امام خامنه ای: زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست

* بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ *

فیس بوک توییتر پینترست لینکدین تلگرام
امام خامنه ای: شهادت مرگ تاجرانه است
فروشگاه اینترنتی کتاب شهدا
ورود / عضویت

ورودایجاد یک حساب کاربری

رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
لیست علاقه مندی ها
0 آیتم / ۰ تومان
منو
فروشگاه اینترنتی کتاب شهدا
0 آیتم / ۰ تومان
دسته بندی محصولات
  • کتب شهدا دفاع مقدس

    همه کتب شهدا ....

    کتب شهدا گمنام

    ابراهیم هادی 1

    ابراهیم هادی 2

    شاهرخ

    خدای خوب ابراهیم

    مهمان خدا

    راز کانال کمیل

    کتب شهدا ترور

    او یک ملت بود

    تا کوچه های آسمان

    آقا مجتبی

    از برف تا برف

    سردار دلها

    در کمین گلسرخ

    حاج قاسم 1

    مرد

    متولد ماه مارس 

    کتب شهدا  مدافع حرم

    ملاقات در ملکوت

    حجت خدا

    قصه دلبری

    یادت باشد

    پسرک فلافل فروش

    در مکتب مصطفی

    فاطمیون

    برای زِین أب

    مجید بربری

    کتب شهدا انقلاب

    طیب

    سفیر بیداری

    حبیب خدا

    کتب شهدا دفاع مقدس

    بر فراز آسمان

    عارفانه

    بیا مشهد

    نخل سوخته

    علی بی خیال

    مسافر کربلا

  • کتب تقریظ شده توسط مقام معظم رهبری
  • کتب سردار شهید حاج قاسم سلیمانی
  • کتاب شهدا مخصوص کودکان و نوجوانان
  • کتب خاطرات رزمندگان اسلام
  • یادگاری از شهدا
  • خانه
  • فروشگاه
    • فروشگاه
    • سبد خرید
    • تسویه حساب
    • حساب کاربری
  • درباره ما
  • تماس با ما
خانهخاطرات رزمندگان اسلام فرنگیس
محصول قبلی
خاطرات سردار جانباز شهید میرزا محمد سلگی
آب هرگز نمی میرد ۳۵,۰۰۰ تومان ۲۸,۰۰۰ تومان
بازگشت به محصولات
محصول بعدی
شهید محمد حسین محمد خانی
عمار حلب ۶۰,۰۰۰ تومان ۴۸,۰۰۰ تومان
-20%
فرنگیس
برای بزرگنمایی کلیک کنید

فرنگیس

۴۰,۰۰۰ تومان ۳۲,۰۰۰ تومان

فرنگیس — خاطرات فرنگیس حیدرپور

فرنگیس حیدرپور متولد سال 41 از یکی از روستاهای گیلانغربی است که در جریان جنگ تحمیلی با رشادت و شجاعت خود حماسه ای را آفرید که بر اثر آن به شیرزن ایران شهرت یافت.

در قسمتی از این کتاب می خوانیم:

با پدرم و همان دو تا فامیل ها راه افتادیم . آنها با خودشان تفنگ داشتند . چند بار برگشتم و از پشت سر ، مادرم را نگاه کردم . زنها دوره اش کرده بودند . او همچنان گریه و زاری می کرد . دلم برایش می سوخت . اصلا به فکر خودم نبودم . هم دلم میخواست پدرم راضی باشد ، هم مادرم ، اراده ای نداشتم اصلا هیچ چیز دست من نبود. این بزرگ ترها بودند برایم تصمیم می گرفتند ، فقط می دانستم باید حرف آنها را گوش کنم.

پدرم دستم را گرفت و گفت . « پشت سر را نگاه نکن ، می خواهم تو را به خانقین ببرم . آنجا قرار است عروس شوی ، آنجا خوشبخت می شوی دیگر مجبور نیستی این قدر کار کنی ، باید قوی باشی ، روله » با غم و غصه ، سرم را پایین انداختم . دلم می‌خواست به پدرم بگویم مرا نبرد ، دلم نیامد . برای اینکه خیالش راحت شود ، گفتم : « غصه نخور کاکه برویم .

