ملاقات در فکه — زندگی نامه شهید حسن باقری ( غلامحسین افشردی)
ملاقات در فکه
۳۲,۰۰۰ تومان ۲۵,۶۰۰ تومان
شهید حسن باقری روز ۵ اسفند ۱۳۳۴در شهر تهران به دنیا آمد. با نام واقعی غلامحسین افشردی معروف به سقّای بسیجیان جوانترین فرمانده ایران در دوران جنگ ایران و عراق بود. وی در سن 27 سالگی با سمت فرماندهی در منطقه فکه زمانیکه برای شناسایی به منطقه فکه رفته بودند ۹ بهمن ۱۳۶۱ به شهادت رسید.
« مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَیٰ نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا» (سوره احزاب، آیه ۲۳)
« انقلاب ما همچون تیر زهرآگینی برای همه مستکبرین در آمده است و یاوری برای همه مستضعفین جهان.
در این موقعیت زمانی و مکانی ، جنگ ما جنگ کفر است و هر لحظه مسامحه و غفلت ، خیانت به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و پشت پا زدن به خون شهداست . ملّت ما باید خودش را آماده هر گونه فداکاری بکند … در چنین میدان وسیع و این هدف رفیع انسانی و الهی جان دادن و مال دادن و فداکاری امری بسیار ساده و پیش پا افتاده است و خدا کند که ما توفیق شهادت متعالی در راه اسلام و با خلوص نیت پیدا کنیم …
… ما با هیچ دولت و کشوری شوخی نداریم و با تمام مستکبرین جهان سرجنگ داریم و در رابطه با این هدف ، جنگ با صدام یزید فقط مقدمه است …
… در چنین میدان وسیع و این هدف رفیع انسانی و الهی جان دادن و مال دادن و فداکاری امری بسیار ساده و پیش پا افتاده است و خدا کند که ما توفیق شهادت متعالی در راه اسلام را با خلوص نیت پیدا کنیم …
… در مورد درآمدها چیزی به آن صورت ندارم . همین بضاعت مزجاه را هم خمسش را داده ام و بقیه را هم در راه کمک رساندن به جنگجویان و سربازان اسلام با سپاه کفر خرج کنند …
درود بر رهبر کبیر انقلاب اسلامی ، امام خمینی .
اللهم عجل فی فرج مولانا صاحب الزمان ( عج )، غلامحسین افشردی، ساعت ۱۲ شب، ۱۳۵۹/۷/۲۷، اهواز.
در انبار موجود نمی باشد
ملاقات در فکه
وزن | 0.355 kg |
---|
شهید عباس بابایی در چهاردهم آذر ماه ۱۳۲۹ در شهرستان قزوین متولد شد و پس از گذراندن دوره ابتدایی را در دبستان دهخدا و دوره متوسطه را در دبیرستان نظام وفای قزوین گذراند. در سال ۱۳۴۸، در حالی که در رشته پزشکی پذیرفته شده بود، داوطلب تحصیل در دانشکده خلبانی نیروی هوایی شد و در فروردین ماه آن سال به نیروی ارتش پیوست. در اواخر سال ۱۳۵۱ با درجه ستوان دومی از دانشکده افسری خلبانی نیروی هوایی فارغالتحصیل گردید.
وی در ۴ شهریور ۱۳۵۴ با دخترداییاش «ملیحه حکمت» ازدواج کرد و صاحب دختری به نام «سلما» و دو پسر به نامهای «محمد» و «حسین» شد.
شهید عباس بابایی در نهم آذر ماه ۱۳۶۲ ، ضمن ترفیع به درجه سرهنگ تمامی ، به سمت معاونت عملیات فرماندهی نیروی هوایی منصوب شد و به ستاد فرماندهی در تهران عزیمت کرد. همچنین روز هشتم اردیبهشت ماه ۱۳۶۶ به درجه سرتیپی مفتخر شد.
