خرید اینترنتی سه دقیقه در قیامت
انواع کتابهای سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی
سلام بر ابراهیم 1 و 2

کتابهای پر فروش

فروش ویژه
فروش ویژه

پیشنهاد ویژه

محصولات با تخفیف ویژه

شهدا ماموریت (5)

شهدا زن (2)

شهدا جانباز (3)

شهدا ترور (32)

شهدا مدافع حرم (71)

شهدا گمنام (14)

شهدا دفاع مقدس (71)

شهدا انقلاب (6)

خاطرات رزمندگان اسلام

کتاب شهدا دفاع مقدس

کتاب شهدا مخصوص کودکان و نوجوانان

محصولات جدید

ابوطاها

۹,۶۰۰ تومان

ابوطاها --- زندگینامه و خاطرات مدافع حرم شهید مجید صانعی موفق

 

مشخصات شهید مجید صانعی موفق

*نام و نام خانوادگی: مجید صانعی موفق

*نام پدر: 

*محل تولد : همدان

*تاریخ ولادت: 1358/03/28

*تاریخ شهادت : 1394/07/23

*محل شهادت: حلب سوریه

*نحوه شهادت: اصابت تیر به پهلو

*مدت عمر: ۳۶ سـال

*محل مزار : گلزار شهدای همدان

ابوطاها --- زندگینامه و خاطرات مدافع حرم شهید مجید صانعی

در یک نگاه

مجید خود را در قبال دیگران مسئول می دانست و سعی می کرد به آن ها کمک کند تا احساس کمبود نکنند . حتی بعد از اتمام کلاس خودش آن ها را به منزلشان می رساند . اعزام مجید به صورت محرمانه بود و کسی خبر نداشت . روز ۱۳مهر تولد برادر محمد بود و قرار شد همه برای شام منزل پدری جمع شوند.  عصر با مادر تماس گرفت و گفت طاها مریض شده و باید او را به دکتر ببرم ، ولی منتظر باشید حتما شام بر می گردم .

در بیمارستان بود که یکی از همرزمان تماس می گیرد و خبر اعزام را به مجید اعلام می کند . مجید که بی صبرانه انتظار چنین روزی را می کشید بلافاصله آماده رفتن می شود . مجید به پدر و مادرش چیزی نگفت . مادرش درگیر بیماری سرطان بود و دوران درمان را می گذراند . پدر هم بیماری قلبی داشت ترسید که اگر با آنها صحبت کند دل کندن برایش سخت شود . مجید همیشه قبل از سفر و هرکار مهمی که داشت ، پیش پدرش می رفت و می گفت : برایم آیت الکرسی بخوان که وقتی شما این آیه را می خوانی انگار معجزه میشود ، همه مشکلاتم از بین میرود ، ولی آن روز نیامد . چون خودش هم می دانست که دیگر برگشتی در کار نیست .

آنقدر مهربان بود که حتی به خودش اجازه نداد شادی مهمانی آن شب را با رفتنش به خانواده تلخ کند . آن شب مجید با منزل پدرش تماس گرفت و گفت برایم کاری پیش آمده ، برای دوره های آموزشی باید بروم و یک ماه طول می کشد ، نگرانم نباشید ، وقت زیادی ندارم و تلفنی خداحافظی کرد .

درست دو هفته بعد ، خبر شهادت مجید در شهر پیچید و پیکر مجید در روز تاسوعای ۱۳۹۴ همراه با همرزم شهیدش مجتبی کرمی در گلزار شهدای شهر آرام گرفت.

دعوتنامه ای از شهید

همیشه به سن شهدا دقت می کردم غالباً ۱۵ تا ۲۵ سال بودند . خدا روشکر می کردم که هنوز فرصت دارم ! اما حالا سر مزار شهدا که می رسم از شرمندگی سرم پایین است .

سومین دهه زندگی ام تمام شد و هنوز جامانده ام ... حداقل کاری که باید انجام دهم معرفی این گوهرهاست ، تا فرصت هست باید برای شناسایی این عزیزان در جامعه کار شود .

عزمم را جزم کردم . روزی از همین روزها تلفن همراهم زنگ خورد ؛ شماره ناشناس بود ، با بی میلی گوشی را برداشتم . سلام دادم .

پشت گوشی آقایی بود که خودش را از مسئولین بسیج ورزشکاران معرفی کرد . توضیح در خصوص شهدای ورزشکار و تقاضا در خصوص معرفی این قشر از شهدای مظلوم داشت . بعد هم از شهید ورزشکاری برایم گفت که سال های نه چندان دور ، در همدان صدها جوان و نوجوان دور شمع وجودی او جمع بودند و حالا او به ظاهر از بین ما رفته .

او شماره خانمی را به من داد که خوابی از این شهید دیده بود و پیگیر جمع آوری خاطرات این شهید بوده و از من خواست تا کمک کنم .

این بار هم دعوت نامه ای بود از سوی شهید مدافع حرم ، عزیزی که فقط بارها و بارها اسمش را شنیده بودم . اما جالب این بود که اسم این شهید عزیز با نام شهید ابراهیم هادی همراه شده !

یک دل یک دریا

۱۳,۶۰۰ تومان

یک دل یک دریا --- 140 داستانک از شهید داوود دانایی

جانشين فرمانده گردان

مشخصات شهید داوود دانایی

*نام و نام خانوادگی: داوود دانایی

*نام پدر: خنجر

*محل تولد : بهبهان

*تاریخ ولادت: 1337/15/11

*تاریخ شهادت : 1365/01/23

*محل شهادت: شلمچه

*نحوه شهادت: بمباران شيميايي 

*مدت عمر: 28 سـال

*محل مزار : گلزار شهدای بهبهان

یک دل یک دریا --- 140 داستانک از شهید داوود دانایی

شهید ایرج (داود) دانایی پانزدهم بهمن 1337 ، در شهرستان بهبهان چشم به جهان گشود. پدرش خنجر و مادرش افروز نام داشت. تا پايان دوره راهنمایی درس خواند. سال 1362 ازدواج كرد و صاحب یک پسر و دو دختر شد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور يافت. بيست و سوم فروردين 1365 ، با سمت جانشين فرمانده گردان در بمباران شيميايي شلمچه به شهادت رسيد. پیکر مطهر وی را در گلزار شهدای زادگاهش بهبهان به خاك سپردند.

شهید-دانایی

سخن اول

هنگامی که برای این کتاب ، مشغول مصاحبه و نگارش بودم ، مقداری دلسردی و خستگی بر من غالب شده بود . فشار کار زیاد بود و بعضی عوامل هم سبب می شد تا آن خستگی که در وجودم بود چند برابر شود و به شدت در روحیه ام تأثیر بگذارد . بعضی وقتا توی خلوتم ناامید می شدم و به خودم می گم ، نه من نتیجه ای نمی گیرم و ممکن است این کاری که شروع کرده ام ، به کل تعطیل شود .

از طرفی با خودم فکر می کردم که شاید کار فرهنگی مهم تری را رها کرده ام و به چیزی که ضرورتش کمتر است چسبیده ام .

این مسائل و مسائل دیگر ، مثل خوره به جانم افتاده بود و یک لحظه رهایم نمی کرد .

دلم می خواست انسان بزرگ و والامقامی می آمد و مرا از این گرداب شک و تردید بیرون می آورد . دلم می خواست انسان جلیل القدری بود و راه را به من نشان می داد . چند وقتی از این مسئله گذشت . تا اینکه ...

یک روز تک و تنها جایی ایستاده بودم . آقایی سمتم آمد و تو چشمانم زل زد! گفت : « آقای فلانی ؟ »

گفتم : بله ، بفرمایید . » گفت : « تلفن با شما کار دارد . »

گفتم : « با من ؟ کی ؟ » گفت : « آیت الله بهجت . »

انگار یکهو برق مرا گرفت . با خودم گفتم : « آیت الله بهجت با من چه کار داره آن هم پشت تلفن ؟ سریع رفتم و گوشی را برداشتم . هول برم داشته بود . سلام کردم .

گفتم : « بفرمایید حضرت آقا ، در خدمتم .»

