجر ۲ ،  بر اثر اصابت تیر به جمجمه

*مدت عمر: ۲۵ سـال

*محل مزار : یادبود گلستان شهدای اصفهان

*کتاب مربوط به این شهید: مصطفی

شهید-مصطفی-ردانی-پور

مصطفی --- زندگینامه و حاطرات سرلشگر شهید حجت الاسلام مصطفی ردانی پور

مصطفی ردانی پور درست اولین روز فروردین سال ۱۳۳۷، در شهر اصفهان به دنیا آمد. پدرش مشهدی باقر از راه کارگری و مادرش از طریق قالی بافی مخارج زندگی را تأمین کرده و زندگی بسیار ساده‌ای داشتند. با وجود وضعیت مالی نه چندان خوب اما به خاطر عشق و علاقه وافر به ائمّه اطهار و حضرت زهرا (علیهم السلام) همیشه جلسات روضه خوانی ماهانه در منزلشان برگزار می‌شد. مصطفی سال اول طلبگی را در اصفهان و حدود شش سال در مدرسه حقانی قم به تحصیل علوم دینی پرداخت. وی با استفاده از فرصت‌ها برای تبلیغ به مناطق محروم کهگیلویه و بویراحمد و یاسوج سفر نمود و در سازماندهی حرکت خروشان مردم آن خطه تلاش بسیار کرد.

این طلبه فاضل در پی سوال از وظیفه خویش در ملاقاتی با حضرت امام (ره) با این جمله روبرو شده بود: «شما باید به کردستان بروید و کار کنید». بنابرای یک سال تمام به همراه نیروهای جان بر کف و رزمنده، گاهی بلندگو به دست و گاهی اسلحه به دست در راه حق جنگید. ایشان با تجربه‌ای که از کار در جبهه‌های کردستان داشت، با وجود دو بار مجروحیت و جانبازی از ناحیه دست لحظه ای همرزمانش را تنها نگذاشت و سلاح بر دوش به تبلیغ و تقویت روحی رزمندگان در طول دوران جنگ تحمیلی پرداخت و با برگزاری جلسات دعا و مجالس وعظ و ارشاد، نقش مؤثری در افزایش سطح آگاهی و رشد معنوی رزمندگان ایفا نمود. در واقع وی را می‌توان یکی از منادیان به حق و توجه به حالات معنوی در جبهه‌ها نامید.

شهید ردانی پور ۲۵ ساله بود که با همسر یکی از شهدا ازدواج کرد و دو هفته پس از ازدواجش یعنی پانزدهم مرداد سال ۱۳۶۲ در منطقه حاج عمران پیرانشهر (تپه برهانی) در حالی که فرماندهی لشگر امام حسین علیه‌السلام را به عهده داشت، طی عملیات والفجر ۲ بر اثر اصابت تیر به جمجمه‌اش به شهادت رسید. و به برادر شهیدش پیوست. شهید رسول ردانی پور، دوم فروردین 1361در مقابله با نیروهای رژیم بعث عراق در دهلران بر اثر اصابت تركش به درجه رفیع شهادت نائل؛ و پیكرش در گلستان شهدای اصفهان آرمیده است. پیکر پاک شهید مصطفی ردانی پور بر خاک پاک جبهه‌ها باقی ماند و هرگز برنگشت.

وصیت نامه شهید سردار سرلشکر مصطفی ردانی پور

سپاس خداوندی را که انوار جلال او، از افق عقول بندگانش تابان است. و خواسته‌اش از زبان گویای کتاب و سنت، نمایان.

خدایی که دوستان خود را از دل‌بستگی به دنیای فریبا رهانید و به شادی‌های گوناگون رسانید. نه ازآن‌رو که آنان را بی‌جهت زیادی بخشد و یا در پیمودن راه‌های نیکوکاری ناگزیرشان فرماید. بلکه ازآن‌رو که خدای تعالی دید لیاقتِ پذیرشِ الطافِ الهی را دارند و شایسته آرایش به صفات زیبایند. پس راضی نشد، که بندگانش رشته ی بیکاری به دست گیرند و عمر خود را به بطالت سپری کنند. بلکه آنان را توفیق عنایت فرمود که به کردارهای کامل خو گیرند. تا از هر چه به‌جز اوست آسوده‌خاطر گشته و مذاق جانشان با لذتِ شرافتِ خشنودیِ حق، آشنا شود.

ازاین‌رو دل‌های خود را به انتظار سایه لطفش، منصرف و آرزوهای خود را به سوی بخشش و فضلش منعطف ساختند.

نزد آنان سروری می‌بینی که مخصوص دل‌های، گردیده به عالم جاوید است و اثر ترسی مشاهده می‌کنی که از خطرات ملاقات حق حاصل آید.