سرانجام در پانزدهم مرداد ماه ۱۳۶۶ در حالی که به درخواست ها و خواهش های پی در پی دوستان و نزدیکانش مبنی بر شرکت در مراسم حج آن سال پاسخ رد داده بود، همزمان با روز عید سعید قربان همراه با یکی از خلبانان نیروی هوایی (سرهنگ علی محمد نادری) به منظور شناسایی منطقه و تعیین راهکار صحیح اجرای عملیات، با یک فروند هواپیمای اف–5 دو کابین از پایگاه هوایی تبریز به پرواز درآمدند و وارد آسمان عراق شدند.
بابایی و نادری پس از انجام دادن ماموریت، به هنگام بازگشت، در منطقهی عملیاتی سردشت در 15 مرداد 1366 مورد هدف شلیک توپ ضدهوایی قرار گرفتند و او از ناحیه سر مجروح و بلافاصله کشتهشد. پیکر وی در گلزار شهدا در جنوب امامزاده حسین (ع) قزوین به خاک سپرده شد. روحش شاد و یادش پر رهرو باد.
بسم الله الرحمن الرحيم
انا لله و انا اليه راجعون
خدايا، خدايا، تو را به جان مهدی (عج) تا انقلاب مهدی (عج) خمينی را نگهدار.
به خدا قسم من از شهدا و خانواده شهدا خجالت میکشم وصيتنامه بنويسم. حال سخنانم را برای خدا در چند جمله ان شاءالله خلاصه میکنم.
خدايا مرگ مرا و فرزندان و همسرم را شهادت قرار بده.
خدايا، همسر و فرزندانم را به تو میسپارم.
خدايا، در اين دنيا چيزی ندارم، هرچه هست از آن توست.
پدر و مادر عزيزم، ما خيلی به اين انقلاب بدهکاريم.
عباس بابایی
61.4.22
21 ماه مبارک رمضان
امام خامنه ای :
این شهید عزیز " بابایی " یک انقلابی و صادق بود و من به حال او حسرت می خورم.
نام: زینب
نام خانوادگی: کمایی
تاریخ تولد ۱۳۴۶
تاریخ شهادت: ۱۳۶۰
مکان شهادت: شاهینشهر اصفهان
نماز شبش ترک نمیشد. در دل شب چادر سفیدش را به سر میانداخت و به پهنای صورت اشک میریخت و «العفو» میگفت. برخی دوشنبهها و پنجشنبهها را روزه میگرفت. از تجملات زندگی دوری میکرد.خانه ساده و بیآلایش را دوستداشت. زینب عاشق خدا بود. این جملهها بر سربرگ در تمام دفترهای اش دیده میشد: « میخواهم لحظهای فراموش نکنم که در محضر خداوند هستم و هیچگاه گناه نکنم.»
زینب میدانستیم عمر کوتاهی خواهد داشت و همیشه غسل شهادت میکرد. در اسفند ماه سال ۱۳۶۰ در تمیز کردن خانه برای عید نوروز به مادرش کمک کرد. از او خواست که روز آخر سال برای نما خواندن نماز مغرب و عشا به مسجد برود. آن نماز، آخرین نماز زینب چهاردهساله بود.
وقتی از مسجد برگشت منافقان که از فعالیتهای فرهنگی او در منطقه خستهشده بودند، او را با چادرش خفه کردند و به شهادت رساندند. پیکر این شهید فرهنگی همراه با پیکر ۳۶۰ شهید عملیات فتحالمبین در گلستان شهدای اصفهان به خاک سپرده شد. زینب همیشه میگفت: «شهادت فقط در جبهههای جنگ نیست، اگر انسان برای خدا کار کند و به یاد او باشد، و بمیرد، شهید است.»
دوم آذر ۱۳۳۳، در شهرستان ري به دنيا آمد. پدرش گل محمد، كارگري ميكرد و مادرش شهربانو نام داشت. تا پايان دوره ابتدايي درس خواند. راننده كاميون بود. به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. بيست و دوم ارديبهشت ۱۳۶۱، با سمت راننده در سرپلذهاب توسط نيروهاي عراقي بر اثر اصابت تركش خمپاره به شهادت رسيد. پيكر وي را در بهشتزهراي شهرستان تهران به خاك سپردند.