ایشان با همان لحن آرام و همیشگی شان گفتند : « تماس گرفتم تا سراغی از کتاب شهید دانایی که دنبالش بودید ، بگیرم . خواستم به شما بگویم آن را محکم پیگیری کنید ، محکم !

یک دفعه تلفن شروع کرد به بوق بوق کردن ، هنوز از شگفتی این تماس بیرون نیامده بودم که یک باره با خودم گفتم : تماس تلفنی با آیت الله بهجت ، آن هم در سال ۹۲؟! مگر ایشان سال ۸۸ رحلت .....

یک دفعه از خواب پریدم . همه صحنه هایی که توی خواب دیده بودم آرام آرام از جلوی چشمانم رد می شد .

انگار هنوز سخنان آیت الله بهجت توی گوشم می پیچید : « محکم پیگیری کنید ، محکم ! » همان چیزی که بسیار محتاجش بودم را خدا به من نشان داد .

دیگر راهم را پیدا کردم . احساس کردم خستگی هایی که تو وجودم بود از بین رفت . جواب تمام شک و شبهه هایم را هم گرفتم ، عزمم را جزم کردم و محکم نشستم پای کار .

انگار مرحوم آیت الله بهجت هم خوب داوود را می شناخت .

انگار با هم مأنوس و همنشین بودند . نه در این دنیا ، در آن دنیا . در بهشت برین خدا . در جوار رحمت الهی . آنجا که فقط آسمانی ها با هم زندگی می کنند .

وصیتنامه شهید داوود دانایی

نام عاشق شهرت : سرگردان

جرم حق گویی . محکومیت : زیر بار ظلم نرفتن ای کسانی که مرا به خاک می سپارید ، تابوت مرا جای بلندی بگذارید تا باد بوی مرا به وطنم باز گرداند . چشم هایم را باز بگذارید تا هر که دید بداند که چشم به راه چنین مُردنی در راه هدف مقدسی بوده ام . دست هایم را باز و بیرون از تابوت بگذارید تا هر که دید بداند که از این دنیا هیچ چیز به جز عمل با خود نبرده ام . پارچه سیاه رنگی بر روی صورتم بپوشانید تا هر که دید بداند آنچه سیاهی بود در این راه کشیده ام و شکر گزارم . قالب بلورین یخی را در دستانم بگذارید و آن را تا اولین طلوع خورشید بر ندارید تا به جای عزیزم بر غریبی اسلام بگرید ... اموال و ثروت و فرزندان شما ، به حقیقت اسبابی برای آزمایش هستند تا وقت امتحان کدامیک را برگزینید . در این موقعیت حساس که می رود انقلاب اسلامی ما به ثبات کامل برسد ، پس از فرمایشات امام موظف هستیم که بایستیم تا آخرین نفر و تا آخرین قطره خون ، و در این راه صبر و استقامت پیشه کنیم . به خدا قسم از شادی و خوشحالی در حال حرکت به سوی نبرد ، گویی پرواز می کنم . در این پنج سالی که در جبهه بودم ، نبوده روزی که چنین حالی داشته باشم . گویی خداوند سبحان را می بینم !

ای انسان ها چرا تا این اندازه پست و زبون شده اید که مردن در رختخواب را به مرگ آگاهانه و شرافتمندانه در راه هدفی مقدس و والا ترجیح می دهید ؟! علت ترس از مرگ سه چیز است : یا انسان دلبسته شده به دنیا و حاضر به جان کندن نیست ؛ یا از ترس گناهانش حاضر نیست بمیرد ؛ با انسان مرگ را نیستی می داند . امروز روز جدیت و آزمایش نهایی است . باید قدرت اسلام را ثابت کنیم . اگر در این موقعیت حساس نجنبیم ، فردا دیر است.

چه بگویم ؟! چه بگویم از این بسیجیان عاشقی که گویی می خواهند به حجله عروسی بروند . باور کنید برادرانی را می بینم که شاید دو سال دیگر نیز مو در صورت شان روئیده نشود اما ایمان راسخ شان به استواری کوه است . آن ها عاشق اند . عاشق معبودشان که همه هستی از اوست . به خدا شرمم می آید که بدون وضو چهره آن ها را مشاهده کنم . همین بسیجیان کم سن و سال ، از من گنهکار رو سیاه جلو افتاده اند . علتش هم همین اخلاص آن هاست ...

شیعه یعنی مسئولیت و ایستادگی در همه صحنه ها . شیعه چند بعدی است . شیعه علی و حسین ، وظیفه اش حفاظت از اسلام تا سر حد جان است . همه بدبختی های ما از این دنیای مادی است . اگر خدا شناخته شد و واقعاً درک شد ، همه دلبستگی ها به خودی خود تمام و خصلت های رذیله نابود می شود . اسلام نسبت به پدر ومادر و زن و فرزند نه اینکه بی اهمیت باشد ، اما محدودیت قائل شده . اهمیت تا آنجایی که مبادا سدی شوند و باعث بازداشتن انسان از هدف شوند . اما امروز شاید بتوان گفت بسیاری از مردم از هدف بازمانده اند . فردا این ها نمی توانند جوابگوی اعمال باشند . انسان باید همه وابستگیش به خداوند سبحان و اهل بیت باشد که باعث سعادت و جاودانگی است . جوامعی که در آن ها از نپایش خبری نباشد ، انواع فساد و فقر و یکاری در آن ها رواج خواهد یافت . و امام پیرمان می فرماید : به خودتان توجه کنید ، بینید در این خدمت برای خدا اخلاص دارید یا نه ؟! شما الان وظیفه سنگینی دارید . تحت نظر خدا هستید . همه انبیاء این مسئله را داشته اند که فرد باید فدای جامعه شود . ما از جنگ نباید بترسیم. خدایا هیچ ترسی ندارم ولی در فکرم که مورد قبول تو نباشم . فکر می کنم که هنوز خالص نشده ام که مورد دعوت قرار گیرم خدایا می دانی که ضعیف تر از آنم که به اسلام خدمت کنم . دلم می خواهد که ساده ترین تشییع جنازه را برایم بگیرید . برایم گریه نکنید . چون شهید عزادار نمی خواهد . پیرو می خواهد.

مسئله ای که باید به حضور خواهرانم و همه خواهران متعهد برسانم این است که همیشه با ایمان راسخ ، سنگرهایشان که همان حجاب شان است را حفظ کنند . همیشه زینب وار و فاطمه گونه باشند . و برادرانم اگر می خواهند که در پیشگاه خداوند متعال سربلند و رو سفید باشند ، از احکام و فرایض الهی لحظه ای غفلت نورزند . اگر لیاقت شهادت را داشتم ، راضی نیستم در مراسم من کسانی شرکت کنند که خدای ناکرده ذره ای بدبینی نسبت به امام و رهبری و یا همه پر و بال های امام و حتی نظام جمهوری اسلامی داشته باشند . به خدا راضی نیستم و تا زمانی که این افراد در مراسم من باشند روحم آرام نخواهد گرفت . و اگر این قسمت از وصیت را بزرگ ننویسید و به صورت اعلامیه ندهید ، از شما راضی نخواهم بود . خدایا ایمانی آگاهانه ، عشقی خالصانه ، بینشی صادقانه و صبری خردمندانه به همه کسانی بده که می خواهند به سوی فطرت توحیدی شان حرکت کنند . پروردگارا مرا از جهت علم از آنچه هستم فزونی بخش و مرا به شایستگان ملحق فرما.

بیکاری در آن ها رواج خواهد یافت . و امام پیرمان می فرماید : به خودتان توجه کنید ، بینید در این خدمت برای خدا اخلاص دارید یا نه ؟! شما الان وظیفه سنگینی دارید . تحت نظر خدا هستید . همه انبیاء این مسئله را داشته اند که فرد باید فدای جامعه شود . ما از جنگ نباید بترسیم . خدایا هیچ ترسی ندارم ولی در فکرم که مورد قبول تو نباشم . فکر می کنم که هنوز خالص نشده ام که مورد دعوت قرار گیرم خدایا می دانی که ضعیف تر از آنم که به اسلام خدمت کنم . دلم می خواهد که ساده ترین تشییع جنازه را برایم بگیرید . برایم گریه نکنید . چون شهید عزادار نمی خواهد . پیرو می خواهد .