تا نزدیکی کوه چغالوند ، هنوز فکر می کردم صدای مادرم را می شنوم که ناله می کند . شاید هم صدای باد بود که توی کوه می پیچید . در آن لحظات ، هر صدایی را مثل صدای مادرم می شنیدم . دلم می خواست دست پدرم را ول کنم و بدو بدو تا روستا برگردم . می دانستم اگر برگردم ، دلش می شکند . برای همین هم سرم را انداختم پایین و بعد سعی کردم خودم را به علف هایی که روی زمین بودند و درختان بلوط سرگرم کنم تا پدرم متوجه اشک هایم نشود بهار بود و کوه و دشت ، پر بود از گل های قشنگ ؛ گل های ریز و درشت و رنگارنگ . خم شدم و از گلهای ریز ، دسته ای چیدم و بو کردم .

دلم گرفت . اگر توی خانه خودمان بودم ، با بچه ها می رفتیم کنگر می کندیم . پدرم و دو مرد که همراهمان بودند ، با هم حرف می زدند ، گاهی از پدرم جلو می افتادم و گاهی آنقدر از آنها دور می شدم که پدرم برمی گشت و بلند می گفت : « فرنگیس ، براگم ، جا ماندی ، زود باش بیا از سمت چغالوند می رفتیم ، راه طولانی بود . صبح حرکت کردیم و دو شبانه روز باید می‌رفتیم تا به مقصد برسیم ، توی راه ، گاهی پدرم را میریدم که گریه می‌کند اما اشکهایش را از من مخفی می کرد . من هم گریه میکردم اما دلم نمیخواست پدرم اشک هایم را ببیند . خارها به پایین لباسم گیر میکردند و به لباسم می چسبیدند .

پیش خودم می گفتم این خارها انگار دارند مرا می گیرند تا نروم ! نزدیک ظهر اولین روز ، پدرم گفت همین جا استراحت کنیم کتری را از آب چشمه ای توی کوه پر کردند و پدرم آتش روشن کرد . من هم کمک کردم . کتری را روی آتش گذاشتم و وقتی آب جوش آمد ، چای درست کردم . پدرم توی استکانهای چای قند ریخت و چای هامان را به هم زدیم . وقتی داشتم با تکه ترکه ای چایم را به هم می زدم . به فکر فرو رفتم یک دفعه صدای پدرم را شنیدم که گفت : « فرنگیس ، براگم زود باش .»

موجود در انبار

افزودن به علاقه مندی ها loading
اضافه شد! مشاهده لیست علاقه مندی ها
محصول از قبل به علاقه مندی ها اضافه شده! مشاهده لیست علاقه مندی ها
افزودن به علاقه مندی
شناسه محصول: KSKR10018 دسته: خاطرات رزمندگان اسلام, کتب تقریظ شده توسط مقام معظم رهبری برچسب: خاطرات فرنگیس حیدرپور, سرباز عراقی, شیرزن گیلان غرب, فرنگیس
  • توضیحات
  • توضیحات تکمیلی
  • نظرات (0)
  • ارسال و حمل و نقل
توضیحات

فرنگیس — خاطرات فرنگیس حیدرپور

فرنگیس

فرنگیس-3

یک روز نگاه کردم و دیدم قطره ای نفت نداریم. سوز سردی می آمد . توی کوه ، سرما تن را می سوزاند . با خودم فکر کردم چه کار کنم ، نمی خواستم از کسی هم نفت قرض بگیرم . نفت برای همه مهم بود و در آن سرما حکم کیمیا را داشت . رفتم سمت کوه ، پارچه ای دور دستم پیچیدم و بنا کردم به کندن چیلی . صبح بود و هوا سرد . علیمردان را فرستادم تا منقلی از روستای نزدیک بخرد ، تا برگشت ، چیلی ها را دسته کردم . چوب ها را آتش زدم و زغال که شدند ، آنها را ریختم توی منقل و بردم توی چادر گذاشتم .

فرنگیس

چادر گرم گرم شد . کمی که چادر دم گرفت.، علیمردان گفت : « حالا چه کار کنیم ؟ گاز زغال ، ما را می گیرد.» خندیدم و گفتم : « برای آن هم فکری دارم.! » کمی نمک روی آتش ریختم تا گاز ما را نگیرد . علیمردان که این وضع محقرانه آزارش می داد.، با ناراحتی و خجالت گفت : « فرنگیس ، ببخش.!

