امام خامنه ای: زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست

* بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ *

فیس بوک توییتر پینترست لینکدین تلگرام
امام خامنه ای: شهادت مرگ تاجرانه است
فروشگاه اینترنتی کتاب شهدا
ورود / عضویت

ورودایجاد یک حساب کاربری

رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
لیست علاقه مندی ها
0 آیتم / ۰ تومان
منو
فروشگاه اینترنتی کتاب شهدا
0 آیتم / ۰ تومان
دسته بندی محصولات
  • کتب شهدا دفاع مقدس

    همه کتب شهدا ....

    کتب شهدا گمنام

    ابراهیم هادی 1

    ابراهیم هادی 2

    شاهرخ

    خدای خوب ابراهیم

    مهمان خدا

    راز کانال کمیل

    کتب شهدا ترور

    او یک ملت بود

    تا کوچه های آسمان

    آقا مجتبی

    از برف تا برف

    سردار دلها

    در کمین گلسرخ

    حاج قاسم 1

    مرد

    متولد ماه مارس 

    کتب شهدا  مدافع حرم

    ملاقات در ملکوت

    حجت خدا

    قصه دلبری

    یادت باشد

    پسرک فلافل فروش

    در مکتب مصطفی

    فاطمیون

    برای زِین أب

    مجید بربری

    کتب شهدا انقلاب

    طیب

    سفیر بیداری

    حبیب خدا

    کتب شهدا دفاع مقدس

    بر فراز آسمان

    عارفانه

    بیا مشهد

    نخل سوخته

    علی بی خیال

    مسافر کربلا

  • کتب تقریظ شده توسط مقام معظم رهبری
  • کتب سردار شهید حاج قاسم سلیمانی
  • کتاب شهدا مخصوص کودکان و نوجوانان
  • کتب خاطرات رزمندگان اسلام
  • یادگاری از شهدا
  • خانه
  • فروشگاه
    • فروشگاه
    • سبد خرید
    • تسویه حساب
    • حساب کاربری
  • درباره ما
  • تماس با ما
خانهخاطرات رزمندگان اسلام من زنده ام
محصول قبلی
خاک های نرم کوشک
خاک های نرم کوشک ۳۸,۰۰۰ تومان ۳۰,۴۰۰ تومان
بازگشت به محصولات
محصول بعدی
خاطرات سردار جانباز شهید میرزا محمد سلگی
آب هرگز نمی میرد ۳۵,۰۰۰ تومان ۲۸,۰۰۰ تومان
-20%
من زنده ام
برای بزرگنمایی کلیک کنید

من زنده ام

۸۰,۰۰۰ تومان ۶۴,۰۰۰ تومان

من زنده ام — خاطرات دوران اسارت به قلم معصومه آباد

مرور لحظه لحظه اسارت، خاطرات تلخ زندان های عراق، قتلگاه های عنبر ، رماديه ، تکریت و موصل، جنایت های رژیم بعثی عراق ، تحمل شکنجه ها و درد های ناشی از ضربات کابل ، دردِ کشیدن ناخن ها، دردِ مشاهده صحنه های وحشتناکِ به شهادت رساندن اسرای ایرانی و انزجار هر چه بیشتر از بعثیان و … گوشه ای از خاطرات دوران اسارت بانوی آزاده و رزمنده مجاهد “معصومه آباد” بود که در کتاب “من زنده ام ” به رشته تحریر در آمده است.

این کتاب، بسیار خواندنی و قابل تأمل است. تجسم لحظات سخت، اشک و گریه و احساس همدردی با این بانو و سایر اسرا خواننده را به ادامه خواندن و دست نکشیدن از کتاب راغب می کند. کتابی که رهبر معظم انقلاب تأکید بر لزوم ترجمه آن داشتند.

تقریظ آیت الله العظمی خامنه ای (مدظله العالی)

تقریظ رهبری

متن تقریظ رهبری

بسم الله الرحمن الرحیم

کتاب را با احساس دوگانه ی اندوه و افتخار و گاه از پشت‌پرده‌ی اشک، خواندم و بر آن صبر و همت و پاکی و صفا، و بر این هنرمندی در مجسم کردن زیبائی‌ها و زشتی‌ها و رنج‌ها و شادی‌ها آفرین گفتم. گنجینه ی یادها و خاطره‌های مجاهدان و آزادگان، ذخیره عظیم و ارزشمندی است که تاریخ را پربار و درس‌ها و آموختنی‌ها را پرشمار میکند . خدمت بزرگی است آن‌ها را از ذهن‌ها و حافظه‌ها بیرون کشیدن و به قلم و هنر و نمایش سپردن.

این نیز از نوشته‌هایی است که ترجمه‌اش لازم است به چهار بانوی قهرمان این کتاب بویژه نویسنده و راوی هنرمند آن سلام می‌فرستم.

۹۲/۷/۵

در آغاز سخن در این کتاب می خوانیم:

این کتاب را نوشتم که بگویم : من زنده ام که فراموش نکنیم از خانواده آبيان ، پدر و پسر که در یک روز شهید شدند و مادر ، حجله ی همسر و فرزندش را با هم چید . من زنده ام که فراموش نکنیم هنوز هم میشم پسر طلبه ی شهید حسین زاده (مفقودالاثر) هر شب چشم انتظار ، پشت در حیاط می خوابد که شاید یک روز پدرش بی خبر در خانه را بزند و او اولین نفری باشد که در را به رویش باز کند.