مسئله ای که باید به حضور خواهرانم و همه خواهران متعهد برسانم این است که همیشه با ایمان راسخ ، سنگرهایشان که همان حجاب شان است را حفظ کنند . همیشه زینب وار و فاطمه گونه باشند . و برادرانم اگر می خواهند که در پیشگاه خداوند متعال سربلند و رو سفید باشند ، از احکام و فرایض الهی لحظه ای غفلت نورزند . اگر لیاقت شهادت را داشتم ، راضی نیستم در مراسم من کسانی شرکت کنند که خدای ناکرده ذره ای بدبینی نسبت به امام و رهبری و یا همه پر و بال های امام و حتی نظام جمهوری اسلامی داشته باشند . به خدا راضی نیستم و تا زمانی که این افراد در مراسم من باشند روحم آرام نخواهد گرفت . و اگر این قسمت از وصیت را بزرگ ننویسید و به صورت اعلامیه ندهید ، از شما راضی نخواهم بود . خدایا ایمانی آگاهانه ، عشقی خالصانه ، بینشی صادقانه و صبری خردمندانه به همه کسانی بده که می خواهند به سوی فطرت توحیدی شان حرکت کنند . پروردگارا مرا از جهت علم از آنچه هستم فزونی بخش و مرا به شایستگان ملحق فرما .

تقاص

۱۳,۶۰۰ تومان

تقاص --- حق الناس در تجربه های نزدیک به مرگ و حکایات تاریخی

این مجموعه شامل بیست و پنج حکایت زیبا از تجربه های افراد مسلمان و غیر مسلمان، و همچنین برخی مطالب تاریخی مستند و تأثیر گذار در زمینه حق الناس است که قبلا در کتاب های این انتشارات به آنها اشاره نشده.

بیشتر تجربه گران، در همان لحظات کوتاه مرگ موقت، مرور زندگی خود را دیده و در بیشتر مواقع، از اشتباهات خود شرمنده می شدند، اشتباهاتی که آنها مشاهده کردند، مربوط به ظلم و کوتاهی در حق مردم و در یک کلمه «حق الناس» بوده است. این مطلب در بیشتر گزارشات این افراد دیده می شود.

اثر حق الناس در دنیا

آیت الله العظمي بهاء الدینی گوید : اوایل حکومت رضا خان بود. شخصی وارد قم شد و در کوچه و خیابان رفت و آمد کرد و برای ایجاد وحشت در مردم ، دو جوان را دستگیر و بدون آنکه در ظاهر کاری کرده باشند و محاکمه ای و سؤال و جوابی در میان باشد . آن دو را در مقابل چشمان مردم آتش زد و به طرز فجیعی به قتل رسانید بنده از این کار زشت و کشتار ناجوانمردانه این مرد وحشی بسیار ناراحت شدم ؛ ولی از این که چرا این اشخاص انتخاب شدند ، در حیرت بودم ، نزد خود گفتم باید حسابی در کار باشد ، تحقیق کردم و از افرادی درباره یکی از آن دو نفر پرسش کردم .

گفتند : روز قبل از این حادثه ، این جوانی که کشته شده گربه ای را گرفته و برای تفریح و خوشگذرانی خود و به خنده انداختن دیگران ، نفت بر سر حیوان ریخته و زنده زنده او را آتش زده و اینگونه فردای آن روز به دست ظالمی دیگر به سزای عمل خود رسیده است .

هجوم به تهاجم

۴۸,۰۰۰ تومان

هجوم به تهاجم --- بهمن 1360 تا اردیبهشت 1361 به روایت سردار سرلشکر حاج قاسم سلیمانی

فرمانده نیروی قدس

مشخصات شهید قاسم سلیمانی

*نام و نام خانوادگی: قاسم سلیمانی

*نام پدر : حسن

*محل تولد : رابر کرمان

*تاریخ ولادت: ۱۳۳۵/۱۲/۲۰

*تاریخ شهادت : ۱۳۹۸۵/۱۳

*محل شهادت: فرودگاه بغداد 

*نحوه شهادت: تروریست های تکفیری

*مدت عمر: ۶۳سـال

*محل مزار : گلزار شهدای کرمان

*قطعه و ردیف و شماره :  قطعه ۲۹

*کتاب مربوط به این شهید:  از چیزی نمی ترسیدم - ذوالفقار -  حاج قاسم 1 - حاج قاسم 2 - منم میشم یه حاج قاسم - عمو قاسم - خنده های رفیق - سلیمانی عزیز - منم یه حاج قاسمم - خاتم سلیمانی - مدرسه درس آموز حاج قاسم - سردار دلها

 

کتاب از چیزی نمی ترسیدم    زندگی نامه خود نوشت شهید حاج قاسم سلیمانی

قاسم سلیمانی متولد ۲۰ اسفند سال ۱۳۳۵ در شهرستان رابُر از توابع استان کرمان در ایل عشایر سلیمانی بود. پدرش حسن نام داشت.حاج قاسم سلیمانی فرمانده پیشین سپاه قدس است. او در دوران جنگ ایران و عراق فرمانده لشکر ۴۱ ثارالله و از فرماندهان عملیات‌های والفجر هشت، کربلای چهار و کربلای پنج بود.

قاسم سلیمانی در سال ۱۳۷۹ش از سوی آیت‌الله خامنه‌ای رهبر جمهوری اسلامی ایران، به فرماندهی سپاه قدس منصوب شد. پس از ظهور داعش در عراق و سوریه، سلیمانی به عنوان فرمانده سپاه قدس با حضور در این مناطق و سازماندهی نیرو‌های مردمی، به مبارزه با این گروه پرداخت. وی در سال ۱۳۸۹، موفق به أخذ درجه سرلشکری شد. سردار سلیمانی بامداد جمعه ۱۳ دی ماه ۱۳۹۸ به شهادت رسید.

حاج-قاسم  

تصویر دست نوشته شهید حاج قاسم سلیمانی

دست نوشته

انگشتری شهید حاج قاسم سلیمانی پس از ترور ناجوانمردانه توسط تروریست های تکفیری

انگشتری

یادداشت حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای ، رهبر معظم انقلاب اسلامی ، بر کتاب «از چیزی نمی‌ترسیدم » ؛ زندگی‌نامه خودنوشت شهید سپهبد حاج‌قاسم سلیمانی

بسمه‌تعالی

هرچیزکه یاد شهید عزیز ما را برجسته کند ، چشم‌نواز و دل‌نواز است . یاد او را اگرچه خداوند در اوج برجستگی قرارداد و بدین‌گونه پاداش دنیایی اخلاص و عمل صالح او را بدو هدیه کرد ولی ما هم هرکدام وظیفه‌ای داریم . کتاب حاضر را هنوز نخوانده‌ام اما ظاهرا می‌تواند گامی در این راه باشد .

رزقنالله ما رزقه من فضله

سید علی خامنه ای

99/10/7

پیام رهبر انقلاب به مناسبت شهادت سردار سلیمانی

بسم الله الرحمن الرحیم ملّت عزیز ایران! سردار بزرگ و پرافتخار اسلام آسمانی شد. دیشب ارواح طیّبه‌ی شهیدان، روح مطهّر قاسم سلیمانی را در آغوش گرفتند. سال‌ها مجاهدت مخلصانه و شجاعانه در میدان‌های مبارزه با شیاطین و اشرار عالم و سال‌ها آرزوی شهادت در راه خدا، سرانجام سلیمانی عزیز را به این مقام والا رسانید و خون پاک او به دست شقی‌ترین آحاد بشر بر زمین ریخت. این شهادت بزرگ را به پیشگاه حضرت بقیّة‌الله ارواحنا فداه و به روح مطهّر خود او تبریک و به ملّت ایران تسلیت عرض می‌کنم. او نمونه‌ی برجسته‌ای از تربیت‌شدگان اسلام و مکتب امام خمینی بود، او همه‌ی عمر خود را به جهاد در راه خدا گذرانید. شهادت پاداش تلاش بی‌وقفه‌ی او در همه‌ی این سالیان بود، با رفتن او به حول و قوّه‌ی الهی کار او و راه او متوقّف و بسته نخواهد شد، ولی انتقام سختی در انتظار جنایتکارانی است که دست پلید خود را به خون او و دیگر شهدای حادثه‌ی دیشب آلودند. شهید سلیمانی چهره‌ی بین‌المللی مقاومت است و همه‌ی دلبستگان مقاومت خونخواه اویند. همه‌ی دوستان و نیز همه‌ی دشمنان بدانند خطّ جهاد مقاومت با انگیزه‌ی مضاعف ادامه خواهد یافت و پیروزی قطعی در انتظار مجاهدان این راه مبارک است. فقدان سردار فداکار و عزیز ما تلخ است، ولی ادامه‌ مبارزه و دست یافتن به پیروزی نهایی کام قاتلان و جنایتکاران را تلخ‌تر خواهد کرد.