فرنگیس

بلند شدم و گفتم : « این چه حرفی است که می زنی.؟ اینجا که خانه خودمان نیست . باید خودمان چاره کنیم . ما آواره ایم » خیلی تلخ بود.، اما باید تحمل می کردیم . رفتم بیرون و جلوی در چادر نشستم . توی سرما ، دست هایم را بغل کردم.و به رود دولابی که تا ته دره می رفت ، نگاه کردم . بارها از دولابی رد شده بودم.، اما فکر نمی کردم یک روز دولایی خانه ام شود . رودخانه از بالا مثل ماری بود که می خزید.و میرفت همان هم برای مردم نعمت بود هم از آبش می خوردیم.، هم وسایلمان را توی آب می شستم و هم در آن حمام میکردیم.این طرف و آن طرف رودخانه ، کوه و تپه بود .

فرنگیس

همه جا پر بود از چادر آواره ها . مردم از صبح تا شب کنار هم می نشستند.و حرف می زدند و رفت و آمد ماشین ها را تماشا می کردند . هر وقت رفت آمدها بیشتر می شد. ، می دانستیم که نیروهای خودی دارند حمله می کنند.و ما از روی همان کوه ها برایشان دعا می کردیم.، بیشتر وقت ها به فکر خانواده ام بودم که رفته بودند.به روستایی نزدیک ماهیدشت . دلم برایشان تنگ شده بود و خبری از آنها نداشتم . دائم فکر می کردم جمعه و لیلا و ستار و جبار و سیما چه می کنند.؟ آن دو برادرم رحیم و ابراهیم که در جبهه بودند ، چه می کردند ؟ از همه شان بی خبر بودم .

فرنگیس

فرنگیس-1

چشم هایم را بستم و هزار حرفی را که تکرار کرده بودم.زیر لب با خودم گفتم. ماشین بزرگ سیاه رنگی ایستاد . گروهی از مردها به سمت ماشین رفتند . از جایمان بلند شدیم . خوب که نگاه کردم دیدم رهبرم می آید . زیر لب گفتم : « خوش هاتی » توی دلم صلوات فرستادم . قبل از اینکه به سمت ما بیاید بچه ها خوش آمد گفتند . پدرم ، علیمردان ، قهرمان ، جمعه ، دایی ام محمد خان ، پسر عمویم و همه شهیدها جلوی چشمم آمدند . می خواستم از طرف آنها سلام بگویم . انگار همه شان به من می گفتند : « فرنگیس تو به جایما حرف بزن ، تو به جای ما سلام کن . »

اول با خانواده های شهید کشوری.، شهید شیرودی و شهید پیچک صحبت کرد.و بعد همراه با سرداران به طرف من آمد .

فرنگیس

ـ سلام

– سلام رهبرم

ایشان چه کسی هستند ؟

سردار عظیمی گفت : « فرنگیس حیدرپور ! شیرزن گیلان غربی که با تبر یکی از عراقی ها را کشت.و سرباز عراقی دیگری را اسیر کرد . »

رهبر با حرف های سردار عظیمی تکرار کرد و گفت : « بله همان که سرباز عراقی را کشت و دیگری را اسیر کرد . احسنت . »

آب دهانم را قورت دادم و گفتم : « خوشحالم رهبرم که به گیلان غرب آمدی.، قدم روی چشم ما گذاشتی ، شهرمان را نور باران کردی . »

لبخند زد و گفت : « چطور این کار را انجام دادی.؟! وقتی سرباز عراقی را کشتی نترسیدی ؟ »

فرنگیس

فرنگیس

گفتم : « با تبر توی سرش زدم . نه نترسیدم . » خندید و گفت : « مرحبا ! احسنت ! زنده باشی . »

منتظر ماند تا اگر حرفی هست بگویم با خودم گفتم دردها و رنجهای من اگر چه زیاد هستند ، اما بگذار درد مردمم را بگویم .

گفتم: «رهبرم ! گیلان غرب از شما انتظار دارد که به آن بیشتر رسیدگی کنند . مردم محروم هستند و امکانات گیلان غرب هم خیلی کم است .»

بعد سهیلا جلو امد و سلام کرد سردار عظیمی گفت: «ایشان سهیلا دختر فرنگیس هستند.»

فرنگیس

سهیلا گفت : « آقا جان با قدمهای مبارکت گیلان غرب را نورباران کردی .»