مصطفی ردانی پور درست اولین روز فروردین سال ۱۳۳۷، در شهر اصفهان به دنیا آمد. پدرش مشهدی باقر از راه کارگری و مادرش از طریق قالی بافی مخارج زندگی را تأمین کرده و زندگی بسیار سادهای داشتند. با وجود وضعیت مالی نه چندان خوب اما به خاطر عشق و علاقه وافر به ائمّه اطهار و حضرت زهرا (علیهم السلام) همیشه جلسات روضه خوانی ماهانه در منزلشان برگزار میشد. مصطفی سال اول طلبگی را در اصفهان و حدود شش سال در مدرسه حقانی قم به تحصیل علوم دینی پرداخت. وی با استفاده از فرصتها برای تبلیغ به مناطق محروم کهگیلویه و بویراحمد و یاسوج سفر نمود و در سازماندهی حرکت خروشان مردم آن خطه تلاش بسیار کرد.
این طلبه فاضل در پی سوال از وظیفه خویش در ملاقاتی با حضرت امام (ره) با این جمله روبرو شده بود: «شما باید به کردستان بروید و کار کنید». بنابرای یک سال تمام به همراه نیروهای جان بر کف و رزمنده، گاهی بلندگو به دست و گاهی اسلحه به دست در راه حق جنگید. ایشان با تجربهای که از کار در جبهههای کردستان داشت، با وجود دو بار مجروحیت و جانبازی از ناحیه دست لحظه ای همرزمانش را تنها نگذاشت و سلاح بر دوش به تبلیغ و تقویت روحی رزمندگان در طول دوران جنگ تحمیلی پرداخت و با برگزاری جلسات دعا و مجالس وعظ و ارشاد، نقش مؤثری در افزایش سطح آگاهی و رشد معنوی رزمندگان ایفا نمود. در واقع وی را میتوان یکی از منادیان به حق و توجه به حالات معنوی در جبههها نامید.
شهید ردانی پور ۲۵ ساله بود که با همسر یکی از شهدا ازدواج کرد و دو هفته پس از ازدواجش یعنی پانزدهم مرداد سال ۱۳۶۲ در منطقه حاج عمران پیرانشهر (تپه برهانی) در حالی که فرماندهی لشگر امام حسین علیهالسلام را به عهده داشت، طی عملیات والفجر ۲ بر اثر اصابت تیر به جمجمهاش به شهادت رسید. و به برادر شهیدش پیوست. شهید رسول ردانی پور، دوم فروردین 1361در مقابله با نیروهای رژیم بعث عراق در دهلران بر اثر اصابت تركش به درجه رفیع شهادت نائل؛ و پیكرش در گلستان شهدای اصفهان آرمیده است. پیکر پاک شهید مصطفی ردانی پور بر خاک پاک جبههها باقی ماند و هرگز برنگشت.
سپاس خداوندی را که انوار جلال او، از افق عقول بندگانش تابان است. و خواستهاش از زبان گویای کتاب و سنت، نمایان.
خدایی که دوستان خود را از دلبستگی به دنیای فریبا رهانید و به شادیهای گوناگون رسانید. نه ازآنرو که آنان را بیجهت زیادی بخشد و یا در پیمودن راههای نیکوکاری ناگزیرشان فرماید. بلکه ازآنرو که خدای تعالی دید لیاقتِ پذیرشِ الطافِ الهی را دارند و شایسته آرایش به صفات زیبایند. پس راضی نشد، که بندگانش رشته ی بیکاری به دست گیرند و عمر خود را به بطالت سپری کنند. بلکه آنان را توفیق عنایت فرمود که به کردارهای کامل خو گیرند. تا از هر چه بهجز اوست آسودهخاطر گشته و مذاق جانشان با لذتِ شرافتِ خشنودیِ حق، آشنا شود.