ملّت ایران یاد و نام شهید عالی‌مقام سردار سپهبد قاسم سلیمانی و شهدای همراه او بویژه مجاهد بزرگ اسلام جناب آقای ابومهدی المهندس را بزرگ خواهد داشت و اینجانب سه روز عزای عمومی در کشور اعلام می‌کنم و به همسر گرامی و فرزندان عزیز و دیگر بستگان ایشان تبریک و تسلیت می‌گویم.

سیّدعلی خامنه‌ای ۱۳دی‌ماه ۱۳۹۸

 

تشییع میلیونی پیکر شهید ترور سردار سلیمانی در ایران و عراق

مردم قدرشناس و همیشه در صحنه ایران اسلامی پس از شهادت سردار سلیمانی و انجام مراسم تشییع در عراق آماده پذیرایی از فرزند خود شدند. پیکر‌های مطهر شهدا ابتدا در شهر اهواز و سپس در شهر‌های مشهد، تهران، قم و کرمان را تشییع کردند. طبق برآورد‌های انجام شده در این مراسم‌ها در حدود ۲۵ میلیون نفر حضور داشتند و پیکر‌های مطهر شهدا را تشییع کردند.

  تشییع-سردار

متن وصیت نامه شهید حاج قاسم سلیمانی

بسم الله الرحمن الرحیم

شهادت می دهم به اصول دین

اشهد أن لا اله الّا الله و اشهد أنّ محمداً رسول الله و اشهد أنّ امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب و اولاده المعصومین اثنی عشر ائمتنا و معصومیننا حجج الله. شهادت می دهم كه قیامت حق است. قرآن حق است. بهشت و جهنّم حق است. سؤال و جواب حق است. معاد، عدل، امامت، نبوّت حق است.

خدایا! تو را سپاس می گویم بخاطر نعمت هایت

خداوندا! تو را سپاس كه مرا صلب به صلب، قرن به قرن، از صلبی به صلبی منتقل كردی و در زمانی اجازه ظهور و وجود دادی كه امكان درك یكی از برجسته ترین اولیائت را كه قرین و قریب معصومین است، عبد صالحت خمینی كبیر را درك كنم و سرباز ركاب او شوم. اگر توفیق صحابه رسول اعظمت محمد مصطفی را نداشتم و اگر بی بهره بودم از دوره مظلومیت علی بن ابی طالب و فرزندان معصوم و مظلومش، مرا در همان راهی قرار دادی كه آنها در همان مسیر، جان خود را كه جان جهان و خلقت بود، تقدیم كردند.

خداوندا! تو را شكرگزارم كه پس از عبد صالحت خمینی عزیز، مرا در مسیر عبد صالح دیگری كه مظلومیتش اعظم است بر صالحیتش، مردی كه حكیم امروز اسلام و تشیّع و ایران و جهان سیاسی اسلام است، خامنه ای عزیز ــ كه جانم فدایِ جان او باد ــ قرار دادی.

پروردگارا! تو را سپاس كه مرا با بهترین بندگانت در هم آمیختی

و درك بوسه بر گونه های بهشتی آنان و استشمام بوی عطر الهی آنان را ــ یعنی مجاهدین و شهدای این راه ــ به من ارزانی داشتی.

خداوندا! ای قادر عزیز و ای رحمان رزّاق، پیشانی شكر شرم بر آستانت میسایم كه مرا در مسیر فاطمه اطهر و فرزندانش در مذهب تشیّع ـ عطر حقیقی اسلام ـ قرار دادی و مرا از اشك بر فرزندان علی بن ابی طالب و فاطمه اطهر بهره مند نمودی؛ چه نعمت عظمایی كه بالاترین و ارزشمندترین نعمتهایت است؛ نعمتی كه در آن نور است، معنویت، بیقراری كه در درون خود بالاترین قرارها را دارد، غمی كه آرامش و معنویت دارد.

خداوندا! تو را سپاس كه مرا از پدر و مادر فقیر، اما متدیّن و عاشق اهل بیت و پیوسته در مسیر پاكی بهره مند نمودی. از تو عاجزانه میخواهم آنها را در بهشتت و با اولیائت قرین كنی و مرا در عالم آخرت از درك محضرشان بهره مند فرما.

خدایا! به عفو تو امید دارم

ای خدای عزیز و ای خالق حكیم بی همتا! دستم خالی است و كوله پشتی سفرم خالی، من بدون برگ و توشه ای به امید ضیافتِ عفو و كرم تو می آیم. من توشه ای برنگرفته ام؛ چون فقیر [را] در نزد كریم چه حاجتی است به توشه و برگ؟!

سارُق، چارُقم پر است از امید به تو و فضل و كرَم تو؛ همراه خود دو چشم بسته آورده ام كه ثروت آن در كنار همه ناپاكی ها، یك ذخیره ارزشمند دارد و آن گوهر اشك بر حسین فاطمه است؛ گوهر اشك بر اهلبیت است؛ گوهر اشك دفاع از مظلوم، یتیم، دفاع از محصورِ مظلوم در چنگ ظالم.

خداوندا! در دستان من چیزی نیست؛ نه برای عرضه [چیزی دارند] و نه قدرت دفاع دارند، اما در دستانم چیزی را ذخیره كرده ام كه به این ذخیره امید دارم و آن روان بودن پیوسته به سمت تو است. وقتی آنها را به سمتت بلند كردم، وقتی آنها را برایت بر زمین و زانو گذاردم، وقتی سلاح را برای دفاع از دینت به دست گرفتم؛ اینها ثروتِ دست من است كه امید دارم قبول كرده باشی. خداوندا! پاهایم سست است. رمق ندارد. جرأت عبور از پلی كه از جهنّم عبور میكند، ندارد. من در پل عادی هم پاهایم می لرزد، وای بر من و صراط تو كه از مو نازك تر است و از شمشیر بُرنده تر؛ اما یك امیدی به من نوید می دهد كه ممكن است نلرزم، ممكن است نجات پیدا كنم. من با این پاها در حَرَمت پا گذارده ام و دورِ خانه ات چرخیده ام و در حرم اولیائت در بین الحرمین حسین و عباست آنها را برهنه دواندم و این پاها را در سنگرهای طولانی، خمیده جمع كردم و در دفاع از دینت دویدم، جهیدم، خزیدم، گریستم، خندیدم و خنداندم و گریستم و گریاندم؛ افتادم و بلند شدم. امید دارم آن جهیدن ها و خزیدن ها و به حُرمت آن حریم ها، آنها را ببخشی.

خداوندا! سر من، عقل من، لب من، شامّه من، گوش من، قلب من، همه اعضا و جوارحم در همین امید به سر می برند؛ یا ارحم الراحمین! مرا بپذیر؛ پاكیزه بپذیر؛ آنچنان بپذیر كه شایسته دیدارت شوم. جز دیدار تو را نمی خواهم، بهشت من جوار توست، یا الله!