با سهیلا هم با مهربانی حرف زد .

– احسنت احسنت های !

دو دقیقه ای با ما حرف زد . خیلی حرفها توی دلم ماند اما خوشحال بودم که خدا به من این فرصت را داده بود .

انگار بچه ای بودم که دلش می خواست همه عصیه هایش را به بزرگ ترش بگوید . انگار تمام تنم زخمی بود و حرفهای ایـان مرهمی و تسکینی بود بر دردهایم .

توضیحات تکمیلی
وزن0.375 kg
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “فرنگیس” لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

ارسال و حمل و نقل

محصولات مشابه

-20%
ماجرای خود نوشت احمد یوسف زاده
بستن

آن بیست و سه نفر

۶۰,۰۰۰ تومان ۴۸,۰۰۰ تومان

آن بیست و سه نفر --- خاطرات خودنوشت احمد یوسف زاده

یادداشت تجلیل رهبر فرزانه انقلاب از کتاب "آن بیست و سه نفر"

در روزهای پایانی ۹۳ و آغازین ۹۴ با شیرینی این نوشته شیوا و جذاب و هنرمندانه ، شیرین کام شدم و لحظه ها را با این مردان کم سال و پر همت گذراندم .

به این نویسنده خوش ذوق و به آن بیست و سه نفر و به دست قدرت و حکمتی که همه این زیبایی ها ، پرداخت سرپنجه معجزه گر اوست درود می فرستم و جبهه سپاس بر خاک می سایم.

یک بار دیگر کرمان را از دریچه این کتاب ، آن چنان که از دیر باز دیده و شناخته ام ، دیدم و منشور هفت رنگ زیبا و درخشان آن را تحسین کردم.

۹۴/۱/۵

دیدار گروه بیست و سه نفر با صدام حسین

آن-بیست-و-سه-نفر

«صدام برای خنداندن ما ، که از این دیدار اخمو و ناراضی بودیم ، دخترش را وادار به گفتن جوک کرد . اما دخترک سر باز زد و کودکانه گفت : « نُچ » این واکنش و نافرمانی دخترک ما را به خنده ای کمرنگ واداشت ، که البته عکاسان عراقی نهایت استفاده را از این لحظه کردند و شاید به این دلیل بود که فقط همین یک تصویر در همۀ مجلات و نشریات عراقی و بین المللی چاپ و منتشر شد.

روزنامه عراقی

آن-بیست-و-سه-نفر

عراقی ها برای پانسمان پای تیر خورده حمید پاچه شلوار او را بریده بودند . اما در شرح تصویر در روزنامه عراقی نوشته شده : « با این لباس های پاره پاره آنها را به کوره جنگ فرستاده اند . »

سردار شهید حاج قاسم سلیمانی در کنار آن بیست و سه نفر در صحنه فیلم برداری

آن-بیست-و-سه-نفر
افزودن به علاقه مندی
افزودن به سبد خرید
-20%تمام شد
حاجی بخشی
بستن

حاجی بخشی

۶,۰۰۰ تومان ۴,۸۰۰ تومان
حاجی بخشی --- خاطرات شفاهی حاج ذبیح الله بخشی
افزودن به علاقه مندی
اطلاعات بیشتر
-20%تمام شد
سیزده سال ها
بستن

سیزده ساله ها

۲۰,۰۰۰ تومان ۱۶,۰۰۰ تومان

سیزده سال ها --- خاطراتی از رزمندگان نوجوان

روزگاری این کره ی خاکی شاهد مردانی بود که از پس هزار و اندی سال دوباره متولد شده اند . مردانی که به حق ، یاران آخرالزمانی فاطمه علی بودند . شهادت آرزویی بود که همه ی مردان عاشق خدا را به امید وصال به جبهه ها کشاند . عشقی که هنوز نیز می توان در برخی از مردان جامانده از آن قافله مشاهده کرد . شهادت راهی است که تمام اهداف را می توان با آن دست یافتنی کرد . هدفی فراتر از آنچه این ذهن خاکی می پندارد . همان که حبیب بن مظاهرو قاسم و علی اکبر را در کنار هم و در پشت سر امامشان قرار داد.

