امام خامنه ای: زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست

* بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ *

فیس بوک توییتر پینترست لینکدین تلگرام
امام خامنه ای: شهادت مرگ تاجرانه است
فروشگاه اینترنتی کتاب شهدا
ورود / عضویت

ورودایجاد یک حساب کاربری

رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
لیست علاقه مندی ها
0 آیتم / ۰ تومان
منو
فروشگاه اینترنتی کتاب شهدا
0 آیتم / ۰ تومان
دسته بندی محصولات
  • کتب شهدا دفاع مقدس

    همه کتب شهدا ....

    کتب شهدا گمنام

    ابراهیم هادی 1

    ابراهیم هادی 2

    شاهرخ

    خدای خوب ابراهیم

    مهمان خدا

    راز کانال کمیل

    کتب شهدا ترور

    او یک ملت بود

    تا کوچه های آسمان

    آقا مجتبی

    از برف تا برف

    سردار دلها

    در کمین گلسرخ

    حاج قاسم 1

    مرد

    متولد ماه مارس 

    کتب شهدا  مدافع حرم

    ملاقات در ملکوت

    حجت خدا

    قصه دلبری

    یادت باشد

    پسرک فلافل فروش

    در مکتب مصطفی

    فاطمیون

    برای زِین أب

    مجید بربری

    کتب شهدا انقلاب

    طیب

    سفیر بیداری

    حبیب خدا

    کتب شهدا دفاع مقدس

    بر فراز آسمان

    عارفانه

    بیا مشهد

    نخل سوخته

    علی بی خیال

    مسافر کربلا

  • کتب تقریظ شده توسط مقام معظم رهبری
  • کتب سردار شهید حاج قاسم سلیمانی
  • کتاب شهدا مخصوص کودکان و نوجوانان
  • کتب خاطرات رزمندگان اسلام
  • یادگاری از شهدا
  • خانه
  • فروشگاه
    • فروشگاه
    • سبد خرید
    • تسویه حساب
    • حساب کاربری
  • درباره ما
  • تماس با ما
خانهشهدا مدافع حرمسوریه یادت باشد
محصول قبلی
غریب قریب
غریب قریب ۱۲,۰۰۰ تومان ۹,۶۰۰ تومان
بازگشت به محصولات
محصول بعدی
نای سوخته
نای سوخته ۱۳,۰۰۰ تومان ۱۰,۴۰۰ تومان
-20%تمام شد
یادت باشد
یادت باشه
یادت باشه
یادت باشه
برای بزرگنمایی کلیک کنید

یادت باشد

۷۵,۰۰۰ تومان ۶۰,۰۰۰ تومان

یادت باشد؛ خاطرات همسر شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی به زبانی ساده و صمیمی

فرمانده دسته مخابرات

مشخصات شهید حمید سیاهکالی مرادی

*نام و نام خانوادگی: حمید سیاهکالی مرادی

*نام پدر : حشمت الله

*محل تولد : قزوین

*تاریخ ولادت: ۱۳6۸/۰۲/۰۴

*تاریخ شهادت : ۱۳۹۴/۰۹/۰۵

*محل شهادت: حلب سوریه

*نحوه شهادت: تروریست های تکفیری

*مدت عمر: ۲6 سـال

*محل مزار : گلزار شهدای امام زاده اسماعیل (ع) قزوین

*کتاب مربوط به این شهید: یادت باشد

 

یادت باشد؛ خاطرات همسر شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی به زبانی ساده و صمیمی

چهارم اردیبهشت ۱۳6۸، در آبگیلک قزوین چشم به جهان گشود. پدرش حشمت الله و مادرش،امینه نام داشت. تا پایان کارشناسی در رشته حسابداری مالی درس خواند. روز ۱۰ آبان ۱۳۹۱ ازدواج کرد و ۱۸ اردیبشهت ۱۳۹۱ در دوره پزشک یاری مشهد مقدس شرکت کرد. در نهایت پنجم آبان ماه ۱۳۹4 در حلب سوریه و در درگیری با گروهک تروریستی تکفیری داعش بر اثراصابت پرتابه های جنگی به بدن و جراحات وارده شهید شد. مزار این شهید بزرگوار در گلزار شهدای قزوین واقع است.

یادت-باشد

تصویر دست نوشته شهید حمید سیاهکالی مرادی

دست-نوشته شهید حمید سیاهکالی

متن وصیت نامه شهید حمید سیاهکالی مرادی

با سلام و صلوات بر حضرت محمد (ص) و خاندان مطهر ایشان (ع) که شرف کون و مکان هستند و ما متنعم از این می ناب لایزال که موجب رشته ی وصل ما به این حبل متین و تکامل ما توسط این حصن حصین و ممزوج از ولایتشان در وجود ما عجین و خدا روشکر، بر این نعمت الهی که ما را فراگرفته و غرق در آن شده ایم ان شالله.

اینجانب حمید سیاهکالی مرای فرزند حشمت الله لازم دیدم تا چند جمله ای را من باب درد دل در چند سطر مکتوب نمایم. ابتدا لازم است تا بگویم که نوشتن این وصیت نامه از مقدمات خیر حاصل گردیده و آن شرف ناموس خدا، اسوه ی صبر و تقوا، زینت عرض و سما، عقیله ی عقلا، حضرت زینب(س) است.

زیرا دفاع از حرمین و مظلومیت مسلمانان را بر خود واجب می دانم و سعادت خود را خط مشی این خانواده (ع)می دانم و از خداوند می خواهم تا مرا در این راه ثابت قدم بگرداند ان شالله.

آنچه این حقیر تا کنون در زندگی خویش فهمیده ام کج فهمی ها و درشت فهمی ها و بی بصیرتی انسانهایی است که یا این خانواده را درک نکره اند و در هیچ برهه ای در کنارشان قرار نگرفته اند و یا ظاهرا در کنارشان بوده اند. ولی در صحنه های حساس میدان را خالی کرده اند و یا مانعی بودند در این مسیر، آنان که ماندند از دین داری به دین یاری رسیده بودند و فهم درک کرده بودند که این مسیر تنها راه رسیدن به خداست و عامل انحراف بشریت دورماندن و کور ماندن از راه نور هدایت است. وای از روزی که آنان که ولایت دارند قدر آن را ندانسته و بی راهه بروند زیرا تا مادامی که پشتیبان ولایت باشیم و رهرو این مسیر همیشه سرافرازیم و نوک پیکان ارتش و سپاه حضرت ولی عصر (عج) ان شالله…

زیرا نقطه قوت ما ولایت است و نقطه ضعف ما نیز بی توجهی به این امر، زیرا ما آنچنان که لازم است باید به حدود و ثغور آن توجه کرده و خود را ذوب در این امر بدانیم. اما می نویسم تا هر آنکس که می خواند یا می شنود بداند؛ شرمنده ام از این که یک جان بیشتر ندارم تا در راه حضرت ولی عصر(عج) و نایب بر حقش حضرت امام خامنه ای (مدظله العالی) فدا کنم و با یقین به این امر که خونم موجب سعادتم می شود و تعالی روح و شرابی است طهور که به قول حضرت علی اکبر(ع) شیرین تر از عسل، می روم تا با تاسی از مولایم حضرت ابا عبدالله الحسین(ع) با خدایم عشق بازی کنم تا عمق در خدا شوم. اما یک نکته و آن این است اگر در حال خاضر در جبهه سخت، تعدادی از برادران در حال جهادند، دلخوش هستند که جبهه فرهنگی که عقبه هستند، عقبه ای که تداوم جبهه سخت را شامل می شوند و عامل اصلی جهادگران جبهه سخت می باشند توسط تمامی جوانان رعایت می شود و امید است که خواهران در این زمینه با حفظ حجابشان پیشگام این جبهه باشند. ان شالله….