من زنده ام که فراموش نکنیم ما آزادگان هنوز شبها با کابوس زندان الرشید و استخبارات ، قتلگاههای عنبر ، رماديه ، تکریت و موصل از خواب می پریم بی آن که سازمان های مدافع حقوق بشر به آن همه جنایات پاسخی داده باشند .

من زنده ام که فراموش نکنیم جنگ تحمیلی هشت ساله ، جنگ دنیا با ایران بود و دفاع ما یک دفاع یک تنه بود . میگ و میراژهایی که بمب بر سر ما می ریختند هدیه ی شوروی و فرانسه بودند و مواد اولیه ی بمب های شیمیایی گاز خردل و سیانور ، تحفه ی آلمان به رژیم بعث عراق بود . پاهای بر جا مانده روی مین ها ، تحفه مبارک ایتالیایی ها بود . هواپیماهای خبرچین آواکس و ناوهایی که نفت کش های عربستان و کویت را اسکورت می کردند ، همه چشم روشنی آمریکا به صدام بود .

آنها با ناوچه هایی که به رژیم بعثی عراق پیشکش می کردند با هواپیماهای سوپر اتاندار به سکوهای نفتی ما حمله ور می شدند . ناجوانمردانه تر این که این جنگ ، فقط جنگ سرباز و ارتش نبود بلکه آنها دامنه ی جنگ را به تمام شهرها و خیابانها و مردم بی سلاح و بی دفاع کشانده بودند و با موشک های نه متری و دوازده متری ، کوچه های دو متری را مورد اصابت قرار می دادند تا هیچ جان پناهی برای کودکان ، مادران و غیرنظامیان باقی نگذارند . حالا چطور فرزندان ما باید باور کنند کشورهایی که اسلحه در اختیار صدام می گذاشتند ، تغییر روش داده اند و دوستدار صلح و مدافع حقوق بشر شده اند ؟

من زنده ام که فراموش نکنیم قصه ی سیصد شهید غریب اردوگاه ها و زندان های عراق را و یادمان نرود برای رژیم بعثی عراق چه قدر جانِ اسیر بی بها و ارزان بود .

کاش دنیا بداند که بعثی ها چطور در جشن تموز ( پیروزی کودتای صدام ) ، رضا زاهدی را مجبور کردند آواز بخواند و بر قصد و او تن به این کار نداد و یک سرباز عراقی آن قدر او را زد که بر اثر خونریزی مغزی از دنیا رفت .

کاش دنیا بداند که بر اسیران جنگی عملیات رمضان چه رفت و از برادر فرزام فر بپرسد که بعثی ها جشن تموز را در جبهه چگونه برگزار کردند و چگونه در مقابل چشمان بهت زدهی آنها ، اسرا را به رگبار بستند و با تانکهای تی -۶۲ پیکر آنها را با خاک یکسان کردند و تعداد دیگری را آتش زدند و هر چه بچه ها فریاد زدند آنها بیش تر هلهله و پایکوبی کردند و در آخرین بخش این ضیافت عده ای دیگر را به تانک و جیپ های نظامی بستند و آن قدر روی زمین کشیدند تا به شهادت رسیدند .

موجود در انبار

افزودن به علاقه مندی ها loading
اضافه شد! مشاهده لیست علاقه مندی ها
محصول از قبل به علاقه مندی ها اضافه شده! مشاهده لیست علاقه مندی ها
افزودن به علاقه مندی
شناسه محصول: KSKR10016 دسته: خاطرات رزمندگان اسلام برچسب: اسارت, اسیر, جنگ تحمیلی, دختران اسیر ایرانی, شکنجه, معصومه آباد, من زنده ام
  • توضیحات
  • توضیحات تکمیلی
  • نظرات (0)
  • ارسال و حمل و نقل
توضیحات

من زنده ام — خاطرات دوران اسارت به قلم معصومه آباد

کتاب “من زنده ام”

تقدیم به ولی فقیه مسلمین ، و مقتدایم

حضرت آیت ا … العظمی سیدعلی خامنه ای دامت برکاته

انشاءا … که با تحریر این خاطرات توانسته باشم ذره ای از دغدغه حضرتعالی را در مستندسازی تاریخ پر افتخار دفاع مقدس کاسته باشم.

معصومه آباد

جنگ و  اسارت

به سمت او دویدم . سرباز بعثی پی در پی فریاد زد : ممنوع ، ممنوع

و من هم در پاسخ فریاد زدم : مجروح ، مجروح

با خودم گفتم هرچه باداباد ، مگر من برای کمک به این مجروحان به آبادان برنگشته بودم ؟.مگر برای ماندن در بخش به خانم مقدم التماس نمی کردم . تکاور هر لحظه رنگ پریده تر می شد . اسمش را از روی لباسش خواندم :.تکاور میر احمد میر ظفرجويان . از شدت بغض داشتم خفه می شدم. خون چنان در رگ هایم به جوش آمده بود.که احساس می کردم هر لحظه خون بالا می آورم . دکمه های لباسش را باز کردم ، از ناحیه ی كمر آسیب جدی دیده بود ،.دل و روده هایش پیدا بود . تمام لباسش غرق خون بود.