شوقشان به آنچه به خواسته‌ی حق نزدیک‌شان نماید همواره در فزونی و میلشان به انجام دستورهایی که از ناحیه حق صادر می‌شود، پیگیر و گوش شان آماده شنیدن اسرار الهی و دل‌هایشان از یاد او شیرین‌کام است.

به مقدار ایمانی که دارند از لذت ذکر بهره‌مندشان فرمود و از خزینه عطایش آنچه را شایسته‌ی بخشش نیکوکار مهربانی است به آنان بی‌منت ارزانی داشت. چه کوچک است نزد آنان، هر آنچه دل را از جلال حق مشغول کند. هر آنچه را که باعث دوری از حریم وصالش شود یک‌بار ترک گویند. تاآنجاکه از انس با کَرَم و کمال حق لذت‌ها برند و همواره از زیورهای هیبت و جلال جامه‌های فاخر به تن کنند.

و چون می‌بینند که زندگی دنیا آنان را از پیروی خواسته خداوند مانع است و ماندن در این عالم میان آنان و بخشش‌های خداوندی حائل، بی‌تأمل جامه‌ی ماندن از تن بر کنند و حلقه بر درهای دیوار کوبند و از این‌که در راه رسیدن به رستگاری تا سرحد جانبازی فداکاری می‌کنند و خود را در معرض خطر تیرها و گلوله‌ها قرار می‌دهند لذت می‌برند.

مرغ جان مردان صحنه کربلا در اوج چنین شرافتی به پرواز آمد که برای جانبازی از یکدیگر پیشی می‌گرفتند. و جان‌هایشان را در برابر نیزه‌ها و شمشیرها به یغما می‌دادند و امروز هم آن واقعه در سرزمین الله‌اکبر اتفاق‌افتاده است. که هر روز شاهد چنین شور و عشق می‌باشیم.

ای ملت! بدانید امروز مسئولیت شما بزرگ و بارتان سنگین است و باید رسالتتان را که پاسداری از خون شهیدان است انجام دهید.

تنها با اطاعت از روحانیت متعهد و مسئول که در رأس آن "ولایت‌فقیه" است و امروزه سمبل آن امام بزرگوار است قادرید این راه را ادامه دهید.

امروز در هیچ کجای دنیا چنین حکومتی با این عظمت و حِشمت وجود ندارد که در رأس آن مرجعی بزرگ باشد.

در راه خدا حرکت کردن سختی و رنج دارد. مانع زیاد است. با صبر و استقامت راه انبیا را ادامه دهید. که امروز جوانان ما با ریختن خونشان موانع راه را برداشته و برمی‌دارند و ما فردای قیامت در پیشگاه خدای تبارک و تعالی عذری نداریم. اسلام منهای روحانیت اسلام نیست. و این سد دشمن‌شکن را نگذارید بشکند و این حربه ی عظیم را از شما و ملتتان نگیرد و در نتیجه اسلام وارونه را به مردم عرضه کنند. بدون روحانیت کاری از پیش نمی‌رود.

من به جبهه آمدم تا شاید گذشته‌ها را جبران کنم و خون آلودم را در راه خدا و به وسیله خون پاک شهدا تطهیر نمایم. اگر در این مسیر کشته شدم شما مقاوم و استوار راهم را ادامه دهید.

دعا کنید خدا مرا جزء شهدا قرار دهد. از قربانی دادن در راه خدا نترسيد. خواهران در تربیت فرزندانتان بکوشید و حجاب را رعایت کنند و زهرا گونه زندگی کنید. شوهرانتان را به خدا وادارید.

مصطفی ردانی پور

۱۳۵۹/۰۶/۲۸

سنگ یادبود شهید جاویدالاثر حجت الاسلام مصطفی ردانی پور

مزار-یادبود-شهید-مصطفی-ردانی-پور

صوت دلنشین، صحبت کوتاه شهید ردانی پور

https://www.shohadabook.ir/wp-content/uploads/2018/12/shahid-radanipoor.mp4

مادر گرانقدر شهیدان ردانی پور

مادر-شهیدان-مصطفی-و-رسول-ردانی-پور
افزودن به علاقه مندی
افزودن به سبد خرید
-20%تمام شد
برای خدا خالص بود
بستن

برای خدا مخلص بود

۲۰,۰۰۰ تومان ۱۶,۰۰۰ تومان

برای خدا مخلص بود --- خاطراتی از شهید محمد ابراهیم همت

مشخصات شهید محمد ابراهیم همت

*نام و نام خانوادگی : محمد ابراهیم همت

*نام پدر : علی اکبر

*محل تولد : شهرضا

*تاریخ ولادت : ۱۳۳۴/۱/۱۳

*تاریخ شهادت : ۱۳۶۲/۱۲/۲۲

*محل شهادت :  جزیره مجنون 

*نحوه شهادت :  عملیات خیبر

*مدت عمر : ۲۸ سـال

*محل مزار : شهرضا اصفهان

قـطعـه - ردیـف - شـماره : ۲۴- ۷۷- ۷۷

*کتاب مربوط به این شهید: ماه همراه بچه هاست

ماه همراه بچه هاست --- سرگذشت نامه سردار شهید محمد ابراهیم همت

   

