امام خامنه ای: زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست

* بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ *

فیس بوک توییتر پینترست لینکدین تلگرام
امام خامنه ای: شهادت مرگ تاجرانه است
فروشگاه اینترنتی کتاب شهدا
ورود / عضویت

ورودایجاد یک حساب کاربری

رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
لیست علاقه مندی ها
0 آیتم / ۰ تومان
منو
فروشگاه اینترنتی کتاب شهدا
0 آیتم / ۰ تومان
دسته بندی محصولات
  • کتب شهدا دفاع مقدس

    همه کتب شهدا ....

    کتب شهدا گمنام

    ابراهیم هادی 1

    ابراهیم هادی 2

    شاهرخ

    خدای خوب ابراهیم

    مهمان خدا

    راز کانال کمیل

    کتب شهدا ترور

    او یک ملت بود

    تا کوچه های آسمان

    آقا مجتبی

    از برف تا برف

    سردار دلها

    در کمین گلسرخ

    حاج قاسم 1

    مرد

    متولد ماه مارس 

    کتب شهدا  مدافع حرم

    ملاقات در ملکوت

    حجت خدا

    قصه دلبری

    یادت باشد

    پسرک فلافل فروش

    در مکتب مصطفی

    فاطمیون

    برای زِین أب

    مجید بربری

    کتب شهدا انقلاب

    طیب

    سفیر بیداری

    حبیب خدا

    کتب شهدا دفاع مقدس

    بر فراز آسمان

    عارفانه

    بیا مشهد

    نخل سوخته

    علی بی خیال

    مسافر کربلا

  • کتب تقریظ شده توسط مقام معظم رهبری
  • کتب سردار شهید حاج قاسم سلیمانی
  • کتاب شهدا مخصوص کودکان و نوجوانان
  • کتب خاطرات رزمندگان اسلام
  • یادگاری از شهدا
  • خانه
  • فروشگاه
    • فروشگاه
    • سبد خرید
    • تسویه حساب
    • حساب کاربری
  • درباره ما
  • تماس با ما
خانهشهدا دفاع مقدسخیبر مسافر کربلا
محصول قبلی
فانوس حرم
فانوس حرم ۹,۵۰۰ تومان ۷,۶۰۰ تومان
بازگشت به محصولات
محصول بعدی
شیدای شهادت
شیدای شهادت ۹,۵۰۰ تومان ۷,۶۰۰ تومان
-20%تمام شدداغ
مسافر کربلا
مسافر کربلا
مسافر کربلا
برای بزرگنمایی کلیک کنید

مسافر کربلا

۱۲,۰۰۰ تومان ۹,۶۰۰ تومان

مسافر کربلا — زندگینامه و خاطرات شهید علیرضا کریمی

مشخصات شهید علیرضا کریمی

*نام و نام خانوادگی: علیرضا کریمی

*نام پدر : باقر

*محل تولد : محله سیجان اصفهان

*تاریخ ولادت: ۱۳۴۵/۰۶/۲۲

*تاریخ شهادت : ۱۳۶۲/۰۱/۲۲ 

*محل شهادت: فکه، جاده شنی

*نحوه شهادت: رد شدن تانک بعثی از روی پیکر مجروح

*مدت عمر:  ۱7 سال

*محل مزار : گلزار شهدای اصفهان

*کتاب مربوط به این شهید:  مسافر کربلا

مسافر کربلا — زندگینامه و خاطرات شهید علیرضا کریمی

در ابتدای کتاب “مسافر کربلا” زندگینامه شهید بزرگوار علیرضا کریمی رامی خوانیم:

بیست و دوم شهریور سال ۱۳۴۵ بود . مقارن با ایام ماه مبارک رمضان . در محله سیچان اصفهان به دنیا آمد . پزشکان گفته بودند که به خاطر بیماری شدید این مادر ، بعید است بچه زنده بماند . اما خدا خواست که او بماند . چهار سال از عمرش گذشت . این پسر به قدری مریض و ضعیف است که تا کنون بجز شیر و دارو چیز دیگری نخورد . وقتی هم پزشک او را معالجه کرد گفت : به خاطر مصرف زیاد دارو ، کبد بچه از بین رفته و امیدی به زنده ماندنش نیست . روز بعد سیدی سبز پوش به مغازه پدر مراجعه کرد . بی مقدمه گفت : مش باقر ؛ کار خوبی کردی که علیرضا را نذر آقا ابا الفضل ابر کردی !! همین امروز سفره ابا الفضل عل را پهن کن و به مردم غذا بده.
سه مجلس روضه هم برای حضرت در حرمش نذر کرده ای که من انجام می دهم . بعد هم اسکناسی را به پدر شهید میدهد برای برکت کاسبی ! آن روز ، بچه (علیرضا) به طرز معجزه آسائی شفا می یابد . هر روز هم بزرگتر می شود و قوی تر ، تا اینکه سال ها بعد قهرمان ورزشهای رزمی می شود! علیرضا به نماز اول وقت و جماعت بسیار اهمیت میداد . حتی در دوران دبستان ، صبح ها با مادر به مسجد می رفت . در ایام پیروزی انقلاب ، با اینکه سن کمی داشت اما حماسه ها آفرید . سال اول جنگ ، دوم راهنمائی بود . همان سال فعالیت فرهنگی را در مسجد محل آغاز کرد . برگزاری اردو برای بچه های دبستانی ، تبلیغات ، کلاسهای قرآن و احکام و مثل خیلی از نوجوانان آن دوران ، تاریخ تولد شناسنامه اش را تغییر داد تا توانست به جبهه اعزام شود . همرزمانش حماسه او را در تپه های صلوات آباد کردستان به یاد دارند . در عملیات محرم در حالی که شجاعانه در مقابل پاتک دشمن مقاومت می کرد از ناحیه سر و دست و پا مورد اصابت ترکش خمپاره قرار گرفت . وقتی برای آخرین بار راهی جبهه میشد ، در پاسخ مادرش که پرسید : کی بر می گردی ؟ جواب داد : هر وقت که راه کربلا باز شد !

در فروردین ماه سال ۱۳۶۲ برای شرکت در عملیات والفجر یک ، راهی فکه شد . علی ، آنقدر شجاعت و مدیریت داشت که مسئول یکی از دسته های گروهان اباالفضل(ع) شد. در جریان حمله نیروهای اسلام ، مورد اصابت گلوله تیربار دشمن قرار گرفت و هر دو پایش را تقدیم نمود ، اما شجاعانه مقاومت کرد و سرانجام مظلومانه به شهادت رسید . شانزده سالش تمام شده بود که پر کشید . پیکر مطهرش هم شانزده سال بعد برگشت . درست همان روزی که اولین کاروان به صورت رسمی عازم کربلا میشد !!

بود به خواب مسئول گروه تفحص و پیکرش کجاست ؟ این را هم گفت که ؛ موقعش شده من برگردم !! وحرفهای بر آمده گفته بود که دیگر . نذر آقا ابالفضل (ع) شده بود . ارادت عجیبی هم به آقا داشت . نمیدانم چه شد و چه کسی هماهنگ کرد . اما علیرضا روز تاسوعا با فریاد یا ابالفضل (ع) تا گلزار شهدای اصفهان تشییع شد و کنار دوستانش آرام گرفت.

وصیت نامه شهید علیرضا کریمی سه ماه قبل از شهادت

«هرگز آنان که در راه خدا کشته می شوند مرده نپندارید ، بلکه انسان زنده اند و نزد پروردگار خویش روزی می خورند . » (سوره آل عمران آیه ۱۶۹) به نام خدا و با سلام بر حضرت مهدی ( عج ) و نائب بر حقش امام خمینی و تمامی کسانی که در راه اسلام خدمت می کنند . شکر خدا را می نمایم که قدری مهلتم داد تا اسلام واقعی را بشناسم و در تاریکی جهل از دنیا نروم . انقلاب اسلامی باعث شد که سر از گریبان خود بیرون آوریم و دور و بر خود را بنگریم و به زندگی از دید دیگری نگاه کنیم آری امام کاری بس عظیم کرد . باعث شد دنیا از خواب بیدار شود و انسانیت را دوباره یادآوری نمود .