ازاینرو دلهای خود را به انتظار سایه لطفش، منصرف و آرزوهای خود را به سوی بخشش و فضلش منعطف ساختند.
نزد آنان سروری میبینی که مخصوص دلهای، گردیده به عالم جاوید است و اثر ترسی مشاهده میکنی که از خطرات ملاقات حق حاصل آید.
شوقشان به آنچه به خواستهی حق نزدیکشان نماید همواره در فزونی و میلشان به انجام دستورهایی که از ناحیه حق صادر میشود، پیگیر و گوش شان آماده شنیدن اسرار الهی و دلهایشان از یاد او شیرینکام است.
به مقدار ایمانی که دارند از لذت ذکر بهرهمندشان فرمود و از خزینه عطایش آنچه را شایستهی بخشش نیکوکار مهربانی است به آنان بیمنت ارزانی داشت. چه کوچک است نزد آنان، هر آنچه دل را از جلال حق مشغول کند. هر آنچه را که باعث دوری از حریم وصالش شود یکبار ترک گویند. تاآنجاکه از انس با کَرَم و کمال حق لذتها برند و همواره از زیورهای هیبت و جلال جامههای فاخر به تن کنند.
و چون میبینند که زندگی دنیا آنان را از پیروی خواسته خداوند مانع است و ماندن در این عالم میان آنان و بخششهای خداوندی حائل، بیتأمل جامهی ماندن از تن بر کنند و حلقه بر درهای دیوار کوبند و از اینکه در راه رسیدن به رستگاری تا سرحد جانبازی فداکاری میکنند و خود را در معرض خطر تیرها و گلولهها قرار میدهند لذت میبرند.
مرغ جان مردان صحنه کربلا در اوج چنین شرافتی به پرواز آمد که برای جانبازی از یکدیگر پیشی میگرفتند. و جانهایشان را در برابر نیزهها و شمشیرها به یغما میدادند و امروز هم آن واقعه در سرزمین اللهاکبر اتفاقافتاده است. که هر روز شاهد چنین شور و عشق میباشیم.
ای ملت! بدانید امروز مسئولیت شما بزرگ و بارتان سنگین است و باید رسالتتان را که پاسداری از خون شهیدان است انجام دهید.
تنها با اطاعت از روحانیت متعهد و مسئول که در رأس آن "ولایتفقیه" است و امروزه سمبل آن امام بزرگوار است قادرید این راه را ادامه دهید.
امروز در هیچ کجای دنیا چنین حکومتی با این عظمت و حِشمت وجود ندارد که در رأس آن مرجعی بزرگ باشد.
در راه خدا حرکت کردن سختی و رنج دارد. مانع زیاد است. با صبر و استقامت راه انبیا را ادامه دهید. که امروز جوانان ما با ریختن خونشان موانع راه را برداشته و برمیدارند و ما فردای قیامت در پیشگاه خدای تبارک و تعالی عذری نداریم. اسلام منهای روحانیت اسلام نیست. و این سد دشمنشکن را نگذارید بشکند و این حربه ی عظیم را از شما و ملتتان نگیرد و در نتیجه اسلام وارونه را به مردم عرضه کنند. بدون روحانیت کاری از پیش نمیرود.
من به جبهه آمدم تا شاید گذشتهها را جبران کنم و خون آلودم را در راه خدا و به وسیله خون پاک شهدا تطهیر نمایم. اگر در این مسیر کشته شدم شما مقاوم و استوار راهم را ادامه دهید.
دعا کنید خدا مرا جزء شهدا قرار دهد. از قربانی دادن در راه خدا نترسيد. خواهران در تربیت فرزندانتان بکوشید و حجاب را رعایت کنند و زهرا گونه زندگی کنید. شوهرانتان را به خدا وادارید.
