پنج نور آسمانی
۱۴,۰۰۰ تومان ۱۲,۰۰۰ تومان
پنج نور آسمانی
موجود در انبار
وزن | 0.065 kg |
---|
محصولات مشابه

ابو وهب
ابو وهب روایتی کوتاه از سردار رشید ، مدافع حرم ، شهید حاج حسین همدانی
نابغه جنگ های نامنظم، جانشین فرمانده کل سپاه در قرارگاه امام حسین(ع)
مشخصات شهید حسین همدانی
*نام و نام خانوادگی: حسین همدانی
*نام پدر : علی آقا
*محل تولد : آبادان
*تاریخ ولادت: ۱۳۲۹/۰۹/۲۹
*تاریخ شهادت : ۱۳۹۴/۰۷/۱۶
*محل شهادت: سوریه - در مسیر حلب
*نحوه شهادت: تروریست های تکفیری
*مدت عمر: ۶۱ سـال
*محل مزار : گلزار شهدای همدان
*کتاب مربوط به این شهید: ابو وهب - خداحافظ سالار- پیغام ماهی ها - ساعت 16 به وقت حلب
ابو وهب--- شهید مدافع حرم حسین همدانی
شهید حسین همدانی متولد بیست و نهم آذر ماه سال ۱۳۲۹ در آبادان است. از خانواده مذهبی بودند. پدرش علی آقا نام داشت. کارمند شرکت ملی نفت بود که به دلیل بیماری وقتی حسین سه ساله بود دار فانی را وداع گفت و مادر به همراه چهار فرزند به زادگاه خود در همدان بازگشت. این شهید گرانقدر با آغاز دوران دفاع مقدس، لحظهای درنگ نکرد و راه کردستان را در پیش گرفت و از آنجا که پیش از جنگ نیز به کمک مردم محروم کردستان شتافته و با دیگر دوستان و همرزمان در آنجا گروهکهای ضدانقلاب را میشناخت، دیری نپایید که به صف دشمنستیزان پیوست و در این ایام مسئولیتهای زیادی از جمله فرمانده لشکر ۳۲ انصارالحسین استان همدان، فرمانده لشکر ۱۶ قدس استان گیلان، فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله(ص) تهران و معاونت عملیات قرارگاه قدس را برعهده داشت. این شهید گرانقدر مفتخر به دریافت دو نشان فتح از دستان مقام معظم رهبری و فرمانده کل قواست که به خاطر هدایت و فرماندهی موفق لشکرهای تحت امر در دوران دفاع مقدس بوده است. سرانجام پس از مجاهدت های فراوان عصر پنجشنبه در مسیر حلب سوریه، و به دست تروریست های تکفیری داعشی به درجه رفیع شهادت نائل شد.
متن وصیت نامه شهید مدافع حرم حسین همدانی
سپاس خدای را که نعمتها فراوان بر ما ارزانی داشت و فراوان شکر که در عصر خمینی (ره) حیاتمان قرار داد، همه پدران و مادران ما در آرزوی این دوران بودند و ندیدند اما ما دیدیم.
دوران احیای اسلام عزیز و عزتمندی ملتهای مسلمان، مقاومت مجاهدان سپاه اسلام، عصر تحول و شکوه و عظمت در جهان اسلام، عصر بیداری ملتها، عصر زوال طاغوتها، عصر فروپاشی قدرتهای استکباری و عصر برگشتن به خویشتن.
خدا را هزاران شکر به خاطر نعمتهایش، نعمت زندگی در هشت سال دفاع مقدس، زندگی با مجاهدینی که محبوب خدا بودند و میهمان خدا شدهاند.
زندگی در کنار ملتی که خوش درخشیدند و در مقابل همه توطئهها و فشارهای سنگین دشمنان تسلیم نشدند و مدل شدند، نمونه شدند در بین ملتها که سرآمد همه آنها پدران، مادران، همسران و فرزندان شهیدان گرانقدر ما هستند.
چه افتخاری بالاتر از آنکه آزادگان ما و جانبازان ما و خانواده مقاومشان صبر را شرمنده کردند و ۱۰ سال در اردوگاههای حزب بعث صفحه زرین بر تاریخ این ملت نگاشتند. جانبازان ما با تحمل دردهای فراوان حجت را بر ما تمام کردند که باید مقاومت را ادامه داد.