خدایا! از كاروان دوستانم جامانده ام

خداوند، ای عزیز! من سال ها است از كاروانی به جا مانده ام و پیوسته كسانی را به سوی آن روانه میكنم، اما خود جا مانده ام، اما تو خود میدانی هرگز نتوانستم آنها را از یاد ببرم. پیوسته یاد آنها، نام آنها، نه در ذهنم بلكه در قلبم و در چشمم، با اشك و آه یاد شدند.

عزیز من! جسم من در حال علیل شدن است. چگونه ممكن [است] كسی كه چهل سال بر درت ایستاده است را نپذیری؟ خالق من، محبوب من، عشق من كه پیوسته از تو خواستم سراسر وجودم را مملو از عشق به خودت كنی؛ مرا در فراق خود بسوزان و بمیران.

عزیزم! من از بیقراری و رسواییِ جاماندگی، سر به بیابان ها گذارده ام؛ من به امیدی از این شهر به آن شهر و از این صحرا به آن صحرا در زمستان و تابستان میروم. كریم، حبیب، به كَرَمت دل بستهام، تو خود میدانی دوستت دارم. خوب میدانی جز تو را نمیخواهم. مرا به خودت متصل كن.

خدایا وحشت همه ی وجودم را فرا گرفته است. من قادر به مهار نفس خود نیستم، رسوایم نكن. مرا به حُرمت كسانی كه حرمتشان را بر خودت واجب كرده ای، قبل از شكستن حریمی كه حرم آنها را خدشه دار میكند، مرا به قافله ای كه به سویت آمدند، متصل كن.

معبود من، عشق من و معشوق من، دوستت دارم. بارها تو را دیدم و حس كردم، نمیتوانم از تو جدا بمانم. بس است، بس. مرا بپذیر، اما آن چنان كه شایسته تو باشم.

خطاب به برادران و خواهران مجاهدم...

خواهران و برادران مجاهدم در این عالم، ای كسانی كه سرهای خود را برای خداوند عاریه داده اید و جان ها را بر كف دست گرفته و در بازار عشق بازی به سوق فروش آمده اید، عنایت كنید: جمهوری اسلامی، مركز اسلام و تشیّع است.

امروز قرارگاه حسین بن علی، ایران است. بدانید جمهوری اسلامی حرم است و این حرم اگر ماند، دیگر حرم ها می مانند. اگر دشمن، این حرم را از بین برد، حرمی باقی نمی ماند، نه حرم ابراهیمی و نه حرم محمّدی(ص).

برادران و خواهرانم! جهان اسلام پیوسته نیازمند رهبری است؛ رهبری متصل و منصوب شرعی و فقهی به معصوم. خوب میدانید منزّه ترین عالِم دین كه جهان را تكان داد و اسلام را احیا كرد، یعنی خمینی بزرگ و پاك ما، ولایت فقیه را تنها نسخه نجات بخش این امت قرار داد؛ لذا چه شما كه به عنوان شیعه به آن اعتقاد دینی دارید و چه شما كه به عنوان سنّی اعتقاد عقلی دارید، بدانید [باید] به دور از هرگونه اختلاف، برای نجات اسلام خیمه ولایت را رها نكنید. خیمه، خیمه ی رسول الله است. اساس دشمنی جهان با جمهوری اسلامی، آتش زدن و ویران كردن این خیمه است. دور آن بچرخید. والله والله والله این خیمه اگر آسیب دید، بیت الله الحرام و مدینه حرم رسول الله و نجف، كربلا، كاظمین، سامرا و مشهد باقی نمی ماند؛ قرآن آسیب می بیند.

خطاب به برادران و خواهران ایرانی...

برادران و خواهران عزیز ایرانی من، مردم پر افتخار و سربلند كه جان من و امثال من، هزاران بار فدای شما باد، كما اینكه شما صدها هزار جان را فدای اسلام و ایران كردید؛ از اصول مراقبت كنید. اصول یعنی ولیّ فقیه، خصوصاً این حكیم، مظلوم، وارسته در دین، فقه، عرفان، معرفت؛ خامنه ای عزیز را عزیزِ جان خود بدانید. حرمت او را حرمتِ مقدسات بدانید.

برادران و خواهران، پدران و مادران، عزیزان من!

جمهوری اسلامی، امروز سربلندترین دوره خود را طی میكند. بدانید مهم نیست كه دشمن چه نگاهی به شما دارد. دشمن به پیامبر شما چه نگاهی داشت و [دشمنان] چگونه با پیامبر خدا و اولادش عمل كردند، چه اتهاماتی به او زدند، چگونه با فرزندان مطهر او عمل كردند؟ مذمت دشمنان و شماتت آنها و فشار آنها، شما را دچار تفرقه نكند.

بدانید كه می دانید مهمترین هنر خمینی عزیز این بود كه اوّل اسلام را به پشتوانه ایران آورد و سپس ایران را در خدمت اسلام قرار داد. اگر اسلام نبود و اگر روح اسلامی بر این ملت حاكم نبود، صدام چون گرگ درنده ای این كشور را میدرید؛ آمریكا چون سگ هاری همین عمل را میكرد، اما هنر امام این بود كه اسلام را به پشتوانه آورد؛ عاشورا و محرّم، صفر و فاطمیه را به پشتوانه این ملت آورد. انقلاب هایی در انقلاب ایجاد كرد. به این دلیل در هر دوره هزاران فداكار جان خود را سپر شما و ملت ایران و خاك ایران و اسلام نموده اند و بزرگترین قدرت های مادی را ذلیل خود نموده اند. عزیزانم، در اصول اختلاف نكنید.

شهدا، محور عزّت و كرامت همه ما هستند؛ نه برای امروز، بلكه همیشه اینها به دریای واسعه خداوند سبحان اتصال یافته اند. آنها را در چشم، دل و زبان خود بزرگ ببینید، همان گونه كه هستند. فرزندانتان را با نام آنها و تصاویر آنها آشنا كنید. به فرزندان شهدا كه یتیمان همه شما هستند، به چشم ادب و احترام بنگرید. به همسران و پدران و مادران آنان احترام كنید، همان گونه كه از فرزندان خود با اغماض میگذرید، آنها را در نبود پدران، مادران،همسران و فرزندان خود توجه خاص كنید.

نیروهای مسلّح خود را كه امروز ولیّ فقیه فرمانده آنان است، برای دفاع از خودتان، مذهب تان، اسلام و كشور احترام كنید و نیروهای مسلح می بایست همانند دفاع از خانه ی خود، از ملت و نوامیس و ارضِ آن حفاظت و حمایت و ادب و احترام كنند و نسبت به ملت همانگونه كه امیرالمؤمنین مولای متقیان فرمود، نیروهای مسلح می بایست منشأ عزت ملت باشد و قلعه و پناهگاه مستضعفین و مردم باشد و زینت كشورش باشد.

خطاب به مردم عزیز كرمان...

نكته ای هم خطاب به مردم عزیز كرمان دارم؛ مردمی كه دوست داشتنی اند و در طول 8 سال دفاع مقدس بالاترین فداكاری ها را انجام دادند و سرداران و مجاهدین بسیار والامقامی را تقدیم اسلام نمودند. من همیشه شرمنده آنها هستم. هشت سال به خاطر اسلام به من اعتماد كردند؛ فرزندان خود را در قتلگاه ها و جنگ های شدیدی چون كربلای5، والفجر8، طریق القدس، فتح المبین، بیت المقدس و... روانه كردند و لشكری بزرگ و ارزشمند را به نام و به عشق امام مظلوم حسین بن علی به نام ثارالله، بنیان گذاری كردند. این لشكر همچون شمشیری برنده، بارها قلب ملتمان و مسلمان ها را شاد نمود و غم را از چهره آنها زدود.

عزیزان! من بنا به تقدیر الهی امروز از میان شما رفته ام. من شما را از پدر و مادرم و فرزندان و خواهران و برادران خود بیشتر دوست دارم، چون با شما بیشتر از آنها بودم؛ ضمن اینكه من پاره تن آنها بودم و آنها پاره وجود من،

اما آنها هم قبول كردند من وجودم را نذر وجود شما و ملت ایران كنم.