خواهر بهرامی پاهای او را بالا گرفت.اما با دست های خالی چه می توانستم بکنم . هر چه از بعثی ها خواستیم آمبولانس خبر کنند.و او را به بیمارستان انتقال دهند جواب می دادند :.اصبروا ، يجی ، بالطريق ! ( صبر کنید ، می آید ، توی راه است ).با گذشت زمان ما بی قرار تر و عصبانی تر می شدیم.و بر سر سرباز فریاد می زدیم و درخواست آمبولانس می کردیم .

برادر میر ظفرجویان می گفت : از آنها چیزی نخواهید.

جنگ و  اسارت

پشت هم ذکر می گفت و صدام را نفرین می کرد . با فشار کف دست هایم بر روی شکمش ،.جلوی شدت خونریزی را گرفته بودم . پایین مانتو و مقنعه ام به خون این برادر تکاور آغشته شده بود . مستأصل شده بودم . چند متر آنطرف تر یکی از منازل.شرکت فاستر ویلر (نام شرکت حفاری) را دیدم که درش باز بود . به خواهر بهرامی گفتم : می خوام برم داخل این خونه . شاید بتونم پارچه تمیز با وسایل ضدعفونی پیدا کنم و زخم رو ببندم.

خواهر بهرامی گفت : خطرناکه . ممکنه نیروهای عراقی اونجا مستقر شده باشن.

برگشتم و به گودالی که برادران در آن اسیر بودند نگاه کردم . هنوز همه ی چشم ها با نگرانی به ما خیره بودند . به پشتوانه ی غیرت نگاه آنها احساس امنيت کردم . بلند شدم که داخل خانه بروم.اما برادر میرظفریان چیزی زمزمه می کرد . صدایش آرام شده بود . به سختی متوجه شدم که . می گوید : جایی نرید ، اینجا امنیت نداره.

از این که تکاوری با تنی مجروح به خاک افتاده بود.و هنوز غیرت و مردانگی در صدایش موج می زد احساس غرور می کردم و برای زنده بودنش بیش تر به دست و پا افتادم .

زندان الرشید بغداد

سلول ما ساکت شده بود . هر کدام مان در گوشه ای مچاله شده بودیم.و ناخن هایمان کنده، سرمان شکسته و تنمان سیاه و کبود شده بود . بغضی سنگین گلویم را می فشرد . با این که می دانستم آن گونه که سزاوار اسم و رسم دختران خمینی است.باید مقاومت کنم ، اما به خودم حق دادم جایی که مردها هم به اشک پناه می برند،.گریه کنم . بغضم شکست و ریز ریز در گوشه ای اشک ریختم. من زنده ام اسیر

حلیمه و مریم

دان الرشید بغداد من زنده ام

توضیح دادم که دستم حائل سرم بود.و در یکی از ضربات ناگهان کابل را کشیدم.و در حالی که هنوز کابل در دست من بود.و بی اختیار به او می زدم ، فرار کرد . فاطمه گفت : ولی اگه کابل داخل سلول بمونه.می تونن قضیه را خلاف جلوه بدن و بگویند شما سربازهای ما را شلاق زدید.و برای ما بد میشه . بلافاصله به دریچه زد که بی حرف و صدا فقط کابل جا مانده را بیرون بیندازد . قیس با چشمان پر اشک دریچه را باز کرد. فاطمه بلافاصله کابل را بیرون انداخت.

اما قیس گفت : – العفو ، أنا جندی شیعی.، أآنه ما ضربتچن بالسوط ، أنا ضربتُ دینی ،.آنه مأمور و معذور ، لازم أعدم نفسی.( منو ببخشید من یک شیعه ام. من به شما شلاق تزدم. به دینم شلاق زدم . من مأمور و معذور بودم. من مستحق مرگ و مردنم . کاش مرا دار بزنند و تکه تکه ام کنند ).

این آخرین بار بود که قیس را دیدیم .

اردوگاه موصل و العنبر من زنده ام

میهماندار پاسخ داد یک ساعت دیگر . به ساعتم ، به چرخش عقربه ثانیه گرد خیره ماندم . دوباره زمان در اختیارم قرار می گیرد.و زمان هم آزاد و مال من می شود . خواهر کافی از هیات همراه هلال احمر بالای سرم ایستاده بود . وقتی متوجه شد چشمم به ساعت خیره مانده،.پرسید : به چی فکر می کنی ؟

– الان ساعت آمار است ، ساعتی که برادرها را.با کابل شمارش می کنند … می دانی آمار یعنی چه ؟

– یعنی شمردن

– نه ، یعنی یک قدم مانده به مر گ ،.یعنی با حقارت چند قاشق شوربا گرفتن و با بغض قورت دادن . می دانی یکی از بچه ها توی ساعت آمار.به مجرد این که پاش رو از دستشویی بیرون گذاشت.نگهبان با کابل ضربه ای به سرش زد و او ضربه مغزی شد و مرد ؟ اسیر