من خوشحالم که جانم را نثار اسلام و مکتب رسول الله ( اله و على ال می کنم و افتخار می کنم که مرام و مکتب من اسلام است اسلام به من فهماند که چگونه بیندیش و چگونه راه را انتخاب کن ، من با قلبی روشن خون خود را برای اسلام می ریزم و پیام می رسانم که با جاری شدن خونمان است که حکومت ها نورانی تر و به حکومت عدل صاحب الزمان ( عج ) متصل می شود .. امیدوارم که حکومت ما زمینه ساز انقلاب امام مهدی ( عج ) باشد . اما مادر جان بعد از شنیدن خبر شهادتم اشک نریز ، زیرا امام بزرگوار ما نیز در سوگ فرزندش اشک نریخت . چون می دانست رضای خدا در این امر است .

و شما پدر بزرگوارم وصیتم به شما این است که راه مرا در کمک به فقرا و نیازمندان ادامه دهید . شما خواهرانم ؛ شما هم زینب زمان باشید و پسرانتان را حسین وار تربیت کنید و در راه خدا مبارزه کنید . خدایا تو میدانی که من هر چه کردهام برای رضای تو بوده . پس ما را یاری کن که در راه تو قدم برداریم. خدایا اسلام را پیروز کن و اگر در من لیاقت می بینی شریت گوارای شهادت را به من بنوشان.

شما ای منافقین فراری از خلق که بعد از پیروزی انقلاب فقط اسم و نام سازمانتان را به دنبال می کشید . به عنوان یک برادر دلم برای شما می سوزد . یک مشت جوان پاک که رهبرانشان آنها را منحرف کرده اند . کمی فکر کنید ! به خود بیائیدا خدایا این پیر جماران ، این بت شکن تاریخ ، این در هم کوبنده ستمگران را در پرتو خودت نگه دار . خداوندا تو میدانی به حدی گناه کرده ام که شرمنده ام . به عظمت و بخشندگیت مرا ببخش . خدایا مرا به خودم وامگذار پدر و مادرم را نیز ببخش و آمرزشت را نصیبشان فرما ! آمين

در انبار موجود نمی باشد

افزودن به علاقه مندی ها loading
اضافه شد! مشاهده لیست علاقه مندی ها
محصول از قبل به علاقه مندی ها اضافه شده! مشاهده لیست علاقه مندی ها
افزودن به علاقه مندی
شناسه محصول: KSD10022 دسته: خیبر, شهدا دفاع مقدس برچسب: زندگینامه و خاطرات شهید علیرضا کریمی, شهید هفده ساله, مسافر کربلا
  • توضیحات
  • توضیحات تکمیلی
  • نظرات (0)
  • ارسال و حمل و نقل
توضیحات

مسافر کربلا — زندگینامه و خاطرات شهید علیرضا کریمی

مسافر کربلا

سید سبز پوش

خانم عابد (مادر شهید) مسافر کربلا

خیلی ترسیده بودم . گفتم : چی شده ، تو الان باید در مغازه باشی . این موقع روز اینجا چیکار می کنی ؟ سرش رو بالا آورد . چشماش خیس از اشک بود . خیلی هیجان زده گفت : یه ماجرای عجیبی پیش اومده ، خیلی عجیب !.گفتم : یعنی از این هم عجیب تر ؟! و بعد با دست علیرضا رو نشون دادم . همینطور پسرش را می بوسید و نوازش می کرد . بعد از چند لحظه با صدائی بغض آلود ادامه داد : یادت هست.، دیشب وقتی از دکتر برگشتیم، نذر کردم که سه تا سفره ابوالفضل (ع) بندازیم . به مردم غذا بدیم . بعد هم نذر کردم.که ان شاء الله سه تا روضه تو حرم آقا ابوالفضل (ع) بر پا کنم . پسرم را هم نذر آقا کردم. کریمی

امروز صبح رفتم مغازه . مشغول کار شدم . داشتم گوشتها رو برای ظهر آماده می کردم . یک دفعه جوانی بسیار نورانی با عبا و شال سبز وارد مغازه شد . چهره اش خیلی عجیب بود . محو جمالش شدم . دست از کار کشیدم . شاگردم هم ساکت شده بود . فقط نگاهش می کردیم . بی اختیار به ایشان سلام کردیم . آقا سید جلو آمد . بی مقدمه گفت : آقا باقر ، دیشب علیرضا رو نذر قمر بنی هاشم کردی.، مطمئن باش دیگه مریض نمیشه !! سفره ات را هم فراموش نکن !.بالش زیر سر بچه ات را هم عوض کن . بعد گفت : شما نمی توانی ، برای همین من خودم.سه مجلس روضه ات را در حرم آقا برگزار می کنم !!

سید سبز پوش

حیرت زده نگاهش می کردم . بعد، آقا سید اسکناسی را گذاشت داخل جیبم.و گفت : این رو خرج نکن، برای برکت حفظ کن. کار زندگیت به مو میرسه ولی پاره نمیشه!!.بعد هم خداحافظی کرد و از مغازه بیرون رفت . من انگار که تازه از خواب بیدار شده بودم . کریمی

با تعجب به شاگردم گفتم : این آقا سید کی بود ؟!.اسم من رو از کجا میدونست !.از کجا مریضی علیرضا رو خبر داشت !؟.با همان لباس کار آمدم تو خیابان . مرتب به اطراف میدویدم . اما هیچ اثری از او نبود . یکی از همسایه ها جلو آمد و گفت : مش باقر چی شده ؟!.گفتم : یه آقا سید با این مشخصات رو ندیدی ؟.همین الان از مغازه من اومد بیرون. با تعجب گفت : خیالاتی شدی !.من خیلی وقته کنار مغازه ات وایسادم . چنین آدمی که میگی ندیدم ! کریمی

سید سبز پوش

من هم فکر کردم خیالاتی شده ام . اما هم شاگردم دیده بود . هم اسکناس ده تومانی توی جیبم بود . برای همین مغازه را رها کردم و آمدم خانه!.وقتی وارد کوچه شدم تعجبم بیشتر شد . پسرم با بچه ها مشغول بازی بود . بعد هم علیرضا پرید تو بغلم .

آن روز سفره ابوالفضل (ع) را پهن کردیم . به خیلی از همسایه ها و مستضعفین غذا دادیم . من یاد ندارم بعد از ماجرای سید سبز پوش ، علیرضا مریض شده باشد . حتی یک بار هم به دکتر احتیاج پیدا نکرد ؟ هر روز بزرگ و قوی تر می شد ، در حالی که ارادت عجیبی به آقا ابوالفضل پیدا کرده بود . پدر همیشه می گفت : این بچه متعلق به آقا ابا الفضل (ع) است ! ما امانت دار هستیم . این بچه رو برای خدمت به آقا بزرگ می کنیم ! کریمی مسافر کربلا

مجروحیت

عبدالرسول تاج الدین ، رسول سالاری

رسیدم بالای تپه . رفتم داخل سنگر . با تعجب دیدم که هر سه نفرشان غرق خون افتاده اند . ترسیده بودم . ترکش های خمپاره به سر و دست و پای علیرضا اصابت کرده بود . او بیهوش روی زمین افتاده بود . منتقل شان کردیم پائین . با یک نفربر رفتیم عقب . چند روزی در بیمارستان اهواز بودیم . زخمهای علیرضا پانسمان شد . اما برای بهبودی کامل ، با بقیه رفقا راهی اصفهان شدیم.

رسیدیم توی محل ، محمد آقا ، برادر علیرضا که خودش در عملیات قبلی مجروح شده بود را دیدیم . سر کوچه بود . با تعجب جلو آمد و با همان لهجه همیشگی گفت: علی جون ،دادا چی شده ! ؟ علیرضا هم گفت : هیچی ، چند تا زخم سطحيه. محمد آقا با تعجب سر تا پای علی را برانداز کرد . با چشمانی گرد شده گفت :ببینم ، تو سه روز پیش ساعت حدود یک و نیم عصر مجروح نشدی ؟؟

مجروحیت

من که کامل در جریان مجروحیت بچه ها بودم گفتم : آره ، چطور مگه.

