من ادواردو نیستم — 72 داستانک از زندگی ثروتمندترین شهید شیعه
کتاب “من ادواردو نیستم” داستان زندگی تا شهادت جوان ایتالیایی است.که بخاطر اسلام از ثروتی باور نکردنی گذشت.
«شهید ادواردو آنیلی» کسی که پدرش.صاحب کارخانجات عظیم ماشینسازی فیات بود.و یکی از ثروتمندترین انسانهای دنیا .میدانی داستانش چیست ؟
قرار بود ثروتی که تو توی خوابت هم نمیبینی ،یکجا به او برسد . ثروتی معادل سهبرابر درآمد نفتی ایران .
میدانی یعنی چه ؟ یعنی سهبرابر پول کشور نفتخیز مان ،.ریخته شود توی جیب یک نفر . فقط و فقط توی جیب یک نفر !
اما …..اما این شرط دارد . شرطش هم دست برداشتن ادواردو از ایمانش و اعتقاداتش بود. اما او از پیامبرش الگو گرفته بود.و همچون رسولالله ( ص) به مشرکان زمانه اش
گفت: اگر صد برابر این ثروت را هم در دست من بگذارید.دست از اسلامم و پیامبرم بر نمیدارم .
او میدانست این کارها به ضررش تمام میشود و آخرش او را میکشند . اما بارها به دوستانش گفته بود:.من خود را برای شهادت آماده کردهام.و میدانم روزی مرا خواهند کشت !
خلاصه کنم . این کتاب خاطراتی کوتاه از مردی است.که دین و ایمانش را به دنیا و مظاهرش نفروخت .
مردی که ثابت کرد میشود در دره ی گناه بود ،.اما زنجیرهای شیطان را پاره کرد و تا اعلی علیین بهشت پرواز کرد .
مردی که بزرگترین آرزویش این بود که تا وقتی زنده است.از امام زمانش ظهور کند و از یارانش شود .
من ادواردو نیستم
جیانی مسیحی بود. همسرش هم یهودی بود . معمایی شده بود برای ایتالیایی ها . میگفتند : ادواردو که بزرگ شد چه میکند ؟.دین پدرش را انتخاب می کند یا دین مادرش ؟!
ادواردو کمکم بزرگ شد .دوره ابتداییاش را توی مدرسه “سن جوزپه “. تورین خواند . دوره دبیرستانش را هم رفت مدرسه” آتلانتیک “انگلیس . فرقی نداشت کدام مدرسه یا کدام کشور پا بگذارد و هر جا که میرفت می شناختنش . میگفتند : این پسر سناتور آنیلی است . پسر پادشاه ثروت. تحویلش میگرفتند . به احترامش بلند میشدند. جلویش دولا و راست میشدند. او هم خوشش میآمد . کیف میکرد.
مطالعات دینی و اسلامی اش هر روز نسبتبه قبل بیشتر و بیشتر میشد . سرش همیشه توی کتاب بود . سیر نمیشد از خواندن .
حس میکرد توی اقیانوسی است که پایانی ندارد . به دوستانش گفته بود :
دیگر تصمیمم را گرفتهام .ماندن توی ایتالیا فایده ندارد . میخواهم بروم قم و آنجا ساکن شوم . میخواهم بروم در حوزه . میخواهم بروم طلبه شوم .کسی باور نمیکرد ادواردو از کجا رسیده باشد به کجا .
شهید بین الملل
پنجشنبه ۱۵ نوامبر ۲۰۰۰ ، مصادف با ۲۵ آبان ۱۳۷۹ . معاون شبکه ی حمل و نقل بزرگراه.“تورین _ ساوونا ” مثل هر صبح مشغول گشتزنی اش توی جاده بود . به پل بزرگ ” رومانو ” که رسید،.دید ماشینی خاکستری که چراغ راهنمایش روشن است،.کنار جاده پارکشده و کسی هم توی آن نیست مشکوک شد .
از اتومبیلش پیاده شد و رفت طرف ماشین . این طرف و آن طرف را نگاه کرد . کسی را ندید . شکش بیشتر شد.
خودش را به کنار نردههای پل رساند . از آنجا پایین را نگاه کرد . جسدی بیجان و خونین در به چشمش خورد . مامور مخفی صهیونیست کارشان را دقیق انجام داده بودند . شب قبلش ادواردو را با ماشینش ربوده بودند ،.شبانه او را کشته بودند.و جسدش را پائین پل گذاشته بودند .ماشین ادواردو را هم همانجا بالای پل پارک کرده بودند.
نیروهای پلیس بهسرعت در محل حادثه حاضر شدند. آنگاه نگاه کردند به جسد او را نشناختند. جیب هایش را گشتند. کارت شناسایی اش را پیدا کردند .نگاه کردند به کارت. داشتند شاخ درمیآوردند. باورشان نمیشد .با خودشان گفتند : ” فرزند جیانی آنیلی ” غرق در خون اینجا چه میکند ؟
شهید بین الملل
من ادواردو نیستم
از خانه ی امام بیرون آمد. شارژ شارژ شده بود .هنوز گرمی بوسهی امام را روی پیشانیاش حس میکرد .
اشک جمعشده بود توی چشمهایش و داشت آرامآرام پایین میآمد . چقدر دوستداشت این لحظهها را و چقدر برایش زیبا بود .
بعدها ” ایگورمن ” روزنامهنگار ایتالیایی که ادواردو را دیده بود.و عشق و علاقهاش نسبتبه امامخمینی را از نزدیک مشاهده کرده بود.گفته بود : به عقیده من ، آیتالله خمینی ادواردو را سِحر کردهاست.و الا چنین شگفتی نسبتبه یک انسان ، آنهم فقط در یک دیدار ، از محالات است ، از محالات .
امام وخانه امام را دیده بود ، دوستداشت حسینیه ی جماران را هم ببیند. همانجا که صدها جوان ، گاه با یک کلام امام اشک از چشمهایشان سرازیر میشد.و هایهای گریه سر میدادند . بردنش توی حسینیه . آنجا را هم دید.
موقع رفتن ، یکی از محافظان امام ، تابلویی به او یادگاری داد.که رویش با خط قشنگی نوشته بود ” الله “.عین همان تابلو توی حسینیه ی جماران بالای سر امام هم زده بود .
شهید بین الملل
یک هفته بعد ، توی اتاقش در تورین ،.بیهیچ ترسی از پدر و مادرش تابلوی ” الله “را زد سینه دیوار .هر بار که نگاهش میکرد آرام میشد .هم یاد خدا میافتاد و هم حسینهی جماران و امام .
آن روز که بعد از دیدار با امام به استراحتگاهش برگشت ،.دفترچه یادداشتش را درآورد . توی آن با ادبیات خاص ایتالیاییاش نوشت :
بنام خداوند بخشنده ی مهربان . یک شهروند از ایتالیا امروز به دیدار امامخمینی آمد . او برای ادای احترام به جمهوری اسلامی و شیعیان آمدهاست . او بهخاطر انقلابی که امامخمینی در این دوره و زمان در دنیا بر پا کرده ، از رهبر انقلاب تشکر کرد .
خبر رفتنش پیش امام ، فردایش در روزنامههای ایران منتشر شد . چند روز بعد هم رسید به گوش پدرش و بعضی سران ایتالیا . کارد به آنها میزدی خونشان درنمیآمد . از همه بدتر صهیونیستهای ایتالیا .
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.