اما به نظر این حقیر هیچ چیز بالاتر از حسن کلام و حسن رفتار نیست؛ در عموم جامعه و مخصوصا در بین نظامیان و بالاخص در میان پاسداران حریم ولایت؛ اما در جمله آخر می نویسم آنچه در این دنیا از مادیات دارم من باب گذران زندگی در اذن همسرم باشد ان شالله و در آخر هر کس که این متن را می خواند و یا می شنود ان شالله که این حقیر سراپا تقصیر را حلال نماید.

همیشه یادتان را من به هنگام نظر بازی

زر رخسار علی(ع) جویم و این است اوج طنازی

همیشه با لبت آرام میخندم و با چشمان تو مستم

قسم خوردم به جان تو که پای رهبرم هستم

همیشه خار بودم من به چشم دشمن ناپاک

خدا رو شکر در راهت به خون افتادم بر خاک و کفی بالعلم ناصرا

حمید سیاهکالی مرادی

1394/08/19

مزار شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی در گلزار شهدای قزوین

مزار شهید حمید سیاهکالی

مزار-شهید-حمید-سیاهکالی

صحبت رهبری در خصوص نذر شهید سرافراز حمید سیاهکالی مرادی و همسرش

 

صحبت رهبری در خصوص نذر شهید حمید سیاهکالی مرادی و همسرش:”

«دختر و پسر جوان(زن و شوهر)، برای اینکه جشن عروسی شون دَرِش گناه انجام نگیره نذر می کنند سه روز روزه بگیرن. به نظر من اینو باید ثبت کرد در تاریخ که یه دختر وپسر جوانی برای اینکه در جشن عروسی شون ناخواسته خلاف شرعی یا گناهی انجام نگیره به خدای متعال متوسل می شن و سه روز روزه می گیرن.»

 

سردار سلیمانی با خانواده شهید سرافراز حمید سیاهکالی مرادی

سردار-سلیمانی-و-خانواده-شهید-حمید-سیاهکالی

در انبار موجود نمی باشد

افزودن به علاقه مندی ها loading
اضافه شد! مشاهده لیست علاقه مندی ها
محصول از قبل به علاقه مندی ها اضافه شده! مشاهده لیست علاقه مندی ها
افزودن به علاقه مندی
شناسه محصول: a10021 دسته: سوریه, شهدا مدافع حرم برچسب: به زبانی ساده و صمیمی, حمید سیاهکالی مرادی, خاطرات همسر شهید, خاطرات همسر شهید به زبانی ساده و صمیمی, سوریه, شهید, شهید حمید سیاهکالی مرادی, شهید مدافع حرم, شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی, شهید مدافع حمید سیاهکالی مرادی, یادت باشد, یادت باشه
  • توضیحات
  • توضیحات تکمیلی
  • نظرات (0)
  • ارسال و حمل و نقل
توضیحات

“یادت باشد” — شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی به روایت همسر

کتاب “یادت باشد” ؛ خاطرات همسر شهید به زبانی ساده و صمیمی

در بخشی از کتاب می خوانیم:

پیام داد: «صبح آلبالوییت بخیر!» حدس زدم.که از سنبل آباد کنار درخت های آلبالو و گیلاسشان پیام می دهد. از قزوین تا سنبل آباد هفتاد کیلومتر راه بود؛.روستایی در منطقه الموت قزوین،.بسیار سرسبز، کنار کوه های بلند که اکثر اوقات. بلندی کوه ها داخل مه گم می شد. خانه پدری حمید داخل این روستا کنار یک رودخانه با صفاست.

تماس که گرفتم، متوجه شدم حدسم درست بوده است. بعد از احوالپرسی گفت:«ببین فرمانده، این درخت بزرگ آلبالویی که کنارش وایستادم مال شماست. کسی حق نداره به این درخت نزدیک بشه».

 

یادت-باشد

من را به القاب مختلف صدا می زد. من پیش دیگران حمید صداش می کردم،.ولی وقتی خودمان بودیم می گفتم حمیدم!

دوست داشتم به خودش بقبولانم که دیگر فقط برای خودش نیست؛.برای من هم هست!سر شوخی رو باز کردم.و گفتم:«پسر سنبل آبادی، از کی تا حالا.من شدم فرمانده؟» خندید وگفت:.«تو خیلی وقته فرمانده ای، خبر نداری»

اولین تماسمان پنجاه و هفت دقیقه طول کشید!.پشت گوشی شنیدم که برادرش اذیتش می کرد.و به شوخی گفت:«حمید! تو دیگه خیلی زن ذلیلی!.آبرو برای ما نذاشتی!»

حمید احترام بزرگ تر بودن برادرش را داشت. چیزی به حسن آقا نگفت، ولی به من گفت:«من زن ذلیل نیستم ، من زن شهیدم! من ذلت زده نیستم!»

مرامش یک چیزی مثل همان دیالوگ فیلم.«فرشته ها با هم می آیند» بود: «مرد باید نوکر زن و بچه اش باشه»

از سنبل آباد که برگشت، کلی گردو و فندق آورد. یک پارچه وسط آشپزخانه انداخته بودیم و مشغول شکستن گردو ها بودیم که به حمید گفتم: «عزیزم! اگه یه چیزی بگم ناراحت نمیشی؟»

گفت: «نه بابا! راحت باش» گفتم: «میشه ایندفعه که رفتی سلمونی، ریشاتو اون مدلی کوتاه کنی که من میگم؟ دوست دارم مدل محاسن و موهاتو عوض کنی»

کتاب “یادت باشد” شهید مدافع.حرم حمید سیاهکالی مرادی به روایت همسر

گفت :«چه مدلی دوست داری بزنم؟ ماشین اصلاح رو بیار خودت بزن، هر مدلی که می پسندی» گفتم:«حمید، دست بردار! حالا من یه حرفی زدم، خودم بلد نیستم که. خراب میشه موهات» گفت:«خودم یادت میدم چطور با ماشین کار کنی.

تهش این میشه که موهام خراب بشه میرم از ته میزنم!» گفتم:«آخه من تا حالا این کار رو نکردم حمید» جواب داد:«اشکال نداره، یاد می گیری! ظاهر و تیپ همسر باید به سلیقه همسر باشه!»

آن قدر اصرار کرد که دست به کار شدم. خودش یادم داد که چطور با ماشین کار کنم. محاسن و موهایش را مرتب کردم. از حق نگذریم چیز بدی هم نشده بود؛ تقریبا همان طوری شده بود که دوست داشتم. از آن به بعد خودم کف اتاق زیرانداز و نایلون می انداختم و به همان سلیقه ای که دوست داشتم موهایش را مرتب می کردم.