همان اهداف مقدس که جوان و پیر و نوجوان را در کربلای ایران گرد هم آورد تا در زیر علم خمینی سینه سپر کرده ، برای امامشان جان خود را فدا نمایند . شاید بتوان برای جوان و پیر دلیلی را آورد و توجیه این هدف را برای او عقلایی دانست ولی آیا نوجوانی که هنوز خدا او را مکلف به تکلیف نکرده ، چه شده است که ناله جانکاهش در بارگاه الهی شنیده می شود ؟!

چه شده که نوجوان سیزده ساله ای که در کوچه پس کوچه های شهر ، به دنبال بازی است ؛ با صدای شیپور جنگ ، به میدان می رود و تفنگ به دست می گیرد و چنان هدفش را بیان می کند که تو گویی که نسل ها و قرن ها تجربه در پس این جسم کوچک نهفته.

روحی بزرگ در کالبدی کوچک

جنگ ما اثبات کرد که روح مردان این سرزمین چه وسعتی دارد . وسعتی به گستره ی تاریخ ...

سیزده ساله ها ؛ حکایتی است از نبرد و حماسه آفرینی نوجوانانی که هنوز طعم تکلیف را نچشیده بودند ولی به بهترین نحو ، تکلیف خود را ادا کردند و بلوغشان با رسیدن به شهادت بود ، بلوغ خونین ۰۰۰

سیزده ساله ها ؛ روایاتی است از حضور قاسم های خمینی کبیر ، بزرگ مردانی که به جایی رسیدند که رهبرشان آنان را رهبر نامید . .

افزودن به علاقه مندی
اطلاعات بیشتر
-20%
تا کربلا...
بستن

تا کربلا…

۱۷,۰۰۰ تومان ۱۳,۶۰۰ تومان
تا کربلا... : چهل روایت از دلدادگی شهدا به حضرت امام حسین علیه السلام و شهدای کربلا
افزودن به علاقه مندی
افزودن به سبد خرید
-20%تمام شد
عباس دست طلا
بستن

عباس دست طلا

۱۲,۰۰۰ تومان ۹,۶۰۰ تومان

عباس دست طلا --- داستانی از زندگی حاج عباس  علی باقری

عباس دست طلا

افزودن به علاقه مندی
اطلاعات بیشتر
-20%تمام شد
آسمان زیر خاک
بستن

آسمان زیر خاک

۵,۵۰۰ تومان ۴,۴۰۰ تومان
آسمان زیر خاک : خاطرات تفحص پیکر شهدا
افزودن به علاقه مندی
اطلاعات بیشتر
-20%
مادرانه
بستن

مادرانه

۹,۵۰۰ تومان ۷,۶۰۰ تومان

مادرانه --- زندگینامه و خاطرات فاطمه سادات موسوی رینه

مادر شهید جاویدالاثر جمال محمد شاهی

مشخصات شهید جمال محمد شاهی

*نام و نام خانوادگی: جمال محمد شاهی

*نام پدر : علی

*محل تولد : تهران

*تاریخ ولادت: ۱۳۴۰/۱۱/۰۲

*تاریخ شهادت : ۱۳۶۲/۰۸/۱۲

*محل شهادت: پنجوین

*نحوه شهادت: عملیات والفجر۴

*مدت عمر: ۲۲ سـال

*محل مزار : جاویدالاثر

*کتاب مربوط به این شهید: مادرانه

مادرانه --- زندگینامه و خاطرات فاطمه سادات موسوی رینه

مادر شهید جاویدالاثر جمال محمد شاهی

جواد برادر شهید جمال محمد شاهی می گفت : آخرین بار جمال را در اواخر مهرماه در اردوگاه فلاحه دیدم . من از ابتدای جنگ در جبهه ی غرب بودم اما در سال ۱۳۶۲ برای یک ماموریت راهی قلاجه داده شدم . خیلی دنبال جمال گشتم اما نتوانستم او را پیدا کنم لحضات غروب بود آماده شده تا با دوستام برگردم . در همان موقع دیدم یک نفر از دور می آید ، مطمئن بودم که جمال است جمال امد و همدیگر را در آغوش کشیدیم چقدر این پسر با حیا بود . جلوی من که برادر بزرگ ترش بودم خجالت می کشید که سرش را بالا بگیرد . به من گفت : این نامه برای شما و خانواده است بعد هم یک پاکت را به من داد . من مطمئن شدم که جمال دیگر برنمی گردد . برای همین او را در آغوش گرفتم و لحظاتی در این حالت بودیم . خلاصه روزها گذشت یک ماه بعد هم خبر مفقود شدن جمال به ما رسید اما در آن نامه که وصبت جمال به حساب می آمد نوشته شده بود :