دوست دارم كرمان همیشه و تا آخر با ولایت بماند. این ولایت، ولایت علی بن ابیطالب است و خیمه او خیمه حسین فاطمه است. دور آن بگردید. با همه شما هستم. میدانید در زندگی به انسانیت و عاطفه ها و فطرت ها بیشتر از رنگ های سیاسی توجه كردم. خطاب من به همه شما است كه مرا از خود میدانید، برادر خود و فرزند خود می دانید.

وصیت می كنم اسلام را در این برهه كه تداعی یافته در انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی است، تنها نگذارید. دفاع از اسلام نیازمند هوشمندی و توجه خاص است. در مسائل سیاسی آنجا كه بحث اسلام، جمهوری اسلامی، مقدّسات و ولایت فقیه مطرح میشود، این ها رنگ خدا هستند؛ رنگ خدا را بر هر رنگی ترجیح دهید.

خطاب به خانواده شهدا...

فرزندانم، دختران و پسرانم، فرزندان شهدا، پدران و مادران باقیمانده از شهدا، ای چراغهای فروزان كشور ما، خواهران و برادران و همسران وفادار و متدینه شهدا! در این عالم، صوتی كه روزانه من می شنیدم و مأنوس با آن بودم و همچون صوت قرآن به من آرامش میداد و بزرگ ترین پشتوانه معنوی خود می دانستم، صدای فرزندان شهدا بود كه بعضاً روزانه با آن مأنوس بودم؛ صدای پدر و مادر شهدا بود كه وجود مادر و پدرم را در وجودشان احساس میكردم.

عزیزانم! تا پیشكسوتان این ملتید، قدر خودتان را بدانید. شهیدتان را در خودتان جلوه گر كنید، به طوری كه هر كس شما را میبیند، پدر شهید یا فرزند شهید را، بعینه خودِ شهید را احساس كند، با همان معنویت، صلابت و خصوصیت.

خواهش می كنم مرا حلال كنید و عفو نمایید. من نتوانستم حق لازم را پیرامون خیلی از شماها و حتی فرزندان شهیدتان اداء كنم، هم استغفار می كنم و هم طلب عفو دارم.

دوست دارم جنازه ام را فرزندان شهدا بر دوش گیرند، شاید به بركت اصابت دستان پاك آنها بر جسدم، خداوند مرا مورد عنایت قرار دهد.

خطاب به سیاسیون كشور...

نكته ای كوتاه خطاب به سیاسیون كشور دارم: چه آنهایی [كه] اصلاح طلب خود را می نامند و چه آن هایی كه اصول گرا. آنچه پیوسته در رنج بودم اینكه عموماً ما در دو مقطع، خدا و قرآن و ارزش ها را فراموش میكنیم، بلكه فدا میكنیم. عزیزان، هر رقابتی با هم میكنید و هر جدلی با هم دارید، اما اگر عمل شما و كلام شما یا مناظره هایتان به نحوی تضعیف كننده دین و انقلاب بود، بدانید شما مغضوب نبی مكرم اسلام و شهدای این راه هستید؛ مرزها را تفكیك كنید. اگر میخواهید با هم باشید، شرط با هم بودن، توافق و بیان صریح حول اصول است. اصول، مطوّل و مفصّل نیست. اصول عبارت از چند اصل مهم است:

1- اول آنها، اعتقاد عملی به ولایت فقیه است؛ یعنی این كه نصیحت او را بشنوید، با جان و دل به توصیه و تذكرات او به عنوان طبیب حقیقی شرعی و علمی، عمل كنید. كسی كه در جمهوری اسلامی میخواهد مسئولیتی را احراز كند، شرط اساسی آن [این است كه] اعتقاد حقیقی و عمل به ولایت فقیه داشته باشد. من نه میگویم ولایت تنوری و نه میگویم ولایت قانونی؛ هیچ یك از این دو، مشكل وحدت را حل نمیكند؛ ولایت قانونی، خاصّ عامه مردم اعم از مسلم و غیر مسلمان است، اما ولایت عملی مخصوص مسئولین است كه میخواهند بار مهم كشور را بر دوش بگیرند، آن هم كشور اسلامی با این همه شهید.

2- اعتقاد حقیقی به جمهوری اسلامی و آنچه مبنای آن بوده است؛ از اخلاق و ارزش ها تا مسئولیت ها؛ چه مسئولیت در قبال ملت و چه در قبال اسلام.

3- به كارگیری افراد پاكدست و معتقد و خدمتگزار به ملّت، نه افرادی كه حتی اگر به میز یك دهستان هم برسند خاطره ی خان های سابق را تداعی می كنند.

4- مقابله با فساد و دوری از فساد و تجمّلات را شیوه خود قرار دهند.

5- در دوره حكومت و حاكمیت خود در هر مسئولیتی، احترام به مردم و خدمت به آنان را عبادت بداند و خود خدمتگزار واقعی، توسعه گر ارزش ها باشد، نه با توجیهات واهی، ارزش ها را بایكوت كند.

مسئولین همانند پدران جامعه می بایست به مسئولیت خود پیرامون تربیت و حراست از جامعه توجه كنند، نه با بی مبالاتی و به خاطر احساسات و جلب برخی از آراء احساسی زودگذر، از اخلاقیاتی حمایت كنند كه طلاق و فساد را در جامعه توسعه دهد و خانواده ها را از هم بپاشاند. حكومت ها عامل اصلی در استحكام خانواده و از طرف دیگر عامل مهم از هم پاشیدن خانواده هستند. اگر به اصول عمل شد، آن وقت همه در مسیر رهبر و انقلاب و جمهوری اسلامی هستند و یك رقابت صحیح بر پایه همین اصول برای انتخاب اصلح صورت میگیرد.

خطاب به برادران سپاهی و ارتشی...

كلامی كوتاه خطاب به برادران سپاهی عزیز و فداكار و ارتشی های سپاهی دارم: ملاك مسئولیت ها را برای انتخاب فرماندهان، شجاعت و قدرتِ اداره بحران قرار دهید. طبیعی است به ولایت اشاره نمی كنم، چون ولایت در نیروهای مسلح جزء نیست، بلكه اساس بقای نیروهای مسلح است. این شرط خلل ناپذیر می باشد.

نكته دیگر، شناخت به موقع از دشمن و اهداف و سیاست های او و اخذ تصمیم به موقع و عمل به موقع؛ هر یك از این ها اگر در غیر وقت خود صورت گیرد، بر پیروزی شما اثر جدّی دارد.

خطاب به علما و مراجع معظم

سخنی كوتاه از یك سرباز 40 ساله در میدان به علمای عظیم الشأن و مراجع گرانقدر كه موجب روشنایی جامعه و سبب زدودن تاریكی ها هستند، خصوصاً مراجع عظام تقلید. سربازتان از یك برج دیده بانی، دید كه اگر این نظام آسیب ببیند، دین و آنچه از ارزش های آن [كه] شما در حوزه ها استخوان خُرد كرده اید و زحمت كشیده اید، از بین میرود. این دوره ها با همه دوره ها متفاوت است. این بار اگر مسلّط شدند، از اسلام چیزی باقی نمی ماند. راه صحیح، حمایت بدون هر گونه ملاحظه از انقلاب، جمهوری اسلامی و ولیّفقیه است. نباید در حوادث، دیگران شما را كه امید اسلام هستید به ملاحظه بیندازند. همه ی شما امام را دوست داشتید و معتقد به راه او بودید. راه امام مبارزه با آمریكا و حمایت از جمهوری اسلامی و مسلمانان تحت ستم استكبار، تحت پرچم ولیّ فقیه است. من با عقل ناقص خود میدیدم برخی خنّاسان سعی داشتند و دارند كه مراجع و علماء مؤثر در جامعه را با سخنان خود و حالت حق به جانبی به سكوت و ملاحظه بكشانند. حق واضح است؛ جمهوری اسلامی و ارزش ها و ولایت فقیه میراث امام خمینی(ره) هستند و می بایست مورد حمایت جدی قرار گیرند. من حضرت آیت الله العظمی خامنه ای را خیلی مظلوم و تنها می بینم. او نیازمند همراهی و كمك شماست و شما حضرات معظّم با بیانتان و دیدارهایتان و حمایت هایتان با ایشان می بایست جامعه را جهت دهید. اگر این انقلاب آسیب دید، حتی زمان شاه ملعون هم نخواهد بود، بلكه سعی استكبار بر الحادگری محض و انحراف عمیق غیر قابل برگشت خواهد بود.دست مباركتان را می بوسم و عذرخواهی میكنم از این بیان، اما دوست داشتم در شرفیابی های حضوری به محضرتان عرض كنم كه توفیق حاصل نشد.