تقریبا هر روز همدیگر را می دیدیم. خیلی به هم وابسته شده بودیم. یا حمید به خانه ما می آمد یا من به خانه عمه می رفتم یا با هم می رفتیم بیرون. آن رو ز هم طبق معمول نزدیک غروب از خانه بیرون زدیم. یادت باشد

پاتوق اصلی ما «بقعه چهار انبیاء» بود؛ مقبره چهار پیامبر و یک امامزاده که مرکز شهر قزوین دفن شده اند. آن قدر رفته بودیم که کفشدار آنجا ما را می شناخت. کفش هایمان را یکجا می گذاشت…

کتاب “یادت باشد” شهید مدافع.حرم حمید سیاهکالی مرادی به روایت همسر

سریع گفت: «نترس خانوم، چیزیم نشده» تا با چشم های خودم ندیده بودم، باورم نمی شد. گفتم:«پس چرا با این وضع اومدی؟ دلم هزار راه رفت» گفت:«با موتور داشتم از محل کار برمی گشتم که یه سرباز جلوی پای ما از پشت نیسان افتاد پایین. زخمش سطحی بود، ولی بنده خدا خیلی ترسیده بود. بغلش کردم، آوردمش یه گوشه. کنارش موندم و بهش روحیه دادم تا آمبولانس برسه»کتاب “یادت باشد”

نفس راحتی کشیدم و گفتم:«خدا رو شکر که طوری نشده. اون سرباز چی شد؟ طفلک الان پدر و مادرش نگران میشن» حمید گفت:«شکر خدا به خیر گذشت. بردنش درمانگاه که اگه نیاز شد بفرستن از دست و پاهاش عکس بگیرن»

گفتم:«ولی اولش بدجور ترسیدم. فکر کردم خدای نکرده خودت با موتور زمین خوردی. ناهار آماده است من باید برم به کلاس برسم» گفت:«صبر کن لباسمو عوض کنم برسونمت خانوم» گفتم:«آخه تو که ناهار نخوردی حمید» گفت: «برگشتم می خورم چون باید بعدش برم باشگاه»

زود آماده شد و راه افتادیم. سر خیابان که رسیدیم، با دست یک مغازه پنچری را نشانم داد و گفت:«عزیزم! به این مغازه پونصد تومن برای تنظیم باد لاستیک موتور بدهکاریم. دیروز که اومدم اینجا پول خرد نداشتم حساب کنم. الان هم که بسته است.کتاب “یادت باشد”

حتما یادت باشه سری بعد که رد شدیم، پولش رو بدیم» گفتم:«چشم، می نویسم توی برگه، می ذارم کنار اون چندتایی که خودت نوشتی که همه رو با هم بدیم»کتاب “یادت باشد”.

همیشه روی بدهی های خردی که به کاسب ها داشت حساس بود. روزهایی که من نبودم بدهی هایش را روی برگه های کوچک می نوشت و کنار مانیتور می چسباند که اگر عمرش به دنیا نبود، من با خبر باشم و بدهی های جزئی را پرداخت کنم…

شهید مدافع.حرم حمید سیاهکالی مرادی به روایت همسر

تقریبا بیشتر خوراک حمید در ماه رمضان هندوانه بود. نصف یک هندوانه را موقع افطار می خورد،.نصف دیگرش را موقع سحر. برای همین خیلی هندوانه می خرید. روز دوازدهم ماه رمضان بود. در خانه را برایش باز کردم و به استقبالش رفتم دو تا هندوانه زیر بغلش بود.

سلام داد و از کنارم رد شد. رفت آشپزخانه. خواستم در را ببندم که گفت:«صبر کن هنوز مونده!»کتاب “یادت باشد” 

دوباره رفت بیرون باز با دو تا هندوانه دیگر آمد. هاج و واج مانده بودم که چه خبر است. چند باری این کار تکرار شد. نه یکی، نه دو تا، بیشتر از ده تا هندوانه خریده بود. با تعجب گفتم:.«حمید! این همه هندوانه می خوایم چکار؟.رفتی سر جالیز هر چی تونستی بار زدی؟»

خندید و گفت:.«هندوانه که خراب نمیشه. میریزیم کف آشپزخونه. یکی، یکی می ذاریم توی یخچال. هر وقت خنک شد می خوریم»

آشپزخانه ما کوچک بود. پخت و پز که می کردم. محیط آشپزخانه سریع گرم می شد. چند روزی از خرید هندوانه ها گذاشته بود که دیدم بوی عجیبی از این هندوانه می آید. اول فکر کردم چون تعدادشان زیاد است این طوری بویشان داخل خانه می پیچد.

بعد از چند روز متوجه شدم.که هندوانه ها از زیر کپک زده اند و خراب شده اند.

تا چند ماه بوی هندوانه می آمد، حالم بد می شد و دلم پیچ می خورد. حمید هم رعایت می کرد و با همه علاقه ای که داشت تا مدت ها سمت هندوانه نرفت!.

یادت باشد

“یادت باشد” ؛ خاطرات همسر شهید به زبانی ساده و صمیمی

پدرم وقتی در کودکی هایم زندگی شهدا را تعریف می کرد، سوار پرنده خیال می شدم.و دلم با صدای حاج منصور ارضی که مرثیه دوکوهه را می خواند.به چذابه و دو کوهه و اروند سفر می کرد. بارها و بارها بزرگ مردانی را در ذهنم مجسم می کردم و بی صدا و آرام بزرگ می شدم.

به آنکه بدانم به قلبم و به جانم چه اکسیری از زندگی تزریق می شود. از دیدن اشک های پدرم در هنگام دیدن عکس.رفقای شهیدش دلم شروع به لرزیدن می کرد. در خلوت، زمانی که پدرم در ماموریت های مختلف بود،.تسکین روح آشوب من در فراق او فقط خواندن بود و بس!

خواندن کتاب هایی از جنس شهدا و اشک هایی که بی اختیار گونه هایم را خیس می کرد.

یاد گرفته بودم که زندگی یعنی ایثار، یعنی جهاد، یعنی ماموریت.و یعنی مادرم که همیشه چشم به راه پدرم بود!.مادر ، یکه هم مرد بود و هم زن.تا جای خالی بابا را در مواقع ماموریت حس نکنیم.

الحق و الانصاف آدم های اطراف من همه به این شکل بودند. نگاهشان که می کردم بوی خدا می دادند. عطر باران، بوی خاک و و عطر تند باروت با لباس های سبز پاسداری که من را به عرش می رساند. عکس های آلبوممان پر بود از عکس های شهدا با چهره های خیره کننده شان.

از زندگی پر هیجانمان آموخته بودم که آرامش را سرمشق هر روزه خود کنم. با خواندن کتاب و کاشتن گل ها بزرگ می شدم و با آنها خودم را آرام می کردم. آموختم که زندگی فقط و فقط به سبک شهدا زیباست. زیبایی زندگی آنها را دوست داشتم و تنها رضایت خدا برایم معیار بود. یادت باشد

شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی به روایت همسر

با حمید که ازدواج کردم، او را انسانی عجیب یافتم. هر نگاه و هر نفسش و هر سخنش درسی بود برای من که به مثل شاگردی در محضرش بودم و هر لحظه از استادم جیزی می آموختم. نگاهش به دنیا و آدم ها با تمام افرادی که که با آنها دم خور بودم فرق داشت؛ متعالی بود.