وصیتنامه شهید جاویدالاثر جمال محمد شاهی

پدر و مادر عزیز ، امیدوارم مرا ببخشید ؛ چون من جز درد سر برای آمد شما نداشتم . می خواستم شما را در پیری باری کنم ما ... زمانی که از خدمت آمدم تا حالا که دوباره به جبهه می روم مثل دیوانه ها بودم باور کنید با آن سنگر و بیابان های خوزستان خو گرفته بودم . خیلی دعا کردم تا دوباره به جبهه بروم . شما هم بدانید که اجر عظیمی در پیشگاه خداوند دارید . شما را به خدا که اگر من شهید شدم خوشحال باشید و همگی لباس سفید بپوشید ، ناراحت نباشید که با این کار ، همه ی خانواده های شهدا و اسرا و مجروحان ناراحت می شوند . چرا باید انسان ناراحت باشد ؛ من را که به زور جبهه نبردند .با فکر و اندیشه ی خود به جبهه رفتم . شما چطور خوشحال می شوید که من ماشین بخرم ، یا ازدواج کنم . اینجا هم باید خوشحال باشید که من مثل دیگران به این اجر عظیم الهی دست یافتم . مادرم ، پدرم ، نه شما از امام حسین ( ع) بالاتريد و نه من از علی اکبر امام حسین ( ع) پس شما در دنیا و آخرت روسفید هستید که افتخار تشیع این است که در راه اسلام شهید داده ، اگر در جمهوری اسلامی من را به جرم منافق بودن یا ضد انقلاب بودن اعدام می کردند ، آن وقت چه می کردید ؟! ... دنیا محل استراحت نیست . محل کشت و زراعت است برای آخرت ، و چه زیبا فرمود رهبر عزیز که عزت و شرف ما در همین جنگ است ... از همه ی آنهایی که مرا می شناسند و یا دوستان می خواهم که مرا حلال کنند و به جای من راهم را دوست داشته همین باشند . والسلام او در قسمتهای دیگری از نامه اش می نویسد : سلام ای مادر چشم انتظارم فروزان اختر شبهای تارم خدمت مادر عزیزم ، پس از تقدیم سلام امیدوارم هیچ گونه کسالتی نداشته باشی ، از شما معذرت می خواهم که به حرفتان گوش ندادم و بار دیگر به جبهه رفتم ) باور بفرمایید هرگز به خاطر پیروی از هوای نفس نبوده . من همیشه به فکر شما بودم ، ولی این قدر دلم برای جبهه تنگ شده بود که دوست داشتم همیشه آنجا باشم ، اینجا واقعا جای با صفایی است . با همه ی سختیها خیلی جای معنوی و انسان سازی است . مادر عزیز ، تو را به خدا تو را به امام زمان ( عج ) تو را به جان هر که دوست داری ، تو را به جان جمال ، اگر من شهید شدم ، گریه نکن . به یاد امام حسین ( ع) و حضرت زهرا ( س) گریه کن . هیچ وقت ناراحت نباش . این را بدان که در دنیا و آخرت و نزد خداوند روسفید هستی این را بدان که خواه ناخواه تا چند سال دیگر همگی از دنیا می رویم ، پس چه بهتر که در راه خدا از دنیا برویم . از همین جا دست و پای تو را میبوسم . قرآن زیاد بخوانید . با هم یکی باشید . تا آن شالله فرج آقا امام زمان ( عج ) هم نزدیک شود.

والسلام

دست بوس همگی شما جمال

افزودن به علاقه مندی
افزودن به سبد خرید
-20%
امام خامنه ای
بستن

حضرت یار 1

۳۲,۰۰۰ تومان ۲۵,۶۰۰ تومان

حضرت یار 1  --- خاطرات خود گفته حضرت آیت الله سید علی خامنه ای

کتاب « حضرت یار ۱ » خاطرات استخراج شده از بیانات " حضرت آقا " در مقاطع و مناسبتهای مختلف ، از سال ۱۳۶۸ تا سال ۱۳۸۸ می باشد که بدون هیچ دخل و تصرف ذکر شده است . مبنای انتخاب مطالب کتاب ، صرفاً داشتن وجهه خاطره میباشد و هدف حضرت شان در بیان این مطالب ، درک بیشتر مخاطب در موضوع مدنظرشان بوده و داعیه خاطره گفتن را نداشته اند. ۸۴ صفحه از این کتاب ، مقاطع مختلف زندگی سیاسی ، نظامی و فرهنگی معظم له را به تصویر کشیده است و به زیبایی کتاب افزوده است.