تازه سرِ دردِ دلم داشت باز می شد.که گفت : سعی کنید فراموش کنید . خداوند انسان را بر وزن نسيان ( فراموشی ) آفرید . توی این یک ساعت چشم هایتان را به روی همه چیز ببندید.تا بتوانید از این به بعد راحت تر زندگی کنید. .. اما من چگونه می توانم از روزهایی بگذرم.که هر لحظه اش یک مرگ بود و هر شب بر جنازه ی خودم شیون می کردم.و صبح می دیدم زنده ام و دوباره باید خود را آماده مرگ کنم . من زنده ام اسیر

اردوگاه موصل و العنبر من زنده ام

من نمی خواهم رنجی را که با جوانی ام آمیخته است ، از یاد ببرم . جوانی ام را ، بهترین سال های زندگی ام را چگونه فراموش کنم ؟.یعنی از هجده ، نوزده ، بیست و بیست و یک سالگی ام بگذرم ؟.من از جوانیِ فروخورده ام، نمی گذرم . اگرچه این رنج مرا ساخته و گداخته کرده است . اصلا حاضر نیستم یک قدم از خودم عقب نشینی کنم ،.حتی اگر دشمن از خاکم عقب نشینی کرده باشد . به خودم قول دادم هیچ وقت درد و رنج خود.و لحظه های انتظار طاقت فرسای خانواده ی بزرگ اسیران درد کشیده را فراموش نکنم. اسیر

اگر فراموش کنیم ، دچار غفلت می شویم و دوباره هم گزیده می شویم . تاریخ کشورمان مملو از خاطراتی است.که یک نسل به فراموشی سپرده.و تاوان این فراموشی را نسل دیگری پرداخته است . رو کردم به خانم کافی و گفتم : البته درد نشانه ی حیات و زندگانی است!

او ناگهان چیزی یادش آمد ؛ به سمت کیفش دوید.و از توی آن بسته ای بیرون آورد و به سمت مان آمد.و در حالی که می خندید گفت : یک خبر خوب ، آخرین نامه هایتان را که قرار بود.صلیب سرخ جهانی برایتان بیاورد ، با خودم آورده ام . البته خودتان زودتر از جواب نامه هایتان رسیدید . نامه های هر کدام از ما را به دستمان داد . من چند نامه داشتم ؛ یکی از مادرم . یکی از محمد و حمید و یکی از احمد . یک نامه هم از نویسنده ی بی نام و نشان داشتم که نوشته بود :

اردوگاه موصل و العنبر

« فإن مع العشر يشرا إن مع العسر يسرا »

یقین داشته باش که رنج و محنت عنصری متعالی است.که در آن حلاوتی بی پایان هست . همان طور که بزرگان دین گفته اند «مرارت الدنيا حلاوت الاخره».که آدمی به میدان رنجی است که می برد.و از لابه لای این رنج هاست که گره های زندگی گشوده و دوست داشتن شکوفا می شود.و ستاره ی بخت من در این رنج غلتان است.تا شاید در چشم شما دیده شود . من در ارادت به شما جاودانه ، خواهم ماند.

اردوگاه موصل و العنبر

عمو سید که بچه های یتیم خونه عاشقش بودند.خودش دلبسته ی دختری بود که دست عراقی ها اسیر شده بود . بعد از ده سال انتظار به وصالش رسید . جشن عروسی با حضور چند تن از بچه ها بر پا.و شام عروسی را آشپزهای یتیم خونه نعيم و عبدالحسین پختند. … و امروز از پس همه ی این سالها از زندگی با سید احساس خوشبختی می کنم.

جشن عروسی در تاریخ ۲۹ مهر ۱۳۶۸ میلاد با سعادت نبی اکرم برگزار شد . ثمره این ازدواج سه دختر می باشد.که دو دختر بزرگم در دانشگاه تهران و شهید بهشتی در رشته ی پزشکی.مشغول تحصیل می باشند و فرزند سومم محصل می باشد . هم اکنون دکتری بهداشت باروری و در دانشگاه تدریس می کنم.و افتخار نمایندگی مردم تهران در شورای شهر و خدمتگذاری را دارم.

توضیحات تکمیلی
وزن0.585 kg
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “من زنده ام” لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

ارسال و حمل و نقل

محصولات مشابه

-20%
ملاصالح قاری
بستن

ملاصالح

۳۰,۰۰۰ تومان ۲۴,۰۰۰ تومان

مُلاصالح --- سرگذشت شگفت انگیز مترجم اسرای ایرانی در عراق ملاصالح قاری

مشخصات ملاصالح قاری

*نام و نام خانوادگی: ملاصالح قاری

*نام پدر : ملامهدی

*محل تولد : آبادان

*تاریخ ولادت: 1320

*کتاب مربوطه :  ملاصالح

ملاصالح --- سرگذشت شگفت انگیز مترجم اسرای ایرانی در عراق ملاصالح قاری

ملاصالح در یکی از شب های سرد دی ماه 1320 در آبادان و در میان دستان چروکیده قابله ای پیر چشم به جهان گشود. وی کودکی و نوجوانی را نزد عمویش در بصره گذراند. با معرفی پدرش به سید محمود بعاج (نماینده آیت الله سید محسن حکیم، مرجع شیعیان عراق) یادگیری دروس حوزوی را در نجف ادامه داد. و بعد از سرنگونی عبدالکریم قاسم، در سال 1963 (1342)اوضاع سیاسی عراق به ریخت. و به همین دلیل مجبور به بازگشت به ایران شد.