محمد آقا گفت : ترکش تو سر و پا و دستت خورده ، درسته ؟

با تعجب بیشتر گفتم : آره !

محمد آقا هیجان زده ادامه داد : بابامون همون موقع خواب بود . یکدفعه دیدم از خواب پرید . نفس نفس زنان بلند شد . اومد تو حیاط و مرتب صلوات می فرستاد و امن یجیب می خواند . رفتم جلو و گفتم : بابا چیزی شده ؟ پیرمرد هم نگاهش رو انداخت تو چشمام و بعد از چند لحظه گفت : الان تو خواب دیدم علیرضا غرق خون توی سنگر افتاده ، از سر و پا و دستش هم داشت خون می رفت . اما فکر نمی کنم شهید شده باشه !!

تفحص

محمد کریمی مسافر کربلا

من هم همراه او راه افتادم ، از میدان مین عبور کردیم ، رفتیم سمت جاده شنی . با تعجب پرسیدم : مگه ما دیروز اینجا رو نگشتم ؟ برادر غلامی سریع با پای مصنوعی خودش راه می رفت. گفت : این دفعه فرق داره . خود شهید گفته بیائید دنبالم !! یکدفعه ایستادم. گفتم : چی ؟! اما برادر غلامی سریع حرکت می کرد . دویدم دنبالش و گفتم : خدا بگو چی شده ؟!.ایشون همین طور که راه می رفت ،.گفت : دیشب یه پسر بچه با چهرهای معصوم و دوست داشتنی به خوابم اومد.و گفت : من کنار جاده شنی هستم . حتی محل حضورش رو هم تو خواب نشونم داد .

بعد از قول شهید گفت : باد ، خاکها رو از روی بدنم کنار زده . الان موقعش شده که من برگردم !.مادرم هم خیلی بی تابی گفت : من ، هم اسم شما هستم . بیا که تو هم حاجت روا میشی !!.با تعجب داشتم به حرفهای برادر غلامی گوش می کردم . با عبور از تپه ها رسیدیم به جاده شنی کمی جلو رفتیم . بعد ، در نقطه ای ایستادیم ، ده متر از جاده فاصله گرفتیم . برادر غلامی نشست و با دست خاک های ملی و نرم را کنار زد .

مسافر کربلا

هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود که پیکر شهید پیدا شده بعد هم برگشت به سمت من و هی کنه . بعد گفت : زیارت عاشورا همراه داری ؟؟ گفتم : آره ، بعد هم کتاب دعا را دادم به ایشان روش برادر غلامی این بود.که هر شهیدی را پیدا می کرده.کنار بدنش زیارت عاشورا می خواند . اما هر چه گشت زیارت عاشورا در کتاب دعا نبود !

بعد گفت : هر چی شهدا بخوان . شروع به خواندن دعای توسل کرد . بعد از اتمام دعا ، بقایای پیکر شهید را خارج کرد . نمیدانم چرا ، اما تقريبا بجز استخوان های پا.، تمام استخوان های این شهید خرد بود !!.برادر غلامی به من گفت : برو عقب ! من کمی از آنجا دور شدم . کنار پیکر ، پارچه سفیدی را پهن کرد.و پیکر شهید را داخل آن پیچید . من هم رفتم سراغ بچه های تعاون و از روی شماره پلاک.، فهمیدم که اسم این شهید علیرضا کریمی است .

تفحص

مدتی بعد دوباره با برادر غلامی به همان محل رفتیم . شروع به تفحص کردیم . من کمی فاصله گرفتم و آقای غلامی آنجا تنها بود . یک دفعه صدای انفجار ، سکوت و آرامش منطقه فکه را شکست . موج انفجار مرا هم روی زمین پرت کرد . نفهمیدم ، تله انفجاری بود یا مین ،.اما به هر صورت جانباز فداکار علیرضا غلامی.که عمری را به دنبال شهدا سپری کرده بود . در همان منطقه فکه به قافله شهدا پیوست . بچه ها که صدای انفجار را شنیده بودند.،.سریع خودشان را رساندند . پیکر شهید را به عقب منتقل کردیم .

توضیحات تکمیلی
وزن0.70 kg
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “مسافر کربلا” لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

ارسال و حمل و نقل

محصولات مشابه

-20%
فرزندان مسجد
بستن

فرزندان مسجد

۱۳,۰۰۰ تومان ۱۰,۴۰۰ تومان

کتاب "فرزندان مسجد" - - - چهل حکایت از کار فرهنگی در مسجد همراه با خاطراتی از شهدای فرهنگی مساجد

کار فرهنگی

نام: زینب

نام خانوادگی: کمایی

تاریخ تولد ۱۳۴۶

تاریخ شهادت: ۱۳۶۰

مکان شهادت: شاهین‌شهر اصفهان

نماز شبش ترک نمی‌شد. در دل شب چادر سفیدش را به سر می‌انداخت و به پهنای صورت اشک می‌ریخت و «العفو» می‌گفت. برخی دوشنبه‌ها و پنجشنبه‌ها را روزه می‌گرفت. از تجملات زندگی دوری می‌کرد.خانه ساده و بی‌آلایش را دوست‌داشت. زینب عاشق خدا بود. این جمله‌ها بر سربرگ در تمام دفترهای اش دیده می‌شد: « می‌خواهم لحظه‌ای فراموش نکنم که در محضر خداوند هستم و هیچ‌گاه گناه نکنم.»

زینب می‌دانستیم عمر کوتاهی خواهد داشت و همیشه غسل شهادت می‌کرد. در اسفند ماه سال ۱۳۶۰ در تمیز کردن خانه برای عید نوروز به مادرش کمک کرد. از او خواست که روز آخر سال برای نما خواندن نماز مغرب و عشا به مسجد برود. آن نماز، آخرین نماز زینب چهارده‌ساله بود.

وقتی از مسجد برگشت منافقان که از فعالیت‌های فرهنگی او در منطقه خسته‌شده بودند، او را با چادرش خفه کردند و به شهادت رساندند. پیکر این شهید فرهنگی همراه با پیکر ۳۶۰ شهید عملیات فتح‌المبین در گلستان شهدای اصفهان به خاک سپرده شد. زینب همیشه می‌گفت: «شهادت فقط در جبهه‌های جنگ نیست، اگر انسان برای خدا کار کند و به یاد او باشد، و بمیرد، شهید است.»

افزودن به علاقه مندی
افزودن به سبد خرید
-20%
چمران مظلوم بود
بستن

چمران مظلوم بود

۲۵,۰۰۰ تومان ۲۰,۰۰۰ تومان
لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طراحان گرافیک است. چاپگرها و متون بلکه روزنامه و مجله در ستون و سطرآنچنان که لازم است و برای شرایط فعلی تکنولوژی مورد نیاز و کاربردهای متنوع با هدف بهبود ابزارهای کاربردی می باشد.
افزودن به علاقه مندی
افزودن به سبد خرید
-20%
دلم تنگه براتون
بستن

دلم تنگه براتون

۱۴,۰۰۰ تومان ۱۱,۲۰۰ تومان
دلم تنگ براتون
افزودن به علاقه مندی
افزودن به سبد خرید
-20%داغ
مزد اخلاص
بستن

مزد اخلاص

۱۱,۰۰۰ تومان ۸,۸۰۰ تومان

مزد اخلاص: زندگی نامه و خاطرات شهید علی محمد صباغ زاده

 

علی‌محمد صباغ‌زاده در ۲۰مرداد سال ۱۳۳۶ و سه روز پس‌از عاشورا در همدان بدنیا آمد . او در دامن پاک مادری مهربان و پدری با ایمان تربیت یافت . از سن هفت سالگی نماز و روزه‌اش را به‌جای می‌آورد !

اگر سحر او را بیدار نمی‌کردند ، بدون سحری روزه می‌گرفت .

پول تو جیبی می‌گرفت و به دوستان فقیرش می‌داد. غذایی که به‌همراه می‌برد با ضعیف‌ترین دانش‌آموز ان می‌خورد .