وصیتنامه شهید محمد ابراهیم همت

به تاریخ 19 دی 1359 ساعت ۱۰:۱۰ شب چند سطری وصیت‌نامه می‌نویسم: هر شب ستاره‌ای را به زمین می‌کشند و باز این آسمان غم‌زده غرق ستاره است، مادر جان می‌دانی تو را بسیار دوست دارم و می‌دانی که فرزندت چقدر عاشق شهادت و عشق به شهیدان داشت.

مادر، جهل حاکم بر یک جامعه انسان‌ها را به تباهی می‌کشد و حکومت‌های طاغوت مکمل‌های این جهل‌اند و شاید قرن‌ها طول بکشد که انسانی از سلاله پاکان زائیده شود و بتواند رهبری یک جامعه سر در گم و سر در لاک خود فرو برده را در دست گیرد و امام تبلور ادامه‌دهندگان راه امامت و شهامت و شهادت است.

مادرجان، به خاطر داری که من برای یک اطلاعیه امام حاضر بودم بمیرم؟ کلام او الهام‌بخش روح پرفتوح اسلام در سینه و وجود گندیده من بوده و هست. اگر من افتخار شهادت داشتم از امام بخواهید برایم دعا کنند، تا شاید خدا من روسیاه را در درگاه با عظمتش به عنوان یک شهید بپذیرد.

مادر جان من متنفر بودم و هستم از انسان‌های سازشکار و بی‌تفاوت و متاسفانه جوانانی که شناخت کافی از اسلام ندارند و نمی‌دانند برای چه زندگی می‌کنند و چه هدفی دارند و اصلا چه می‌گویند بسیارند.‌ ای کاش به خود می‌آمدند. از طرف من به جوانان بگوئید چشم شهیدان و تبلور خونشان به شما دوخته است. بپاخیزید و اسلام را و خود را دریابید. نظیر انقلاب اسلامی ما در هیچ کجا پیدا نمی‌شود. نه شرقی – نه غربی؛ اسلامی که: اسلامی…‌ ای کاش ملت‌های تحت فشار مثلث زور و زر و تزویر به خود می‌آمدند و آن‌ها نیز پوزه استکبار را بر خاک می‌مالیدند.

مادر جان، جامعه ما انقلاب کرده و چندین سال طول می‌کشد تا بتواند کم کم صفات و اخلاق طاغوت را از مغز انسان‌ها بیرون ببرد، ولی روشنفکران ما به این انقلاب بسیار لطمه زدند، زیرا نه آن را می‌شناختند و نه باریش زحمت و رنجی متحمل شده اند از هر طرف به این نو نهال آزاده ضربه زدند، ولی خداوند، مقتدر است اگر هدایت نشدند مسلما مجازات خواهند شد.

پدر و مادر؛ من زندگی را دوست‌دارم، ولی نه آنقدر که آلوده‌‌اش شوم و خویشتن را گم و فراموش کنم علی‌وار زیستن و علی‌وار شهید شدن، حسین‌وار زیستن و حسین‌وار شهید شدن را دوست می‌دارم شهادت در قاموس اسلام کاری‌ترین ضربات را بر پیکر ظلم، جور، شرک و الحاد می‌زند و خواهد زد. ببین ما به چه روزی افتاده‌ایم و استعمار چقدر جامعه ما را به لجنزار کشیده است، ولی چاره‌ای نیست این‌ها سد راه انقلاب اسلامیند؛ پس سد راه اسلام باید برداشته شودند تا راه تکامل طی شود.

مادر جان به خدا قسم اگر گریه کنی و به خاطر من گریه کنی اصلا از تو راضی نخواهم بود. زینب وار زندگی کن و مرا نیز به خدا بسپار

(اللهم ارزقنی توفیق الشهاده فی سبیلک)

و السلام.

محمد ابراهیم همت

آخرین نامه شهید محمد ابراهیم همت قبل از عملیات والفجر 4 به همسرش

 سلام بر همسر مؤمن و مهربان و خوبم . گرچه بی تو ماندن در خانه برایم بسیار سخت بود ، ولیکن یک شب را تنهایی در این جا به سر آوردم . مدام تو را این جا می دیدم . خداوند نگهدار تو باشد و نگهدار مهدی ، که بعد از خدا و امام ، همه چیز من هستید . ان شاءالله که سالم می رسید . کمی میوه گرفتم ، نوش جان کنید . تو را به خدا به خودتان برسید . خصوصا آن کوچولوی خوابیده در شکم ، که مدام گرسنه است . از همه ی شما التماس دعا دارم . ان شاءالله به زودی ، به خانه ی امیدم می آیم.