زمان شاه به جرم فعالیت سیاسی، توسط ساواک آبادان دستگیر و به ندان قصر برده شد. بعد از انقلاب موقع انتخابات مجلس شورای اسلامی از آبادان نامزد شدم. با شروع جنگ همه زندگی اش را برای جنگ گذاشت. مدتی در رادیو آبادان مشغول شد و با اسرای عراقی مصاحبه می کرد. حین یک ماموریت مهمی دریایی بین راه، توسط ارتش عراق محاصره و اسیر شد.

در زمان اسارت به عنوان مترجم بین اسرای ایرانی معروف بود. حتی برخی از اسرای ایرانی فکر می کردند او نفوذی نیروهای عراقی است. مدتی با یک گروه بیست و سه نفری از اسرای نوجوان ایرانی در یک زندان بودند. سرانجام پس از تحمل شکنجه های بسیار، به میهن خویش بازگشت. هر چند به محض ورود، به مدت دو سال به جرم خیانت در اردوگاه های بعثی، در ایران زندانی شد. ولی آیت الله ترابی به این موضوع اشراف داشت و به عنوان شاهد در زندان های بعثی در دوران اسارت وی، به بی گناهی او شهادت داد. کتاب "ملاصالح" که توسط خانم رضیه غبیشی گردآوری شده است؛ شرح زندگی پر فراز و نشیب وی را به رشته تحریر در آورده است.

 

دست‌نوشته ملاصالح قاری ابتدای کتاب "ملاصالح"

دست-نوشته-ملاصالح

متن دست‌نوشته ملاصالح قاری ابتدای کتاب "ملاصالح"

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

اینجانب ملا صالح قاری فرزند مرحوم مهدی قاری آنچه که می‌خوانید روایت زندگی پر فراز و نشیب بنده است که خانم رضیه غبیشی آن را به تحریر درآورده و مورد وثوق و تأیید اینجانب می‌باشد.

جزاها الله ...عن الاسلام و مسلمین و عنی خیراً الجزاء

والسلام‌علیکم و رحمةالله و برکاته

حرز فی تاریخ ۱۳۹۲/۰۵/۲۴ هجری شمسی

صالح قاری الأسدی

ساعد نا علی هذا الأملی الأخ المجاهد حاج منصور الوطّانی ابوحامد

افزودن به علاقه مندی
افزودن به سبد خرید
-20%
ازدواج به سبک شهدا
بستن

ازدواج به سبک شهدا

۲۰,۰۰۰ تومان ۱۶,۰۰۰ تومان

ازدواج به سبک شهدا --- خاطرات کوتاه از ازدواج شهدا

نامه حضرت امام خمینی (ره) به همسرش در جوانی

تصدقت شوم ؛ الهی قربانت بروم ، در این مدت که مبتلا به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوت قلبم گردیدم ، متذکر شما هستم ، و صورت زیبایت در آیینه قلبم منقوش است . عزیزم ، امیدوارم خداوند شما را به سلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند . حال من با هر شدتی باشد می گذرد ؛ ولی به حمدالله تاکنون هرچه پیش آمد ، خوش بوده و الان در شهر زیبای بیروت هستم . حقیقتا جای شما خالی است ، فقط برای تماشای شهر و دریا خیلی منظره خوش دارد . صد حیف که محبوب عزیزم همراهم نیست که این منظره عالی به دل بچسبد.

در هر حال ، امشب ، شب دوم است که منتظر کشتی هستیم . از قرار معلوم و معروف ، یک کشتی فردا حرکت می کند ، ولی ماها که قدری دیر رسیدیم ، باید منتظر کشتی دیگر باشیم . عجالتا تکلیف معلوم نیست ، امید است خداوند به عزت اجداد طاهرینم ، که همه ی حجاج را موفق کند به اتمام عمل . از این حيث قدری نگران هستم ، ولی از حیث مزاج بحمد الله به سلامت ، بلکه مزاجم بحمدالله مستقیم تر و بهتر است . خیلی سفر خوبی است ، جای شما خیلی خیلی خالی است . دلم برای پسرت (سیدمصطفی) قدری تنگ نشده است ، امید است که هر دو به سلامت و سعادت در تحت مراقبت آن عزیز و محافظت خدای متعال باشند ... ایام عمر و عزت مستدام . تصدقت ، قربانت ؛ روح الله

منبع: قدس ایران بانوی بزرگ انقلاب ، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی قادر ، صص ۳۱۷ و ۳۱۳

افزودن به علاقه مندی
افزودن به سبد خرید
-20%
مردان رستگار
بستن

مردان رستگار

۹,۰۰۰ تومان ۷,۲۰۰ تومان
مردان رستگار : جستارهایی از تحولات لشگر 10 سیدالشهداء (1362-1363)
افزودن به علاقه مندی
افزودن به سبد خرید
-20%
پوتین قرمزها
بستن

پوتین قرمزها

۴۰,۰۰۰ تومان ۳۲,۰۰۰ تومان

پوتین قرمزها --- خاطرات مرتضی بشیری

بازجو و مدیر مسئول جنگ روانی قرارگاه خاتم الانبیا صلی الله علیه و آله وسلم در دوران دفاع مقدس است که در مصاحبه‌هایی به همت «فاطمه بهبودی»، خاطرات خود را از بازجویی افسرهای رده بالای عراقی بیان کرده است.