نمی دانم چطور توصیف کنم حال انسانی را که هم بازی کودکی، همسر، هم سفر و استادش را از دست می دهد. کودکی ام با تمام زیبایی ها و تلخی هایش با او به ابدیت رفت. زندگی مشترک بی حضور مادی او پایان یافت و من با کوله باری از خاطرات بر دوش در طی طریق این مسیرم.

بیست و چهار سال سن دارم،

اما نمی دانم شاید در اصل بیست و چهار سال را از دست داده ام. اینکه درست زندگی کرده و در مسیر بمانم اراده می خواهد،.اما معتقدم سه سالی که با همسرم گذراندم.جزء بهترین لحظات عمرم بوده است.

اکنون که نمی دانم قتلگاهش کجاست.و فقط نامی از تمام آن گودال می دانم.که آن هم سوریه و حلب است و سنگی سرد که او را آنجا احساس نمی کنم،.روزها را بی او سپری می کنم به امید اذانی دیگر.و بله ای که به او خواهم داد.و به او خواهم پیوست؛.با قلبی که هر روز پاره پاره می شود.و با کمری خمیده که کوله باری از زندگی را تنها بر دوش می کشم.

یادت باشه

درود می فرستم به تمام نیک مردانی.که به خاطر شرف ناموس خدا، عقیله عقلا، حضرت زینب (س) فدا شدند.و بصیر بودند تا نصیرمان گشتند. در رابطه با نوشتن خاطرات این کتاب دلهره عجیبی داشتم. بیشتر نمی خواستم جزئیات زندگی را مو به مو مرور کنم. شاید یک نوع دفاع بدنم در مقابل اتفاق سنگینی بود.که رخ داده بود، اما به یاد قولی که به همسرم در رابطه با نوشتن خاطرات داده بودم.می افتادم و در نهایت تصمیمم را گرفتم. یادت باشد

وقتی در رابطه با نگارش کتاب با من صحبت شد،.با توکل به خدا قبول کردم. درست است.که قلم و زبان نمی تواند زیبایی زندگی شهدا و سیره آنها را به خوبی نشان دهد،.ولی الحق و الانصاف یادت باشد

این کتاب صمیمی، زیبا و ساده نوشته شده است؛ درست مثل حمید و من.

همینش را بیشتر از هر چیزی دوست دارم.

گاهی ساده بودن قشنگ است!

توضیحات تکمیلی
وزن0.310 kg
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “یادت باشد” لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

ارسال و حمل و نقل

محصولات مشابه

-20%
دویدن زیر باران
بستن

دویدن زیر باران

۳۶,۰۰۰ تومان ۲۸,۸۰۰ تومان

دویدن زیر باران --- شهید سید احسان حاجی حتم لو به روایت همسر

مشخصات شهید سید احسان حاجی حتم لو

*نام و نام خانوادگی: سید احسان حاجی حتم لو

*نام پدر : سید

*محل تولد : گرگان

*تاریخ ولادت: ۱۳۶۳/۰۱/۰۱

*تاریخ شهادت : ۱۳۹۳/۱۱/۱۳

*محل شهادت: سوریه - حلب

*نحوه شهادت: تروریست های تکفیری

*مدت عمر: ۳۰ سـال

*محل مزار : گلزار شهدای گرگان

*قطعه و ردیف و شماره : ۵۳ - ۸۷ - ۴

*کتاب مربوط به این شهید: دویدن زیر باران - مثل نسیم

دویدن زیر باران --- شهید سید احسان حاجی حتم لو به روایت همسر

سید احسان حاجی حتم لو متولد ۶۳/۱/۱ می باشد. از کودکی پسری مومن بود و همیشه سعی می‎کرد حق کسی را پایمال نکند. این شهید مدافع حرم همواره زیارت عاشورا می‎خواند و نمازش ترک نمی‎شد و در طول زندگی بدون به افراد بی‎بضاعت کمک می‎کرد به طوری که بدون آن که ما متوجه بشویم در روزهای پنجشنبه و جمعه بر روی ساختمان‎های مردم بدون آن که خودش را معرفی کند کار می‎کرد.

پیکر این شهید مدافع حرم شنبه ۱۸ بهمن ماه به گرگان منتقل و مراسم استقبال از شهید سید احسان حاجی حاتملو ساعت ۱۶ در میدان بسیج شهر با حضور عموم مردم شهید پرور شهر گرگان برگزار شد. همچنین مراسم وداع با پیکر مطهر شهید بعد از نماز مغرب و عشا در آستان مبارک امامزاده عبدالله گرگان برپا شد.

همچنین مراسم تشییع پیکر مطهر این شهید بزرگوار با حضورخانواده شهید، مسئولان و مردم شهید پرور گرگان امروز، یکشنبه، ساعت ۸ صبح از بهداری سپاه ناحیه گرگان آغاز و تا گلزار شهدای امامزاده عبدالله(ع) برگزار شد.

سید-احسان

نامه همسر شهيد مدافع حرم سيد احسان حاجي حتم لو خطاب به همسر شهيد مدافع حرم قاسم غريب

خواهر عزيزتر از جان گرامي ، سلام

درود و ثناي خداوند بر جهادگران در راه حق و حقيقت كه چون كشته شوند و يا پيروز ، به آنان پاداشي بزرگ عطا مي گردد.

به بركت الفاظ مقدسه و انفاس مطهره ، دلهاي مومنان به نور الهي روشن گشته و طريق ايمان و جهاد در راه خدا را برگزيده اند و شايستگان جهاد اصغر كه در طلب ستاندن حق مظلوم از ظالم به پا خواسته اند ، براستي جهاد اكبر را كه نفس درون است به انجام رسانيده اند و برگزيدگان اين قوم نام مبارك شهيد را دارند.

شهيد كه شاهدي است برعرصه حضور ظلميت در جهان و راه گشا و چراغ هدايت در مسير تاريك بشر در سير الي الله ......

خواهر بزرگوارم

مطالبي اين روزها در باره من و تو گفته و شنيده مي شود ، عناوين و القابي هم بر دوش ما مي نهند كه مسئوليت اين روزها را دوچندان نموده است ، وظيفه اي را همسر گراميت بر دوشت نهاده كه خود بزرگترين جهاد در راه خداست ، و از تمام اينها بكه بگذريم ، فرمايش مولاي ما سيد علي خانه اي روحي لك الفدا كه مي فرمايد : " شهداي مدافع حرم از اولياء ا... بودند ."

و نيز مي فرمايند " شهيد مدافع حرم همانند اينست كه در جلوي امام حسين (ع) شهيد شده است".

همسر گرامي ولي ا... ، همسر بزرگوار دوست خدا ،

چه بنامم تو را و چگونه مدح تورا بگويم كه همين بس در مقام مجاهده اي بزرگ اسلحه همسر گراميت در دستان توست و رسالت حفظ و نگهباني از ثمره پر بار و بركت انقلاب اسلامي امام خميني (ره) و ثمره شجره طيبه زندگي پربارتان دو فرزند گرامي و نور چشمان شهيد بر دوش توست.