حاج همت ۶۲/۷/۱۲

دست نوشته شهید محمد ابراهیم همت

دست-نوشته-شهید-همت

مزار شهید محمد ابراهیم همت

مزار-شهید-همت مزار-شهید-همت
افزودن به علاقه مندی
اطلاعات بیشتر
-20%
دلم تنگه براتون
بستن

دلم تنگه براتون

۱۴,۰۰۰ تومان ۱۱,۲۰۰ تومان
دلم تنگ براتون
افزودن به علاقه مندی
افزودن به سبد خرید
بهترین قیمت

بهترین قیمت

بالاترین کیفیت

بالاترین کیفیت

پرداخت امن

پرداخت امن

پشتیبانی سریع

پشتیبانی سریع

تحویل اکسپرس

تحویل اکسپرس

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید:

فیس بوک توییتر اینستاگرام یوتیوب پینترست

همراه با ما

اتاق خبر سایت ما

فروش در سایت ما

فرصت‌های شغلی

تماس با سایت ما

درباره سایت ما

خدمات مشتریان

پاسخ به پرسش‌های متداول

رویه‌های بازگرداندن کالا

شرایط استفاده

حریم خصوصی

گزارش باگ

راهنمای خرید از سایت ما

نحوه ثبت سفارش

رویه ارسال سفارش

شیوه‌های پرداخت

هفت روز هفته ، ۲۴ ساعت شبانه‌روز پاسخگو هستیم    شماره تماس :  09354642245       آدرس ایمیل :   info@shohadabook.ir

بسم رب الشهداء و الصديقين

و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل االله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون

فروشگاه اینترنتی کتاب شهدا بحمدلله و ان شاءالله در راه پاسداری خون شهیدان از اولین آن حضرت هابیل علیه السلام ، خون پاک ارباب بی کفنمان حسین بن علی علیه السلام و تک تک انسان های پاکی که در راه امام زمانشان حضرت مهدی عجل لله تعالی فرجه الشریف  علیه اسلام به شهادت رسیدند ایجاد گردید. فروشگاه اینترنتی  کتاب شهدا با تقسیم بندی عناوین کتاب شهدا ، از قبیل شهدا تاریخ ، شهدا انقلاب ، شهدا دفاع مقدس ، شهدا مدافع حرم ، شهدا گمنام ، شهدا ترور ، شهدا ماموریت ، شهدا زن ، شهدا آزاده ، شهدا جانباز ، شهدا امربه معروف تشکیل شده است که عاشقان کتب شهدا می توانند کتاب مورد نظر را از فروشگاه انتخاب ، مختصری از خاطرات ، عکسها ، فیلم و ... کتاب شهید مورد نظر مشاهده درصورت علاقه مندی درخواست خرید را انجام و بعد از پرداخت وجه به شکل اینترنتی و ثبت آدرس دقیق پستی ، کتاب را تحویل بگیرند. لازم بذکر است بعلت گستردگی کتب شهدا و حساسیت در ثبت خاطرات شهدا در اوایل کار از کتب کمتری بهره می بریم که ان شاءالله به دعای مادر شهدا ، زهرای بتول سلام الله علیها بر توانمان اضافه و کتب بیشتری را بارگزاری خواهیم نمود . لذا ثبت انتقادات و پیشنهادات در بهتر شدن  فروشگاه اینترنتی کتاب شهدا راه گشاه خواهد بود .  التماس دعا

استفاده از مطالب فروشگاه اینترنتی کتاب شهدا چون برای زنده نگه داشتن فرهنگ ایثار و شهادت می باشد ، کاملا" آزاد بوده و از نظر شرعی مشکلی ندارد . التماس دعا

فروشگاه
علاقه مندی
0 آیتم سبد خرید
حساب کاربری
خانه
  • منو
  • دسته بندی ها
  • کتب شهدا دفاع مقدس
  • کتب تقریظ شده توسط مقام معظم رهبری
  • کتب سردار شهید حاج قاسم سلیمانی
  • کتاب شهدا مخصوص کودکان و نوجوانان
  • کتب خاطرات رزمندگان اسلام
  • یادگاری از شهدا
  • خانه
  • فروشگاه
    • فروشگاه
    • سبد خرید
    • تسویه حساب
    • حساب کاربری
  • درباره ما
  • تماس با ما

سبد خرید

بستن
بازگشت به بالا