این کتاب در قالب اول شخص و از زبان بشیری روایت می‌شود. او تصاویری از نحوه فعالیت خود در ستاد جنگ روانی و نیز مراحل بازجویی از اسرای عراقی در ایران را تشریح می‌کند.

کتاب پوتین قرمزها به دلیل موضوع قابل توجه خود در 36 فصل مختلف به بازسازی برخی از صحنه‌هایی پرداخته است که بشیری با اسرای عراقی روبرو می‌شده و در ادامه و در هر خاطره، پی‌نوشت‌های مفصل بهبودی درباره اتفاقات مرتبط با موضوع، اهمیت هر خاطره را قابل توجه می‌کند.

پوتین قرمزها

افزودن به علاقه مندی
افزودن به سبد خرید
-20%
راهیان علقمه
بستن

راهیان علقمه

۱۵,۰۰۰ تومان ۱۲,۰۰۰ تومان

راهیان علقمه --- چهل روایت از دلدادگی شهدا به اباالفضل العباس (ع)

بنیان‌گذار و فرمانده تیپ مستقل ۱۸ الغدیر و مسئول محور عمليّاتی لشكر 8 نجف اشرف

مشخصات شهید ذبیح الله عاصی زاده

*نام و نام خانوادگی: ذبیح الله عاصی زاده

*نام پدر : محمد

*محل تولد : اردکان

*تاریخ ولادت : ۱۳۴۰/۰۵/۲۴

*تاریخ شهادت : ۱۳۶۲/۰۷/۲۱

*محل شهادت: بانه

*نحوه شهادت: اصابت ترکش به سر

*مدت عمر: ۲۲ سال

*محل مزار : گلزار شهدای اردکان

*کتاب مربوط به این شهید:  راهیان علقمه

راهیان علقمه --- چهل روایت از دلدادگی شهدا به اباالفضل العباس (ع)

شهید-عاصی-زاده

در محله صدر آباد در اردکان یزد، بیست و چهارم مرداد سال ۱۳۴۰ پسری بدنیا آمد .پدرش گفت : نامش را ذبیح‌الله می‌گذرم. ولی مادر گفت : دوست دارم عباس باشد. همچون مولایش ، حضرت عباس علیه‌السلام شجاعت و فداکاری و ایثار داشته باشد . شناسنامه‌اش ذبیح‌الله شد و نامش عباس. در بچگی بسیار مریض می‌شد. تا این‌که روزی چشمانش را بست و دیگر نفس نکشید ! بچه از میان رفت ! صدای آه و ناله‌ از خانه بلند شد.

پدر که خادم افتخاری مسجد بود ،دستانش را بالا آورد . گفت: اگر آبرو پیش خدا داشته باشم ،دستانم خالی برنمی‌گردد. ناگهان صدایی آمد .عباس چشمانش را باز کرده بود ! و این آخرین مریضی او بود. قرآن را در همان کودکی خیلی زودتر از بچه‌های هم‌سن‌ و سالش یاد گرفت . خیلی باهوش بود . به پدر و مادرش خیلی احترام می‌گذاشت . همیشه جلوی پای آن‌ها بلند می‌شد و با ادب سلام می‌کرد.

در هنرستان نیروهای انقلابی و مؤمن را در مبارزه با رژیم شاهنشاهی سازماندهی کرد .بارها با مأموران درگیر شد. عکس‌های امام را تکثیر و بین مردم پخش می‌کرد. پس‌از گذراندن دوران تحصیل ، سال ۱۳۵۹دیپلم را گرفت . همان سال وارد سپاه شد. تا شنید امام فرموده‌اند : رزمندگان باید ازدواج کنند ،اطاعت کرده ، در سال ۱۳۶۲ ازدواج کرد و ثمره آن فرزندی به نام عباس بود.

پس از دلاوری ها ورشادت های فراوان توانست با جلب نظر مسئولین،”تیپ مستقل و پیروز الغدیریزد” را تشکیل دهد و افتخاراوّلین فرماندهی تیپ رابه نام خود ثبت نماید. نام این سردار رشید اسلام لرزه بر اندام لشکر عراق انداخته بود به طوری که زمانی که به شهادت رسید رادیو عراق خبر شهادتش را با ابراز خوشحالی اعلام کرد. سرانجام این سردار سپاه اسلام در تاریخ ۱۳۶۲/۷/۲۱ مطابق با هفتم محرم قبل از عملیّات والفجر4 که جهت بررسی وتوجیه طرح عملیات به منطقۀ غرب بانه سفر کرده بود، براثر اصابت ترکش توپ چون مولایش قمر بنی هاشم (ع)فرقش شکافته شد و با پرواز روح بلند و ملکوتیش ازجسم کوچک و خاکیش به اعلی علیین پر کشید و با فرقی خونین بر ارباب بی کفنش اباعبدالله الحسین(ع) مهمان شد.