سربازتان و دست بوستان

از همه طلب عفو دارم

از همسایگانم و دوستانم و همكارانم طلب بخشش و عفو دارم. از رزمندگان لشكر ثارالله و نیروی با عظمت قدس كه خار چشم دشمن و سدّ راه او است، طلب بخشش و عفو دارم؛ خصوصاً از كسانی كه برادرانه به من كمك كردند.

نمی توانم از حسین پورجعفری نام نبرم كه خیرخواهانه و برادرانه مرا مثل فرزندی كمك می كرد و مثل برادرانم دوستش داشتم. از خانواده ایشان و همه برادران رزمنده و مجاهدم كه به زحمت انداختمشان عذرخواهی می كنم. البته همه برادران نیروی قدس به من محبّت برادرانه داشته و كمك كردند و دوست عزیزم سردار قاآنی كه با صبر و متانت مرا تحمل كردند.

 

مزار شهید حاج قاسم سلیمانی در گلزار شهدای کرمان

مزار-سردار-حاج-قاسم

دریافت نشان سرداری شهید سردار حاج قاسم سلیمانی توسط فرمانده کل قوا

نشان-سردار

رهبر معظم انقلاب در منزل شهید سردار حاج قاسم سلیمانی

دیدار رهبری با خانواده شهید ترور حاج قاسم سلیمانی

سردار شهید حاج قاسم سلیمانی در کنار رهبر انقلاب

سردار-و-رهبر-انقلاب  

ملاقات در فکه

۲۵,۶۰۰ تومان

ملاقات در فکه ---  زندگی نامه شهید حسن باقری ( غلامحسین افشردی)

فرمانده ، مغز متفکر

مشخصات شهید جاویدالاثر غلامحسین افشردی

*نام و نام خانوادگی: غلامحسین افشردی

*نام پدر : محمد

*محل تولد : تهران

*تاریخ ولادت: ۱۳۳۴/۱۲/۲۵

*تاریخ شهادت : ۱۳۶۱/۱۱۹

*محل شهادت: منطقه فکه

*نحوه شهادت: عملیات والفجر مقدماتی

*مدت عمر: ۲۷ سال

*محل مزار : گلزار شهدای بهشت زهرا تهران

قطعه و ردیف و شماره مزار: ۲۴ - ۸۰ - ۲۴

*کتاب مربوط به این شهید:  ملاقات در فکه، من اینجا نمی مانم

 

ملاقات در فکه ---  زندگی نامه شهید حسن باقری ( غلامحسین افشردی)

شهید حسن باقری روز ۵ اسفند ۱۳۳۴در شهر تهران به دنیا آمد. با نام واقعی غلامحسین افشردی معروف به سقّای بسیجیان جوان‌ترین فرمانده  ایران در دوران جنگ ایران و عراق بود. وی در سن 27 سالگی با سمت فرماندهی در منطقه فکه زمانیکه برای شناسایی به منطقه فکه رفته بودند ۹ بهمن ۱۳۶۱ به شهادت رسید.

 

وصیتنامه شهید غلامحسین افشردی (حسن باقری)

« مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَیٰ نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا» (سوره احزاب، آیه ۲۳)

« انقلاب ما همچون تیر زهرآگینی برای همه مستکبرین در آمده است و یاوری برای همه مستضعفین جهان.

در این موقعیت زمانی و مکانی ، جنگ ما جنگ کفر است و هر لحظه مسامحه و غفلت ، خیانت به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و پشت پا زدن به خون شهداست . ملّت ما باید خودش را آماده هر گونه فداکاری بکند … در چنین میدان وسیع و این هدف رفیع انسانی و الهی جان دادن و مال دادن و فداکاری امری بسیار ساده و پیش پا افتاده است و خدا کند که ما توفیق شهادت متعالی در راه اسلام و با خلوص نیت پیدا کنیم …

... ما با هیچ دولت و کشوری شوخی نداریم و با تمام مستکبرین جهان سرجنگ داریم و در رابطه با این هدف ، جنگ با صدام یزید فقط مقدمه است ...

... در چنین میدان وسیع و این هدف رفیع انسانی و الهی جان دادن و مال دادن و فداکاری امری بسیار ساده و پیش پا افتاده است و خدا کند که ما توفیق شهادت متعالی در راه اسلام را با خلوص نیت پیدا کنیم ...

… در مورد درآمدها چیزی به آن صورت ندارم . همین بضاعت مزجاه را هم خمسش را داده ام و بقیه را هم در راه کمک رساندن به جنگجویان و سربازان اسلام با سپاه کفر خرج کنند …

درود بر رهبر کبیر انقلاب اسلامی ، امام خمینی .

اللهم عجل فی فرج مولانا صاحب الزمان ( عج )، غلامحسین افشردی، ساعت ۱۲ شب، ۱۳۵۹/۷/۲۷، اهواز.

 

تشییع پیکر مطهر شهید غلامحسین افشردی (حسن باقری)

 

شهید حسن باقری

 

مزار شهید غلامحسین افشردی (حسن باقری)

مزار-شهید---حسن-باقری

قاسم حاج قاسم

۴۴,۰۰۰ تومان

قاسم حاج قاسم ---  زندگینامه داستانی شهید مدافع حرم وحید زمانی نیا

محافظ شهید حاج قاسم سلیمانی

مشخصات شهید وحید زمانی نیا

*نام و نام خانوادگی: وحید زمانی نیا

*نام پدر: فریدون

*محل تولد : محله اتابک تهران

*تاریخ ولادت:  1371/04/30

*تاریخ شهادت : 1398/10/13

*محل شهادت: فرودگاه بغداد

*نحوه شهادت: حمله تروریستی بالگردهای آمریکایی 

*مدت عمر:  27 سـال

*محل مزار : شهر ری

*کتاب مربوط به این شهید: قاسم حاج قاسم

شهید-زمانی-نیا

وصیتنامه شهید وحید زمانی نیا

بسم رب الحسین (علیه‌السلام)

سلام و درود بر یگانه عالم بشریت حضرت حجت بن الحسن (عج) و نایب بر حق ایشان حضرت امام خامنه‌ای و تمامی شهیدان و فدائیان راه حق. اینجانب وحید زمانی‌نیا از این فرصت استفاده کرده و در وصیتنامه خود حرف‌های دلم را بازگو می‌کنم.

وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّـهِ أَمْوَاتًا ۚ بَلْ أَحْیَاءٌ عِندَ رَ‌بِّهِمْ یُرْ‌زَقُونَ. (گمان مبرید کسانی که در راه خدا کشته می شوند ، مرده اند بلکه زنده اند و نزد خدا روزی می خورند.)

از تمامی خانواده، بستگان و دوستان می‌خواهم که پشتیبان انقلاب اسلامی باشند و رهبر معظم انقلاب را در این راه پر خطر تنها نگذارند تا ان‌شاءالله پرچم نظام اسلامی به دستان مبارک امام زمان (عج) برسد. من در این راه هیچ ترسی از مرگ ندارم زیرا راه ما حق است و دشمنانمان باطل. همیشه از خدای خویش خواسته‌ام مرگ این حقیر در رختخواب رقم نخورد بلکه لیاقت و سعادت فدا شدن در راه اسلام و تشیع اهل بیت (ع) را از خدای خویش خواستار بوده‌ام.

بارالها، امیدوارم گناهانی که تا به حال کرده‌ام را ببخشی و از سر تقصیرات این بنده پر گناه بگذری. خدایا، تو را به اباعبدالله الحسین (ع) قسم می‌دهم که ما را از فیض شهادت محروم نفرما و از پدر و مادر و دوستان خویش می‌خواهم که فقط و فقط برای مظلومیت حضرت ثارالله (ع) گریه کنند. 