مهربانی و خلوص او نزد خاص و عام زبانزد بود .در دوران دبیرستان فعالیت مخفی علیه رژیم شاه را آغاز کرد . بعد از اخذ دیپلم برای خدمت سربازی وارد ارتش شد . در این دوران نیز به فعالیت اسلامی و انقلابی و آگاه‌سازی سربازان پرداخت . به‌هنگام صدور فرمان امام ( ره ) مبنی‌بر ترک پادگان‌ها از آنجا فرار کرد . علی‌محمد در تکثیر و توزیع نوار و اعلامیه‌های امام نقش اساسی ایفا نمود . بعد از پیروزی انقلاب با روحیه‌ای خاص ، صمیمی و دلسوزی که داشت به تعلیم و تربیت شغل معلمی روی آورد .

برای خدمت به روستاها رفت و علاوه‌بر تدریس ،کمک مادی و معنوی نیز به شاگردان می‌کرد . با انتقال به شهر رزن بر فعالیت‌های خویش افزود، سخنرانی در مراسم‌های مختلف ، ساختن مسجد ، برگزاری نمازجمعه، گسترش کتابخانه و.... وی حتی از حقوق خود خوراک و پوشاک دانش‌آموزان نیازمند را تامین می‌کرد . علی برای بیت‌المال اهمیت بسیار زیادی قایل بود و این شاه بیت خاطرات اوست . او این‌گونه به حلال و حرام دقت داشت و هرگز از بیت‌المال استفاده ی شخصی نکرد که نمونه‌های زیادی از این‌دست وجود دارد . وی در سال ۱۳۵۸در مدرسه راهنمایی روستای جامیشلو که اینک به نام وی ، شهید صباغ‌زاده نام‌گذاری شده ، مدتی به فعالیت پرداخت . فعالیت‌های انقلابی و محبوبیت ایشان بین مردم باعث شد مورد غضب منافقین قرار بگیرد و چند بار از سوی آنان تهدید شود . ولی با وجود این بر فعالیت‌های خویش افزود .

در آزادسازی شهر پاوه از چنگ ضدانقلاب به آن منطقه عزیمت نمود . پس‌از آن به دلیل نیاز مبرم به وجود ایشان ، به همدان آمد و سپاه و آموزش‌وپرورش و پایگاه بسیج به فعالیت شبانه‌روزی پرداخت .

مسئولان تا دو سال اجازه‌ی حضور مجدد در جبهه را به او ندادند . اما او که جانش در جبهه‌ها بود ، اجازه خواست تا فقط ۱۵ روز به جبهه برود ! ششم بهمن ۱۳۶۱روز خداحافظی او بود ، او به قول خود عمل کرد و پانزده روز بعد به همدان برگشت تا روی دست مردم تا ملکوت خدا رهسپار شود ! و از خدا خواسته بود که مانند سالار شهیدان بدون سر به ملاقات خدا برود و یک ترکش بزرگ ، در عملیات والفجر مقدماتی ، آرزوی او را برآورده کرد .دوستانش وقتی پیکر او را پیدا کردند ،متوجه بوی عطر عجیبی می‌شوند که همه ی بدن او را معطر کرده . این بوی عطر همه را مست کرده بود ، هر کس به سمت او می‌رفت از بوی عطر عجیب این شهید می‌گفت .

 

نامه‌ها و نوشته‌هایی از شهید علی محمد صباغ زاده

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

ولا تحسین الذین قتلو فی‌سبیل‌الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون ! پروردگارا مرا جزو کسانی قرار نده که برای غیر تو (ریا و نفع شخصی طلبی) کشته شدند . سلام به رهبر کبیر انقلاب اسلامی امام‌خمینی دامت‌برکاته و سلام به شهدای به‌خون‌خفته ی کربلاهای ایران و درود به مردم قهرمان و شهیدپرور ایران اسلامی . این بنده حقیر خدا با دل پر از عشق الله آگاهانه راه شهادت را انتخاب کردم و از خدای پاک لایزال خواهانم که گناهان زیادم را ببخشد و در روز قیامت در پیشگاه خودش مرا رو سفید کند . اما چند جمله‌ای با شما عزیزانم دارم . پدر و مادر خوبم ،اگر خدای‌ناکرده شما را ناراحت کردم ، مرا ببخشید ؛ زیرا نمی‌خواهم با رضایتی شما از دنیا بروم ولی شما خواهران مهربانم به شما وصیتی می کنم و آن این است که تقوی راحتما حتما رعایت کنید و حجابتان را حفظ کنید تا پیش فاطمه زهرا ( س) روسفید شوید . ولی تو همسر عزیزم امیدوارم که تقوا و نظم را در کارهایت پیشه سازی و بچه‌مان ، سمیه ، را ان‌شاءالله زینب‌وار بار بیاوری تا برای اسلام و سمیه باشد . اما شما دوستان فداکارم که برای من همیشه برادر بوده‌اید . از شما می‌خواهم که همیشه با هم خوب باشید و از غیبت و تهمت دوری کنید و تاآنجاکه می‌توانید به خاطر و رضایت خدا کار مردم را انجام دهید بدون منت و همیشه با یاد خدا باشید . زیرا به یاد خدا بودن حد و مرزی ندارد .دیگر بیشتر از این مزاحم اوقات شریفتان نمی شوم . والسلام علی من تبع الهدی .

بنده خدا علی‌محمد صباغ‌زاده ۱۳۶۱/۱۱/۸

افزودن به علاقه مندی
افزودن به سبد خرید
-20%
زندگی با فرمانده
بستن

زندگی با فرمانده

۳۴,۰۰۰ تومان ۲۷,۲۰۰ تومان

زندگی با فرمانده --- خاطراتی از شهید حسین خراری

فرمانده لشکر 14 امام حسین علیه السلام

مشخصات شهید حسین خرازی

*نام و نام خانوادگی: حسین خرازی

*نام پدر : کریم

*محل تولد : اصفهان

*تاریخ ولادت: ۱۳۳۶/۰۶/۰۱

*تاریخ شهادت : ۱۳۶۵/۱۲/۰۸

*محل شهادت: شلمچه

*نحوه شهادت: طی عملیاتی کربلای ۵

*مدت عمر: ۲۹سـال

*محل مزار : گلزار شهدای اصفهان(تخت فولاد)، قطعه شهدای کربلای ۵ 

*کتاب مربوط به این شهید: زندگی با فرمانده - عقیق

زندگی با فرمانده --- خاطراتی از شهید حسین خراری

رهبر معظم انقلاب و فرمانده كل قوا در مورد این شهید بزرگوار می‌فرمایند:

او سردار رشید اسلام و پرچمدار جهاد و شهادت بود كه با ذخیره‌ای از ایمان و تقوا و جهاد و تلاش شبانه‌روزی برای خدا و نبرد بی‌امان با دشمنان اسلام، در آسمان شهادت پرواز كرد و بر آستان رحمت الهی فرود آمد و به لقاءالله پیوست.

در عملیات والفجر 8 لشكر امام حسین(ع) تحت فرماندهی او به عنوان یكی از بهترین یگان‌های عمل كننده، لشكر گارد بعثی عراق را به تسلیم واداشت و پیروزی‌های چشمگیری را در منطقه فاو و كارخانه نمك كه جزو پیچیده‌ترین مناطق جنگی بود، به دست آورد.