خواهر دلبندم ،

فراق يار نه آن مي كند كه بتوان گفت و ليكن دل در گرو عهدي داريم با آقايمان و مولايمان ، اميد مستضعفان جهان ، صاحب الامر (عج) بسته ايم كه تا جان در بدن و خون در رگ هايمان داريم براي انقلاب جهاني مستضعفان دمي از پا ننشينيمو فرزندان خود را همچون پدرانشان در مسير حفظ اركان نظام و انقلاب اسلامي تربيت نمائيم.

خواهر بزرگم ،

پرچم سرافراز شهادت بر ديوار خانه ات به اهتزاز در آمد تا بداني شايستگي دارا بودن اين پرچم را امام حسين (ع) برايمان مقدور ساخته است و در دفاع از عقيله بني هاشم ، حضرت زينب و دفاع از حريم حرم علوي نه خون در بدن بلكه با تك تك سلولهايمان تا پاي جان ايستاده ايم .

فداي صبر زينبيت ، نكند كاري كنيم كه دشمن شاد شود ، نكند كاري كنيم كه حريم ولايت فقيه متاثر شود نكند كاري كنيم كه اشك چشمان ما براي حواشي روزگار باشد و اصل غربت مولا امام زمان (عج) و گمنامي شيعيان و مظلوميت جهان اسلام فراموشمان شود.

همسر مكرمه شهيد، مسير بلند زندگي ، ما را در يك ساحل قرار داد كه آرامش آن بواسطه نام شهيد ، ولايت فقيه و امامت و رهبري امام خامنه اي و پرچم سرخ سيد الشهدا و گره زده به عطر حرم زينب سلام الله عليها ساخته است.

لحظه هاي عاشقيت را گره بزن بنام يكه سوار غربت شام و دل خوش دار اگر در عاشوراي 61 هجري نبوده اي ، به تمام قامت عاشورا ، دلير مردي را به عاشوراي شام فرستاده اي كه چفيه اش عطر سيب مي دهد و روانه اش نمودي تا جلوگيري كند از هتك حرمت حرم عقيله اهل بيت توسط ناجوانمردانه ترين اهريمن ناپاك دوران و لبخند يادگاريش در قاب عكسش نشان از رضايتمندي لقاء يار است.

هم پيمان با من باش همقدم با من ، با تمام زنان و مردان امت اسلام در اعتلاي نان مقدس شهداي مدافع حرم كه يقين دارم اين چنين است.

اجرت با اباعبدا... الحسين (ع)

خواهر كوچكت همسر پاسدار مدافع حرم سيد احسان حاجي حتم لو

افزودن به علاقه مندی
افزودن به سبد خرید
-20%
قصه دلبری
بستن

قصه دلبری

۲۷,۰۰۰ تومان ۲۱,۶۰۰ تومان

قصه دلبری  روایت شهید محمدحسین محمدخانی به روایت همسرش

فرمانده تیپ سیدالشهدا علیه السلام

مشخصات شهید محمد حسین محمد خانی

*نام و نام خانوادگی: محمد حسین محمد خانی

*نام پدر : مصطفی

*محل تولد : تهران

*تاریخ ولادت: ۱۳۶۴/۴/۹

*تاریخ شهادت : ۱۳۹۴/۸/۱۶

*محل شهادت: سوریه - حلب

*نحوه شهادت: تروریست های تکفیری

*مدت عمر: ۳۰سال

*محل مزار : گلزار شهدای بهشت زهرا تهران

*قطعه و ردیف و شماره : ۱۷-۸۷-۵۳

*کتاب مربوط به این شهید: عمار حلب - قصه دلبری - حاج عمار

 

قصه دلبری  --   شهید مدافع حرم محمد حسین محمد خانی

شهید محمد حسین محمدخانی نهم تیر ماه سال ۱۳۶۴ در تهران به دنیا آمد. پدرش مصطفی نام داشت. در رشته عمران در دانشگاه آزاد یزد و بعد از آن کارشناسی ارشد در رشته مدیریت فرهنگی مرکز تهران پذیرفته شد. پس از ورود به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی،ازدواج کرد و حاصلش یک فرزند پسر بود. سرانجام صبح شانزدهم آبان ماه، پس از اقامه نماز جماعت سه نفره او و دو تن از همرزمانش در سرمای شدید "ریف" د رحلب سوریه مورد آماج گلوله ها قرار می گیرند. ترکشی به پشت سرش اصابت نموده و به شهادت می رسد.

پیکر پاک این شهید والا مقام روز هفدهم آبان ماه در محله پدری (مهرآباد تهران) و روز هجدهم آبان ماه در محل زندگی خودش (شهرک شهید محلاتی) زیر بارش شدید باران و در جوار پنج شهید گمنام شهرک تشییع شد. شهید محمدحسین محمدخانی یا حاج عمار حلب در قطعه ۵۳ بهشت زهرای تهران و در کنار عموی شهیدش آرام گرفت.

   

متن وصیت نامه شهید مدافع حرم محمد حسین محمد خانی

سلام بر شما ائمه معصومین که بندگان خاص خدایید و از هر چه که داشتید در راه خداوند و معبود و معشوق خویش گذشتید. سلام بر شما که متقیان راه ﷲ هستید. بارالها! از این که به بنده حقیرت توفیق دادی که در راهت گام بر دارد، تو را سپاس می‌گویم؛ و از این که توفیقم دادی که در جبهه در کنار خالصان و مخلصان راهت قدم بر دارم، تو را شکر و سپاس می‌گویم. در این راه، دیدار خودت را هم نصیبم گردان!

 

مزار شهید مدافع حرم محمد حسین محمد خانی

مزار شهید محمد حسین محمدخانی

تصویر شهید محمد حسین حمدخانی در کنار شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی

  شهید-محمد-خانی-با-سردار
افزودن به علاقه مندی
افزودن به سبد خرید
-20%تمام شد
ملاقات در ملکوت
بستن

ملاقات در ملکوت

۱۴,۰۰۰ تومان ۱۱,۲۰۰ تومان

کتاب «ملاقات در ملکوت» روایتی مادرانه از زندگی «شهید احمد محمدِ مشلب »

  کتاب ملاقات در ملکوت خاطرات شهید مدافع حرم احمد محمد مشلب از زبان مادر شهید است . ایشان متولد 9 شهریور 1374 در شهر نبطیه لبنان است و در تاریخ 10 اسفند 1394 در حلب سوریه به شهادت رسید.
افزودن به علاقه مندی
اطلاعات بیشتر
-20%تمام شد
مجید بربری
بستن

مجید بربری

۲۲,۰۰۰ تومان ۱۷,۶۰۰ تومان

مجید بربری --- زندگی داستانی حُرّ مدافعان حرم شهید مجید قربانخانی 

چند هفته بعد

پس از سفر زیارتی سوریه

تازه از سوریه برگشته بودند. هم موقع رفتن و هم برگشتن، عجیب هوای مجید در دلشان افتاده بود. ساعت سه و چهار نیمه شب بود. عطیه گوشی اش را روشن کرد. پیامی با این محتوا دریافت کرده بود. «با سلام، بنده از پایگاه خبری مشرق نیوز هستم. می خواستم یک زندگی نامه کلی و چندتایی خاطره از مجید، که تا کنون گفته نشده، برای بنده بیان کنید.» عطیه اخم آورد و شروع کرد به غرولند. - خدایا حالا من چی برا این بگم. ما که این مدت، به این خبرگزاری و اون روزنامه، همه خاطرات را گفتیم. حرف نگفته ای نمونده که بخوام بگم. مجید بربری و خوابید. در خواب دید با مجید دارند شوخی می کنند. عطیه می خواست با کمربند، مجید را بزند که یکی از دوستان برادرش، از راه رسید و کمربند به مجید نخورد. عطیه افتاد و همه غش غش بهش خندیدند. دوست مجید گفت: - می خواستی مجید را بزنی، خدا جوابت را داد و افتادی زمین. مجید گفت: - آبجی! اینم خاطره خوب، برو برا اون خبرنگار تعریف کن.

