قاسم حاج قاسم — زندگینامه داستانی شهید مدافع حرم وحید زمانی نیا
قاسم حاج قاسم
رضا خرمی یکی از محافظان حاج قاسم بود . به دلیل اینکه موتورسواری اش خیلی خوب بود.، معروف بود به رضا موتوری . حاج قاسم هر کاری داشت که باید با موتور می رفت همیشه به او می گفت . بسیار زُبده و بامهارت بود . حاجی همیشه در منطقه ترک موتور او می نشست . رضا برای دوستانش تعریف می کرد.که « بعضی وقت ها اون قدر با حاجی جلو می رفتیم.که تیرهایی که از کنارمون رد می شدن رو کاملا حس می کردم . رفتنی اصلا برام مهم نبود . چون می گفتم من جلوی حاجی هستم.اگر تیراندازی کنن می خوره به من نه حاجی.، اما امان از زمانی که می خواستیم برگردیم . تو راه هرچی دعا و قرآن بلد بودم.، می خوندم که یه وقت خدایی نکرده تیر به حاجی نخوره . »
همه اطرافیان هم او را شناخته بودند . میدانستند بسیار آدم تیز و زرنگی است و نمی توانند زیر زیرکی کاری کنند ؛ چون او سریع متوجه می شد . این موضوع کار محافظان را سخت و سخت تر می کرد . اگر می گفت من نباید محافظ را ببینم.
وحید زمانی نیا
می باید آن قـدر محافظانش زبده و حرفه ای می بودند.که دستور ایشان را با مهارت خاصی انجام دهند.، آن هم با ساده ترین امکانات . شاید کسی باورش نمیشد که محافظان حاج قاسم.با ماشین هایی مثل تیبا و پرایدیا ال ۹۰ ماشین او را اسکورت کنند . ماشینی که خودش سوار میشد هم سمند بود . این هم جزو شرطهای او برای پذیرش محافظ بود.که از ماشین مدل بالا استفاده نکنند.
وحید زمانی نیا
وحید وقتی حکم حفاظت از حاج قاسم را گرفت که همه اینها را می دانست . شخصیت حاجی آن قدر برایش جذاب بود.که با وجود همه سختی هایی که داشت.باز هم می خواست این کار را بپذیرد . تنها مشکل ، مأموریتهای سوریه اش بود . دلش نمی خواست از رفقای شهیدش جا بماند . یاد رضا خرمی افتاد . رضا هم محافظ حاج قاسم بود . خیلی تقلا می کرد که به مأموریت برود.، اما حاجی اجازه نمی داد . از رضا اصرار بود و از حاجی انکار . آن قدر اصرار کرد که حاجی رضایت خانوم رضا را شرط کرد . گفت : « برو رضایت خانمت روبگیر . ایشون اجازه بده منم راضی ام که بری . »
وحید زمانی نیا
سرتیم حفاظت که با خانم رضا تماس گرفت و رضایتش را شنید.، رضا ساک سفرش را بست و راهی شد . چند روزی بیشتر از مأموریتش نگذشته بود.که با انفجار ماشین انتحاری داعشی ها به شهادت رسید . وحید با یادآوری رضا با خودش گفت.: « حتماً منم راهی پیدا می کنم که خودم رو به شهدا برسونم . » از دفتر حفاظت که زد بیرون بـا محمد تماس گرفت . می خواست ماجرای حکم و انتقالی اش به بخش آن ها را بگوید.و با او که چند سالی می شد محافظ حاج قاسم بود ، مشورت کند .
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.