وصیتنامه شهید حسین خرازی

«بسم رب الصدیقین

خطاب به فرماندهان و رزمندگان اسلام: - ما لشکر امام حسینیم، حسین وار هم باید بجنگیم، اگر بخواهیم قبر شش گوشه امام حسین (ع) را در آغوش بگیریم کلامی و دعایی جز این نباید داشته باشیم: «اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد.» - اگر در پیروزی‌ها خودمان را دخیل بدانیم این حجاب است برای ما ، این شاید انکار خداست. - اگر برای خدا جنگ می‌کنید احتیاج ندارد به من و دیگری گزارش کنید. گزارش را نگه دارید برای قیامت. اگر کار برای خداست گفتنش برای چه؟ - در مشکلات است که انسان‌ها آزمایش می‌شوند. صبر پیشه کنید که دنیا فانی است و ما معتقد به معاد هستیم. - هر چه که می‌کشیم و هر چه که بر سرمان می‌آید از نافرمانی خداست و همه ریشه در عدم رعایت حلال و حرام خدا دارد. - سهل‌انگاری و سستی در اعمال عبادی تاثیر نامطلوبی در پیروزی‌ها دارد. - همه ما مکلفیم و وظیفه داریم با وجود همه نارسایی‌ها بنا به فرمان رهبری، جنگ را به همین شدت و با منتهای قدرت ادامه بدهیم، زیرا ما بنا بر احساس وظیفه شرعی می‌جنگیم نه به قصد پیروزی تنها. - مطبوعات ما جنگ را درشت می‌نویسد، درست نمی‌نویسد. - مسأله من تنها جنگ است و در همان جا هم مسأله من حل می‌شود. - همواره سعی‌مان این باشد که خاطره شهدا را در ذهنمان زنده نگه داریم و شهدا را به عنوان یک الگو در نظر داشته باشیم که شهدا راهشان راه انبیاست و پاسداران واقعی هستند که در این راه شهید شدند. - من علاقمندم که با بی‌آلایشی تمام، همیشه در میان بسیجی‌ها باشم و به درد دل آن‌ها برسم. وصیت‌نامه اول: ... از مردم می‌خواهم که پشتیبان ولایت فقیه باشند، راه شهدای ما راه حق است، اول می‌خواهم که آن‌ها مرا بخشیده و شفاعت مرا در روز جزا کنند و از خدا می‌خواهم که ادامه‌ دهنده راه آن‌ها باشم. آن‌هایی که با بودنشان و زندگی‌شان به ما درس ایثار دادند. با جهادشان درس مقاومت و با رفتنشان درس عشق به ما آموختند. از مسئولین عزیز و مردم حزب‌الهی می‌خواهم که در مقابل آن افرادی که نتوانستند از طریق عقیده، مردم را از انقلاب دور و منحرف کنند و الان در کشور دست به مبارزه دیگری از طریق اشاعه فساد و فحشا و بی‌حجابی زده‌اند در مقابل آن‌ها ایستادگی کنید و با جدیت هر چه تمامتر جلو این فساد‌ها را بگیرید.

وصیت‌نامه دوم:

استغفرالله، خدایا امان از تاریکی و تنگی و فشار قبر و سوال نکیر و منکر در روز محشر و قیامت، به فریادم برس. خدایا دل شکسته و مضطرم، صاحب پیروزی و موفقیت تو را می‌دانم و بس؛ و بر تو توکل دارم. خدایا تا زمان عملیات، فاصله زیادی نیست، خدایا به قول امام خمینی، تو فرمانده کل قوا هستی، خودت رزمندگان را پیروز گردان، شر مدام کافر را از سر مسلمین بکن. خدایا! از مال دنیا چیزی جز بدهکاری و گناه ندارم. خدایا! تو خود توبه مرا قبول کن و از فیض عظمای شهادت نصیب و بهره‌مندم ساز و از تو طلب مغفرت و عفو دارم ...

می‌دانم در امر بیت المال امانت دار خوبی نبودم و ممکن است زیاده‌روی کرده باشم، خلاصه برایم رد مظالم کنید و آمرزش بخواهید؛

و السلام.

مزار شهید حسین خرازی

مزار-شهید-حاج-حسین-خرازی  
افزودن به علاقه مندی
افزودن به سبد خرید
-20%
1080
بستن

مصطفی

۱۷,۰۰۰ تومان ۱۳,۶۰۰ تومان

مصطفی --- زندگینامه و حاطرات سرلشگر شهید حجت الاسلام مصطفی ردانی پور

فرمانده لشکر امام حسین علیه السلام

مشخصات شهید جاویدالاثر سرلشگر مصطفی ردانی پور

*نام و نام خانوادگی: مصطفی ردانی پور

*نام پدر : باقر

*محل تولد : اصفهان

*تاریخ ولادت: ۱۳۳۷/۰۱/۰۱

*تاریخ شهادت : ۱۳۶۲/۰۵/۱۵

*محل شهادت: منطقه پیرانشهر، تپه های برهانی

*نحوه شهادت: طی عملیات والفجر ۲ ،  بر اثر اصابت تیر به جمجمه

*مدت عمر: ۲۵ سـال

*محل مزار : یادبود گلستان شهدای اصفهان

*کتاب مربوط به این شهید: مصطفی

شهید-مصطفی-ردانی-پور

مصطفی --- زندگینامه و حاطرات سرلشگر شهید حجت الاسلام مصطفی ردانی پور

مصطفی ردانی پور درست اولین روز فروردین سال ۱۳۳۷، در شهر اصفهان به دنیا آمد. پدرش مشهدی باقر از راه کارگری و مادرش از طریق قالی بافی مخارج زندگی را تأمین کرده و زندگی بسیار ساده‌ای داشتند. با وجود وضعیت مالی نه چندان خوب اما به خاطر عشق و علاقه وافر به ائمّه اطهار و حضرت زهرا (علیهم السلام) همیشه جلسات روضه خوانی ماهانه در منزلشان برگزار می‌شد. مصطفی سال اول طلبگی را در اصفهان و حدود شش سال در مدرسه حقانی قم به تحصیل علوم دینی پرداخت. وی با استفاده از فرصت‌ها برای تبلیغ به مناطق محروم کهگیلویه و بویراحمد و یاسوج سفر نمود و در سازماندهی حرکت خروشان مردم آن خطه تلاش بسیار کرد.

این طلبه فاضل در پی سوال از وظیفه خویش در ملاقاتی با حضرت امام (ره) با این جمله روبرو شده بود: «شما باید به کردستان بروید و کار کنید». بنابرای یک سال تمام به همراه نیروهای جان بر کف و رزمنده، گاهی بلندگو به دست و گاهی اسلحه به دست در راه حق جنگید. ایشان با تجربه‌ای که از کار در جبهه‌های کردستان داشت، با وجود دو بار مجروحیت و جانبازی از ناحیه دست لحظه ای همرزمانش را تنها نگذاشت و سلاح بر دوش به تبلیغ و تقویت روحی رزمندگان در طول دوران جنگ تحمیلی پرداخت و با برگزاری جلسات دعا و مجالس وعظ و ارشاد، نقش مؤثری در افزایش سطح آگاهی و رشد معنوی رزمندگان ایفا نمود. در واقع وی را می‌توان یکی از منادیان به حق و توجه به حالات معنوی در جبهه‌ها نامید.

شهید ردانی پور ۲۵ ساله بود که با همسر یکی از شهدا ازدواج کرد و دو هفته پس از ازدواجش یعنی پانزدهم مرداد سال ۱۳۶۲ در منطقه حاج عمران پیرانشهر (تپه برهانی) در حالی که فرماندهی لشگر امام حسین علیه‌السلام را به عهده داشت، طی عملیات والفجر ۲ بر اثر اصابت تیر به جمجمه‌اش به شهادت رسید. و به برادر شهیدش پیوست. شهید رسول ردانی پور، دوم فروردین 1361در مقابله با نیروهای رژیم بعث عراق در دهلران بر اثر اصابت تركش به درجه رفیع شهادت نائل؛ و پیكرش در گلستان شهدای اصفهان آرمیده است. پیکر پاک شهید مصطفی ردانی پور بر خاک پاک جبهه‌ها باقی ماند و هرگز برنگشت.

وصیت نامه شهید سردار سرلشکر مصطفی ردانی پور

سپاس خداوندی را که انوار جلال او، از افق عقول بندگانش تابان است. و خواسته‌اش از زبان گویای کتاب و سنت، نمایان.

خدایی که دوستان خود را از دل‌بستگی به دنیای فریبا رهانید و به شادی‌های گوناگون رسانید. نه ازآن‌رو که آنان را بی‌جهت زیادی بخشد و یا در پیمودن راه‌های نیکوکاری ناگزیرشان فرماید. بلکه ازآن‌رو که خدای تعالی دید لیاقتِ پذیرشِ الطافِ الهی را دارند و شایسته آرایش به صفات زیبایند. پس راضی نشد، که بندگانش رشته ی بیکاری به دست گیرند و عمر خود را به بطالت سپری کنند. بلکه آنان را توفیق عنایت فرمود که به کردارهای کامل خو گیرند. تا از هر چه به‌جز اوست آسوده‌خاطر گشته و مذاق جانشان با لذتِ شرافتِ خشنودیِ حق، آشنا شود.