چند ماه قبل از شهادت مجید

استخر یافت آباد، مجید با چند نفر از دوستانش

مجید و دوستانش وسط آب، با یکدیگر ادابازی یا به قول خودشان لال بازی در می آوردند. یک نفر وسط می آمد و یک سری اداهایی را در می آورد و بقیه باید می گفتند؛ منظورش چی بوده. وسط بازی و حدس زدنشان بودند که چشم های مجید، تا چند دقیقه ای خیره ماند. رفت نزدیک دوستانش. - حامد این چیه زدی روی کتف و کمرت. بدجوری چشمم رو گرفته. - خالکوبی رو می گی؟ - آره ، عجب چیز قشنگی زدی پسر! - من من چند تایی خالکوبی زده بودم و شکل زشتی روی بدنم افتاده بود. هر قسمتش یه چیزی بود. منم این عنکبوت رو با تارهاش زدم تا همه رو بخوره ببره. - منم می خوام خالکوبی کنم. خیلی چیز قشنگ و جالبی از آب در اومده. - مجید جون! یه وقت این کار رو نکنی ها! به قرآن من پشیمونم...
افزودن به علاقه مندی
اطلاعات بیشتر
-20%تمام شد
بابا آسمانی
بستن

بابای آسمانی

۴,۵۰۰ تومان ۳,۶۰۰ تومان

بابای آسمانی --- شهید مدافع حرم علی امرایی

مشخصات شهید علی امرایی

*نام و نام خانوادگی: علی امرایی

*نام پدر : علیرضا

*محل تولد : تهران

*تاریخ ولادت: ۱۳۶۴/۶/۳۰

*تاریخ شهادت : ۱۳۹۴/۴/۱

*محل شهادت: درعا- سوریه

*نحوه شهادت: توسط تروریست های تکفیری

*مدت عمر: ۳۰ سـال

*محل مزار : گلزار شهدای بهشت زهرا(س)

*قطعه و ردیف و شماره :  ۲۶ - ۷۹ - ۱۷

*کتاب مربوط به این شهید: بابای آسمانی

بابای آسمانی --- شهید مدافع حرم علی امرایی

 
افزودن به علاقه مندی
اطلاعات بیشتر
-20%
فانوس حرم
بستن

فانوس حرم

۹,۵۰۰ تومان ۷,۶۰۰ تومان

فانوس حرم --- بر اساس زندگی نامه شهید مدافع حرم محسن فانوسی

تخریب چی

مشخصات شهید محسن فانوسی

*نام و نام خانوادگی: محسن فانوسی

*محل تولد : همدان

*تاریخ ولادت: ۱۳۵۹/۶/۱

*تاریخ شهادت : ۱۳۹۴/۸/۹

*محل شهادت: سوریه، حلب

*نحوه شهادت: اصابت گلوله قناسه تک تیرانداز، در حین خنثی سازی تله انفجاری

*مدت عمر:  ۳۵سـال

*محل مزار : گلزار شهدای کوی دره مرادبیگ همدان

*کتاب مربوط به این شهید:  فانوس حرم

فانوس حرم --- بر اساس زندگی نامه شهید مدافع حرم محسن فانوسی

شهید-فانوسی

محسن فانوسی در اولین روز از شهریور ماه ۱۳۵۹ و در همدان متولد شد. او از ابتدای بلوغ با شهدا انس گرفته بود و در واقع طلب شهادت از خداوند جزء آرزوهای او بود. در سال ۷۹ در گردان ۴۳ رزمی مهندسی امام علی(ع) سپاه پاسداران انقلاب اسلامی استخدام و در گردان تخریب مشغول به کار شد.

 در سال 1381 ازدواج کرد و ثمره آن دو فرزند به نام های محمد مهدی و فاطمه زهرا است. نزدیک به ۱۳ سال در جهت پاکسازی میدان مین در مناطق مرزی کشور از جمله شمال غرب، جنوب و شلمچه و بسیاری از مناطق دیگر خدمت نمود و در سال ۹۲ به‌عنوان پاسدار نمونه انتخاب شد. خصوصیت بارز شهید برگرفته از حدیثی از حضرت زهرا(س) است که فرمودند «اگر می‌خواهید اصلح مصلحت‌ها شامل حالتان بشود کارتان را با اخلاص انجام دهید» و لذا یکی از ویژگی‌های شهید اخلاص بالای او بود و تواضع و فروتنی او که زبانزد خاص و عام بود، همچنین احترام به والدین، تقید به نماز اول وقت و تعادل در دین از دیگر خصوصیات شهید بود.

سرانجام روز نهم آبان ۱۳۹۴ وقتی مشغول به پاکسازی منطقه بود، تیری توسط یک تک تیرانداز به پیشانی او شلیک شده و به شهادت می‌رسد. مزار این شهید والا مقام در گلزار شهدای کوی دره مرادبیگ همدان واقع است.

 

مزار شهید محسن فانوسی

مزار-مطهر-شهید-فانوسی

مراسم تشییع پیکر مطهر شهید محسن فانوسی

تشییع-پیکر-شهید-فانوسی

دلنوشته همسر شهید محسن فانوسی

نمی دانم لایق بودم که چشم در چشمانم وصیت کردی و برای آخرین بار فرزندانت را به من سپردی وگفتی فاطمه را با حجاب زینب گونه ومحمد را با غیرت علی وارانه بزرگ کنم نمی دانم حکمت این کار را در چه میدیدی که این بار هم جدا از دوستانت باید مزاری در قطعه ای از دیارت در دره مرابیک برایت فراهم می کردیم آری تومیدانستی در بین مردمی بزرگ شده بودی که در چند سال دفاع از ناموس وشرافت و اسلام ناب محمدی  73شهید تقدیم این انقلاب کرده اند مردمی ولایت مدار  و عاشق شهادت،  دوستانت وقتی خبر شهادتت را شنیدن همه اشک فراق در چشمانشان حلقه بست چرا که تو با لبخندت دل هر انسان آزاده ای را سوزاندی وگفتی من ثابت کردم  اِنّی سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ 👈تو  اجر اشک هایت را گرفتی و توحیدی شدی وبرای این کار حتی از عزیز ترین هایت فاطمه زهرا ومحمد مهدی گذشتی نه به این خاطر که تو وابسته نبودی ، نه  تو عاشق عزیزانت بودی و عاشق برای معشوقش به هر آب آتشی میزند که او در راحتی و آرامش باشد ولحظه ای ترس نداشته باشد پس تو رفتی اما افتخاری بر پیشانی عزیزانت شدی که فردای قیامت همه با عزت در پیشگاه حق تعالی سربلند کنیم وبگوییم هر کدام از ما تکلیفی به دوش داشتیم ،لحظه ای که یزیدیان زمان در پی تکرار عاشورا  و جسارتی دگر به خیمه بی بی زینب بودند  ما با تمام توان و هستی مان  ایستادیم وگوش به فرمان حسین زمانمان و نائب بر حق ولیعصر(عج)  سید علی گوش به فرمان شدیم و اجازه تکرار عاشورا راندادیم.                                                                                                               قلم به دست گرفتم که تا سحر مانده...  من و نگاه تو وذوق های درمانده... صدای خنده ی تو توی قاب عکست هست.... جلوی قاب شما چشم های تر مانده...