مصطفی ردانی پور
۱۳۵۹/۰۶/۲۸
داود عابدی در هفتم فروردین ماه ۱۳۴۲ در دَخرآباد (منطقه ای در اصفهان) به دنیا آمد. پدرش حاج عباس نام داشت و به آهنگری ماشین در دروازه قزوین تهران مشغول بود. دارای سه برادر به نام های حمید، مجید و مهدی بود. پدرش فرد مذهبی بود و در کنار تفریح، تربیت را اصل و هدف قرار می داد. داود تابستان ها در کنار پدرش به آهنگری و صافکاری می پرداخت و در پانزده سالگی برای خودش استادکار شده بود.
در مدرسه لرزاده اطراف میدان خراسان تهران تحصیل نمود و از سال سوم ابتدایی شروع به حفظ قرآن نمود. به همراه برادرش حمید در کلاس های اخلاق حاج آقا مجتهدی شرکت می نمود ولی طلبه رسمی نبود. هر شب در مسجد با دوستان انقلابی کارها را هماهنگ میکردند و همگی با هم در تظاهرات و اعتصابات شرکت میکردند .
یکی از نیروهای فعال بسیج بود و کلاسهای آموزشی میدان تیر را در مسجد گذراند .پدرش حاج عباس به داوود و حمید گفت جنگ شروعشده نباید دست روی دست گذاشت جبههها نیرو میخواهد یا شما مراقب خانواده باشید و من به جبهه میروم یا من بمانم و شما راهی جبهه شوید. داوود به پدرش گفت: شما باید بالای سر خانواده باشید، من میروم.
داوود همراه با برخی دوستانش از میدان خراسان و مسجد روحانی راهی جبهه شد و در جمع نیروهای دکتر چمران در ستاد جنگهای نامنظم پذیرفته شد . سال ۶۱ در بیت حضرت امام در جماران بهعنوان پاسدار فعالیت خود را ادامه داد.
سرانجام در سحرگاه ۲۲ اسقند ماه ۱۳۶۳ عملیات بدر، در مسیری که دوشکاهای دشمن بهشدت شلیک میکردند، تیر دوشکا از پهلوی چپ او وارد و از پهلو راستش خارج شد. شهید عابدی خیلی دوستداشت مثل حضرت زهرا سلاماللهعلیها شهید شود. و بالاخره همانگونه که خودش دوست داشت، با عشق به حضرت زهرا (س) و حضرت علی (ع) با پهلوی شکسته پر کشید. مزار این شهید بزرگوار در کنار برادر شهیدش حمید عابدی، در قطعه ۲۷ گلزار شهدای بهشت زهرای تهران قرار دارد.
در این مجموعه از اسوه و الگویی برای جوانان این دیار صحبت می کنیم که نابغه ی تحصیلی در نیشابور بود . دوره دانش سرای عالی را سپری کرد و در روستا معلم شد . دیپلم ریاضی و سپس تجربی و در دوران دانشجویی دیپلم ادبی گرفت ! در کنکور سراسری با رتبه ممتاز در رشته مکانیک دانشگاه صنعتی شریف پذیرفته شد . جوانی که رشته ی فعالیت منافقین را پنبه کرد . جزو اولین فاتحان لانه جاسوسی به حساب می آمد .در سخنان او به عنوان یکی از اصلی ترین فاتحين لانه ، هنوز موجود است اردوهای جهادی راه انداخت . مشکلات روستاها را فهیمد . با کمترین امکانات و با دست خالی ، مدلی از کوره های کم حجم قابل استفاده روستاها را طراحی و اجرا کرد . این اختراع او ثبت شد و در روزنامه های آن زمان انعکاس داشت .
قدرت مدیریت جمعی داشت . زیرک و در عین حال شجاع بود . اطلاعات دینی او بسیار بالا بود . کتابهای علما را مرتب مطالعه می کرد . با قرآن و نهج البلاغه مأنوس بود . ورزشکار بود و در ورزشهای رزمی و دومیدانی رتبه داشت . جوان با اخلاص حکایت ما ، در هر جمعی وارد می شد ، به خاطر درایت و تسلط بر مسائل سیاسی و اعتقادی ، بهترین نظرات را ارائه می کرد . شاید به همین دلیل بود که منافقین در دانشگاه ، نمی توانستند با او هم کلام شوند . با آغاز جنگ راهی جبهه شد . مدتی در ستاد جنگهای نامنظم بود و سپس راهی کردستان شد .