ازاین‌رو دل‌های خود را به انتظار سایه لطفش، منصرف و آرزوهای خود را به سوی بخشش و فضلش منعطف ساختند.

نزد آنان سروری می‌بینی که مخصوص دل‌های، گردیده به عالم جاوید است و اثر ترسی مشاهده می‌کنی که از خطرات ملاقات حق حاصل آید.

شوقشان به آنچه به خواسته‌ی حق نزدیک‌شان نماید همواره در فزونی و میلشان به انجام دستورهایی که از ناحیه حق صادر می‌شود، پیگیر و گوش شان آماده شنیدن اسرار الهی و دل‌هایشان از یاد او شیرین‌کام است.

به مقدار ایمانی که دارند از لذت ذکر بهره‌مندشان فرمود و از خزینه عطایش آنچه را شایسته‌ی بخشش نیکوکار مهربانی است به آنان بی‌منت ارزانی داشت. چه کوچک است نزد آنان، هر آنچه دل را از جلال حق مشغول کند. هر آنچه را که باعث دوری از حریم وصالش شود یک‌بار ترک گویند. تاآنجاکه از انس با کَرَم و کمال حق لذت‌ها برند و همواره از زیورهای هیبت و جلال جامه‌های فاخر به تن کنند.

و چون می‌بینند که زندگی دنیا آنان را از پیروی خواسته خداوند مانع است و ماندن در این عالم میان آنان و بخشش‌های خداوندی حائل، بی‌تأمل جامه‌ی ماندن از تن بر کنند و حلقه بر درهای دیوار کوبند و از این‌که در راه رسیدن به رستگاری تا سرحد جانبازی فداکاری می‌کنند و خود را در معرض خطر تیرها و گلوله‌ها قرار می‌دهند لذت می‌برند.

مرغ جان مردان صحنه کربلا در اوج چنین شرافتی به پرواز آمد که برای جانبازی از یکدیگر پیشی می‌گرفتند. و جان‌هایشان را در برابر نیزه‌ها و شمشیرها به یغما می‌دادند و امروز هم آن واقعه در سرزمین الله‌اکبر اتفاق‌افتاده است. که هر روز شاهد چنین شور و عشق می‌باشیم.

ای ملت! بدانید امروز مسئولیت شما بزرگ و بارتان سنگین است و باید رسالتتان را که پاسداری از خون شهیدان است انجام دهید.

تنها با اطاعت از روحانیت متعهد و مسئول که در رأس آن "ولایت‌فقیه" است و امروزه سمبل آن امام بزرگوار است قادرید این راه را ادامه دهید.

امروز در هیچ کجای دنیا چنین حکومتی با این عظمت و حِشمت وجود ندارد که در رأس آن مرجعی بزرگ باشد.

در راه خدا حرکت کردن سختی و رنج دارد. مانع زیاد است. با صبر و استقامت راه انبیا را ادامه دهید. که امروز جوانان ما با ریختن خونشان موانع راه را برداشته و برمی‌دارند و ما فردای قیامت در پیشگاه خدای تبارک و تعالی عذری نداریم. اسلام منهای روحانیت اسلام نیست. و این سد دشمن‌شکن را نگذارید بشکند و این حربه ی عظیم را از شما و ملتتان نگیرد و در نتیجه اسلام وارونه را به مردم عرضه کنند. بدون روحانیت کاری از پیش نمی‌رود.

من به جبهه آمدم تا شاید گذشته‌ها را جبران کنم و خون آلودم را در راه خدا و به وسیله خون پاک شهدا تطهیر نمایم. اگر در این مسیر کشته شدم شما مقاوم و استوار راهم را ادامه دهید.

دعا کنید خدا مرا جزء شهدا قرار دهد. از قربانی دادن در راه خدا نترسيد. خواهران در تربیت فرزندانتان بکوشید و حجاب را رعایت کنند و زهرا گونه زندگی کنید. شوهرانتان را به خدا وادارید.

مصطفی ردانی پور

۱۳۵۹/۰۶/۲۸

سنگ یادبود شهید جاویدالاثر حجت الاسلام مصطفی ردانی پور

مزار-یادبود-شهید-مصطفی-ردانی-پور

صوت دلنشین، صحبت کوتاه شهید ردانی پور

https://www.shohadabook.ir/wp-content/uploads/2018/12/shahid-radanipoor.mp4

مادر گرانقدر شهیدان ردانی پور

مادر-شهیدان-مصطفی-و-رسول-ردانی-پور
افزودن به علاقه مندی
افزودن به سبد خرید
-31%داغ
علی بی خیال 
بستن

علی بی خیال

۱۵,۰۰۰ تومان ۱۰,۴۰۰ تومان

علی بی‌خیال --- زندگینامه و خاطرات شهید علی حیدری

مشخصات شهید علی حیدری

*نام و نام خانوادگی: علی حیدری

*نام پدر : محمود

*محل تولد : مریوان

*تاریخ ولادت: ۱۳۴۴/۰۱/۰۱

*تاریخ شهادت : ۱۳۶۳/۱۲/۲۲ 

*محل شهادت: عملیات بدر، شرق دجله، جزایر مجنون

*نحوه شهادت: بمباران شیمیایی ارتش بعث عراق

*مدت عمر:  ۱۹ سال

*محل مزار : گلزار شهدای بهشت زهرا تهران

*قطعه و ردیف و شماره :  قطعه ۲۷ - ردیـف ۱۳۶ - شـماره۱۰

*کتاب مربوط به این شهید:  علی بی خیال

 

علی بی خیال --- زندگینامه و خاطرات شهید علی حیدری

علی حیدری فروردین سال ۱۳۴۴ در شهر مریوان و در یک خانواده معتقد به فرهنگ اسلام به دنیا آمد. پدرش اهل همدان بود که بعد از ازدواج با مادر سنندجی اش در کردستان به استخدام ارتش در آمد تا بازنشسته شد. بعد از بازنشستگی به تهران مهاجرت کرد. علی دوران نوجوانی خود را با بچه های مسجد و کارهای فرهنگی و تشکیل کانون فرهنگی و کتابخانه مساجد منطقه خرانه تهران گذراند؛ اما اوج اعتلای روحی ایشان در دوره شش ماهه ای اتفاق افتاد که با آیت الله حق شناس آشنا شد و آن عارف بزرگوار، مسیر سیر و سلوک را با برنامه سلوکی برایش فراهم کرد.

شهید-حیدری

اولین بار علی در اواخر سال ۱۳۶۱ به منطقه سقز اعزام شد. در سال ۶۲ به عنوان خطاط و طراح چهره شهدا به جنوب اعزام شد. در اواخر سال ۶۳ جمعی تبلیغات لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) شد و ماه پایانی حیاتش را در گردان تخریب لشکر ۲۷ در پادگان دوکوهه مشغول آموزش و فعالیت شد.

علی حیدری به همراه گروه هفده نفره از رزمندگان تخریب، بر اثر بمباران شیمیایی در عملیات بدر؛ هم چنان که مژده اش را از امام رضا (ع) دریافت کرده بود، روز بیست و دوم اسفند ماه ۱۳۶۳ در سن نوزده سالگی به شهادت رسید و در گلزار شهدای بهشت زهرا تهران آرام گرفت.

وصیت نامه شهید علی حیدری

«بسم رب شهدا و صدیقین»

«بنده حقیر وصیتنامه‌ای به آن صورت که بخواهم اموالم را تصفیه کنم ندارم زیرا از این مال دنیا هر چه داشته‌ام یا در راه خدا بخشیده‌ام یا به خاطر خدانگه‌داشته‌ام که دیگران استفاده کنند ولی خواستم چند کلمه‌ای با عالم مادی سخن  بگویم. ای دنیا بدان که انتهای راه‌هایت جهنم و مسیر راه‌هایت پر از درندگان وحشی است که به تدریج روح انسان را می‌خورند تا بالاخره انسان را تبدیل به از حیوان پست‌تر می‌کنند. فقط کاروان عشق است که رو به سوی جانان می‌رود و خدا را شکر می‌کنم که بالاخره نام من را در دفتر عاشقان حسین (ع) نوشته‌اند.