 
افزودن به علاقه مندی
افزودن به سبد خرید
-20%تمام شد
ابوعلی کجاست؟
بستن

ابوعلی کجاست؟

۱۳,۰۰۰ تومان ۱۰,۴۰۰ تومان

ابوعلی کجاست؟  ---  زندگی نامه خود گفته شهید مرتضی عطایی معروف به ابوعلی

 جانشین تیپ عمار لشکر فاطمیون

مشخصات شهید مرتضی عطایی (ابوعلی)

*نام و نام خانوادگی: مرتضی عطایی

*نام پدر : حیدر

*محل تولد : مشهد

*تاریخ ولادت: ۱۳۵۵/۱۲/۰۴

*تاریخ شهادت : ۱۳۹۵/۰6/۲۱

*محل شهادت: لاذقیه - سوریه

*نحوه شهادت: تروریست های تکفیری

*مدت عمر: ۴۰ سـال

*محل مزار : بهشت رضا (ع) - مشهد

*قطعه و ردیف و شماره : ۸-11-15

*کتاب مربوط به این شهید: ابوعلی کجاست؟ - مصطفی و مرتضی

 

ابوعلی کجاست؟  ---  گفت‌وگو با شهید مرتضی عطایی (ابوعلی)

مرتضی عطایی روز ۴ اسفند ماه سال ۱۳۵۵ در شهر مقدس مشهد به دنیا آمد، در همان محل تولدش تحصیلات دوره ابتدایی و متوسطه را سپری کرد و سپس در مغازه پدرش -تاسیسات ساختمان- مشغول به کار شد. وی در ۲۳ سالگی ازدواج کرد و صاحب یک دختر و یک پسر شد. همچنین ابوعلی یکی از بهترین دوستان شهید مصطفی صدرزاده و شهید مهدی صابری قبل از شهادتشان بود و شهادت این عزیزان خود دلیل بیشتر شدن شوق مرتضی به شهادت بود.

 رشادت های ابوعلی در درگیری های تل قرین، تدمر، دیرالعدس، بصرالحریر، القراصی و خان‌طومان به عنوان جانشین تیپ عمار لشکر فاطمیون نام او را به کلمه ای رعب آفرین برای تکفیری ها تبدیل کرده بود. در نهایت پس از رشادت های فراوان و چند بار مجروحیت های گوناگون، جانباز سرافراز مرتضی عطایی در ۲۱ شهریور ماه سال ۱۳۹۵ و همزمان با روز عرفه در منطقه لاذقیه به مقام رفیع شهادت نائل آمد و به یاران شهیدش پیوست.
مرتضی عطایی

متن وصیت نامه شهید مرتضی عطایی (ابوعلی)

بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم اینجانب مرتضی عطائی ثواب زیارت امام حسین(ع) و دو رکعت نماز تحت قبه سیدالشهدا (ع) در تاریخ هفدهم شهریور ماه 1390 مصادف با نهم شوال 1432 را که به جا آوردم برسد به کسانی که در تشییع جنازه‌ام شرکت کرده‌اند، غسلم داده‌ و کفنم کرده و به خاک سپرده و در مراسم تعزیه‌ام شرکت می‌کنند هدیه نموده و امیدوارم خداوند متعال، اربابم ابا عبدالله الحسین(ع) را شفیع و دستگیرشان در یوم الحسرت قرار دهد ان شاالله. ضمنا همه را تحت قبه دعا نمودم مخصوصا تمامی همسفرانی که اینجانب را همراهی کردند و احتمالا از من دلخور و یا رنجیده شده‌اند. برای شب اول قبرم دعا نموده و در زیارت عاشورایی که از تاریخ دهم محرم الحرام تا اربعین بعد از نماز صبح که انشاءالله تحت قبه می‌خوانم دعا گویم و برای فرج امام زمان(عج) بسیار دعا کنید که فرجمان در فرج آقا و مولایمان صاحب الزمان(عج) است. از همه حلالیت می‌طلبم مخصوصا همسرم مریم، دخترم نفیسه و پسرم علی. وصیت-نامه-شهید

مزار شهید مرتضی عطایی (ابوعلی)

مزار شهید مرتضی عطایی

تصویری از شهید مرتضی عطایی (ابوعلی) با سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی

عکس-با-سردار-سلیمانی
افزودن به علاقه مندی
اطلاعات بیشتر
-20%
لبیک یا زینب
بستن

لبیک یا زینب

۳۳,۰۰۰ تومان ۲۶,۴۰۰ تومان

لبیک یا زینب --- وصیت نامه ی پنجاه شهید مدافع حرم

ما را مدافع حرم آفریدند ...

به شهادت رساندن حضرت سیدالشهدا ( صلوات الله علیه) و ذبح او و یارانش در صحرای کربلا، قیام «مختار ثقفی» را در پی داشت. با قیام «مختار» دیگر هیچ حاکم و خلیفه ایبه خود اجازه جسارت به خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله) را مانند آن چه در کربلا اتفاق افتاد، نداد. چه آن که از تاریخ عبرت گرفته و می دانست که در این صورت، آزاده ای از گوشه ای قیام کرده و بساط ظلم و جور و از همه مهم تر حکومتش را جمع کرده و به زباله دان تاریخ خواهد ریخت.

با این که دیگر کربلایی اتفاق نیفتاد، اما مهر داغ این واقعه اسفناک طوری بر جگر شیفتگان و دلدادگانش حک شده و آن را سوزانده که تا ابد التیامی بر آن پیدا نخواهد کرد. چنان که پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) می فرماید: «إنَّ لِقَتلِ الحُسَینِ حَرارَةٌ فِی قُلُوبِ المِؤمِنیِنَ لَن تَبرُدَ أبَداً.» شهادت امام حسین در دل های افراد با ایمان آتش و حرارتی ایجاد می کند که هرگز خاموش نخواهد شد.