چیزی نگذشته بود که در کردستان به اسارت گروهک تروریستی خبات در آمد . برایش حکم اعدام صادر کردند ، اما خم به ابرو نیاورد . بعد از مدتی شروع به هدایت زندان بان خود کرد . تأثير او تا به آنجا رسید که مسئولین گروهک خبات را دگرگون کرد ! محمد از دین برایشان می گفت . کلام نافذ او اثر گذاشت . بسیاری از آنها از دشمنی با انقلاب و ایران دست برداشتند . حاصل زحمات او ، تبدیل صدها دشمن به دوست بود. خودش می گفت که ۱۴۰ نفر از آنان را با سلاح به شهر بانه فرستادم تا سلاح خود را تحویل مسئولین دهند . گروهک تروریستی او را آزاد کرد تا بر گردد، اما نرفت ! گفت : می مانم تا بدانم کدامیک از ما حرف حق می زنیم ؟!
با مخالفین جمهوری اسلامی بحث می کرد و بسیاری از آنان را تغییر داد. جوان داستان ما از لحظه لحظه زندگی نورانی خود استفاده کرد . غفلت و تنبلی و بیکاری در او راه نداشت . دستی بر قلم داشت . متون بسیار زیبایی در شب های سرد زندان کردستان به رشته تحریر در آورده . او هنرمند بود . آثار و طرح های نقاشی بر شیشه ، از او به یادگار مانده . مدتی بعد از آزادی ، در عملیات میمک ، همراه با رزمندگان تیپ جوادالائمه (ع) راهی خط دشمن شد . هنوز ۲۶ سال از زندگی با ارزش او نگذشته بود که به مهمانی حضرت حق دعوت شد .
به نامش . با سلام به حضور پدر ، مادر و تمام عزیزان . خواستم برایتان بنویسم . ولی بهتر از حرف خودم و حرف همه کس ، کلام مولا علی بالا را یافتم . با وجود آن شرم دارم که از خودم چیزی بگویم . بنابراین عین آن را برایتان می نویسم : " هر که از بعيد بترسد دور به او نزدیک شود . هر که از قوت دنیا سیر نشود ، هرچه جمع کند او را بس نباشد . هر که برای دنیا بکوشد از دستش برود و هر که از آن دست کشد نزدش آید . همانا دنیا سایه ای است که تا مدت مقرری دراز است . خدا رحمت کند بنده ای را که سخن حکیمانه بشنود و به دل سپارد و به راه راست که دعوت شد ، به آن گراید و دست به دامن نجات بخش رهبری زند و نجات یابد . خوبی پیش دارد و کار خوب کند ، ذخیرهای پیش فرستد و از مخدور کناره گیرد . با هوای نفسش مبارزه کند و آرزوی بیجا را به کنار نهد . صبر را مرکب نجات کند و تقوا را بر برگی وفات سازد . به راه راست روشن و جاده معلوم بچسبد و مهلت را غنیمت شمارد . از محبوب ترین راه ها به خدا دو جرعه است یکی جرعه خشمی که با حلمش در خوری و یکی جرعه غمی که با صبرش برخوری و از محبوب ترین راهها به خدا دو قطره است ، قطره اشکی در دل شب و قطره خونی در راه خدا و از محبوب ترین گام ها به سوی خدا دو گام است ، گامی که مجاهدان راه خدا را محکم سازد و گامی برای صله رحم و گامی که برای جهاد بر دارد بهتر است. الحق که عالی فرموده است ، پس از کلامش پند گیریم و از پروردگار بخواهیم که به ما توفیق عنایت فرماید تا هر آنچه از هر کداممان ساخته است انجام دهیم تا حتی المقدور در عرصه " ان الانسان لفي خسر " کمتر متضرر گردیم . ان شاء الله