برادران مسجد چیزهایی راکه می‌نویسم عمل کنید. دعاها را زیاد بخوانید و هر چه باشکوه‌تر برگزار شود. در نماز جماعت حتماً شرکت کنید.

برای مقابله با شیطان دوشنبه و پنجشنبه روزه بگیرید.

نماز شب را حتما بخوانید

و یک مربی برای خود جهت مسیر الی‌الله انتخاب کنید و بدانکه به شرطی قبول می‌شوی که به چیزهایی که می‌شنوی عمل کنی.

آنقدر حرف بزنید که می‌توانید عمل کنید

و بار دیگر برادران عزیزم یک وصیتنامه به شما دارم و آن اینکه زود و خیلی زود کوله‌بار عشق را ببندید زیرا بنده می‌ترسم شماها جا بمانید. بدانیدکه شیطان همه جا حتی در خون انسان هست از خدا بترسید. به خانواده‌ام توصیه کنید هر وقت برای من خواستند گریه کنند به یاد قاسم امام حسین (ع) گریه کنند و هر وقت به یاد غریبی‌ام افتادند، یاد حسین بیفتند.

دوست دارم مانند رفقای شهیدم جنازه‌ام را حسین کفن و در بیابان‌های کربلا به خاک بسپارند.

پدر و مادر و اهالی خانواده عزیزم برای گناهان من دعا کنید چون من همه عمرم را در گناه به سر بردم به جز آن مدتی که خود را به دست خدا سپرده بودم.

شما نیز خود را به دست خدا بسپارید زیرا او ست پرورش‌ دهنده ما «و ان النفس لاماره بالسوء الا ما رحم ابی» ای خدا بنده تو آمد، مرا در آغوش خود گیر که همانا تویی اول و آخر ما.

خدا تو میدانی که من به خاطر بهشت نیامده‌ام. بهشت تو مال آنهایی که خدا را به خاطر عبادت و از ترس جهنم گناه نمی‌کنند.

الله من، ‌و ای معشوق من، بنده تو دیگر در عشق تو سخت، آنقدر در وصالت سوختم تا منیت و شیطان را به وسیله آتش عشق ذوب نمودم آنگاه رو به سوی جانان کردم،خدایا مرا دیگر زندگی شیطان بس است، من تو را می‌خواهم، چه کنم من به آن زنده‌ام که روزی پیش تو می‌آیم و اگر اینطور نبود خیلی پیش از اینها مرده بودم.

الله من گناهانم را به وسیله حسینت پاک کردم و از دریای پرتلاطم مادیات به وسیله کشتی حسینت گذشتم.

الله من، دوستت دارم چه کنم؟ الله دیگر اگر مرا به جهنم بری آتش احساس کوچکی می‌کند در برابر آتش‌ سوزش و عطش و تب هجران درون من. آری هر کس خود را به چیزی دلخوش کرده است. بنده عامی هم خود را به خدا دل خوش کرده‌ام" 

.من خیلی کمتر عطر خریده‌ام زیرا هر وقت بوی عطر می‌خواستم ازته دل می‌گفتم حسین جان، آن وقت فضا پرعطر می‌شد. 

.... مواظب خود باشید. مواظب شیطان باشید که شیطان خیلی باهوش‌تر از این حرف‌هاست. مطالعه کنید کتاب‌های شهید دستغیب را. به عموم ... توصیه می‌کنم.

و هیچ‌گاه راضی نخواهم بود کسی بدون تفکر در راهم برایم گریه کند. هرگاه خواستید برایم گریه کنید برای چیزی که من برایش همیشه گریان بودم، گریه کنید.

وقتی به یادم افتادید یک حمد و سه سوره توحید برای شهدا با یک صلوات ختم کنید.

همیشه با وضو باشید،

قرآن بخوانید.

حجاب‌ها را از قلب خود بردارید تا با عالم غیب ارتباط داشته باشید و اسرار غیبی را بدانید و ببینید.

نگاه‌های خود را کنترل کنید تا بتوانید حسین و ائمه و شهدا را ببینید و زیارت کنید.

بینی خود را از بوهای حرام نگه دارید تا بوی حسین (ع) و عشق را بشنوید.

و با زبان خود غیبت نکنید و تهمت نزنید تا بتوانید با مولایتان صحبت کنید.

و در آخر «امام را دعا کنید»

وعده ما کربلا

۱۳۶۲/۱۱/۲۰

ساعت ۲ نصف شب

مزار شهید علی حیدری

  مزار-شهید-حیدری

دفتر ثبت رفتارهای روزانه شهید علی حیدری با نام " طریق پرواز"

دست-نوشته-شهید-علی-حیدری

نصایح، از نوار و نامه‌های شهید علی حیدری

اینجانب علی حیدری مستقر در پادگان دوکوهه ،جمعی لشکر حضرت رسول ( ص ) و تیپ ذوالفقار واحد آر، پی‌ ،جی ،هفت هستم . من کوچکتر از آنم که بتوانم پیامی برای امت حزب‌الله برسانم ، ولی مجبورم امر فرماندهی را اطاعت کرده و چند کلامی عاجزانه در مقابل این ملت شریف و این‌همه رزمندگانی که با ایثار خون خود درخت اسلام را آبیاری کرده‌اند بیان کنم .

الحق که یکسری مسائل هست که انسان نمی‌تواند برای هر کسی مطرح کند ، ولی این یک ذره از آن را برای برادر ایوبی گفته‌ام و باز یک ذره از آن یک ذره را در این نوار می‌گویم : چیزی که در این جبهه‌ها مشاهده کردم این بود که وقتی رزمندگان را مشاهده می‌کنم و با آن‌ها روبرو می‌شوم از فاصله‌ی چندمتری ، یا در یک محوطه خاص ، بوی عطر دل‌انگیزی که عطر مخصوصی است تراوش می‌شود که همان بوی ایثار ، رزمندگی و بوی حسین ( ع ) است. آری بوی حسین ( ع ) .

ما انقلابمان حسینی بود ، رهبرمان هم حسینی بود ، امتمان هم حسینی است .

هر کس جان‌نثار حسین ( ع ) بود و راه حسین ( ع ) را ادامه داد رستگار شد .

و هر کس که راه حسین ( ع ) را ادامه نداد و این کارها را به مسخره گرفت ،خود را به مسخره گرفته‌است .

آری هر کس با او ادامه داد در بهشت همدیگر را خواهیم داشت.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

افزودن به علاقه مندی
افزودن به سبد خرید
-20%
پنجاه سال عبادت
بستن

پنجاه سال عبادت

۱۶,۰۰۰ تومان ۱۲,۸۰۰ تومان

پنجاه سال عبادت --- وصیتنامه و دلنوشته های ادبی و عاشقانه پنجاه تن از شهدا

مدتی از آخرین عملیات شهادت‌طلبانه گذشته بود و رژیم صهیونیستی اعلام کرد، مقاومت دیگر توان هم ندارد. صلاح محمد غندور معروف به مَلاک، با یک اتومبیل شخصی پر از مواد منفجره خود را به یک اتوبوس حامل افسران رژیم صهیونیستی زد. به تعداد زیادی از آن‌ها را به جهنم روانه نمود.

رژیم صهیونیستی ابتدا این عملیات را تکذیب کرد. اما رزمندگان مقاومت هم‌زمان با این عملیات از راه دور از منطقه فیلم‌برداری کردند و با پخش فیلم، رسوایی دیگری برای رژیم صهیونیستی ایجاد کردند. برادر مَلاک، یکی از مهم‌ترین و آخرین عملیات‌های شهادت‌طلبانه را انجام داد. او قبل‌ از این عملیات در کنار تصویر مقام عظمای ولایت قرار گرفت و وصیت‌نامه‌اش را قرائت کرد. سپس با همسر و فرزندانش خداحافظی کرد و ساعتی بعد به شهادت رسید. همسر ایشان وصیت‌نامه و زندگینامه صلاح را برای مقام‌معظم رهبری ارسال نمودند .

حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای در پاسخ مرقوم فرمودند:

بسمه‌تعالی «به همسر گرامی شهید عزیز ما صلاح محمد غندور معروف به ملاک، پس‌از اهدای سلام گرم و سپاس به‌خاطر فرستادن کتاب حامل شرح‌حال و وصیت شهید عزیز، بگویید: من نه‌فقط به آن شهید، که امثال او (که) ستارگان درخشان تاریخ نمایند، افتخار می‌کنم. بلکه به شما و دیگر بازماندگان این شهدای گران‌قدر که با صبر و بردباری بزرگوارانه‌ی خود نمونه‌های کم‌نظیر صدر اسلام را تکرار کردید، مباهات می‌نمایم. به شما و فرزندان عزیزتان دعا می‌کنم و موفقیت در همه عرصه‌های زندگی از خداوند متعال از خداوند برایتان مسئلت می‌نمایم.»

و السلام‌علیکم سید علی خامنه‌ای ۱۳۷۸/۰۴/۳۱ هجری شمسی

متن وصیت نامه شهید صلاح محمد غندور معروف به ملاک

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

ولتجدن اشد الناس عداوه للذین آمنوا الیهود و الذین اشرکو

همانا سخت‌ترین مردم را نسبت‌به اهل ایمان یهود و مشرکان می‌یابی صدق الله العلی العظیم

من صلاح محمد غندور معروف به ملاج از خداوند می‌خواهم که مرا به دیدار حضرت سیدالشهدا اباعبدالله‌الحسین علیه‌السلام و فق گرداند آن امام بزرگواری که به همه احرار و آزادگان آموخت که چگونه انتقام خون خود را از ستمکاران بگیرند به امید خداوند متعال لحظاتی بعد از قرائت این کلمات خداوند را درحالی‌که سرافراز و مفتخر می‌باشم و انتقام گیرنده دینم و همه شهدایی که در این مسیر بربند سبقت گرفته‌اند می‌باشند ملاقات خواهم کرد زمان پیش ۲۰ نخواهد گذشت که من برای گرفتن انتقام تمامی شهدای مظلوم و مستضعفان فرزندان جبل‌عامل و فرزندان مقاومت در فلسطین اشغالی به پا خواهند خاست و به‌زودی انتقام تمامی شکنجه‌شدگان در نوار اشغالی جنوب را خواهم گرفت به‌زودی و در صورت توفیق الهی مجاهدی از مجاهدان مقاومت اسلامی اسلامی خواهند بود سرقت مقاومت بزرگی که ۹ هواپیماهای دشمن و ۹ تانک‌های آن‌ها نتوانست آن را به ترس از صهیونیزم وادار سازد دیدار الهی آینده‌ام درس درسی جدید خواهد بود درسی کربلایی که مایه فخر و مباهات مسلمانان خواهد بود و آتش ورز وزر و وبالی برای این دشمن متکبر که هیبت و جلال از قبلاً بدست برادران مجاهد مسلمان شکسته‌شده خواهد بود دشمنی که همین زمینه‌اش به دست شهدایی چون احمد قصیر حر آملی ابوزینب هیثم و شیخ اسعد بر رو و تمامی شهدایی که در عملیات‌های شهادت‌طلبانه و عملیات‌های رزمی با دشمن متجاوز جنگیدند شکسته شد برادران مجاهدم! یقین بدانید که ما به‌طور حتم پیروز خواهیم بود و در این شکی نیست البته تا وقتی‌که برای خدا کار کنیم و خداشناس باشیم چراکه خداوند به وعده‌اش وفا می‌کند و بندگانش را یاری خواهد کرد. بدونه شک مؤمنان را عزت خواهد بخشید و کافران را ذلیل خواهد کرد ذلیل خواهد کرد و ذلت کافران به دست شما خواهد بود این قهرمانان مقاومت اسلامی ای فرزندان علی و حسین ع و فرزندان امام‌خمینی ای فرزندان رهبرمان آیت‌الله خامنه‌ای و فرزندان شهید سید عباس موسوی و شیخ راغب حرب بجنگید. چراکه جهاد شما به امید خداوند جهادی است که زمینه‌ساز دولت صاحب العصر و زمان خواهد بود و این جهاد باید استمرار پیدا کند و یک هدف و وعده‌داده‌شده در تحقق کامل رضای الهی و رسیدن به وعده الهی محقق شود.

انا لله و انا الیه راجعون والسلام‌علیکم و رحمةالله و برکاته

 
افزودن به علاقه مندی
افزودن به سبد خرید
بهترین قیمت

بهترین قیمت

بالاترین کیفیت

بالاترین کیفیت

پرداخت امن

پرداخت امن

پشتیبانی سریع

پشتیبانی سریع

تحویل اکسپرس

تحویل اکسپرس

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید:

فیس بوک توییتر اینستاگرام یوتیوب پینترست

همراه با ما

اتاق خبر سایت ما

فروش در سایت ما

فرصت‌های شغلی

تماس با سایت ما

درباره سایت ما

خدمات مشتریان

پاسخ به پرسش‌های متداول

رویه‌های بازگرداندن کالا

شرایط استفاده

حریم خصوصی

گزارش باگ

راهنمای خرید از سایت ما

نحوه ثبت سفارش

رویه ارسال سفارش

شیوه‌های پرداخت

هفت روز هفته ، ۲۴ ساعت شبانه‌روز پاسخگو هستیم    شماره تماس :  09354642245       آدرس ایمیل :   info@shohadabook.ir

بسم رب الشهداء و الصديقين

و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل االله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون

فروشگاه اینترنتی کتاب شهدا بحمدلله و ان شاءالله در راه پاسداری خون شهیدان از اولین آن حضرت هابیل علیه السلام ، خون پاک ارباب بی کفنمان حسین بن علی علیه السلام و تک تک انسان های پاکی که در راه امام زمانشان حضرت مهدی عجل لله تعالی فرجه الشریف  علیه اسلام به شهادت رسیدند ایجاد گردید. فروشگاه اینترنتی  کتاب شهدا با تقسیم بندی عناوین کتاب شهدا ، از قبیل شهدا تاریخ ، شهدا انقلاب ، شهدا دفاع مقدس ، شهدا مدافع حرم ، شهدا گمنام ، شهدا ترور ، شهدا ماموریت ، شهدا زن ، شهدا آزاده ، شهدا جانباز ، شهدا امربه معروف تشکیل شده است که عاشقان کتب شهدا می توانند کتاب مورد نظر را از فروشگاه انتخاب ، مختصری از خاطرات ، عکسها ، فیلم و ... کتاب شهید مورد نظر مشاهده درصورت علاقه مندی درخواست خرید را انجام و بعد از پرداخت وجه به شکل اینترنتی و ثبت آدرس دقیق پستی ، کتاب را تحویل بگیرند. لازم بذکر است بعلت گستردگی کتب شهدا و حساسیت در ثبت خاطرات شهدا در اوایل کار از کتب کمتری بهره می بریم که ان شاءالله به دعای مادر شهدا ، زهرای بتول سلام الله علیها بر توانمان اضافه و کتب بیشتری را بارگزاری خواهیم نمود . لذا ثبت انتقادات و پیشنهادات در بهتر شدن  فروشگاه اینترنتی کتاب شهدا راه گشاه خواهد بود .  التماس دعا

استفاده از مطالب فروشگاه اینترنتی کتاب شهدا چون برای زنده نگه داشتن فرهنگ ایثار و شهادت می باشد ، کاملا" آزاد بوده و از نظر شرعی مشکلی ندارد . التماس دعا

فروشگاه
علاقه مندی
0 آیتم سبد خرید
حساب کاربری
خانه
  • منو
  • دسته بندی ها
  • کتب شهدا دفاع مقدس
  • کتب تقریظ شده توسط مقام معظم رهبری
  • کتب سردار شهید حاج قاسم سلیمانی
  • کتاب شهدا مخصوص کودکان و نوجوانان
  • کتب خاطرات رزمندگان اسلام
  • یادگاری از شهدا
  • خانه
  • فروشگاه
    • فروشگاه
    • سبد خرید
    • تسویه حساب
    • حساب کاربری
  • درباره ما
  • تماس با ما

سبد خرید

بستن
بازگشت به بالا