... یاد پیکر اربا اربای علی اکبر ، یاد گلوی پاره ی علی اصغر، یاد بدن بی دست ابوالفضل العباس، مرگ شیرین تر از عسل قاسم، روی پیکر عمو شهید شدن عبدالله،دوره کردن ارباب مان حسین، نیزه فرو کردن در گلو، گودی قتلگاه، تل زینبیه، خنجر شمر، روی سینه نشستن، از قفا سر بریدن، دست و پا زدن ارباب، سیلی خوردن عقیله، سمّ اسب ها، آتش زدن خیمه ها، غارت معجر و چادر مخدرات، خولی حرامزاده و تنورش، بدن عریان، بریدن انگشتان، سیلی خوردن سه ساله، سرهای روی نیزه، سنگ زدن حرامیان کوفه، مجلس عبیدالله، دروازه شام، بازار شام، مجلس لعنتی یزید، قرآن خواندن ارباب، زدن بر روی لب های قاری قرآن، بازار برده فروش ها، خرابه شام، دختر سه ساله و رأس بابا و ...

این ها همه و همه بغضی است که در وجود عاشقان حسین  (صلوات الله علیه) موج می زند و صدها سال با یاد این مصیبت ها عزاداری کرده و بر سینه و سر می زنند.

و اینک بعد از گذشت 1333 سال از آن واقعه، دوباره یزید و یزیدیان با نامی جدید و در قالبی مدرن تر، از سرتاسر جهان سپاه جمع کرده اند. و این بار نه تنها قصد هتک حرمت مقدسات و نوامیس بلکه به نیت در هم پیچیدن اسلام ناب محمدی علی الخصوص مکتب تشیع را دارند. کسی نیست به این جماعت بگوید، با چه تحلیلی عزم چنین جسارتی را کرده اید؟ نه این جا دیگر کربلاست و نه مردم کوفه ونه زمان سال 61 هجری.

زهی خیال باطل ! محبان اهل بیت (صلوات الله علیهم) با شنیدن اخبار مربوط به یورش این بلیهان، از دیار خود هجرت نموده و زندگی را به امان خدا سپردند تا بغض تمام آن چه را که در کربلا افتاد را با نام «مدافعان حرم» بر سر اینان خالی نمایند. راستش پیش بینی چنین اتفاقی از عهده هر کودکی بر می آمد.

آن چه در پیش رو دارید، وصیت نامه 50 نفر از این «مدافعان حرم» است که با ذکر تاریخ ولادت و شهادت شان تقدیم محضرتان می شود.وصیت نامه هایی که هر یک درس و نکته ای راگوشزد می کند.ولی موردی که در قریب به اتفاق این 50 وصیت نامه اشاره شده، تبعیت از ولی فقیه و گوش به فرمان بودن از ایشان است. ان شاءالله که بتوانیم از پس این مهم برآمده و شیعه ی حقیقی آقا اباعبدالله الحسین (صلوات الله علیه) باشیم.

در این مصحف نام مبارک امام حسین و حضرت زینب و حضرت رقیه و تمام القاب و کنیه های این بزرگواران، آیات قرآن و امضاهای آخر وصیت نامه ها با رنگ دوم مشخص شده است.

بجای کلمه «ص»، «ع»، «س»، «عج» و «ره» که بعد از اسامی هر یک از اهل بیت (صلوات الله علیه) توسط نگارنده و صیت نامه قید گردیده، به ترتیب «صلی الله علیه وآله» ، «صلوات الله علیه»، «صلوات ا»لله علیها، «عجل الله تعالی فرجه»، و «رحمة الله علیه» آمده است.

ان شاءالله که مورد رضایت خداوند سبحان قرار گیرد.

افزودن به علاقه مندی
افزودن به سبد خرید
بهترین قیمت

بهترین قیمت

بالاترین کیفیت

بالاترین کیفیت

پرداخت امن

پرداخت امن

پشتیبانی سریع

پشتیبانی سریع

تحویل اکسپرس

تحویل اکسپرس

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید:

فیس بوک توییتر اینستاگرام یوتیوب پینترست

همراه با ما

اتاق خبر سایت ما

فروش در سایت ما

فرصت‌های شغلی

تماس با سایت ما

درباره سایت ما

خدمات مشتریان

پاسخ به پرسش‌های متداول

رویه‌های بازگرداندن کالا

شرایط استفاده

حریم خصوصی

گزارش باگ

راهنمای خرید از سایت ما

نحوه ثبت سفارش

رویه ارسال سفارش

شیوه‌های پرداخت

هفت روز هفته ، ۲۴ ساعت شبانه‌روز پاسخگو هستیم    شماره تماس :  09354642245       آدرس ایمیل :   info@shohadabook.ir

بسم رب الشهداء و الصديقين

و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل االله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون

فروشگاه اینترنتی کتاب شهدا بحمدلله و ان شاءالله در راه پاسداری خون شهیدان از اولین آن حضرت هابیل علیه السلام ، خون پاک ارباب بی کفنمان حسین بن علی علیه السلام و تک تک انسان های پاکی که در راه امام زمانشان حضرت مهدی عجل لله تعالی فرجه الشریف  علیه اسلام به شهادت رسیدند ایجاد گردید. فروشگاه اینترنتی  کتاب شهدا با تقسیم بندی عناوین کتاب شهدا ، از قبیل شهدا تاریخ ، شهدا انقلاب ، شهدا دفاع مقدس ، شهدا مدافع حرم ، شهدا گمنام ، شهدا ترور ، شهدا ماموریت ، شهدا زن ، شهدا آزاده ، شهدا جانباز ، شهدا امربه معروف تشکیل شده است که عاشقان کتب شهدا می توانند کتاب مورد نظر را از فروشگاه انتخاب ، مختصری از خاطرات ، عکسها ، فیلم و ... کتاب شهید مورد نظر مشاهده درصورت علاقه مندی درخواست خرید را انجام و بعد از پرداخت وجه به شکل اینترنتی و ثبت آدرس دقیق پستی ، کتاب را تحویل بگیرند. لازم بذکر است بعلت گستردگی کتب شهدا و حساسیت در ثبت خاطرات شهدا در اوایل کار از کتب کمتری بهره می بریم که ان شاءالله به دعای مادر شهدا ، زهرای بتول سلام الله علیها بر توانمان اضافه و کتب بیشتری را بارگزاری خواهیم نمود . لذا ثبت انتقادات و پیشنهادات در بهتر شدن  فروشگاه اینترنتی کتاب شهدا راه گشاه خواهد بود .  التماس دعا

استفاده از مطالب فروشگاه اینترنتی کتاب شهدا چون برای زنده نگه داشتن فرهنگ ایثار و شهادت می باشد ، کاملا" آزاد بوده و از نظر شرعی مشکلی ندارد . التماس دعا

فروشگاه
علاقه مندی
0 آیتم سبد خرید
حساب کاربری
خانه
  • منو
  • دسته بندی ها
  • کتب شهدا دفاع مقدس
  • کتب تقریظ شده توسط مقام معظم رهبری
  • کتب سردار شهید حاج قاسم سلیمانی
  • کتاب شهدا مخصوص کودکان و نوجوانان
  • کتب خاطرات رزمندگان اسلام
  • یادگاری از شهدا
  • خانه
  • فروشگاه
    • فروشگاه
    • سبد خرید
    • تسویه حساب
    • حساب کاربری
  • درباره ما
  • تماس با ما

سبد خرید

بستن
بازگشت به بالا