از تمامی افرادی که این بنده حقیر را می‌شناسند می‌خواهم که مرا حلال کنند و اگر بدهکاری به آنان دارم از خانواده‌ام طلب کنند. دوست دارم در قبرم همراه من پیراهن مشکی‌ام که با آن به هیئت می‌رفتم دفن شود و همچنین تربت اباعبدالله الحسین (ع) را روی چشمان، زبان، دست و سینه‌ام بگذارید تا آن دنیا شفیع من باشند.

حرف دیگر من با پدر و مادر عزیزم هست که به آن‌ها می‌خواهم بگویم که شما را عاشقانه دوست داشته، دارم و خواهم داشت. از دوستان می‌خواهم در مجالس ترحیمم روضه اباعبدالله (ع) خوانده شود ولاغیر.

من این دلم به عشق تو یکدست می‌کنم راه دلم به غیر تو بن بست می‌کنم

از راه گوش خوردن باده کسی ندید من «یا حسین» می‌شنوم مست می‌کنم

الحقیر وحید زمانی‌نیا

 

مزار شهید وحید زمانی نیا

مزار-شهید شهید-محید-زمانی-نیا

فدائیان ولایت

۲۲,۴۰۰ تومان

فدائیان ولایت --- چهل روایت از ارادت شهدا به امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام و عنایت حضرت به شهدا

این مجموعه به گوشه ای از خاطرات آنانی پرداخته که به قلعه ی ولایت امیرالمؤمنين على (ع) راه یافتند و چراغ راه دیگران شدند . شهدایی که مسیر زندگی را « با ولایت تا شهادت » طی کردند . و طلیعه ی داستانها و حکایات شهدا در این مجموعه ، به مطالبی مزین شده که علمای ما در جواب شبهات وهابیون و منکران ولایت مولای متقیان امام اميرالمؤمنين على (ع) بیان داشته اند.

در قسمتی از کتاب می خوانیم:

روز مباهله

قبل از رفتن به تقویم و مناسبت آن روز نگاه کردم . روز مباهله بود . روز پنج تن آل عبا . روزی که حضرت علی (ع) انگشترش را به سائل هدیه داد و خداوند این عمل را در قرآن به نیکی یاد کرد . خوشحال بودم . گفتم ما لشکر علی ابن ابی طالب (ع) هستیم . حتماً امروز از دست مولای خودمان عیدی می گیریم . کار شروع شد . در همان دقایق اول با فریاد یکی از بچه ها از جا پریدیم : شهید ... شهید ...

اولین هدیه ی مولا خودش را نشان داد . شهید پلاک داشت و گمنام نبود . از طریق شماره پلاک ، نام او را از بچه های تعاون سؤال کردیم . این شهید از نیروهای لشکر علی ابن ابی طالب (ع) بود . وقتی نام شهید را شنیدیم رنگ از چهره ی همه ی ما پرید . نام اولین شهیدی که پیدا کردیم « عشقعلی » بود . ساعتی بعد دومین شهید پیدا شد . این شهید نام همه ی شهدای گروهان خودشان را در جیبش داشت ! به همراه حرز امام جواد (ع) که بعد از هجده سال سالم سالم بود ! تا عصر همان روز ، چهار شهید پیدا شد . همه خوشحال بودند . بچه ها می خواستند کار را جمع کنند . گفتم : ادامه دهید . حتما یک شهید دیگر پیدا می شود !

بچه ها تعجب کردند اما کار را ادامه دادیم . قرار بود ساعت چهار برگردیم . پنج دقیقه قبل از بازگشت شهید دیگری پیدا شد ! همه ی خاک اطراف را غربال کردیم . اما این شهید آخر گمنام بود . هر چه بچه ها گشتند اثری از پلاک او نبود . به رفقا گفتم : بیایید برویم . بچه ها با تعجب به من نگاه کردند . یکی گفت : خواب دیده بودی !؟ از کجا می دانستی پنج شهید پیدا می کنیم که یکی گمنام است !؟ گفتم : امروز روز مباهله و روز پنج تن آل عبا بود . ما هم پنج شهید پیدا کردیم . بعد ادامه دادم : هر چه بگردید از این شهید آخر نشانه ای نخواهید یافت ! زیرا یکی از پنج تن هنوز هم گمنام است .

حکایت زخم ها

۴۴,۰۰۰ تومان

حکایت زخم ها --- روایت زخم های چهار جانباز مُدافع حَرم

هدف از گردآوری این کتاب ، فقط برداشتن یک گام در این مسیر و نمایش بخش کوچکی از تابلوی رنگارنگ و امید بخـش وحـدت میان اقشار و اقوام مختلف امت اسلامی در مواجهه با یک شرارت بین المللی بوده است . صحنه ای که با قدری نور تابانـدن بـر آن ، به ما نشان می دهد چطور تفاوت ها و تعصب ها رنگ می بازند تا انسانیت و یکرنگی بماند ، انسان ها به زبان مشترک ایمان برسند و با اتحاد ، برای رسیدن به آینده ای روشن ، در حضور باقی مانده ، بـرای اهـل زمین تلاش کنند.

در قسمتی از این کتاب می خوانیم:

با سروسامان گرفتن دفتر بسیج ، هیئت های چندگانه کوچه و محله های کهنز هم به دست حاج آقا بهرامی و دیگر بزرگترها یکی شدند و صاحب یک هیئت بزرگ شدیم ، هر سال از یک ماه مانده به محـرم بـرای هیئت مان داربست و چادر اجاره می کردیم و به قیمت زخم و زیلی شدن دست و پای مان خودمان همه چیز را مثل قطعات پازل سر هم می کردیم تا برای سیزده شب مجالس روضه با صفایی برگزار کنیم ، حتی اگر لازم می شد گاهی با گریه و التماس از مدرسه اجازه می گرفتیم و گاهی پنهانی از مدرسه جیم می شدیم تا در کنار بزرگترهای مان که از یگان های خدمت شان مرخصی گرفته بودند ، حاضر شویم و مقدمات کار را فراهم و هیئت را اداره کنیم .

استقبال جمعیت باعث شده بود هر سال بخشی به بخش های قبلی اضافه و فضای هیئت را بزرگتر کنیم ولی حضور مردم در برنامه های هیئتی دیگر به جز عزاداری ماه محرم برای اعیاد و دیگر مناسبت ها هم به قدری چشمگیر بود که در نهایت به فکر پیدا کردن زمینی در همان حوالی برای ساخت مسجد افتادیم . پیدا کردن زمین آن قدرها کار سختی نبود ، اما یا آن ها را به ما نمی دادند یا ما پول کافی برای خریدشان نداشتیم . در نهایت حاج آقا بهرامی دست به دامان حاج آقا ثمری ، امام جمعه شهربار شد و از ایشان خواست برای ساخت مسجدی برای اهالی کهنر زمینی در اختیارمان بگذارند . حاج آقا ثمری هم به او اطمینان خاطر داد که در صورت برخورد با چنین موقعیتی حتما با ما همکاری خواهد کرد .

به تدبيـر صـاحـب اصلی تمام امـور درست چند روز بعد از آن دیدارحاج آقا حسینی سر از دفتر امام جمعه در آورد و موضوع زمین وقف کرده اش برای ساخت مسجد را پیش کشید . در واقع حاج آقا حسینی که پیش از آن در مرکز شهریار مسجدی ساخته بود و خودش متولی آن به حساب می آمد ، از سال ها قبل زمینی در نزدیکی کهنز را هم وقف ساخت مسجد کرده و بنا بر آنچه خودش برای حاج آقا ثمری تعریف کرده بود با دیدن خوابی به فکر تسریع در ساخت آن افتاده بود: «چند شب پیش خواب دیدم در زمینی که حوالی کهنز برای مسجد وقف کردم مسجد زیبایی ساخته شده و نوری از اون ساطع میشه که کل شهر رو در بر می گیره. رو همین حساب اومدم تا خبر بدم چنین زمینی هم موجوده و اگر شما امکان ساختش رو دارید بسم الله.»