به یادتان و ملتمس دعایتان محمدرضا چمنی
۶۳/۶/۲۷
وصیت نامه السلام علينا وعلى عباد الله الصالحين حقیر ، سفل اسفل ، محمد چمنی با اطمینان کامل از درستی راه اسلام و خط تشیع راستین و ائمه بزرگوار و قبول رهبری خمینی عزیزم ، با تمام وجود ، ضرورت مبارزه در جبهه ی خدا را که به حق ، جبهه حق علیه باطل و بهترین راه و در حال حاضر مهمترین راهی است که برای پیشبرد اسلام عزیز می تواند وجود داشته باشد ، حس کرده و با این امید که پروردگار ، توفیق خدمت خالصانه را نصیب این حقیر بگرداند در جبهه شرکت می کنم . ضمن پوزش از پدر و مادر و تمامی عزیزان که در مدت عمر سراسر خطایم مزاحمشان بوده و جز دردسر چیزی برایشان نداشتم ، ملتمس دعای خیرشان می باشم تا شاید پروردگار رحیم ، این قطره ناچیز را به کرم خویش بپذیرد و همچنان که مادر عزیزم نام رضا را برایم انتخاب نموده ، شایسته این نام در پیشگاه قدس احدیت باشم .
به امید حلالیت از همه شما محمدرضا چمنی
۶۳/۷/۲
بهترین قیمت
بالاترین کیفیت
پرداخت امن
پشتیبانی سریع
تحویل اکسپرس
اتاق خبر سایت ما
فروش در سایت ما
فرصتهای شغلی
تماس با سایت ما
درباره سایت ما
پاسخ به پرسشهای متداول
رویههای بازگرداندن کالا
شرایط استفاده
حریم خصوصی
گزارش باگ
نحوه ثبت سفارش
رویه ارسال سفارش
شیوههای پرداخت
هفت روز هفته ، ۲۴ ساعت شبانهروز پاسخگو هستیم شماره تماس : 09354642245 آدرس ایمیل : info@shohadabook.ir
بسم رب الشهداء و الصديقين
و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل االله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون
فروشگاه اینترنتی کتاب شهدا بحمدلله و ان شاءالله در راه پاسداری خون شهیدان از اولین آن حضرت هابیل علیه السلام ، خون پاک ارباب بی کفنمان حسین بن علی علیه السلام و تک تک انسان های پاکی که در راه امام زمانشان حضرت مهدی عجل لله تعالی فرجه الشریف علیه اسلام به شهادت رسیدند ایجاد گردید. فروشگاه اینترنتی کتاب شهدا با تقسیم بندی عناوین کتاب شهدا ، از قبیل شهدا تاریخ ، شهدا انقلاب ، شهدا دفاع مقدس ، شهدا مدافع حرم ، شهدا گمنام ، شهدا ترور ، شهدا ماموریت ، شهدا زن ، شهدا آزاده ، شهدا جانباز ، شهدا امربه معروف تشکیل شده است که عاشقان کتب شهدا می توانند کتاب مورد نظر را از فروشگاه انتخاب ، مختصری از خاطرات ، عکسها ، فیلم و ... کتاب شهید مورد نظر مشاهده درصورت علاقه مندی درخواست خرید را انجام و بعد از پرداخت وجه به شکل اینترنتی و ثبت آدرس دقیق پستی ، کتاب را تحویل بگیرند. لازم بذکر است بعلت گستردگی کتب شهدا و حساسیت در ثبت خاطرات شهدا در اوایل کار از کتب کمتری بهره می بریم که ان شاءالله به دعای مادر شهدا ، زهرای بتول سلام الله علیها بر توانمان اضافه و کتب بیشتری را بارگزاری خواهیم نمود . لذا ثبت انتقادات و پیشنهادات در بهتر شدن فروشگاه اینترنتی کتاب شهدا راه گشاه خواهد بود . التماس دعا
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.