خدای بزرگ را شکر به خاطر نعمت برخورداری از ولایت، ولایت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (ع).
مگر میتوان از نعمت بزرگی که خدای مهربان به ما داده برآییم. نعمت ولایت فقیه، امام بزرگوارمان، آن پیر جمارانی؛ نعمت جانشین خلف آن، علی زمانمان که ادامهدهنده همان راه و کاروان انقلاب را چه مدبرانه و زیبا از همه گردنهها و کمین ها عبور می دهد اما نه، باید بیش از این شاکر باشیم نه زبانی، بلکه عملی مثل شهیدانمان لبیک بگوییم.
بنده حقیر، حسین همدانی، شاگرد تنبل دفاع مقدس اعتراف می کنم که وظایف خودم را به خوبی انجام ندادم و بعضی موقع ها این نفس سرکش سراغ من می آمد و مرا گول میزد، وسوسه می شدم، نق می زدم، در درونم اعتراض ایجاد میشد اما خدا مرا کمک میکرد، متوجه میشدم، پشیمان میشدم، توبه میکردم و از خدا طلب عفو و بخشش میکردم و مرا میپذیرفت و این اواخر هم خیلی دلم هوای رفتن کرده بود.
خدا کند که در موقع جان دادن راضی باشد خدای مهربان و خودم به رحمت او امیدوار هستم نه به عملکرد خودم.
از همه دوستان و آشنایان حلالیت میطلبم، از امام و مولایم حضرت آیتالله العظمی سیدعلی خامنهای (مدظلهالعالی) که نتوانستم سرباز خوبی باشم عذرخواهی و کوتاهی مرا انشاالله به لطف و بزرگواری خودشان ببخشند.
از خانواده شهیدان، جانبازان و آزادگان همیشه شرمنده بودم که نمیتوانستم خدمتگزار خوبی باشم؛ مرا حلال کنند.
تشکر دارم از همسر عزیزم که همسنگر و همراه خوبی بودند، خداوند انشاالله این عمل شما را ذخیره آخرت قرار دهد و اما سفارش میکنم مثل گذشته بدهکار به انقلاب و نظام باشی نه طلبکار. قانع باش در مقابل کمبودها یا کم مهریها صبر داشته باش و مراقب باش فضاسازان تو را ناسپاس نکنند، عشق به ولایت فقیه و اطاعت کامل از ایشان سعادتمندی دنیا و آخرت را دارد.
فرزندانم را سفارش میکنم و تأکید بر حفظ ارزشهای اسلام عزیز و نظام مقدس جمهوری اسلامی که با حفظ ارزشهایش میتوانند تأثیرگذار و مدل و الگو باشند، حجاب برتر بر شما واجب است رضایت پدر پیر شما با حفظ ارزشهاست. سعادتمندی و عاقبت به خیری شما را از خدای مهربان خواستارم.
برای خواهرانم و برادرم و فرزندان عزیزشان آرزوی سعادتمندی دارم، بسیار دوستان خوبی داشتم که یکایک آنها و زندگی با آنها همیشه در ذهن و خاطراتم ماندگار است و به این دوستی مفتخر هستم.
از همه آشنایان و دوستان میخواهم در صورت امکان یک روز برایم نماز و روزه به جای آورند؛ اگر انشاالله در آن عالم دیگر باز هم در کنار شما عزیزان باشم، جبران کنم!
هیچگونه بدهی ندارم و به کسی هم بدهکار نیستم، اما اگر کسی طلبکار بود بدهی را بدهید شاید یادم رفته باشد، به امید رحمت خدایم، خداحافظی با شما و طلب مغفرت بنده گنهکار حسین همدانی.
۲۸ شهریور ماه ۱۳۹۴
دست نوشته وصیت نامه شهید مدافع حرم حسین همدانی
مزار شهید مدافع حرم حسین همدانی
متن روی مزار شهید مدافع حرم حسین همدانی
مجاهد فی سبیل الله
مدافع حریم آل الله
جرعه نوش کوثر عاشورا
قافله سالار کاروان شهدا
علمدار خستگی ناپذیر جبهه ها
حبیب سپاه فرمانده دلها
سالک طریق گمنامی
سردار سرلشگر پاسدار
شهید حاج حسین همدانی
(ابو وهب)
شهید مدافع حرم حسین همدانی در کنار رهبری و سردار دلها حاج قاسم سلیمانی