افزودن به علاقه مندی
افزودن به سبد خرید
بهترین قیمت

بهترین قیمت

بالاترین کیفیت

بالاترین کیفیت

پرداخت امن

پرداخت امن

پشتیبانی سریع

پشتیبانی سریع

تحویل اکسپرس

تحویل اکسپرس

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید:

فیس بوک توییتر اینستاگرام یوتیوب پینترست

همراه با ما

اتاق خبر سایت ما

فروش در سایت ما

فرصت‌های شغلی

تماس با سایت ما

درباره سایت ما

خدمات مشتریان

پاسخ به پرسش‌های متداول

رویه‌های بازگرداندن کالا

شرایط استفاده

حریم خصوصی

گزارش باگ

راهنمای خرید از سایت ما

نحوه ثبت سفارش

رویه ارسال سفارش

شیوه‌های پرداخت

هفت روز هفته ، ۲۴ ساعت شبانه‌روز پاسخگو هستیم    شماره تماس :  09354642245       آدرس ایمیل :   info@shohadabook.ir

بسم رب الشهداء و الصديقين

و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل االله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون

فروشگاه اینترنتی کتاب شهدا بحمدلله و ان شاءالله در راه پاسداری خون شهیدان از اولین آن حضرت هابیل علیه السلام ، خون پاک ارباب بی کفنمان حسین بن علی علیه السلام و تک تک انسان های پاکی که در راه امام زمانشان حضرت مهدی عجل لله تعالی فرجه الشریف  علیه اسلام به شهادت رسیدند ایجاد گردید. فروشگاه اینترنتی  کتاب شهدا با تقسیم بندی عناوین کتاب شهدا ، از قبیل شهدا تاریخ ، شهدا انقلاب ، شهدا دفاع مقدس ، شهدا مدافع حرم ، شهدا گمنام ، شهدا ترور ، شهدا ماموریت ، شهدا زن ، شهدا آزاده ، شهدا جانباز ، شهدا امربه معروف تشکیل شده است که عاشقان کتب شهدا می توانند کتاب مورد نظر را از فروشگاه انتخاب ، مختصری از خاطرات ، عکسها ، فیلم و ... کتاب شهید مورد نظر مشاهده درصورت علاقه مندی درخواست خرید را انجام و بعد از پرداخت وجه به شکل اینترنتی و ثبت آدرس دقیق پستی ، کتاب را تحویل بگیرند. لازم بذکر است بعلت گستردگی کتب شهدا و حساسیت در ثبت خاطرات شهدا در اوایل کار از کتب کمتری بهره می بریم که ان شاءالله به دعای مادر شهدا ، زهرای بتول سلام الله علیها بر توانمان اضافه و کتب بیشتری را بارگزاری خواهیم نمود . لذا ثبت انتقادات و پیشنهادات در بهتر شدن  فروشگاه اینترنتی کتاب شهدا راه گشاه خواهد بود .  التماس دعا

استفاده از مطالب فروشگاه اینترنتی کتاب شهدا چون برای زنده نگه داشتن فرهنگ ایثار و شهادت می باشد ، کاملا" آزاد بوده و از نظر شرعی مشکلی ندارد . التماس دعا

فروشگاه
علاقه مندی
0 آیتم سبد خرید
حساب کاربری
خانه
  • منو
  • دسته بندی ها
  • کتب شهدا دفاع مقدس
  • کتب تقریظ شده توسط مقام معظم رهبری
  • کتب سردار شهید حاج قاسم سلیمانی
  • کتاب شهدا مخصوص کودکان و نوجوانان
  • کتب خاطرات رزمندگان اسلام
  • یادگاری از شهدا
  • خانه
  • فروشگاه
    • فروشگاه
    • سبد خرید
    • تسویه حساب
    • حساب کاربری
  • درباره ما
  • تماس با ما

سبد خرید

بستن
بازگشت به بالا