پيكر مطهر شهید والا مقام عاصی زاده، صبح روز تاسوعای حسينی در يزد تشييع و پس از اقامۀ نماز توسط حضرت آيت الله خاتمی امام جمعه وقت يزد بر پيكر پاكش، جهت خاكسپاری به زادگاهش شهرستان اردكان منتقل شد.

بعد از ظهر همان روز (تاسوعاي حسينی) پيكر مطهر شهيد عاصی زاده بر دوش مردم عزادار اردكان با شكوهی خاص تشييع و در گلزار شهدای اردكان به خاك سپرده شد.

 

وصیت نامه شهید ذبیح الله عاصی زاده

 

ان الله اشتری من المومنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه اشهد ان لا اله الا الله ،محمد رسول الله، علیاً ولی الله

سلام بر ساحت مقدس حضرت ولی عصر (عج) و درود بر نائب بر حقش امام خمینی و درود به روان پاک شهدای به خون خفته از صدر اسلام تا شهدای فتح حاجی عمران و راه کربلا (اللهم اجعل مماتی ممات محمد و آل محمد) هم اکنون در میعادگاه عشق و شهادت در حجله گاه خون ، عروس سرخ شهادت را در بر می گیرم و به دنبال خط سرخی که از لابلای گونی های سنگرم و از بیابانهای تفتیده خوزستان گذشته می روم تا به کاروان شهدا که آرام آرام به سوی تجلی گاه حق در حرکت است بپیوندم.

سخنی چند با ملت غیور و شهیدپرور ایران دارم ، سفارش اول من این است که شما باید حافظ ولایت فقیه باشید و امام و رهبرمان را همچون نگین انگشتر درمیان خود نگهدارید تمام مشکلات مملکت را بدون سر و صدا حل کنید و نگذارید این قلب امت لحظه ای درد بگیرد .

سفارش دوم این است که ملت ما الان باید خود را بسازند تا فرد فرد این ملت یک مربی باشند و اول از خودمان شروع کنیم تا فردا بتوانیم برای صدور انقلابمان و زنده کردن اسلام در کشورهای عربی در حال خواب ، مربی و ناجی داشته باشیم و الان بهترین دانشگاه که از خون هزاران هزار شهید تهیه شده است که همان جبهه باشد داریم و باید حداکثر استفاده را از این دانشگاه ببریم و نگذاریم خون این همه شهید بی ثمر بماند . سفارش من به جوانهای مملکت این است که هر جوانی برای دو ماه هم که شده به جبهه بیاید و جنگ را مشاهده کند و آنها که می توانند در جبهه بمانند تا به کارزار تحرک و سرعت عمل بیشتر بخشند.

الان روزی است که ما می توانیم دوره های واقعی را در میدان های نبرد ببینیم . حیف است از این فرصت استفاده نکنیم . سفارش بعدی این است که موقعی که سلاحهای ما به زمین افتاد برای برداشتنش از همدیگر سبقت بگیرید و نگذارید خون شهیدان ما بِخُشکد و باید هر چه سریعتر و با سرعت عمل بیشتر راهشان را ادامه دهید ، راه، همان راه حسین است . هدف اسلام است و مقصد کربلا و سپس قدس عزیز است .

در اینجا روی سخنم با ابرقدرتهاست که توسط عراق به کشور ما تجاوز گردید ، می خواستید ما را در کشورمان زمین گیر کنید کور خوانده اید ، اکنون کجائی که ببینی ملت ما با این حمله عراق منسجم تر شده اند ، یک پارچه تر برعلیه شما می جنگند . ازموقعی که شما به کشور ما حمله کردید ما یک ارتش از هم پاشیده داشتیم اکنون یک ارتش منسجم و آبدیده داریم ، اگر در شروع حمله شما سپاه پاسداران ، هنوز قدرتی نداشت الان با یاری خداوند دوازده الی پانزده لشکر از سپاه و بسیج داریم کجا هستند که ببینند ارتش بیست میلیونی تشکیل شده و تمام جوانهای ما با جنگ و جنگیدن آبدیده تر شده اند.

ای آمریکا از همین جا به تو هشدار می دهم هر حیله ای بکاربری به ضرر خودت تمام می شود و خواهی دید که در همین نزدیکیها با ملتهای مسلمان متحد می شویم و رژیمهای دست نشانده ات را سرنگون می کنیم و اول به سراغ این فرزند نامشروعت که اسرائیل است خواهیم آمد و خواهی دید که با قدرت الهی کارش را تمام کرده و به سراغت خواهیم آمد.

سفارشم به رزمندگان و فرماندهان در جبهه این است که برادران ما باید به هر نحو که شده است حقمان را از رژیم عراق بگیریم ما باید خسارتهای مادی و معنوی را از عراق بگیریم ما باید متجاوز را تنبیه کنیم تا دیگر خیال تجاوزنکنند و بالاخره به هرنحو که شده باید راه قدس را از طریق عراق بگشائیم و انقلابمان را صادر کنیم و اسلام واقعی را به کشورهای مسلمان و سپس به جهان رسانیم.