مدرسه درس آموز حاج قاسم

مجموعه قهرمان من جلد ششم – امام خمینی
مجموعه قهرمان من جلد ششم - امام خمینی
جلد ششم
امام خمینی (ره)
با سعی مردم ما ، امام اومد به کشور
شاه و درباریاشم ، دیگه شدن دربه در
خمینی
پیست و دوم بهمن ، پیروز شد این انقلاب
خون پاک شهیدا ، دیگه نموند پی جواپ
از برکت انقلاب ، ایرانمون نامیه
با رهبری این مرد ، کشور اسلامیه
تلاش کنین حسایی ، آهای آهای بچه ها
گفته امام امیدش ، هس به دبستانیا


آن مرد با باران می آید
آن مرد با باران می آید --- خاطراتی از دوران انقلاب اسلامی
آن مرد در باران می آید
تقریظ رهبری برای کتاب آن مرد با باران می آید
بسیار خوب و هنرمندانه و پر جاذبه نوشته شده است. تصویری که از ماههای آخر مبارزات نشان میدهد، درست و روشن و واقعی است. به گمان من همه ی جوانها و نوجوانهای امروز به خواندن این کتاب و امثال آن نیاز دارند. از نویسنده ی کتاب باید تقدیر و تشکر شود ان شاءالله
مرداد 98
در قسمتی از این کتاب می خوانیم:
تا صبح ، در خواب هذیان می گویم ، این را بهناز می گوید . خودم چیز زیادی یادم نمی آید . فقط می دانم که اصلا خوب نخوابیدم نه خواب بودم ، نه بیدار. اما پشت سرهم کابوس می دیدم.
کابوس جنازه هایی که روی زمین بودند و تانک هایی که با سرعت از رویشان رد می شدند . بعضی ها هنوز زنده بودند و نمی توانستند حرکت کند ، ناله می کردند و با وحشت به تانک ها ، که هر لحظه نزدیک تر نگاه میکردند . دست یکی شان را گرفتـه بـودم و با تمام می شدند . قدرت می کشیدم تا نجاتش بدهم ، اما زورم نمی رسید . تانک ها هر لحظه نزدیک و نزدیک تر می شدند . صدای زنجیر چرخ هایشان توی سرم پیچیده بود.
عرق سردی از سر و رویم می بارید . به مجروحی که دستش در دستم بود ، نگاه کردم . بهـروز بـود . با التماس نگاهم می کرد . خـون از سر و پیشانی اش جـاری بـود . همه ی زور و توانم را در بازوهایم جمع کردم تانک اولی نزدیک شد و از روی یکی از جنازه ها رد شد.
خوب نگاه کردم سعید بود ، با فریاد بلندی از خواب میپرم. پیشانی و بالشم خیس عرق است.
مامان و بهناز با چهره هایی وحشت زده ، کنار رختخوابم نـشـسته اند . مامان به زور ليوان آب را بـه خـوردم می دهند . بابـا هـم تـوی جایش نشـته و خواب آلـود با چشمانی قرمز و نگران نگاهم می کند . بیرون هنوز هـوا تاریک است.
تا صبح ، بارها این کابوس ها را می بینم ، یادم نمی آید چندبار فریادکشان از جا پریدم و چند بار مامان و بابا و بهناز را با چهره هایی نگران بالای سرم دیدم آفتاب تـوی حیاط پخش شده که از خواب بیدار می شـوم. بهناز می گوید تازه بعد از اذان صبح بودکه کمی راحت خوابیده ام.
دهانم تلخ است . سرم تیر می کشد و دست و پاهایم درد میکند . انگار تمام شب را به جـای خـواب ، جنگیـده ام.
مامان کاسه ای سـوپ داغ برایم می آورد . بهناز با دلسوزی سوپ را هم می زند و فوت می کند تا سرد شود . مامان دستی به پیشانی ام میکشد خدا رو شکر ! ... تبت قطع شده .
ناگهان چیزی در ذهنم جرقه می زند : « سعید ... »
با وحشت از جا می پرم . پتـو دور دست و پاهایم می پیچد نزدیک است بـا سـر بـخـورم زمین.
مامان دستم را می گیرد . .کجا ؟
با التماس نگاهش می کنم : . سعید ! ... سعید چی شد ؟
...

مجموعه قهرمان من جلد سوم – شهید اندرزگو
مجموعه قهرمان من جلد سوم - شهید اندرزگو
جلد سوم
شهید اندرز گو
از بین این ۵نفر ، نگهبانای دربار
۴ نفرو گرفتن ، یکیشونم کرد فرار
اون یک نفر فراری ، شما میدونین کیه ؟
قهرمان این قصه اس ، اسمش سيد عليه
قهرمان
نیروهای ساواکی ، دنبال اون میگشتن
اگه پیداش ، میکردن ، حتما اونو میکشتن

مجموعه قهرمان من جلد دوم- شهید میرزا کوچک خان جنگلی
مجموعه قهرمان من جلد دوم- شهید میرزا کوچک خان جنگلی
جلد دوم
میرزا کوچک خان جنگلی
اون روزا ایرانمون ، ضعیف بود و ناتوان
میرزا دلش می طپید برای خاک ایران
از یه طرف روسیه ، از یه طرف انگلیس
از یه طرف پادشاه ، هر سه رفیق ابلیس
قهرمان
میرزا تفنگو برداشت ، تا بکنه یه کاری
وایسه چلو حمله ی روسیه ی تزاری

دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.