والسلام

شهید ذبیح الله عاصی زاده و همرزمانش

شهید-ذبیح-الله-عاصی-زاده

افزودن به علاقه مندی
افزودن به سبد خرید
-20%تمام شد
حاجی بخشی
بستن

حاجی بخشی

۶,۰۰۰ تومان ۴,۸۰۰ تومان
حاجی بخشی --- خاطرات شفاهی حاج ذبیح الله بخشی
افزودن به علاقه مندی
اطلاعات بیشتر
-20%تمام شد
عباس دست طلا
بستن

عباس دست طلا

۱۲,۰۰۰ تومان ۹,۶۰۰ تومان

عباس دست طلا --- داستانی از زندگی حاج عباس  علی باقری

عباس دست طلا

افزودن به علاقه مندی
اطلاعات بیشتر
-20%تمام شد
خون دلی که لعل شد 
بستن

خون دلی که لعل شد

۴۵,۰۰۰ تومان ۳۶,۰۰۰ تومان

خون دلی که لعل شد     خاطرات حضرت آیت الله العظمی سیّد علی خامنه ای ( مدّظلّه العالی) از زندانها و تبعید دوران مبارزات انقلاب اسلامی

افزودن به علاقه مندی
اطلاعات بیشتر
بهترین قیمت

بهترین قیمت

بالاترین کیفیت

بالاترین کیفیت

پرداخت امن

پرداخت امن

پشتیبانی سریع

پشتیبانی سریع

تحویل اکسپرس

تحویل اکسپرس

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید:

فیس بوک توییتر اینستاگرام یوتیوب پینترست

همراه با ما

اتاق خبر سایت ما

فروش در سایت ما

فرصت‌های شغلی

تماس با سایت ما

درباره سایت ما

خدمات مشتریان

پاسخ به پرسش‌های متداول

رویه‌های بازگرداندن کالا

شرایط استفاده

حریم خصوصی

گزارش باگ

راهنمای خرید از سایت ما

نحوه ثبت سفارش

رویه ارسال سفارش

شیوه‌های پرداخت

هفت روز هفته ، ۲۴ ساعت شبانه‌روز پاسخگو هستیم    شماره تماس :  09354642245       آدرس ایمیل :   info@shohadabook.ir

بسم رب الشهداء و الصديقين

و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل االله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون

فروشگاه اینترنتی کتاب شهدا بحمدلله و ان شاءالله در راه پاسداری خون شهیدان از اولین آن حضرت هابیل علیه السلام ، خون پاک ارباب بی کفنمان حسین بن علی علیه السلام و تک تک انسان های پاکی که در راه امام زمانشان حضرت مهدی عجل لله تعالی فرجه الشریف  علیه اسلام به شهادت رسیدند ایجاد گردید. فروشگاه اینترنتی  کتاب شهدا با تقسیم بندی عناوین کتاب شهدا ، از قبیل شهدا تاریخ ، شهدا انقلاب ، شهدا دفاع مقدس ، شهدا مدافع حرم ، شهدا گمنام ، شهدا ترور ، شهدا ماموریت ، شهدا زن ، شهدا آزاده ، شهدا جانباز ، شهدا امربه معروف تشکیل شده است که عاشقان کتب شهدا می توانند کتاب مورد نظر را از فروشگاه انتخاب ، مختصری از خاطرات ، عکسها ، فیلم و ... کتاب شهید مورد نظر مشاهده درصورت علاقه مندی درخواست خرید را انجام و بعد از پرداخت وجه به شکل اینترنتی و ثبت آدرس دقیق پستی ، کتاب را تحویل بگیرند. لازم بذکر است بعلت گستردگی کتب شهدا و حساسیت در ثبت خاطرات شهدا در اوایل کار از کتب کمتری بهره می بریم که ان شاءالله به دعای مادر شهدا ، زهرای بتول سلام الله علیها بر توانمان اضافه و کتب بیشتری را بارگزاری خواهیم نمود . لذا ثبت انتقادات و پیشنهادات در بهتر شدن  فروشگاه اینترنتی کتاب شهدا راه گشاه خواهد بود .  التماس دعا

استفاده از مطالب فروشگاه اینترنتی کتاب شهدا چون برای زنده نگه داشتن فرهنگ ایثار و شهادت می باشد ، کاملا" آزاد بوده و از نظر شرعی مشکلی ندارد . التماس دعا

فروشگاه
علاقه مندی
0 آیتم سبد خرید
حساب کاربری
خانه
  • منو
  • دسته بندی ها
  • کتب شهدا دفاع مقدس
  • کتب تقریظ شده توسط مقام معظم رهبری
  • کتب سردار شهید حاج قاسم سلیمانی
  • کتاب شهدا مخصوص کودکان و نوجوانان
  • کتب خاطرات رزمندگان اسلام
  • یادگاری از شهدا
  • خانه
  • فروشگاه
    • فروشگاه
    • سبد خرید
    • تسویه حساب
    • حساب کاربری
  • درباره ما
  • تماس با ما

سبد خرید

بستن
بازگشت به بالا